شهید مزاری به عنوان کسی که با تمام وجود طعم تلخ تبعیض و ستم تاریخی را چشیده بود برای انسانیسازی سیاست و تغییر در مدار چرخه قدرت سیاسی تلاش بی بدیلی کرد. او ضمن این که اولویت اصلی خویش را احیای هویت هزارهها قرار داده بود، از هیچ کوششی در راستای تغییر قدرت قومی در سطح ملی دریغ نکرد. شهید مزاری علاوه بر این که یک انسان عملگرا و واقعنگر بود، در فکر ساختارهای بلندمدت سیاسی نیز بود. با توجه به علایق و پیوندهای عمیقی که میان گروههای جهادی و اسلام سیاسی وجود داشت و به هرکدام نوعی از صبغه ایدئولوژیک میداد، شهید مزاری اما برخلاف گفتمان مسلط به فدرالیسم توجه پیدا کرده بود.
از همین رو او دستور داد تا در کنار فعالیت دانشگاه شهید بلخی در ایران که در آن جمعی از کادرهای ورزیده افغانستانی تربیت شدند، یک مرکز خاص برای تدوین مسوده قانون اساسی جمهوری فدرال افغانستان به وجود آید.
این طرح هرچند ناقص تهیه شد و به کابل فرستاده شد و در کابل نیز ظاهرا توسط تعدادی از افراد و با دستور مستقیم رهبر شهید مورد بازنگری قرار گرفت. بنا بود که این طرح قانونی در حزب مورد بحث جدی قرار گیرد و رسما در شورای مرکزی حزب مورد تصویب قرار گیرد و سپس به تمام جناحهای سیاسی آن روز پیشنهاد گردد. اما متاسفانه سیر حوادث به گونهای پیش رفت که همه چیز از دست رفت و این اقدام نیز ناتمام ماند.
فدرالیسم در عصر شهید مزاری نه تنها به لحاظ بنیادهای تیوریک و مدرن آن، بلکه به لحاظ فرم نیز میکانیزمی کارا در تقسیم قدرت و فرونشاندن تنشهای سیاسی و نظامی میتوانست باشد. چون مناطق مختلف به طور طبیعی میان گروههای سیاسی و نظامی مجاهدین از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب و از مرکز تا پیرامون تقسیم گردیده بود. کافی بود تا یک میکانیزم سیاسی قابل قبول برای همه مورد توافق قرار گیرد و هرکس به قلمرو حضور خویش قناعت کند.
اما عطش قدرتطلبی و انحصارگرایی که ناشی از تجربههای تلخ تاریخی بود سبب شعلهور شدن آتش جنگهای خانمانسوز داخلی گردید و زمینه برای ظهور طالبان با حمایت کشورهای شرور منطقه و استخبارات قدرتهای جهانی فراهم شد. امروز که دو باره در نقطه آغاز یک مرحله دیگر قرار گرفته ایم جا دارد از نو هم به شهید مزاری و هم به مساله فدرالیسم به عنوان مانیفست سیاسی وی بپردازیم.
خوشبختانه در سالهای پسین توجه تحلیلگران و محققان کشور به مقوله فدرالیسم جدیتر شده است و به خصوص سقوط افغانستان در کام فاشیسم طالبانی این توجه را بیشتر کرده است و به نظر میرسد که شعور جمعی در چنین فضای تاریک به دنبال روزنه جدید میگردد. همچنین اعلام موجودیت مجمع فدرالخواهان که به تازگی صورت گرفته است به روند فدرالخواهی و تولید و گسترش ادبیات کافی در این زمینه کمک شایانی کرده است.
اکنون که در روزهای بیست و نهمین سالروز شهادت شهید مزاری به عنوان شاخصترین بنیانگذاران ایده فدرالیسم در افغانستان قرار داریم، در اکثر نشستها و همایشهای مردمی به این مناسبت، شاهد بسط بیشتر این گفتمان سیاسی هستیم. از این رو به نظر میرسد که فرصت کافی برای مطرح کردن ایده فدرالیسم به وجود آمده است که باید از این فرصت استفاده کرد.
از طرف دیگر مخالفان فدرالیسم نیز که همیشه از پایگاه خاص قومی و مبتنی بر هژمونی قومی سخن میگفته اند تا حد زیادی تعدیل گردیده اند و به نظر میرسد که ما حداقل به سمت یک عقلانیت گفتمانی در حرکت هستیم.
اگرچه با آن هنوز فاصله بسیار داریم. دلیل این امر این است که نقطه عزیمت و مطالبه کانونی فدرالخواهان، چنانکه در اندیشه شهید مزاری مطرح بود، برقراری عدالت و شکست هژمونی قومی و انحصار قدرت است. طبیعی است که هیچ نیرویی توان ایستادن در برابر عدالتخواهی را ندارد و با توجه به عصر ارتباطات و روشن شدن پدیدههای تاریخی و رشد آگاهی نسبی در جامعه، وجدان عمومی قضاوت خاص از گفتارها و محتوای گفتمانهای سیاسی موجود ارائه میدهند.
همین امر سبب میشود که منطق قومی قدرت و پای فشردن بر مظالم و ستم تاریخی حداقل به لحاظ گفتمانی با شکست مواجه شود. این امر زمینه را برای فراگیرشدن گفتمان فدرالیسم بیشتر فراهم کرده است.
شهید مزاری به عنوان یکی از کسانی که تا سر حد تدوین قانون اساسی جمهوری فدرال افغانستان پیش رفت و به طور روشن در سخنان خود در باره آن سخن گفت و فدرالیسم را تنها راه حل بحران سیاسی افغانستان برشمرد، هیچگونه نیتی برای اقداماتی چون تجزیهطلبی، برتریخواهی و یا دشمنی با دیگر ساکنان کشور را نداشت. بلکه به طور واضح برقراری عدالت اجتماعی در نقطه مرکزی گفتمان شهید مزاری قرار داشت و هرگونه میکانیزمی را که مطرح میکرد تنها به خاطر تحقق عدالت اجتماعی و برابری در افغانستان بود و هرگز از این منطق عقبنشینی هم نکرد.
بنابراین فدرالیسم به مثابه یک میکانیزم سیاسی که پیامدهای مثبت در کشورهای چندقومی و پرمنازعه داشته است میتواند مانیفیست سیاسی هر کسی باشد که دغدغه عدالت و برابری را دارد. نه تنها شهید مزاری و دیگر پیشگامان فدرالخواهی در افغانستان بلکه هر انسانی که کمی در باره تاریخ پر از ستم و تبعیض افغانستان بداند باید به این پرسش بیندیشد که ستم تا چه زمانی دوام خواهد آورد؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که همه به قواعد انسانی که مایه نجات ما میشود گردن نهیم؟
بدون شک آنچه امروز در افغانستان جریان دارد نباید مایه خرسندی کسانی باشد که فکر میکنند با تسلط طالبان آخرین پلکان سلطه قومی پیموده شده است و همه چیز بر اساس استراتژی ژئوپلتیک تسلط پیش میرود. بلکه آنچه جریان دارد رفتن به عقب است و ما در حال افتادن از پرتگاه بدویت به قعر جهالت و خشونت هستیم. مسلم است که در این سقوط تنها نخواهیم نبود بلکه همه به طور دسته جمعی سقوط خواهیم کرد و استخوانهای همه ما خرد خواهد شد. آنکه بر سریر قدرت است بیشتر آسیب خواهد دید.
تنها یک راه وجود دارد و آن راه همان است که شهید مزاری مطرح میکرد: پذیرش همدیگر و پایان بخشیدن به تفکر حذف. شهید مزاری اگر برابری اقوام، وحدت ملی، برابری، عدالت اجتماعی و یا نوع نظام سیاسی فدرالی را مطرح میکرد، تنها دغدغه اش پایان یافتن بحران و خاتمه بخشیدن به تبعیض و ستم ملی بود.