یک. ژان پل سارتر فیلسوف معروف فرانسوی مقاله مشهور «جمهوری سکوت» را با این جملات آغاز میکند:
«ما هیچگاه آزادتر از دوران تحت اشغال آلمانها نبودیم. تمام حقوق مان را از کف داده بودیم و مقدم بر همه آنها، آزادی بیان مان را گرفتند؛ هر روز رودررو به ما توهین می کردند و ما مجبور به سکوت بودیم؛ هر بار به یک بهانه، روزی با عنوان کارگر و دیگر روز با انگ یهودی بودن یا به اتهام زندانی سیاسی، گروه گروه تبعیدمان می کردند؛ در همه جا، بیلبوردها، روزنامهها و بر روی پردههای سینما، ما با تصویری منزجر کننده از خودمان رودررو بودیم، این همان چیزی بود که اشغالگران میخواستند به ما بقبولانند: ما به دلیل تمام این اوصاف آزاد بودیم. در وضعیتی که شرنگ حزب نازی حتی در افکارمان کارگر افتاده بود، هر اندیشه سالمی خود به منزله یک پیروزی بود…»[1]
سارتر بلوغ ملت فرانسه را زاده وضعیتی میداند که همگان تحت ستم و شکنجه به یک زندگی برابر، بیتظاهر و بینقاب رسیدند. در چنین وضعیتی به گفته سارتر هر صدایی همتراز یک اعلامیه آزادیبخش بود. به نظر میرسد که ما امروز در چنین وضعیتی قرار گرفته ایم. ما در نقطه صفر ناانسانی و خفقان برگشته ایم. بنابراین در نقطه صفری باید صدایی را همرسانی کنیم که بتواند خواب گران را از چشمان ما و البته آنها بزداید. مبارزه برای آزادی و عدالت در قامت فدرالیسم یکی از همان صداها است.
دو. مجمع فدرالخواهان میتوند آغازی نو در راستای یک آرمان عدالتطلبانه باشد که دههها است در افغانستان، هر بار در قامت یک جریان یا شخص عدالتخواه، ظهور کرده است. سابقه عدالتطلبی در قالب فدرالخواهی از طاهر بدخشی گرفته تا شهید مزاری و تا اکنون، همگی به دلیل فقدان برابری و حقوق انسانی ساکنان این سرزمین شکل گرفته است.
اما متاسفانه تمام این صداها پس از مدتی به محاق رفته است و ما به نقطه اول یعنی استبداد مطلقه برگشته ایم و امروز همگی در سایه استبدادی زندگی میکنیم که سرنمون و آرکیتایپ همه حکومتهای استبدادی گذشته و میراثدار بیبدیل برای همه است. این دگردیسیهای پی در پی و این همه انقطاع سیاسی در افغانستان، نه تنها مجالی برای تحقق عدالت و آزادی نگذاشته است بلکه هر روز عقبگرد فاحشی نسبت به ماقبل خود داشته است. راز این گسستها و شکستها در ماهیت قدرت سیاسی نهفته است که بر بنیاد قومیت و هژمونی قومی بنا نهاده شده است.
سه. اکنون ما نه تنها در عینیت زندگی خود با استبداد قومی، زبانی و مذهبی، با شدیدترین وجه ممکن، مواجه هستیم بلکه در عرصه گفتار نیز با نوعی توتالیتاریانیسم گفتمانی مواجه هستیم. گفتمان مسلط در جامعه ما اکنون مبتنی بر هژمونیک شدن تنها یک نوع گفتار و یک نوع اندیشه و با یک زبان استوار است. جالب این است که هرگونه مخالفت با سلطه قومی و برتریخواهی موجود به منزله خیانت ملی تلقی میگردد و سخن گفتن از مقولاتی چون فدرالیسم تابو به حساب میآید. بدون تردید این وضع و گفتار برقرار نمیماند و روزی فرو میشکند. چنانکه بارها شکسته است.
این موضوع ربطی به قدرت و استیلای مخالفان نظام و گفتار موجود ندارد بلکه فلسفه تاریخ بر همین منوال استوار است که هرچند در ظاهر ما مرتب به گذشته بر میگردیم ولی تمام این برگشتها و سیر قهقرایی نوعی انقطاع و گسست تاریخی است که تنها میتواند روند پیشرفت و انسانی شدن یک جامعه را به تاخیر بیندازد. اکنون ظهور مجمع فدرالخواهان نوعی شکست تابوی زبانی و گفتاری در عرصه سیاسی افغانستان است که خود نوعی شهامت سیاسی و یک قدم بزرگ در راستای تحقق عدالت است.
اما طبیعی است که کافی نیست. از همین رو اعضای این مجمع باید تلاش کنند که در عرصه عمل نیز گامی به پیش نهند. گام نهادن عملی برای تحقق فدرالیسم مستلزم هوشیاری، استراتژیهای بلندمدت، تولید ادبیات جدید عدالتطالبانه و در نهایت ایستادن در برابر ستم و اجحاف غمانگیز موجود است.
چهار. منطق فدرالیسم عدالت است و این مقوله پذیرفتهشده بین المللی امری نیست که کسی آن را قبول نداشته باشد. از این رو یکی از ارزشهای جهانشمول بشری و ذاتا قوی و شکننده هر نوع ستم است. هر گروه و قدرتی بخواهد برخلاف عدالت رفتار کند روزی درهم خواهد شکست و تنها بدنامی از خود بر جای خواهد نهاد.
فدرالخواهان باید این گفتمان را تعمیم دهند و در تسری آن بر لایههای پیدا و پنهان جامعه و در تمام جغرافیای افغانستان بکوشند. هیچکسی نباید احساس خطر کند و همه خود را در این روایت مهم شریک و ذینفع احساس کند. هرگونه شعار تند و قومگرایانه میتواند واگرایی موجود را تشدید کند و سبب مواجهه اجتماعی شود.
از این رو آنچه مهم است رونمایی از ستم و ظلمی است که بر مردم افغانستان رفته است و تا کنون جریان دارد و در برابر آن نهادن راه چاره و دعوت به مبارزه عدالتطلبانه پیش روی همگان است.
پنج. منشور فدرالخواهان به معنای واقعی کلمه مانیفیستی برای افغانستان جدید میتواند باشد. مادههایی که در این منشور آمده است روزی تحقق خواهد یافت و ما از شر اسطورههای گفتمانی بیهوده و ویرانگر نجات خواهیم یافت. به همین خاطر حالا که این مجمع چنین جسارتی را به خرج داده است و وارد میدان شده است، برای هر یک از موضوعات مطرح شده آمادگی پرداخت هرگونه هزینه را داشته باشد.
[1] – ژان پل ساتر، جمهوری سکوت، ویبسایت «فلسفه نو»، ترجمه فرشاد نوروزی.