اشاره:
روز گذشته (8 حوت 1403) و در آستانه سیامین سالیاد شهادت رهبر شهید استاد مزاری و یارانش و در رأس آنان شهید ابوذر غزنوی، از سه اثر ارزشمند شهید ابوذر غزنوی به نامهای: 1- نامهها و سندها 2- در آیینه جنگ 3- نگاهی به جنبشهای سیاسی در افغانستان، در محفلی که از سوی پنج نهاد فرهنگی: بنیاد تاریخ شفاهی، بنیاد اندیشه، بیدارگران، مجمع علما و طلاب جاغوری و مجتمع ناشران در شهر قم ایران برگزار شده بود رونمایی به عمل آمد. در کتاب «نامهها و سندها» که به کوشش برادر اندیشمند و پرتلاش آقای عبدالله اکبری تنظیم و نشر شده بود، مقدمهای از اینجانب در باره شخصیت شهید ابوذر و نسل مبارزی که او از آنان نمایندگی میکرد چاپ شده است. البته این مقدمه در حدود هفت سال پیش و در بیستوسومین سالگرد شهادت آن شهید نوشته و نشر شده ولی اکنون به مناسبت سیامین سالگرد شهادت استاد مزاری و برای گرامیداشت از شخصیت استثنایی شهید ابوذر غزنوی و معرفی ویژگیهای همرزمان و همنسلان او، این مقدمه را یکبار دیگر از این دریچه نیز به نشر میسپارم. از آنجا که شرایط خاص مهاجرت و آوارگی، فرصت شرکت و حضور در این نوع محافل و مراسم زیبای سیاسی و فرهنگی را از من سلب کرده است، امیدوارم با نشر این دیباچه، گوشهای از دین بزرگی را که شخصیتهایی چون شهید ابوذر غزنوی بر ذمه همه ما دارد ادا کرده باشم.
نسلی که دیگر یافت مینشود!
در تاریخ مبارزات مردم ما از دهه چهل به بعد و به ویژه در دورۀ جهاد و با شکلگیری مبارزات تشکیلاتی و سازمانیافته، نسلی ظهور کرد بیبدیل و با ویژگیهای خاص؛ نسلی که مانند و مشابه آن به این زودی در تاریخ کشور تکرار نخواهد شد. درباره دورۀ جهاد افغانستان به شمول دورۀ حکومت مجاهدین بعد از پیروزی در کابل، حرف و حدیثهای زیادی گفته میشود و واقعاً هم برای عبرتآموزی از تاریخ و هم زنده نگهداشتن ارزشها و افتخارات ملی و میهنی، شایسته است که این دوره بهطور واقعبینانه و دقیق مورد نقد، ارزیابی و موشکافی قرار گیرد، ولی چیزی که من درباره آن هیچ شک و تردیدی ندارم این است که در این دوره، نسلی از انسانهای وارسته، پاک و فداکار به میدان کارزار سیاست و مبارزه گام گذاشتند که امروز سخت به آنان نیاز داریم، ولی متأسفانه جای آنان خالی است و هرگز هم این جای خالی پر نخواهد شد. در مقایسه بین این نسل و افراد و گروههای سیاسی امروز، تنها این دو بیت مولانای بلخ را میتوان تکرار کرد:
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست.
معرفی کامل این نسل به بسط و شرح بیشتری نیاز دارد که باید در فرصتی دیگر انجام شود، ولی در این مقدمه، آنهم به مناسبت نشر آثار یکی از نمونههای بارز این نسل (شهید ابوذر) هیچ راهی برای خود نمیبینم جز اینکه برخی از ویژگیهای این نسل را حداقل به صورت فهرستوار، آن گونه که خود از نزدیک و بهطور مستقیم از این نسل یافتهام و با آن زیست کردهام، بیان کنم.
پاره ای از خصوصیات این نسل را میتوان چنین فهرست کرد:
1. نسل آگاه، انتخابگر، پویا و برخاسته از متن درد، رنج، زجر و حرمان تاریخی بود و با یک خودآگاهی تاریخی، تصمیم به تغییر تاریخ گرفته بود. افرادی نبودند که راه و رسم مبارزه را از روی تفنن و فخرفروشی و یا برای کسب قدرت و ثروت انتخاب کرده باشند و یا ناآگاهانه یا به اجبار و یا به صورت واکنشی گام در این مسیر گذاشته باشند. آنان مثل نسل سرگردان و راهگمکرده امروز نبودند که مانند رمهای که در بیابان گم شده باشد، هر کدام عطشان و سرگردان به این سو و آن سو بدوند، بدون این که به چشمه آبی برسند و یا به سبزه زاری و در آخر هم ممکن است شکار گرگی شوند و یا در برهوت سردرگمی و بیبرنامهگی و کویر خشک آوارگی و سرگشتگی، از تشنگی و گشنگی جان بسپارند.
2. آنان اهداف بلند سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتند و به ارزشهای انسانی و اسلامی پایبند بودند و ارزشی میاندیشیدند و ایمان را اولین سکوی پرش انسان به سوی اوج کمالات و زیباییها میدانستند. اخلاقگرا، معنویتگرا و اهل دیانت و عرفان بودند و نه مانند افراد مادیگرا و معاملهگر امروز که تنها به سود مادی میاندیشند و تنها به نان، نام و مقام.
3. آنان در راه رسیدن به هدف، از اراده پولادین و عزم آهنین برخوردار بودند. در مسیر مبارزه از هیچ تهدیدی و از هیچ ملامتگری نمیهراسیدند و با وجود همه مشکلات، در باره راه و مسیر خود هرگز دچار شک و تردید نمیشدند. نسل بیباک، نترس و نستوهی که جز از باده عشق سرشار به هدف و مبارزه در راه آن، از هیچ چیز دیگری آرامش نمییافتند.
4. ارج گذاشتن به اندیشه، تأکید بر آموختن، کسب آگاهی و استقلال فکری مخصوصا در بعد سیاسی از ویژگیهای دیگر این نسل بود. قلم و کتاب را یک لحظه از خود دور نمیکردند و گفتگو در مسایل بنیادی فکری و سیاسی عادت همیشگی شان بود و در تمام مراکز فعالیت آنان هم کتابخانه وجود داشت و هم نشریه و مجله با بهترین محتوا و مقالات به نشر سپرده میشد. به همین جهت به عنوان اشخاص عالم به زمان خود، از شرایط متغیر سیاسی و اجتماعی کاملا آگاه بودند.
5. این جماعت هر چند کار فکری را اصل و اساس همه چیز میدانستند ولی به این باور بودند که باید اندیشه و تئوری به عمل تبدیل شود و این آرزو بدون مبارزه و پیکار سخت و طاقت فرسا عملی نمیشود و از این رو شتافتن به سنگر و تفنگ به دست گرفتن را یک ضرورت میدانستند، مخصوصا در زمانهای که دشمن هم تنها از همین شیوه کار میگیرد.
6. مردمدوستی و میهندوستی خصیصه دیگر این نسل بود. عشق به سرزمین، وطن و تودههای مردم، آرزوی آزادی و استقلال کشور، رهایی جامعه از بند استبداد و تبعیض، رفاه و آسایش مردم، برقراری برابری و برادری در میان اقوام کشور و بالاخره حاکمیت قانون و عدالت اجتماعی، عامل اصلی محرک آنان در مسیر مبارزه بود.
7. این نسل بر این باور بود که مبارزه سیاسی باید در قالب یک فعالیت حزبی و سازمانی تنظیم گردد. زیرا بر اساس تجربیات تاریخی همه ملتها و گروههای سیاسی، کارشیوه تشکیلاتی و سازمانیافته، تنها سازوکاری است که میتواند یک فعالیت گروهی و یک مبارزه سیاسی را به پیروزی برساند. بدون تشکیلات و سازماندهی نمیتوان افراد را منسجم ساخت و برای رسیدن به یک هدف بزرگ، آنان را بسیج کرد و نمیتوان از برنامهها، نقشهها و دسایس دشمنان اطلاع پیدا کرد و نمیتوان از خطرات و تهدیدات به آسانی جلوگیری کرد و برای چالشها و دشواریها راهحل یافت.
8. البته کار حزبی و سازمانی فی نفسه نمیتواند یک هدف باشد و یا ممکن است باعث اختلاف و تفرقه در میان مردم و یا نیروهای مبارز شود و از این رو هماهنگی و همسویی بین نیروهای همفکر و سوق دادن مردم به وحدت و وفاق، برای این نسل یک هدف مقدس تلقی میشد و از همین رو در هر زمانی که زمینههای وحدت و همگرایی فراهم میشد، ندای وحدت طلبی خود را بلند کرده و با گروههای سیاسی دیگر به ائتلاف و حتی ادغام تشکیلاتی اقدام میکردند که انحلال گروههای سیاسی و تشکیل حزب وحدت یکی از نمونههای روشن این روحیه بود.
9. این نسل از مرزهای خرافی قوم، سمت و طایفه عبور کرده بود. از هر طایفه و اقلیم و از هر کوی و برزنی که بودند برادر همدیگر و یار وفادار یکدیگر بودند و همه هستی و امکانات خود را در اختیار یکدیگر قرار میدادند و حتی از نگاه روابط شخصی در بسیاری از حالات بین آنان پول و دارایی اختصاصی و تقسیم شدهای وجود نداشت.
10. پارسایی و سادهزیستی خصیصه دیگر این جمع بود. در میان این جمع کسی به فکر ذخیره برای زندگی فردای خود نبود و هیچگاه به معاش و امتیازات مادی فکر نمیکردند. به سادهترین شیوه زندگی و کمهزینهترین آن اکتفا میکردند و هرگاه فردی از امکانات بیشتری هم برخوردار بود، آن را در خدمت مبارزه و اهداف جمعی قرار میداد.
اگر نگوییم یک نسل متناقض نما و پارادوکسیکال و دارای اوصاف متضاد بود، حد اقل نسلی بود چند بعدی و دارای همه اوصاف لازم و ضروری در وجود یک رهبری سیاسی مبارز، پیشگام و پیشآهنگ مردم. ایمان و عمل، امید و پشتکار، مهر و خشم، بردباری و دلیری، قلم و تفنگ، تئوری و پراکتیک، شعار و شعور و بالاخره دیانت و سیاست، همگی از اوصاف بارز آنان بود.
در آن دوره (دهههای 50 و 60) در کنار دیگر احزاب و گروههای سیاسی، «سازمان نصر افغانستان» یکی از سازمانهای پیشتاز و مبارزی بود که جمع کثیری از این نسل را در قالب تشکیلاتی خود گرد آورده بود. سازمان نصر خانه مشترک یک خانواده بزرگ از نسل مبارزی بود که بیش از یک دهه زیر همین چتر باهم کار کردند و با یک عشق گداخته و نفس آتشین و اندیشه پاک و مواج، موجی آفریدند که تا سالهای سال، آثار این موج در میان مردم ما باقی خواهد ماند و هر روز تحت هر نام و عنوان دیگری باز هم موجهای دیگری نیز ایجاد خواهد کرد.
سازمان نصر با الگویابی از میان مبارزان نسل پیش از خود، نخبگان تاریخی و چهرههای نامدار عرصههای سیاست، ادب، فرهنگ و مبارزات سیاسی همچون: سید جمال الدین افغانی، علامه فیض محمد کاتب هزاره، علامه سید اسماعیل بلخی، ابراهیم خان گاوسوار، شعاع، محمد اسماعیل مبلغ و مانند آنان را سرمشق کاروزار سیاسی و فرهنگی خود میدانست و کوشش داشت در مسیر فکری آنان حرکت کند. در نشریات سازمان نصر از آغاز تا انجام، یادمان این شخصیتها و معرفی افکار و مبارزات آنان به وفور و با بهترین ادبیات آن زمان مطرح شده است.
هرچند با تأسف باید گفت که جمع کثیری از نسل اول سازمان نصر یا در راه هدف جان باختند و جام شهادت نوشیدند و یا با مرگ طبیعی به حق پیوستند و عدهای هم به خاطر مشکلات کشور، راهی مهاجرت در دوردستهای این کره خاکی شدهاند، ولی خوشبختانه هنوز هم چهرههایی از آن نسل و همچنین نسل دوم و سوم نصریها در جامعه ما حضور دارند که میراثداران آن کاروان عظیم انسانی و حامل افکار و آرمانهای پیشینیان خود هستند.
سازمان نصر مانند هر گروه یا حزب سیاسی دیگر خالی از برخی کاستیها، خامیها، کژتابیها، نامهذبیها و تندرویها نبود که در جای خود قابل نقد است، اما به باور من این سازمان، علیرغم برخی از نارساییها، در مجموع، به سان «دُرّ یتیم» یا «گوهر» نایاب و گرانبهایی بود که دیگر تکرار نخواهد شد و تنها آروزیم این است که با توجه به شرایط امروز کشور، نسل جوان امروز حد اقل بتواند در یک چارچوب کلی، آن آرمانگراییها، پاک نفسیها، مهرورزیها، همگراییها و تجربیات غنی و ارزشمند را ادامه دهد و از نقطههای مثبت آن برای امروز خود استفاده کند. زیرا امروز هم حرکت در مسیر نسل پیشین و تداوم تجربه، یک ضرورت زندگی سیاسی ما است. یاد و خاطره این نسل نباید فراموش شود. ما نباید دچار انقطاع و گسست تاریخی شویم. ادعای عبور از نسل گذشته، یک نوع سطحی نگری، ساده اندیشی، غرور بیجا و بلکه یک فاجعه است. نسل امروز ما هرچند از نگاه آشنایی با شرایط نوین معاصر و دست یافتن به تحصیلات عالی و دانشهای امروزین، در درجات بسیار بالایی نسبت به نسلهای گذشته قرار دارند و این یک امتیاز و دستاورد بزرگ است، ولی متأسفانه از نگاه آرمانها، ارزشها، انگیزهها و راهورسم مبارزاتی از نسل پیشین ما فرسنگها فاصله دارند و به همین جهت یک حرکت جدی لازم است تا آن آرمانها و انگیزهها از نو احیا شود و فرصتها و تهدیدها در کنار هم مورد مطالعه قرار گیرد و از تجربیات غنی پیشینیان نیز استفاده شود.
سرسلسله، پیشآهنگ و قافله سالار این نسل استاد شهید عبدالعلی مزاری بود که در ستیغ قرار داشت و بارقه امید را در دل یاران جرقه زد و این حرکت را تا قلههای افتخار و عزت رهبری کرد و محبوب دلهای مردم شد و در کنار او از سایر شهدا و به حق پیوستگان، میتوان از افراد زیادی نام برد و از آن جمله: ضامنعلی واحدی، سید حسین حسینی، صادقی پروانی، قربانعلی عرفانی، واعظی شهرستانی، سید عباس حکیمی، مصطفی اعتمادی، امانالله موحدی، عبدالعلی قاسمی، سید عبدالحمید سجادی، سید محمد سجادی، عبدالحکیم میثم، عبدالحسین محمدی، بابه علییار، ابراهیمی بهسودی، اخلاصی، قسیم اخگر و دهها و بلکه صدها اخگر و آتشواره دیگر که خود سوختند ولی دلهای سرد زمانه را گرما بخشیدند و آسمان تاریک وطن را نورباران کردند.
اما در این میان شهید ابوذر یکی از شاهدانههای این جماعت و نماد برجستهای از نسل نخست و غیر قابل تکرار سازمان نصر و از گردنفرازان و سربداران این گروه بود. ایمان راسخ و تزلزل ناپذیر داشت و بیان شیوا و رسا و قلم جذاب و روان و زبان گویا و صریح و اندیشه روشن و ژرف و موضع و دیدگاه شفاف و صریح. او وفادار و رازدار بود و تکیهگاه و قوت قلب همه همرزمان و همسنگرانش و در حقیقت همه ویژگیهایی که در باره این نسل شمردیم، همه یکجا در وجود او تبلور یافته بود.
زندگی شهید ابوذر غزنوی را میتوان در دو دوره مطالعه کرده و مورد ارزیابی قرار داد: یکی دوره سازمان نصر و دوم دوره تشکیل حزب وحدت اسلامی. این هر دو دوره هم حد اقل شامل سه عرصه است: اول عرصه نظامی و دوم عرصه فرهنگی و سوم عرصه سیاسی. شهید ابوذر در همه این دورهها و عرصهها از برجستگی و برازندگی خاصی برخوردار بود. چنانکه همین «نامهها و سندها» و سایر مقالات و آثار باقیمانده از آن شهید بزرگ، نشاندهنده نقش مؤثر او در همه رویدادها و تحولات آن زمان است.
آنچه در کنار فعالیتهای سیاسی و نظامی شهید ابوذر، برای شخص خود من خیلی جالب توجه و حتی مایه مباهات و افتخار است، این نکته است که ایشان یک شخصیت فرهنگی، اندیشمند برجسته و اهل قلم و نویسندگی بوده و در زمینههای گوناگون، مطالعات وسیع و حتی تخصصی داشته است. در یکی از یادداشتهای شهید ابوذر در سال 1369 آمده که وی تا آن سال در کنار تألیف چند جلد کتاب، خاطرات و رویدادهای دوره جهاد را در بیش از 170 دفتر یکصدبرگی، تحریر و تدوین کردهاند که این خود میتواند یک منبع بسیار غنی برای تاریخ معاصر ما باشد. اما متأسفانه قسمت زیادی از این یادداشتها و نوشتهها در جریان حوادث مختلف به یغما رفته است و فعلا در حدود پنج هزار صفحه از آن یادداشتها باقی مانده که در جای خود یک غنیمت بزرگ است. از میان این یادداشتهای باقی مانده، اولین جلد به نام «نامهها و سندها» گردآوری شده که اکنون در اختیار شما قرار میگیرد.
مطالعه این نامهها و اسناد، نشان میدهد که شهید ابوذر در مورد همه رویدادهای سیاسی و اجتماعی، دیدگاههای بسیار ناب و ژرفی داشته که مطالعه آنها می تواند خوانندگان امروز را با زوایای پنهان و یا حتی کتمان شده رویدادها آشنا گرداند. نوع نگاه شهید ابوذر نسبت به رهبر شهید استاد مزاری و چالشهای موجود در جامعه هزاره و احزاب سیاسی و مناسبات اجتماعی دیگر- چنانکه در نامههای ایشان به استاد مزاری و شورای مرکزی حزب وحدت در همین کتاب انعکاس یافته- هم بسیار آموزنده است و هم نشان دهنده دردهای کهنه و درک عمیق شهید ابوذر و تجربه عینی ایشان از تاریخ و سیر تحولات اجتماعی.
در باره شهید ابوذر مهمتر از همه این است که اکنون ما در بیست و سومین سالیاد شهادت ایشان قرار داریم. او در همراهی با رهبرش شهید وحدت ملی استاد عبدالعلی مزاری، به دست یک گروه قساوتپیشه و تاریکاندیش، مظلومانه به شهادت رسید. این نوع مرگ و سرخرو به درگاه حق شتافتن، فضیلت دیگری است که دست یافتن به آن، ازآرزوها و آرمانهای دیرینه آن شهید بود.
من از دوستان «مؤسسه تاریخ شفاهی افغانستان» و همه عزیزانی که مخلصانه و با همت بلند خود، تاریخ شفاهی کشور و آثار جهاد و مقاومت را گردآوری کرده و به نشر میسپارند و از این طریق یاد «یاران» و خاطره «بیدارگران» را نیز گرامی میدارند، صمیمانه تشکر میکنم و امیدوارم همه آثار باقیمانده از شهید ابوذر غزنوی و سایر یاران او را با صداقت و امانتداری و به بهترین و زیباترین صورت منتشر نمایند.
سرور دانش
حوت 1396