پنج‌شنبه 15 قوس 1403 برابر با Thursday, 5 December , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

اندیشه تکفیری

بیدلی درهمه احوال خدا با او بود

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

(حافظ)

مقدمه

وقوع مکرر حوادث تلخ و خونین تروریستی، این ذهنیت را در میان بسیاری از ما تقویت کرده است که پدیده تروریسم و افراطی‌گری بیشتر یک پدیده سیاسی و ناشی از تضادهای استخباراتی و رقابت‌های سیاسی و اقتصادی قدرت‌های منطقه و جهان است. به همین دلیل کمتر به سمت ریشه‌های دیگر اما مرتبط و مهم توجه داریم. گاهی از پیشینه‌ها، ریشه‌ها و عوامل دیگر این پدیده، اطلاعات دقیق نداریم یا از اساس ذهن‌ها متأثر از تحلیل‌های استخباراتی است و دخیل بودن دیگر عوامل را زیاد مهم و جدی نمی‌گیرند.

دراین جستار تلاش کرده ام به این پرسش به اختصار پاسخ دهم که آیا هنوزآموزه‌های فقهی – کلامی  درخلق افراطی‌گری، تروریسم  وحوادث خشونت‌بار ناشی ازآن، می‌تواند ربط داشته باشد؟ در این مقال کوتاه پیشنیه این رفتارها و حوادث تروریستی را که بیشتر ریشه فقهی-کلامی دارد با استناد به تجربیات مستند و منابع مورد وثوق برمبنای رویکرد تاریخی، تحلیل کنم. درپایان به راهبردهایی که برای مبارزه مؤثر با این پدیده مطرح شده اشاره خواهم نمود.

۱- تمدن متن محور

فرهنگ و تمدن اسلامی بر محور یک متن مقدس که کتاب آسمانی مسلمانان «قرآن کریم» است، شکل گرفته و روایت‌های متضادی که  پیرامون این متن قدسی تولید شده فرقه‌های متنوع و مذاهب متعددی را ایجاد نموده است. شهرستانی درقرن ششم ودرملل و نحل، بسیاری از این گروهها و نحله ها را توصیف و گزارش کرده است. درحوزه فقه و کلام سیاسی درهمان قرن نخست هجری دست کم سه فرقه بزرگ خوارج، خلافت گرایان و امامت گرایان را شاهدیم که هرکدام بر بنیاد یک تفسیر و تأویل خاص از آیاتی از قرآن کریم شکل می گیرد و مدافعان هرکدام تلاش دارند که فهم خود را به صورت انحصاری مطابق وا قع و نفس الامردانسته و بقیه را به درک ناصحیح از نص متهم کنند. خوارج در مفهوم امر به معروف و نهی از منکر و نا ممکن دانستن جمع بین ایمان وگناه کبیره، خود را متمایز از دو گروه دیگر نشان می دادند و جدالهای داغی را درهمان زمان شکل دادند که دامنه اش به گسترش مسائل علم کلام و جدالهای بی پایان فرقه ای انجامید.پیرامون نصوصی چون: اِن الحکم الاّلله، اُولُوالاأمر، امرهم شوری بینهم…به عدد خود مفسران، نحله و سنت کلامی وفقه سیاسی شکل گرفت.

اندیشمند انگلیسی معاصر مونتگمری وات، از میان سه قرائت سیاسی ازنص قدسی ، روایت خوارج را دمکراتیک تر از دو روایت خلافت و امامت توصیف می کند و معتقد است که خوارج زمامداری در اسلام را حق سیاسی هرمرد مسلمان می دانند و نه حق انحصاری یک قبیله ( قریش) که مبنای روایت های خلافت و امامت است. اما قطع نظر از این جنبه مساله، مراجعه به متن قدسی وفهم مستقیم مرادآن، بدون لحاظ ضوابط و قواعد مبتنی بر بنای عقلا و متدهای پذیرفته شده ازسوی عالمان و زبان شناسان درفهم متون، خود کار خطیری است که اکثر از ناکجا آباد سردرمی آورد. تکفیر مخالفان روایت خودی، ساده ترین محصول این شیوه مواجه شدن با متن قدسی است. خوارج با توجه به خصوصیات اندیشه ای و شخصیتی شان، با اینکه اکثرشان زاهدان روزگار و قاریان قرآن بودند اما با استناد به همین فهم سطحی از متن قدسی، علی و بسیاری ازصحابیان را که مفسران پارسا و توانای این متن بودند، تکفیر کردند. داستان خوارج نشان می دهد که تمدن اسلامی با خصوصیت متن محوری و خصلت تفسیر پذیری  به چه مصائب و چالشهایی مواجه شده است. تکفیرمخالفان فهم خود از متن قدسی اگر چه در قرن اول هجری بیشترازسوی خوارج شهرت یافت، اما در مرور زمان دامن بسیاری از نحله ها و فرِق منشعب از تمدن اسلامی را گرفت. مسلمانان ازهمان زمان تاکنون نوعا پیرامون دونوع نص؛ کتاب و حدیث، مجادله دارند و گاهی به اسلام «قرآن» پناه می برند و گاهی به اسلام «حدیث». به نظر می رسد صراط مستقیم اسلام همیشه بین راه اهل «حدیث» و فهم خوارجی از «قرآن» پنهان و منزوی مانده است. خصلت مشترک افراط و تفریط تکیه برفهم غیر عقلانی و سطحی از متون قدسی است. جدال دراز دامن اخباریان واصولیون درمیان شیعه و جدال مستمراهل حدیث و اصحاب رأی درمیان اهل سنت، ملُهَم ازهمین معضل معرفتی بوده است.

۲- پیشینه اندیشه تکفیری درتمدن اسلامی

گفته شد که تفکر تکفیری درنیمه نخست قرن اول هجری، با فاصله گرفتن از فهم عقلانی از متن قدسی، دراذهان ساده و بسیط مسلمانان جوانه زد و به تدریج درقرون دوم وسوم بر مسائل محل منازعه کلامی و فقهی افزوده شد. مسائلی چون: جبر و اختیار، رویت خالق، خلق قرآن وحادث ویا قدیم بودن آن اهل حدیث را با معتزله درگیرساخت. دردوره خلافت مامون و جانشینش که معتزله مورد شفقت و حمایت بود، اهل حدیث مورد بی مهری خلافت قرار داشت و از عصر متوکل که ورق برگشت، معتزله جایگاه خود را به اهل حدیث واگذار نمود. واین نحله مخالفان فهم خود را به سهولت تکفیر نمود. دگردیسی که در فقه و کلام اهل سنت به مروز زمان به وقوع پیوست، سنت عقل گرایی بلخ و احنافِ نوعا عقل گرا درشرق جهان اسلام  را به سمت انزوا  و تجرید از زندگی اجتماعی مسلمانان هل داد و فقه و کلام  به شدت متاثر از آراء اهل حدیث گردید. حکیمانی فرهیخته ای  چون پورسینا وحکیم ناصرخسرو دربلخ برچسب تکفیرخوردند. مجادلات کلامی و فقهی درعصر سلجوقیان و فاطمیان مصربه موازات توازن قدرتهای نظامی و سیاسی بغداد و مصر، گسترش یافت و غزالی با نوشتن تهافت الفلاسفه وآثاردیگرش برضد تفکراسماعیلیان فاطمی، سنت تکفیری ها را چنان قدرتمند ساخت که قرنها با استناد به آرای او فقهای حنفی و شافعی بزرگترین فیلسوفان و عارفان شهودی مشرب را به راحتی تکفیر نمودند. باخاموشی چراغ علم و خرد گرایی در عصر زرین تمدن اسلامی، حرکت انحطاطی فاجعه باری کلید خورد که با هجوم چنگیز و تداوم سلطه ایلخانان مغول و شکل گیری سلسله تیموریان، آخرین میخ نابودی و اضمحلال برتابوت بزرگترین تمدن منطقه خاورمیانه کوبیده شد.

۳- پیشینه اندیشه تکفیری در افغانستان

درعصرتیموریان، تمدن اسلامی با مشرب تصوف و عرفان درآمیخت ونوعی تدیُن معتدل و مبتنی بر تسامح درمنطقه درادبیات وفرهنگ این دوره محسوس بود. احنافِ صوفی مشرب و ادیبی چون عبد الرحمن جامی و امیر علی شیر نوایی دراین عصرودرخراسان بزرگ، شاخص اهل دیانت و مذهب شمرده می شدند. درعصرتداوم سلطه نوادگان تیمور که ظهور صفوی ها درایران را شاهدیم درجنگهای محمد شیبانی با صفوی ها، شیبانی تلاش می کند به هدف ایجاد انگیزه مشارکت برای غنیمت دردرون جنگویان خویش و با استفاده ازفقیهان درباری زمانه اش، فتوایی مبنی بر« دارالحرب» بودن قلمرو صفوی ها را اشاعه دهند و اینکه شیعه ها و همه افراد تحت سلطه سلسله صفوی کافر و مباح الدم اند.حکم سفک دماء و نهب اموال شان همسان حکم کفاراست وجنگ علیه آنها نوعی جهاد درراه خدا است. اما درهمین دوره یک فقیه شجاع که خود شافعی مذهب است اما آگاه به مبانی فقه دومذهب حنفی و شافعی است، بنام فضل بن روزبهان خنجی کتابی می نویسد با عنوان « سلوک الملوک» درآن کتاب با اینکه حاکمان صفوی را به شدت می کوبد و منحرف ازصراط مستقیم، توصیف می کند اما با شهامت و شجاعت فتوامی دهد که شیعه های اثنا عشری  براساس اصول وقواعد مورد قبول هر دو مذهب شافعی و حنفی، مسلمان و مصون الدم هستند، ذبیحه شان حلال  و هرگز مال و جان شان به دلیل زیستن درقلمرو صفوی برای کسی شرعا مباح نمی شود. این فهم ازدین دراذهان اکثر عالمان پارسا و مستقل از سلطه حاکمان فاسد و مستبد درسراسر افغانستان قرنها دیده می شود. درعصرحبیب الله خان براساس گزارش مرحوم غبار، صدراعظم حبیب الله خان اعتماد الدوله از عالمان قند هار درباره حکم مشروطیت و ازجمله حکم شیعه ها که مسلمان هستند یانه، استفتاء می کند. متن جوابیه عالمان آن زمان قندهاردر«افغانستان درمسیر تاریخ» به تفصیل گزارش شده است. علمای قندهار نظر می دهند که شیعه ها مسلمان اند چون کلمتین برزبان جاری می کنند و فرایض دینی را انجام می دهند. حکومتهای بعدی افغانستان که تا این اواخر همه با تمام تنوع شکلی و ماهوی که داشتند، دولت مدرن و با داعیه ملی بودند وخود را به کنوانسیون های بین المللی ملتزم ویک حد اقلی از حقوق شهروندی را برای همه پذیرفته و به آنها متعهد بودند. اما اندیشه ی تکفیری مانند آتش زیر خاکستر در مدارس دینی و محافل مذهبی در بسیاری از نقاط افغانستان وجود داشت و کتابها وآثارفرقه گراهای دیوبندی همانند تحفه اثنا عشریه دهلوی و دهها اثری که حکم تکفیرفرِق دیگر مسلمان را با خود داشتند درهمه بازارهای کتاب بی کمترین محدودیت و ممنوعیتی عرضه می شدند. ریشه بسیاری از ترورها وکشتارهای سنگدلانه شیعه ها درگذشته و روزگارما، از همین اندیشه ها آب می خورد.

با ظهور اسلام سیاسی درایران و شکل گیری جهاد افغانستان دربرابر اشغال اتحاد شوروی و هجوم سلفی های عرب به جهاد، زنگ تشدید خطرتکفیر و مرزبندی ها باردیگردرمنطقه به صدا درآمد و رقابتهای ایران و عربستان خود را در شکل گیری گروههای فرقه گرا که شیعه را کافر و مباح الدم توصیف می کردند، نشان داد. فضای زندگی در افغانستان و پاکستان را به شدت مسموم ساخت و شیعه کشی درپاکستان و سپس درافغانستان به خوراک خبرساز رسانه های جهانی تبدیل گردید. درپاکستان ائتلافی از گروههای سلفی و اهل حدیث بر تجمعات شیعیان حمله می کردند و سالهای سال درهرکوی وبرزنی ترور و تخریب و دود انتحاراز اماکن و مراکز مذهبی و فرهنگی شیعه بلند بود. مهم ترین خصایص این تیپ از گروههای تکفیری، تکفیر دیگران، انحصارگرایی شدید،تسهیل خشونت و کشتارمخالفان و ستیزبامظاهرتمدن جدید است. درپاکستان با مرورزمان مرزبندی و غیریت سازی به حدی مضیق شد که اهل حدیث و عالمان مذهبی پاکستان، شخصیتی مانند «مودودی» را که رهبر یک جریان سیاسی اسلامی در پاکستان و یک مفسر شناخته شده ی قرآن بود، تکفیر کردند و دلیل آن را کتاب «خلافت و ملوکیت» او توصیف نمودند. درایام حج سال ۱۳۶۳به زیارت خانه خدا مشرف شدم، در ایام انجام مناسک حج با یک عالم به نام مولوی طبیب آشنا شدم که گفته می شد مسئول دفتر حزب اسلامی مولوی یونس خالص درشهر مشهد ایران است. یک روز احساس گرمازدگی کردم، یک دوستی گفت از مولوی هم اتاق فلان حاجی تابلیت بگیر. به آنجا رفتم بعد از معاینه و گرفتن تابلیت خواستم بدانم که مولوی صاحب برای آینده افغانستان چه دیدگاه وطرحی دارد. پرسیدم مولوی صاحب شما ودیگر رهبران چه بدیلی را برای رژیم کمونیستی درنظر دارید؟ گفت حکومت صد درصد اسلامی. گفتم رهبرانی از مجاهدین خواهان نظام جمهوری و منتخب مردم اند، از انتخابات حرف می زنند. با خون سردی تمام گفت رهبران اکثرشان بی دین اند. گفتم حتی ربانی و حکمتیار؟ مولوی طبیب مدعی بود که رهبرانی چون حکمتیار و ربانی کافرند و باید کشته شوند. درآن زمان ازوجود این مدل اندیشه دربین عالمان دینی، مودربدنم راست شد وحدس زدم که این نوع تفکرهمان پیش بینی های داکتر نجیب رئیس جمهور وقت را برای آینده این جغرافیا عملی خواهد ساخت. مجموعه فتاوای هندیه که یک دوره فقه احناف درعصر اورنگ زیب گورکانی درهند است و حواشی زیادی از آرای فقهی و کلامی متنوعی را از قرون مختلف در خود جای داده است،درحواشی بزازیه مندرج دریکی از مجلدات این مجموعه، معتزلی سنی را اگر رؤیت خدا را به نحو مطلق یعنی در دنیا و آخرت منکر باشد، محکوم به کفریت می کند و شیعه ها (روافض به تعبیر خود شان) اگر بر افضلیت علی بر شیخین معتقد باشند کافراند. کتاب مولوی احمد جان اسلام جار والی کنونی طالبان درهرات به صورت آشکار نفوذ اندیشه تکفیری و دیو بندیهای پاکستان را بر محافل مذهبی در افغانستان نشان می دهد. محصولات فرهنگی مدارس مذهبی پاکستان( که دردوره جهاد به هزاران مدرسه بالغ می شد) خصوصا اکوره ختک و دارالعلوم حقانی همه در تداوم همین تفکرات بدوی و متعصبانه و چه بسا غلیظ تر و فرقه گرایانه تراز این متون قدیمی است و دیو بندی های پاکستان کفریت شیعه را یکی از مسلمات ایمان خود می دانند و درخبرهای سال گذشته رسانه ها داشتیم که مقامات طالب در بامیان ذبیحه شیعه ها را حلال نمی دانند. درعصر جمهوریت یک دانشجوی دخترازبستگان سببی ام در رشته طب از بلخ به دانشگاه دولتی خوست قبول شده بود خودش نقل می کرد یک استاد ثقافت دانشگاه خوست که شخص مسنی هم بود، بی هیچ هراسی در کلاس درس گفت همه شیعه ها کافراند.

قاری عبدالستارسعید درکتاب امارت شناسی اش که اخیرا و بعد ازبه قدرت رسیدن مجدد طالبان نوشته است، امارت اسلامی را تداوم امارت های سلطان محمود غزنوی و احمد شاه ابدالی معرفی می کند و جنگها ولشکرکشی های آن دو را نتیجه مشاوره ها و همراهی وحمایت عالمان دین در هند و افغانستان نشان می دهد. مدعیات دوراز واقعیت او، گفته جواهر لعل نهرو زعیم معاصر هند را درذهن زنده می کند که نوشته بود:«  با اینکه اسلام جامعه هند را به شدت متحول کرد واز فرسودگی و جمود بیرون آورد اما اگر این دین با شمشیر خون آلود محمود غزنوی و خون ریزی های وحشتناک احمد شاه ابدالی همراه نمی بود و با انتخاب و اختیار خود هندی ها به هند می آمد؛ به مراتب بهتر می توانست تحول آفرین شود و دگرگونی های پایداری را سبب شود». اما دیدیم که نتیجه فهم فقهای احناف درهند که اندام ناموزون زور و اجبار را با قبای «جهاد» می آراستند، نفرت شدید از اسلام و تخریب مسجد بابری هند درقرن بیست شد ومایه خواری و تحقیر اقلیت مسلمان هند درهمه قلمرو این جغرافیاگردید. این متفکر می باید نتایج را هم تحلیل می کرد. به حکم صریح قرآن «حق» دو خصلت دارد: یکی اینکه به نفع مردم است و دیگر اینکه ثبات و استمرار دارد.(واما ماینفع الناس فیمکث فی الارض) تفکرتکفیری و خوارج گونه همه جا و همیشه ابتربوده است. طالبی چون ستارسعید، کشتارشیعیان و کتاب سوزی و عناد بافرهنگ در ایران و ری را توسط سلطان محمود غزنوی می ستاید و آن را در راستای یکسان سازی دینی و ایجاد وحدت اسلامی، مشروع توصیف می کند و همکاران شان هم امروز در امارت اسلامی، کتابهای نوشته شده توسط شیعیان را به نام مخالف فقه حنفی با خشونت از شهرها و مراکز فرهنگی جمع کرده می سوزانند. و به هدف مشابه اهداف سلطان محمود، مخالفان مذهب حنفی را چه شیعه اثنا عشری و چه اسماعیلی، تحقیر و به سمت یکسان سازی اجباری سوق می دهند. اینها ازتاریخ هیچ نیاموخته اند که با تکفیرمخالفان، سلب حقوق انسانی شان، خون ریزی و غارتگری و خود حق پنداری کاذب، هیچ حاکمیتی درتاریخ موفق نبوده است. دین حق و دینداری با اجبارهیچ سازگاری نداشته و ندارد. جناب قاری ستار! اگربه مدعیات تان که درسراسر کتاب موج می زند، باور دارید وامارت را نه محصول زور و تبانی با اجانب ، بلکه دارای پیشینه موهوم تاریخی و مورد قبول اکثریت مردم مسلمان کشور می دانید، امتحان و اثبات صدق مدعای تان سخت نیست. با نظارت مراجع بیطرف یک همه پرسی و ریفراندم عمومی برگزارکنید تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. اکثریت مردم افغانستان شما را یک گروه تکفیری، خون آشام و تمدن ستیز که عامل تباهی کشور شده اید، فاقد کمترین مشروعیت ملی و بین المللی، می دانند.

همه این نمونه ها نشان می دهد که اندیشه تکفیری ریشه در میراث خوارج درتمدن اسلامی دارد واکثریت اهل حدیث هم درگذشته و هم اکنون به فهمی ازمتون قدسی مبتلایند که آن فرقه درتاریخ تمدن اسلامی از خود به ارث گذاشته است.گروههای تروریست و افراطی مانند طالبان افغانستان و تی تی پی و القاعده و داعش همه اندیشه ی تکفیری را ازهمین فضای بیمار فرهنگی وفرقه گرایی متعصبانه، به ارث برده اند.

سخن پایانی

تمدن اسلامی یک تمدن متن محوراست و خصلت عمده این سنخ از مدنیت ، تفسیرپذیری گوناگون است. مفسران قرآن درهمه قرون، با پیش فرضها وداشته های فردی قبلی خود به سراغ فهم مراد ازآیات رفته و گاهی نتایج متناقضی محصول تلاش انسانی شان بوده است. قرآن هم آیات محکم دارد و هم آیات متشابه. مجمل، مبین، ناسخ و منسوخ و… و تفسیر آیات متشابه هنر هرکسی نیست و آدم های بیماردراین مسیر ایمان خود و دیگران را تباه می سازند. حدیث، منبع دوم و عمده ی تفکر دینی مسلمانان است. حدیث که اواخر قرن نخست درعصر عبدالملک بن مروان خلیفه اموی مورد توجه قرار گرفت و درقرن سوم درنهایت ساماندهی و تدوین گردید، سرنوشت بسیارابهام آمیزتر از فهم منبع اول دارد. اراده معطوف به قدرت در هردو عصر اموی و عباسی، را دراین حرکت نباید نادیده گرفت. اکثر احادیث ساختگی وفاقد اعتبار لازم اند، وآن تعداد که متواتر و معتبر اند درنهایت قلت است. بنا براین، درموضوعات مهم و حیاتی و اصول اعتقادی هیچ ابهامی را بر طرف نمی توانند. چون اغلب ظنی الثبوت اند. تکفیرکه منتِج به قتل نفس و تضییع اموال و دارایی های اشخاص حقیقی و نابودی منافع و مصالح کلان یک ملت می گردد و به حکم صریح قرآن، کشتن یک انسان به مثابه کشتن همه انسانهاست، هرگز نباید به فهم سطحی از قرآن ویا به فهمی از احادیث ظنی مستند گردد. اما همانگونه که درسطور پیشین اشاره شد این اندیشه، در طول قرون متمادی، محصول فهم های سطحی و دور از عقلانیت و انصاف از کتاب و حدیث بوده و تمدن اسلامی را به صورت مکرر به چالش کشانده و دربسیاری از مناطق نابود کرده است. بیماری تقریبا مشخص است به تعبیر پژوهشگر معاصرکشور محمد محق، حدیث گرایی است که این همه بدبختی را بر تمدن اسلامی تحمیل کرده است. اما راه علاج  و راهبردهای مبارزه با آن هنوز ناروشن است. زهر تکفیرکما کان مانع هرگونه توسعه یافتگی است و پاکترین انسانها و بی گناه ترین جانها را قربانی می کند اما هنوز پادزهر آن مشخص نگردیده است.

به نظر بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی، راهبرد مؤثربرای منزوی کردن اندیشه تکفیری، علاوه برراه اندازی یک نهضت بزرگ انتقادی و گسترش دانشهای نوین اجتماعی و تفکر نقاد درسطح منطقه؛ احیای مکتب عقل گرای بلخ و تقویت سنت معتدل عرفان مولانا،حکیم سنایی غزنوی و عبد الرحمن جامی و… درمنطقه و کشوراست. پادزهراندیشه تکفیری همین راهکارها است. از منظر سیاسی ، افراطی گری و تروریسم هرگز درمسیر توسعه و پیشرفت گام نخواهد گذاشت. ناکامی حکومتداری و حکمرانی اش همیشگی و حتمی است. اما در عرصه اندیشه به دلیل تجربه بشری خوارج جدید مانند اسلاف خود، با سرکوب و اجبارنابود نمی شوند و دوای مؤثرآن تقویت عقلانیت و تفکر نقاد درهمه مراکز آموزشی و اشاعه رسانه های حرفه ای در سطح منطقه و بویژه افغانستان است. خفاشان همه جا درتاریکی مقتدرانه شکار می کنند اما با آمدن روز و درپرتو درخشش افتاب آگاهی و اشاعه دانشهای نوین، دیگر مجالی برای جولان نخواهند داشت.

منبع: نشریه راه عدالت، شماره ۱۵

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=3879

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com