پروفسور رونالد لمپمن واتس Ronald Lampman Watts در 10 مارچ 1929 از پدر و مادر کانادایی در جاپان متولد شد و در 9 اکتبر 2015 در سن 86 سالگی در کینگستون انتاریوی کانادا درگذشت. او مدارک لیسانس و ماستری و دکترای خود را از دانشگاه آکسفورد گرفت و در سال 1955 به عنوان استاد فلسفه و بعد هم استاد علوم سیاسی و اقتصادی در دانشگاه کوئینز کانادا فعالیت کرد و در سال 1969 رئیس دانشکده هنر و علوم و از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۴ به عنوان پانزدهمین مدیر و معاون دانشگاه کوئینز خدمت کرد و از سال 1988 تا 1993 مدیر مؤسسه روابط بین دولتی دانشگاه کوئینز بود.
پروفسور واتس از محققان برجسته بین المللی در باره فدرالیسم و نظامهای فدرال است که 50 سال از عمر خود را صرف مطالعه در مورد فدرالیسم کرد و از میان 25 کشور فدرال در آن زمان، به 22 کشور فدرال سفر کرد و از نزدیک کارکرد و تجربیات آنها را مورد بررسی قرار داد. او در کانادا عضو هیأت تحریریه مجله فدرالیسم و از سال 1991 تا 1993 رئیس انجمن بین المللی مراکز مطالعات فدرال و همچنین از مؤسسان مجمع فدراسیونها Forum of Federations بود و از 2000 تا سال 2006 ریاست و مدیریت آن را به عهده داشت و از سال 2006 جورج اندرسون که خود شاگرد و همکار واتس بود ریاست آن مجمع را به عهده گرفت.
هم پروفسور واتس و هم جورج اندرسون تجربیات خود در مورد فدرالیسم را در قالب کتابها، مقالات و مصاحبهها نشر کردهاند. کتاب اندرسون به نام «مقدمهای بر فدرالیسم» را در سال گذشته ترجمه و نشر کردم و کتاب پروفسور واتس را نیز تحت عنوان «مقایسه نظامهای فدرال» را نیز ترجمه کردهام که گزیدهای از برخی از فصلهای آن امسال در چندین شماره نشریه «راه عدالت» نشر شد و امیدوارم که خود کتاب را نیز بعد از ویرایش مجدد در اختیار علاقمندان قرار دهم.
پروفسور واتس در سال 2008 سفری به کشور نیپال داشت. نیپال در سال ۲۰۰۶ میلادی شاهد پایان جنگ داخلی خشونتآمیز یک دههای بود که به ۲۴۰ سال حکومت سلطنتی هندوها در این کشور پایان داد و آن را تبدیل به جمهوری فدرال دموکراتیک کرد. در انتخابات ۱۰ اپریل سال ۲۰۰۸ مائوئیستها برنده انتخابات مجلس مؤسسان شدند. مجلس مؤسسان نیپال در اوائل سال ۲۰۰۸ میلادی رسماً نظام پادشاهی چند صد ساله را در این کشور منحل و برقراری نظام جمهوری دموکراتیک پارلمانی چند حزبی فدرال را تصویب کرد. در جنگ داخلی نیپال علیه حکومت پادشاهی از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۶ نزدیک به ۱۶ هزار تن کشته شدند. مائوئیستها در سال ۲۰۰۶ به ده سال جنگ داخلی پایان دادند و به روند صلح در نیپال پیوستند.
پروفسور واتس همزمان با انتخابات مجلس مؤسسان نیپال، به دعوت UNDP به کتمندو پایتخت نیپال رفت. روزنامه انگلیسی زبان کتمندو پست، The Kathmandu Post قبل از بازگشت او مصاحبهای را با وی انجام داد و او در مورد موضوعاتی مانند چشم انداز و چالشهای یک کشور واحد بسیط یا یکپارچه که فدرال میشود صحبت کرد.
این مصاحبه هرچند به بهانه بررسی مشکلات کشور نیپال انجام شده ولی حاوی نکات بسیار مهم و آموزنده است و به ابهامات یا سؤالات و انتقادات یا نگرانیهایی که گاهی ممکن است در مورد افغانستان هم مطرح شود پاسخ گفته است.
گزیدههایی از این مصاحبه مهم در مورد تجربیات بین المللی فدرالیسم را مرور میکنیم:
س: شما برای هدف خاصی به نیپال آمده اید. برداشت شما چیست؟
پروفسور واتس: تصور من این است که در حال حاضر با برگزاری انتخابات مجلس موسسان زمان بسیار مهمی برای نیپال است و نقش من در کارگاهی بود که UNDP سازماندهی کرد تا برخی از دانشگاهیان و افراد سیاسی برجسته را گردهم آورد تا درباره مسائلی که باید توسط مجلس مؤسسان در ایجاد یک سیستم فدرال رسیدگی شود، صحبت کنند.
من 50 سال تمام عمرم را صرف مطالعه سیستمهای فدرال و مقایسه سیستمهای فدرال در سراسر جهان کرده ام. 25 سیستم فدرال در جهان وجود دارد. من از 22 تا از آنها بازدید کردهام. هدف من در اینجا این نبود که به مردم نیپال بگویم چه کاری انجام دهند، بلکه این بود که اطلاعاتی را در مورد آنچه در جاهای دیگر از تجربه استفاده از فدرالیسم در 25 کشور مختلف در سراسر جهان انجام شده است در دسترس آنها قرار دهم یعنی این که در چه چیزهایی موفق بودهاند و در چه چیزهایی موفق نشدهاند تا بتوانید از موفقیت و از شکست درس بگیرید.
س: بحثهایی در مورد فدرال شدن هر کشوری وجود داشته است. برخی از کشورها که سیستم فدرال را انتخاب کرده اند شکست خوردهاند، در حالی که برخی دیگر موفق شدهاند. عوامل تعیین کننده شکست و موفقیت کدامند؟
پروفسور واتس: به طور کلی، کشورها از نظر تنوع داخلی متفاوت هستند. برخی کشورها از نظر زبان، مذهب و … نسبتاً همگن هستند. به عنوان مثال، جاپان کشوری نسبتاً همگن است. بنابراین تفاوت کمتری بین گروههای داخل کشور وجود دارد. اما کشورهای دیگر مانند کانادای خود من، یا به دلیل اینکه بسیار بزرگ هستند یا به دلیل وجود گروههای مختلف در داخل آن، مطلوب دانستهاند که به آن گروههای مختلف تا حدودی خودگردانی یا خودمختاری در داخل یک کشور واحد بدهند.
امروزه 25 فدراسیون در جهان وجود دارد که 40 درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند. در آغاز قرن بیست و یکم، این یک شکل بسیار محبوب از حکومت است. اما آیا همه این کشورها با موفقیت سیستم حکومتداری فدرال را اجراکردهاند؟ برخی از فدراسیونها، مانند فدراسیون اتیوپی، پایداری نکردهاند. بسیاری از فدراسیونها موفق بودهاند و برخی شکست خوردهاند. بنابراین، مهم است که ببینیم چرا برخی از فدراسیونها موفق شدهاند و چرا برخی شکست خوردهاند.
اولین چیز این است که فدرالیسم میتواند یک ترکیب دموکراتیک موفق از وحدت و تنوع را فراهم کند. شواهد من برای این ادعا چهار مورد از طولانیترین نظامهای قانون اساسی موجود در جهان امروز، فدراسیونها هستند: ایالات متحده، سوئیس، استرالیا و کانادا. هر یک از اینها بیش از 100 سال است که تحت یک قانون اساسی قرار دارند. ایالات متحده، بیش از 200 سال.
علاوه بر این، اگر به شاخص توسعه انسانی سازمان ملل نگاه کنید که سعی دارد کشورها را بر اساس رفاه اقتصادی، احترام به حقوق، کیفیت زندگی شهروندان شان اندازه گیری کند و در مجموع 175 کشور را رتبه بندی میکند، می بینید که از 20 کشور برتر، 8 مورد آن ها فدراسیون ها هستند. بنابراین فدراسیون میتواند موفق باشد.
از سوی دیگر، من استدلال میکنم که فدرالیسم یک نوشدارو نیست. اتخاذ یک سیستم فدرال به طور خودکار موفقیت ایجاد نمیکند. شما باید شرایط را ایجاد کنید. ساختارهای فدرال بسیار متنوع است. بنابراین شما باید یک ساختار مناسب برای خود داشته باشید.
بنابراین اولین نکته من این است که فدرالیسم میتواند موفق باشد و به ویژه در بسیاری از کشورهایی که چند قومیتی هستند مانند سوئیس، با زبانها و مذاهب مختلف، مانند کانادا با فرانسوی و انگلیسی، هند با بسیاری از گروههای مذهبی مختلف، نیجریه و غیره موفق بوده است.
اما نکته دوم من این است که فدرالیسم یک نوشدارو نیست. در جاهای خاصی شکست خورده است. شما میتوانید دلایل شکست را شناسایی کنید و من فکر میکنم درسهای این شکستها دو چیز است.
یکی اینکه حتی مهمتر از ساختار، وجود فرهنگ سیاسی و نگرشهای عمومی در حمایت از فدرالیسم است. یک سیستم فدرال مبتنی بر تعریف قانون اساسی است و مرکب از حکومتهای فدرال و حکومتهای منطقهای یا ایالتی است و برخلاف حکومت واحد و بسیط که در آن دولت مرکزی تصمیم میگیرد، در یک فدراسیون، قانون اساسی اختیارات را تعیین میکند. بنابراین احترام به قانون بسیار مهم است. اگر قانون رعایت نشود، اگر مردم به آنچه قانون اساسی میگوید توجه نکنند، فدرالیسم کارساز نخواهد بود.
همچنین فدرالیسم مستلزم آن است که همه گروهها به یکدیگر اعتماد کنند، مصالحه کنند، وجود هویتهای مختلف را در گروههای مختلف به رسمیت بشناسند و تحمل کنند. بنابراین، من همیشه استدلال میکنم که یک الزام اساسی برای کارکرد هر سیستم فدرال احترام به حاکمیت قانون، سازش، مدارا و پذیرش هویتهای مختلف و متکثر است.
ثانیاً، من میخواهم استدلال کنم که ساختار باید دو عنصر اساسی حکومت مشترک مرکزی و خودمختاری منطقهای یا ایالتی را به رسمیت بشناسد، زیرا یک فدراسیون شامل هر دو عنصر است. فدراسیون فقط خودمختاری منطقهای یا ایالتی نیست. البته خودمختاری منطقهای یا ایالتی بخش مهمی است، زیرا به افراد مختلف اجازه میدهد تا امور خود را در مورد موضوعاتی که بر آنها تأثیر میگذارد، اداره کنند. اما عنصر حاکمیت مشترک مرکزی به همان اندازه مهم است. اگر شما قانون مشترک نداشته باشید، آنها از هم خواهند پاشید. بنابراین، من تأکید میکنم که ساختار سیاسی و قانون اساسی باید عنصری از حکومت مشترک داشته باشد که مردم را به طور فراگیر گرد هم آورد. شما واقعاً قدرت را در مرکز به اشتراک گذاشتهاید، اما در واحدها دارای خودمختاری هستید. در این راستا، همه گروههای مختلف میتوانند احساس کنند که فرصتی برای اداره امور خود دارند، اما در دولت مرکزی نیز مشارکت دارند. بنابراین، من میگویم این دو عنصر بسیار مهم هستند.
اکنون جایی که شکست خورده است به دلیل فقدان یکی از آن عناصر است، یا عدم اعتماد به یکدیگر یا نرسیدن به مصالحه. اگر گروهها ناسازگار باشند و هر کدام بگویند: «ما باید راه خود را داشته باشیم، ما اصلا نمیتوانیم سازش کنیم» فدرالیسم کارساز نخواهد بود.
س: اگر به پرونده نیپال نگاه کنید، از یک سیستم واحد بسیط به یک سیستم فدرال در حال حرکت است. اما اگر به فدراسیونهای موفقی مانند سوئیس و آمریکا نگاه کنیم، آنها از کشورهای جداگانه قبلی به سیستم فدرال منتقل شدند نه از کشور واحد به فدرال. آیا فکر نمیکنید که نیپال با مشکل مواجه شود یا این که فدرال در این کشور کارساز نباشد؟ آیا میتوانید نمونهای از کشوری را ذکر کنید که از سیستم واحد بسیط به سیستم فدرال رفته باشد؟
پروفسور واتس: کشورهای زیادی هستند که به عنوان یک سیستم واحد بسیط شروع به کار کردند و بعد به یک فدراسیون تبدیل شدند. به عنوان مثال، کشور من، کانادا، در سال 1840 یک سیستم واحد بسیط بود. این سیستم به دلیل وجود گروههای مختلف در کشور، کار نمیکرد. بنابراین در سال 1867، کانادا را به دو دسته انتاریو، که انگلیسیزبان است و کبک که فرانسوی زبان است تقسیم کردیم. بنابراین یک مورد واضح برای تفویض اختیار برای تشکیل فدراسیون وجود دارد. اما نمونههای دیگری نیز وجود دارد. اسپانیا یک نمونه است، بلژیک یک نمونه دیگر است. نمونههای زیادی از کشورهای واحد بسیط وجود دارد که به سمت فدرالیسم حرکت کردهاند.
س: در زمینه نیپال، هیچ مرزبندی مشخصی برای فدرال کردن کشور بر اساس کاست، مذهب، قومیت و غیره وجود ندارد. همه چیز به هم ریخته است. آیا فکر میکنید امکان فدرال کردن چنین کشور ناهمگونی وجود دارد؟
پروفسور واتس: بله. من فکر میکنم ممکن است. به عنوان مثال آفریقای جنوبی نمونهای است که از یک سیستم واحد بسیط به یک سیستم فدرال منتقل شد. آنها یک کمیسیون قانون اساسی تأسیس کردند که موارد مختلفی را در نظر گرفت؛ جمعیت شناسی، جغرافیا، توسعه اقتصادی و عوامل مختلفی را در تعریف 9 ولایت جدید که پس از پایان آپارتاید به فدراسیون تبدیل شدند. در مورد نیپال، من نمیتوانم بگویم که چه واحدهایی باید باشند. این چیزی است که نیپالیها باید تصمیم بگیرند.
س: آیا فکر میکنید واحدهایی که فدرال میشوند بدون فعالیتهای اقتصادی کافی میتوانند خود را حفظ کنند؟
پروفسور واتس: باید به آنها قدرت داده شود تا بتوانند امور خود را اداره کنند. ایجاد ظرفیت، زمان میبرد. شما نمیتوانید در 24 ساعت از یک سیستم واحد بسیط به یک سیستم فدرال تغییر کنید. بلژیک یک نمونه کلاسیک است. قبل از تبدیل شدن به یک فدراسیون از چهار ایالت مختلف عبور کرد. اسپانیا مراحلی را پشت سر گذاشته است.
من مطمئن هستم که نیپال باید به مراحلی فکر کند که طی آن ظرفیت واحدها را افزایش دهد. من نمیتوانم به شما بگویم که واحدها باید چه باشند، اما میتوانم به شما در مورد کشورهای دیگری بگویم که باید واحدها را تعریف میکردند و در فرآیند تعریف واحدها، وقتی با تفویض اختیار پیش میرفتند، نه تنها قومیت، زبان و مذهب، بلکه توسعه اقتصادی، پایداری، طرح کلی جغرافیایی، سیستم ارتباطی و حملونقل و همه اینها را در نظر گرفتهاند. مجلس مؤسسان باید کمیته یا کمیسیونی را تشکیل دهد که همه این موارد را بررسی کند. ایجاد یک ایالت فدرال هرگز کار سادهای نیست. همیشه پیچیده است.
س: شما گفتید که چندین مدل از فدرالیسم در سرتاسر جهان وجود دارد. فکر میکنید چه مدلی با کشورهای ناهمگون مانند نیپال خوب پیش میرود؟
پروفسور واتس: اولین چیزی که من هرگز تاکید نمیکنم این است که شما نمیتوانید فقط به مدلها نگاه کنید و مثل این که در یک مغازه، یک مدل را انتخاب میکنید، مدل فدرال را نیز به همان آسانی انتخاب کنید، زیرا هر کشور ترکیب منحصر به فرد و شرایط خاص خود را دارد. اما کاری که میتوانید انجام دهید این است که به فدراسیونهای دیگر نگاه کنید و ببینید چه تمهیداتی در آنجا جواب داده است و چه ترتیباتی جواب نداده است.
به عنوان مثال، اجازه دهید برای شما مثالی از انواع چیزهایی ارائه کنم که میتوان آنها را مرتب کرد، جدا از طراحی واحدها، نه فقط قومیت، بلکه توسعه اقتصادی و همه چیز مانند اختیارات دولت فدرال و حوزههای انتخابیه را در نظر میگیرد. مالزیا دارای یک حکومت نسبتا متمرکز است. اگر مجموع هزینههای دولت فدرال و ایالتی مالزیا را در نظر بگیرید، دولت مرکزی 83 درصد از این هزینهها را بر عهده میگیرد و تنها 17 درصد توسط ایالتها انجام میشود.
از سوی دیگر، اگر به سوئیس نگاه کنید، که در انتهای دیگر قرار دارد، دولت فدرال تنها 32 درصد از هزینههای ترکیبی را انجام میدهد، 68 درصد توسط واحدها یا کانتونها انجام میشود. کانادا از این نظر شبیه به سوئیس است و فدراسیونهای مختلف همگی در این بین قرار میگیرند.
بنابراین یکی از چیزهایی که باید تصمیم بگیرید این است که چه مقدار قدرت و صلاحیت و در چه حوزههای خاصی به دولت فدرال داده میشود و چه صلاحیتها یا قدرتهای خاصی به واحدها داده خواهد شد.
وقتی در مورد واحدها صحبت میکنید، باید تصمیم بگیرید که تعداد و اندازه نسبی واحدها چقدر باشد. فدراسیون روسیه اکنون 86 واحد دارد. ایالات متحده 50، سوئیس، با جمعیتی تنها 7 میلیون نفر، کوچکتر از نیپال، دارای 26 واحد یا کانتون است. هند 27 واحد دارد. از سوی دیگر بلژیک تنها 6 واحد دارد.
بنابراین، یکی از چیزهایی که باید تصمیم بگیرید این است که آیا شما باید تعداد زیادی واحدهای ایالتی مانند سوئیس، (26 واحد) داشته باشید، یا فقط باید چند واحد داشته باشید؟ توصیه من این است که واحدهای ایالتی را خیلی کم نکنید، زیرا در جاهایی که تعداد آنها خیلی کم است، معمولاً خیلی دچار سختیها میشوند زیرا بیش از حد با یکدیگر رقابت میکنند. فدراسیونهای فروپاشیده را ببینید، پاکستان، دو واحد داشت یعنی شرق و غرب پاکستان و همچنین چکسلواکی، دو واحد، صربستان و مونته نگرو، دو واحد. فدراسیونهای دو، سه یا چهار واحدی معمولاً ناپایدار هستند. بنابراین شما حداقل شش واحد بسازید. اما شما میتوانید از 6 تا 26 واحد داشته باشید. این، محدوده وسیع و گزینههای زیادی را در اختیار شما میدهد.
همچنین از نظر نهادهای مرکزی و نهادهای حکومت مشترک، شما میتوانید یک سیستم ریاست جمهوری یا تفکیک قوا داشته باشید که در اکثر فدراسیونهای آمریکای لاتین مانند برزیل، آرژانتین، مکزیک و البته ایالات متحده وجود دارد یا میتوانید یک سیستم پارلمانی همراه با یک سیستم فدرال داشته باشید، مانند کانادا، استرالیا یا اکثر فدراسیونهای اروپایی مانند اسپانیا، آلمان و غیره.
تقریباً همه فدراسیونها اتاق دومی (مجلس سنا) دارند که نشان دهنده تنوع در یک کشور است. اتاق اول بر اساس جمعیت است، اما این باعث میشود که واحدهای بزرگتر بر دیگران غالب باشند. بنابراین اکثر فدراسیونها یا نماینده برابر یا نماینده وزنی در اتاق دوم دارند. اما اختیارات اتاق دوم و روش انتصاب – اینکه آیا ایالتها به طور مساوی نماینده دارند و چه اختیاراتی دارند – از فدراسیونی به فدراسیون دیگر متفاوت است.
اکثر فدراسیونها دارای سیستم قضایی برای داوری اختلافات بین دولتها و داوری بین آنها هستند. اما برخی از فدراسیونها یک دادگاه عالی دارند که به همه قوانین رسیدگی میکند. برخی دیگر دارای یک دادگاه قانون اساسی تخصصی هستند. آلمان، بلژیک و اسپانیا نمونههایی از این قبیل هستند.
رویه اصلاح یا تعدیل قانون اساسی ایجاب میکند که هر دو سطح دولت در اصلاح قانون اساسی مشارکت داشته باشند. اما در برخی از فدراسیونها این کار توسط قوه مقننه، واحدهای منطقهای و پارلمان فدرال انجام میشود. در برخی دیگر با رفراندوم انجام میشود.
س: کشورهای ناهمگونی که فدرال شدهاند، در مقایسه با کشورهای همگن و فدرال، نتوانستهاند موفق شوند چه میگویید؟
پروفسور واتس: یکی از درسهایی که از نگاه کردن به فدراسیونهای دیگر میتوان گرفت این است که در جایی که جمعیت دو قطبی دارید یا جایی که تنها دو واحد دارید، ناپایدار است. اما برخی دیگر از کشورهای چند قومیتی نسبتاً موفق بودهاند. به یاد داشته باشید که کشورهایی مانند کانادا، سوئیس و ایالات متحده اکنون بسیار مرفه هستند. اما فراموش نکنید زمانی که آنها برای اولین بار به فدراسیون تبدیل شدند، چندان رونق نداشتند. اگر به کشور من یا ایالات متحده نگاه کنید، زمانی که آنها برای اولین بار به فدراسیون تبدیل شدند، آنها کشورهای کاملاً عقب ماندهای بودند. زمانی که کانادا تبدیل به یک فدراسیون شد، هیچ راه آهنی در کانادا وجود نداشت و کشوری توسعه نیافته بود. اما در طول یک قرن و نیم توسعه یافته و اکنون رونق یافته است. پس مهم این است که بگوییم فدرال بودن باعث میشود که یک کشور شکوفا شود.
من نمیگویم هیچ مشکلی وجود ندارد. هر فدراسیونی مشکلات خودش را دارد. اما نکته مهم این است که این مشکلات کمتر است از آنچه در یک سیستم واحد بسیط وجود دارد. به یاد داشته باشید که کانادا یک سیستم فدرال را پذیرفت زیرا مشکلاتی در سیستم واحد بسیط وجود داشت. بنابراین نکتهای که من به آن میپردازم این است که اکنون به فدرالیسم فقط از منظر رفاه نگاه نکنید. اما مشکلاتی در کانادا، آمریکا و هند وجود دارد. فدرالیسم مشکلات را از بین نمیبرد، اما ممکن است مشکلات را کمتر کند از آنچه که در غیر فدرال وجود دارد.
در واقع، جداییها یا تجزیه در سیستمهای بسیط واحد نسبت به سیستمهای فدرال بیشتر بوده است، زیرا در سیستمهای فدرال، گروهها فرصت دارند تا در امور خود نظر و نقش داشته باشند. اما در کشورهای بسیط متمرکز، چون این فرصت وجود ندارد، این کشورها بیشتر مستعد تجزیه هستند. کشورها برای مقابله با مشکلات خود، فدرالیسم را پذیرفته اند. نیپال مشکلات را از بین نخواهد برد، اما ممکن است مشکلات کمتری داشته باشید نسبت به آنچه در غیر فدرال داشته باشید.
در مورد جدایی کوزوو چطور؟ این مشکل صربستان واحد بسیط است. جدایی کوزوو به این دلیل است که ساختار واحد نمیتواند با دیدگاهها و احساسات متفاوت مردم کوزوو کنار بیاید.
اما بسیار خطرناک و بیش از حد انتظار است که فکر کنید با اتخاذ یک سیستم فدرال، همه مشکلات را حل میکنید. همانطور که گفتم فدرالیسم یک نوشدارو نیست. وظیفه فدرالیسم حذف مشکلات نیست، بلکه شما سعی میکنید مدیریت آنها را ممکن گردانید.
بگذارید یک تصویر برای شما ارائه کنم. من اخیراً به سریلانکا رفته بودم، آنها در مورد اینکه آیا یک سیستم فدرال برای سریلانکا مناسب است یا خیر صحبت میکردند. برخی میگفتند: خوب، میدانید که مشکلاتی حتی در کانادای فدرال هم وجود داشت مانندجنبش جدایی طلبی در کبک.
گفتم بله درست است. ما یک جنبش جدایی طلبانه داشتیم. اما اکنون سریلانکا و کانادا را با هم مقایسه میکنیم. فکر میکنید در طول 140 سال از عمر کانادا چند نفر به دلیل جدایی طلبی کبک در کانادا کشته شدهاند؟ میدانید چند تا؟
س: با عرض پوزش، ما نمیدانیم. چند تا؟
پروفسور واتس: یک نفر. اما به من بگویید در سریلانکای واحد بسیط، چند نفر به دلیل جدایی طلبی تامیلها کشته شدهاند؟ 70000 نفر. این چیزی است که در مورد نحوه عملکرد سیستمهای مختلف وجود دارد.