چندسالی است که از روز نوزده می بهعنوان روز فرهنگ هزارهگی در کشورهای مختلف تجلیل میشود. پس از سقوط نظام جمهوریت، این تجلیل در کشورهای دیگر بیشتر نیز شده است. این برتری در شرایط موجود چند دلیل دارد:
دلیل نخست آن پاسخ منفی به نظام سرکوبگری است که سعی دارد جامعه را به سمت تک فرهنگی شدن، پیش ببرد و فرهنگ یک قوم را بر کل مردم افغانستان هژمونیک سازد و اجازه ندهد که دیگر فرهنگها رشد و پیشرفت کنند؛ آن هم فرهنگ ناسازگار با شرایط جهانی و اقتضائات عینی جامعه افغانستان و نا توان از حل معضلات جمعی و فردی مردم.
دلیل دوم آن حضور مهاجرین بیشتر در کشورهای توسعه یافته و جهان اول است. کشورهای که تنوعات و تکثرات فرهنگی را نه تنها سرکوب نمیکنند، بلکه بهمثابه بنیاد توسعه فرهنگی و اقتضای عدالت و حقی و از حقوق انسانی احترام میکنند و اجازه میدهند همگان داشتههای فرهنگی خود را به نمایش بگزارند و از آن بهعنوان یک ثروت عظیم ملموس و غیر ملموس حفاظت نمایند.
دلیل سوم خود باوری فرهنگی است. پس از مقاومت غرب کابل از هویت هزاره قباحتزدایی شد و روز به روز ابعاد و زوایای این هویت به نمایش گذاشته میشود. اگر در گذشته کسی از بدن آرایی و مدیریت بدن خود به سبک زیست و فرهنگ هزاره خجالت میکشید و از صحبتکردن به لهجۀ هزارهگی احساس حقارت میکرد، اما به یمن تداوم و گسترش جریان احیای هویت، افتخار آفرینی هزارهها در میدانهای مختلف و آشنایی با تکثرات و تنوعات فرهنگی و زیستن در جهانهای اجتماعی مختلف، دیگر هزاره بودن نه تنها ننگ و جرم نیست، بلکه یک افتخار و ارزش است.
اما سوال این است که چگونه باید از این روز تجلیل کرد؟ این یک اصل اساسی در زندگی فردی و اجتماعی انسانهاست که رفتارها و کنشهای او معطوف به حل مسایل و مشکلات است. براین اساس اگر در سالهای نخستن این اقدام بیشتر جنبۀ نمادین و مناسکی داشت، اما در شرایط موجود بایسته این است که تجلیل ما از این روز دقیقا معطوف به مسایل بنیادی جامعه و یا تهدیداتی باشد که جوهر و محتوای اصلی فرهنگ ما را نشانه گرفته است.
از این رو، من به برجسته سازی برخی از عناصر صوری و محصولات فرهنگ هزاره احترام قایلم و همچنین به این موضوع نیز واقفم که بازنمایی عناصر فرهنگی هزاره به همان شک سنتی و تاریخی آن از سوی دیاسپورا و نسلی که مدتها در فرهنگهای دیگری زیست کردهاند، اگر نگوییم ناممکن است، ولی میشود گفت که دشوار است. اما سخن این است که نباید این ذهنیت را القا کرد که منازعه فرهنگی هزاره با فرهنگ غالب برسر همین صورتهای فرهنگی است که این روزها از آن تجلیل میشود.
به نظرم منازعه فرهنگی ما ریشهای و بنیادی است و بر سر مؤلفههای شناختی، ارزشی، هنجاری و نمادی است که هویتساز، قدرت آفرین و پیشران هزارهها در بحرانهای مختلف از گذشته تا کنون بوده است. همواره باید این سوال را به صورت جمعی و فردی مرور کنیم که آنچه ما را تاکنون بهعنوان یک جامعه حفظ کرده و به زندگی مردم معنا بخشیده و ما را از دیگران متمایز میسازد چه بوده و هست؟ از این رو، به برخی از مهمترین خصوصیات فرهنگ هزاره که میتواند حلال مشکلات امروز و فردای جامعه افغانستان باشد اشاره میکنم. برخی از این ویژگیها عبارتند از:
- نوعدوستی؛ ویژگی دیگر فرهنگ هزارهها نوع دوستی است. در نظام ارزشی هزارهها همۀ انسانها به دور از هر نوع تعلق قومی و مذهبی بهعنوان انسان مورد احترام بوده و هستند. اساسا انسان در نظام ارزشی هزاره جایگاه والا دارد و کشتن انسان بزرگترین گناه است. لذا میزان خشونت و جنگ در میان هزارهها پایین است. نوع دوستی این نیست که صرفا به وجود انسان احترام گذاشته شود، بلکه احترام به حقوق و مزایای اجتماعی او نیز از مهمترین لوازم نوع دوستی است. از همین رو، هزارهها بدنبال حذف و محرومیت هیچ کتله فرهنگی در افغانستان نبوده و مدافع حقوق تمام شهروندان افغانستان اعم از مردم و زن بوده است. شهید مزاری برخاسته از همین فرهنگ بود؛ شعار اصلی وی این بود که باید به حقوق همۀ اقوام و مردم افغانستان احترام گذاشته شود. ایشان بهصراحت اعلام کرده است که راه حل معضل افغانستان حذف اقوام نیست، بلکه برابری اقوام، صلح، گفتگو و دست برداشتن از منطق جنگ و حذف است. از این رو، است که هزارهها مدافع حقوق بشر، ارزشهای متعالی انسان و کرامت انسانی است. براساس این ویژگی همه در انسان بودن مشترکند و از حقوق اساسی به صورت برابر برخوردارند؛ فرقی میان اقشار، اصناف و بهخصوص جنسیتهای مختلف نیست.
- مدارای اجتماعی؛ در فرهنگ هزاره پلورالیسم و مدارای اجتماعی یک ارزش بنیادی است؛ چیزی که در مباحث علوم اجتماعی از آن به نسبیت فرهنگی تعبیر میشود و همه حق زیستن محترمانه دارند. از این رو، معتقدند که باید حقوق همۀ فرهنگها و پیروان یک فرهنگ در جامعه رعایت و تضمین شود. از این رو، نباید یک نظام ارزشی و مکتب فکری اعم از الهی و بشری بر همگان حکومت کند و تنوعات نادیده انگاشته شود. به بیان فنیتر در نظام ارزشی هزاره پلورالیسم الهیاتی با پلورالیسم اجتماعی متفاوت است. یعنی هیچ کسی حق ندارد که به بهانه رستگاری اخروی فرهنگ فرهنگ خود را بر دیگران تحمیل کند و تلاش نماید که دیگران را نیز بدنبال خود بکشاند. از این رو، نباید یک فرهنگ تحقیر، توهین و تخفیف شود و پیروان آن از حقوق انسانی و شهروندی خود محروم شود. لذا هزارهها در افغانستان باهمگان رفتار برابر داشته و حتی مدافع حقوق اقلیتها بودهاند. از این رو، هزارهها با تکثر فرهنگی نه تنها مشکلی ندارد، بلکه از آن برای توسعه و پیشرفت استفاده میکنند. این ویژگی سبب شده است که پدیده شوم هر نوع افراطگرایی اعم از قومی، ایدئولوژی و مذهبی شکل نگیرد. مردم به خاطر عقاید و باورهای شان سلاخی و مور ستم و تبعیض واقع نشوند.
- عدالت اجتماعی؛ عدالت اجتماعی یک اصل مسلم در نظام فرهنگی هزاره است. در نظام فرهنگی هزاره نه ظلم مجاز است و نه ظلم پذیری. گفتمانهای مختلف غربی، شرقی و اسلامی که در صدسال اخیر در کشور جولان کرده است، نتوانیست عدالت را بهعنوان یک گفتمان در متن زندگی مردم هژمونیک سازد و یا عدالت را بهعنوان دال محوری خود تعریف نمایند. اگر در آنجا سخنی از عدالت رفته است، بعد شعاری، اغواگری، قومی و تباری داشته است، اما در گفتمان عدلتخواهی هزارهها عدالت بهعنوان یک ارزش انسانی برای همۀ مردم و فراتر از قوم، تبار و مذهب و بهعنوان یک زبان مشترک برای گفتگو و حل بحران، مطرح است. در عمل نیز در بیست سال گذشته نشان داد که هرجا ستم صورت گرفته است، هزاره در خط مقدم دفاع از مظلومین بوده است. یک نمونۀ آن همراهی با کشته شدن فرخنده بود. زنان و دختران هزاره همدلانه تابوت فرخنده را برداشتند و فعالان رسانهای بشترین دادخواهی را کردند. یک نمونۀ آن حمایت از تحصیل برابر دختران و پسران و برخورداری زنان از حقوق مسلمشان است. به تعبیر آن شاعر هموطن ما، نام شکوهمند عدالت هزاره است. هزاره قربانی عدالتخواهی شده و هزاره بیشترین هزینه را برای عدالت پرداخته است. تفسیر هزاره از عدالت قومی نیست، بلکه انسانی است و همگان در آن جایگاه خود را مییابد و به حقوقش میرسید.
- گفتگو بهمثابه کشف حقیقت؛ در زندگی اجتماعی هزارهها گفتگو راه رسیدن به حقیقت است و جز تعامل ارتباطی هیچ راهی برای کشف حقیقت وجود ندارد. لذا بجای روی آوردن به خشونت و جنگ تلاش دارند که با گفتگو مشکلات خود را حل کنند. همین امر سبب شده است که هزارهها هیج وقت بهصورت پیشگامانه دست به سلاح نبرند و برای حل مشکل به جنگ چنگ نیندازند. حتی در زمانیکه جنگ بر آنها تحمیل شده است، باز دست از گفتگو بر نداشتهاند. برای نمونه در اوج جنگهای غرب کابل شهید مزاری گفتگو را تنها راه برون رفت از بحران میدانست و همگان را به گفتگو دعوت میکردند. حال نیز از مطابق فرهنگ هزاره راه حل بحران افغانستان جنگ، خشونت، استفاده از زور نیست، تنها و تنها راه برون رفت از بحران و رسیدن به یک نظام سیاسی با ثبات گفتگوی برابر است.
- آبرو و عزت نفس ملی؛ در میان هزارهها آبرو یک بحث بسیار مهم و ارزشمند است. بنابراین، هر کاری که این اصل را خدشه دار کند، مذموم است. آبرو و عزت نفس بالاترین سرمایه اجتماعی هزارهها است که آن را با هیچ چیزی معاوضه نمیکنند. لذا دوزدی، تعرض به نوامس، حق دیگران را خوردن، غدعه و نیرنگ، قتل، طلاق و دیگر انحرافات اجتماعی، کجروی و آسیبهای اجتماعی در سطح روابط اجتاعی در میان هزارهها پایین و در مقابل سرمایه اجتماعی فوق العاده بالا است. در سطح ملی نیز آبروی کشور برای هزارهها مهم است. لذا در طول تاریخ هزارهها کاری نکردهاند که آبرو و سرمایه اجتماعی افغانستان در سطح منطقهای و بین المللی خدشه دار شود و هیچ وقت خود را تحقیر نمیکنند.
- آبادانی و خوداتکایی؛ در نظام فرهنگی هزاره آبادانی و خود اتکایی یک اصل است. لذا در میان هزارهها اشرافگرایی، تن پروری، تنبلی و بیکاری، ننگ و عار است. همچنانکه این مثل در میان هزارهها معروف است؛ «از انسان بیکار خد بیزار». در میان هزارهها متکی بودن به دیگران مذمت شده است و شخص باید روی پای خود بایستد. از همین رو، هزارهها هر جا بوده و رفته، آبادانی و عمران را به ارمغان آوردهاند. همانگونه که یک فرد در داخل خانواده سر بار نیست و در اقتصاد خانواده سهم میگیرد، هزارهها در سطح نظام اجتماعی نیز سربار نیستند و در پیشرفت سهم میکیرند. در نظام ارزشی هزاره، اقتصاد سیاه، چپاول، مافیاگری، قاچاق و غارتگری منفوراست و میزان آن نیز پایین است؛ چون در آبادانی نقشی ندارد و با آبرو و عزت مغایر است. نمونههای این ویژگی فرهنگی هزاره بسیار مشهود است. مکتب سازی، راه سازی، پل سازی، رسیدگی به نیازمندان و امور عام المنفعه از این دست با هزینه شخصی نمونه بارز این است ویژگی است. در حالیکه تأمین این امور از وظایف حکومتها است.
- رواداری و نیکی اجتماعی؛ یکی از خصوصیات ارزشی فرهنگ هزاره رواداری اجتماعی است؛ این گزاره در میان هزارهها معروف است؛ هر آنچه را به خود میپسندی به دیگران نیز بپسند. از منظر سیاسی نکته بسیار مهم این است که این ویژگی فرهنگ سبب شکلگیری یک عقلانیت خاص شده است. برخلاف نظریه تنازع بر بقا، منطق حاکم بر زندگی اجتماعی هزارهها تعاون بر بقا است. طبق این اصل هزارهها در کارهای جمعی نه تنها بدنبال منافع فردی و شخصی و شانه خالی نمودن از کار جمعی نیست، بلکه برای بقای جمع هزینه میکند و کوشش میند برای بقای جمع تعاون و همکاری میکند. در متن زندگی هزارهها در طول تاریخ این ویژگی بوده و است. کمک خیرین هزاره به نیازمندان، دادن هزینه برای کارهای عام المنفعه و اقدام جمعی برای سرنوشت جمعی نمونههای عینی تعاون بر بقا است.
- حفظ حریمهای اجتماعی؛ در فرهنگ هزاره حریمهای اجتماعی مورد احترام است. به مقتضای عدالت اجتماعی باید به حقوق تمام خرده اقوام احترام قایل شود. در جامعۀ که شکاف تنوعات فرهنگی فراوان است باید طبق این اصل، تدبیری سنجیده شود که همه به حقوق شان برسند. بعد سلبی این ویژگی استبداد ستیزی و تمرکزگرایی است. زیرا در منطق استبدادی حرمت و اقتضائات حریمهای اجتماعی حفظ نمیشود و فرهنگ عدۀ خاص بر همگان تحمیل میشود و گروهای فرهنگی از مداخله بر سرنوشت خود محروم میشوند. بعد ایجابی آن تکثرگرایی سیاسی، مشارکت جمعی، حاکمیت مردم است. یک نمونۀ برجسته ساختاری آن، فدرالیزم بهعنوان یک نظام سیاسی کارامد و متناسب با فضای افغانستان است.
- صداقت و امانتداری؛ صداقت و امانتداری در میان هزارهها یک ارزش فرهنگی نهادینه شده است. کمتر موردی را سراغ داریم که هزارها به میهن، اداره، اموال عمومی و هر جایی که به او اعتماد شده باشد، خیانت کرده باشند؛ خصوصا در مسایل حیثتی. نمونههای فراوانی در این زمینه از گذشتهها وجود دارد که نیازی به ذکر آن نیست.یک نمونۀ آن عدم خیانت به پروسههای ملی است. برای مثال در بیست سال دوران جمهوریت آبروی دموکراسی و حاکمیت مردم را هزراهها خریده بود. همچنین هزاره در تاریخ کشور پای هیچ کشور خارجی را در افغانستان باز نکرده است و یک وجب خاک کشور را به بیگانه نسپرده است و بهعنوان نیروی نیابتی کشورهای دور و نزدیک علیه اقوام دیگر نجنگیدهاند.
- دانایی محوری؛ در فرهنگ هزاره دانایی بسیار ارزشمند است و هیچ حد و مرزی برای آن وجود ندارد. در بیست سال دوران جمهوریت هزارهها مناطق خود را به مکتب و دانشگاه بدون سقف تبدیل کرده بودند. در دور ترین نقاط حتی با هزینه شخصی مکتب ساخته بودند تا فرزندان شان درس بخوانند و در آبادانی کشور سهم بگیرند. خانوادهها از فرزندان با سختی تمام حمایت میکردند که درس بخوانند. در هیچ منطقۀ هزاره نشین مکتب تعطیل و تخریب نشد. هیچ مکتبی آتش زده نشد و اموال آن را چور نکردند. در فرهنگ هزاره نگاه جسنیتی به علم و دانش وجود ندارد؛ اقتضای عدالت اجتماعی این است که همگان برای داشتن زندگی بهتر و بهرهمندی از مزایای زندگی خوب و اظهار خود و سیدن به آزادی حقیقی باید تحصیل نماید و علم بیاموزند.
در پایان این نکته را نیز یادآوری میشوم که در تجلیل از فرهنگ هزاره ما باید از فرهنگ هزاره بهمثابه یک فرهنگ درهمتنیده و دارای عناصر مختلف و گوناگون تجلیل و تکریم نماییم و در بازنمایی این روز، اسیر تقلیلگرایی نشویم؛ تقلیل محتوای فرهنگ به صورت، محصولات و نمادهای آن در گام اول و تقلیل صورتها و نمادهای مختلف و متنوع به موارد خاص آن در گام دوم. همچنین به این نکته نیز التفات داشته باشیم که این روز را فراتر از غیریتسازیهای درونی تکریم کنیم. زیرا فرهنگ هزاره پیچیده و دارای عناصر مختلف است که همگی در درون فرهنگ هزاره بهنحوی جانمایی و پیگربندی شده است؛ اگر نگاه طیفی به عناصر و مؤلفههای فرهنگ هزاره داشته باشیم، همانگونه که رقص، پیشپو، دمبوره و سرنی، در یک سر طیف فرهنگ هزاره قرار دارد، اعمال دینی، حج، محرم، عاشورا، کربلا، عزاداری و دیگر در سر دیگر طیف قرار دارد. این را بدین جهت عرض کردم این تنوعات نباید ما را درگیر غریت سازیها سازد؛ چنانکه نمونههای آن کم کم مشهود است.
منبع: نشریه راه عدالت، شماره 13