پیش درآمد
از سال 2000م به این طرف کشورهای عضو سازمان ملل متحد برای جوامع و جغرافیای سیاسی خود اهداف مشخصی را تعریف کردهاند که در طی یک و نیم دهه باید به آن برسند. تا سال 2015م اهداف انکشافی هزاره (MDGs) مورد توجه این کشورها قرار گرفته بود که با پایان یافتن میعاد زمانی آن، از سال 2016م اهداف توسعه پایدار (SDGs) تا سال 2030م مطرح شد.
اهداف توسعه پایدار پسا 2015م در اجلاس RIO20+ برازیل در سال 2012م مورد بحث و مشوره قرار گرفت و پس از تعاملات و رایزنیهای دوامدار در نهایت اجندای انکشافی 2030 با عنوان «تغییر جهان ما» در نشست سران 193 کشور عضو سازمان ملل متحد در مجمع عمومی آن سازمان مورد تصویب قرار گرفت. (www.SDGs.un.org/goals).
در نوشته کنونی دنبال پاسخ این پرسش هستیم که با تسلط مجدد طالبان بر افغانستان در تابستان سال 1400 و اینک که دو سال از زمامداری آنان به عنوان حاکمان جدید در این کشور (هر چند تاکنون هیچ کشوری آنان را به عنوان حاکمان جدید به رسمیت نشناختهاند و مقبولیت داخلی آنها نیز محرز نشده است) میگذرد، شاخصهای توسعه پایدار با حاکمیت دوم طالبان چقدر و به چه میزان امکان تحقق دارد و اگر پاسخ منفی است، چرا و چگونه؟
به سخن دیگر در این نگاشته به دنبال یافتن پاسخ به این پرسش هستیم که آیا حکومت طالبان میتواند مانند 193 کشور دیگر به اهداف، تارگیتها و شاخصهای توسعه پایدار که به یک مفهوم به معنای «تحقق عدالت اجتماعی» و «حکومتداری خوب» که یکی از شعارهای کلیدی در دنیای امروزی است در طی بازه زمانی تعریف شده برای این اهداف، پاسخ مثبت داده و برای تحقق آن تلاش ورزد یا نه؟
برای رسیدن به پاسخ درست و دقیق این پرسش، نخست پیرامون مهمترین اهداف هفدگانه توسعه پایدار توضیح داده خواهد شد و سپس به وضعیت کنونی و جاری در افغانستان توجه خواهیم کرد که آیا آن اهداف در حاکمیت جدید قابل تحقق است یا خیر؟
هرچند اهداف انکشاف پایدار (SDGs) علاوه بر اهداف هفدهگانه، دارای 169 تارگیت و 217 شاخص میباشد اما در این نوشته به دلیل اختصار، تحلیل شاخصها و تارگیتها مورد توجه قرار نگرفت؛ بلکه از میان هفده هدف (1. محو فقر، 2. از بین بردن گرسنگی، 3. صحت و زندگی، 4. آموزش با کیفیت، 5. تساوی جنسیتی، 6. آب پاک و مصون، 7. انرژی پاک و ارزان، 8. کار مناسب و رشد اقتصادی، 9. صنعت، نوآوری و زیرساختها، 10. کاهش نابرابری، 11. شهرها و جوامع پایدار، 12. تولید و مصرف مسئولانه، 13. اقدام برای اقلیم، 14. زندگی زیر آب، 15. زندگی روی زمین، 16. صلح، عدالت و نهادهای نیرومند و 17. مشارکت برای تحقق اهداف) دوازده هدف که با زندگی روزمره مردم و شرایط جغرافیایی افغانستان انطباق دارد، مورد تحلیل و بررسی قرار خواهد گرفت.
هر چند در نیمه دوم سال 1394 حکومت پیشین افغانستان طی یک فیصله رسمی به عنوان عضو رسمی سازمان ملل متحد متعهد به تطبیق اهداف توسعه پایدار شده بود اما اینک نزدیک به دوم سوم زمان آن با تسلط حاکمان جدید بر این کشور همزمان شده است؛ از این رو تلاش میشود که با توجه به شرایط و قراین موجود تحلیل، بررسی و ارزیابی شود که آیا این اهداف برای افغانستان، در دوره طالبان قابل تحقق و دسترسی است یا نه؟.
اهداف توسعه پایدار
اهداف توسعه پایدار مهمترین موضوعات توسعهای کشور همانند سایر کشورها برای یکونیم دهه تأثیر قابل ملاحظهای بر زندگی شهروندان افغانستان خواهد گذاشت. سطح زندگی مردم بهطور مستقیم منوط به موفقیت حاکمان در راستای تطبیق این اهداف میباشد. به هر اندازه که در تطبیق این اهداف موفقتر عمل کنند به همان اندازه شهروندان به زندگی نسبتا مرفه و بهتر دست خواهند یافت و بر عکس به هر اندازه که نسبت به اهداف بیتوجه باشند و یا بر خلاف آن تصمیم گرفته و عمل کنند، به همان میزان از اهداف توسعه پایدار و خانواده جهانی فاصله خواهند گرفت و ضعیت مردم بدتر خواهد شد.
اهداف انکشاف پایدار افغانستان (A-SDGS)
چنانکه اشاره شد در سال ۲۰۱2 رهبران ۱۹۳ کشور جهان به منظور مقابله با چالشهای آینده مانند قحطی، خشکسالی، جنگها، آفات و فقر که مناطق وسیع جهان را در بر میگرفتند، گردهم آمدند. رهبران جهان میدانستند که منابع کافی برای تغذیه درسطح دنیا وجود دارد، اما به طور مساوی تقسیم نمیشود. آنان درک کرده بودند که دارو برای اچ آی وی (HIV) و سایر امراض وجود دارد اما هزینه آن بالا است. حوادث طبیعی مانند زلزلهها و سیلابها اجتناب ناپذیرند، اما تلفات بلند ناشی از آن حوادث اجتناب ناپذیر نیست.
رهبران جهان همچنان دانسته بودند که میلیاردها نفر در سراسر جهان آرزوی مشترک برای رسیدن به آیندۀ بهتر را دارند و وظیفه رهبران آنان است که در راستای برآورده شدن خواست آنان تلاش ورزند. بنابراین کشورهای جهان برنامۀ مشترکی را زیر نام “اهداف انکشاف پایدار (SDGs) ایجاد کردند تا به مشکلات جهانی رسیدگی شود.
این برنامۀ جهانی دارای هفده هدف و شماری از شاخصها و تارگیتها بوده که دورنمای وضع بهتر را در پانزده سال آینده در نظر گرفته است و شامل نجات از فقر و گرسنگی، مصونیت از اثرات بد تغییرات اقلیمی، برابری جنسیتی، آموزش با کیفیت و سایر موارد میباشد. ما در این نوشته به دوازده هدف از اهداف هفدهگانه را مورد بررسی قرار خواهیم داد که در دوره زمامداری طالبان با توجه به موضعگیریهای سیاسی و ایدئولوژیکی و محدودیتهای اعلام شده در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جنسیتی از سوی آنان، قابل تحقق است یا نه؟
1. محو فقر
«رهبران جهان در سال۲۰۰۰ متعهد شدند که تا سال ۲۰۱۵ تعداد افرادی که گرفتار فقر شدیدند، به نصف برسانند. در توضیح این هدف چنین آمده است: این هدف در اصول یک هدف مشخص و بزرگ است، اما هنوز معتقدیم که این کار در حال انجام شدن و قابل تحقق است. اکنون وقت آن فرا رسیده که آنچه را آموختهایم روی آن کار کنیم و فقر را کاملاً در سطح جهان از بین ببریم. هر چندکه بیش از هشتاد میلیون نفر در سراسر جهان هنوز هم با هزینۀ کمتر از ۱.۲۵ دالر روزانه زندگی میکنند و تعداد آنان برابر با جمعیت کل اروپا است» (وزارت اقتصاد، 1397).
هرچند از سال 2001 به بعد وضعیت فقر در افغانستان تا حدودی کاهش یافته بود اما در چند سال اخیر به ویژه در دو سال دوره زمامداری طالبان میزان فقر و ناداری مردم حالت افزایشی گرفته است. درسال 2015 طبق گزارش سازمان ملل متحد میزان فقر در حدود 36 درصد بود (UNDP Human Development Report, 2018) و در سال 2017 طبق گزارش سازمان استخباراتی آمریکا (سیا) 54.5 درصد مردم افغانستان زیر خط فقر قرار داشت (CIA World Factbook, 2017 و توسلی غرجستانی: 1399، 34).
در پایان حکومت پیشین در تابستان سال 1400 طبق گزارشهای داخلی و بینالمللی درصد فقر و نادارای بین 54 تا 70 درصد متغیر گزارش شده بود اما با سقوط حکومت پیشین و تسلط حاکمان جدید بر افغانستان طبق اعلام برنامه توسعه سازمان ملل متحد(UNDP) در سال 2022 میزان فقر به 97 درصد رسیده است و تا نیمه سال 2022 به 98 درصد افزایش خواهد یافت.(رادیو فردا، 19 سنبله/ شهریور 1400) آخرین گزارشها نیز حاکی از نیازمندی بیش از 28 میلیون نفر در افغانستان به کمکهای عاجل میباشد.
حاکمان جدید تاهنوز نتوانستهاند برنامهای را برای کاهش فقر و مدیریت بیکاری تدوین و اجرا نمایند بلکه کمکهای کشورهای کمک کننده به مردم افغانستان از طریق نهادهای خارج از سیطره حاکمان فعلی نیز به گونهای شفاف توزیع نمیشود و یک نوع سردرگمی و دخالت مقامات حکومت موقت فعلی در توزیع این کمکها که به خاطر کاهش فقر و نجات مردم از گرسنگی شدید وارد کشور میشود، وجود دارد.
بنابراین در طی دو سال حاکمیت جدید میزان فقر به صورت فزاینده افزایش یافته است. طبق گزارش برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) تحت عنوان «گزارش چشمانداز اقتصادی ـ اجتماعی افغانستان در سال 2023»، شمار افراد فقیر از 19 میلیون نفر به 34 میلیون نفر افزایش یافته است (UNDP گزارش چشمانداز اقتصادی ـ اجتماعی افغانستان در سال 2023). این در حالی است که کل جمعیت افغانستان در حدود 35 تا 36 میلیون نفر برآورد میشود.
با توجه به عملکرد دو ساله طالبان که افراد غیر متخصص و بیشتر مولویها و قوماندان نظامی خود را در ادارات مسلکی گماشتهاند و این روند همچنان ادامه نیز دارد، در فقدان کدرهای مسلکی و برنامههای کاربردی در ادارات مرتبط، امیدی به کاهش فقر و نیازمندی که نخستین هدف توسعه پایدار است، در کوتاه مدت و میان مدت محقق نخواهد شد. بلکه با توجه به مانیفست طالبان که در نخسیتن اعلامیه رئیسالوزرای این گروه اعلام شد که “قول روزی به مردم نداده بودیم؛ روزی را خدا میرساند، ناشکری نکنید”(tadbirvomid.ir) و اظهارات برخی دیگر از رهبران آنان که “طالبان مسئول امنیت غذایی مردم و فقر گسترده نیست.
مردم باید روزی خود را از خدا بخواهند و طالبان مسئول زندگی مذهبی مردماند.”(Zantimes.com 11 may 2023)، امیدی به کاهش میزان فقر و بیکاری نمیرود بلکه وضعیت روز به روز در حال بدتر شدن است.
2. از بین بردن گرسنگی
دومین هدف از اهداف هفدگانه توسعه پایدار (SDGs) پایان دادن به گرسنگی، تأمین مصونیت غذایی، بهبود تغذیه و ترویج زراعت پایدار میباشد. «در بیست سال اخیر، گرسنگی در سطح دنیا تقریباً به نصف کاهش یافته است. بسیاری از کشورهای که از قحطی و گرسنگی رنج میبردند، اکنون میتوانند ضروریات غذایی افراد آسیب پذیر جامعۀ خویش را برآورده سازند.
اکنون میتوانیم در همکاری با هم به پیش برویم تا گرسنگی و سوء تغذیه را بهطور دایمی از بین ببریم!. ما باید، فعالیتهایی مانند رشد زراعت پایدار و حمایت از دهقانان کوچک را افزایش دهیم. هرچند این یک راهی بسیار دراز مدت است، اما تحقیقات نشان میدهد که هنوز از 9 نفر 1 نفر آن در سطح جهان شبها با شکم گرسنه به خواب میروند و باید در زمینه تلاش دوچندان صورت گیرد، تا میزان گرسنگی در دنیا تا سال2030 به حداقل کاهش یابد» (وزارت اقتصاد، 1397).
هر چند در بیست سال اخیر میزان گرسنگی در افغانستان به طور ملاحظه کاهش یافته بود زیرا گرسنگی رابطه مستقیم با بیکاری، فقر و درآمد سرانه پایین دارد اما طبق آمارها میزان فقر در یک و نیم دهه گذشته افزایشی بوده است چنانکه در سال 1386 میزان فقر 33.7 درصد در سال 1391 به 38.3 درصد و در سال 1395 به 54.5 درصد رسیده بود. (توسلی غرجستانی: 1394: 81)
در حدود پنجاه درصد جمعیت شهری و نزدیک به 55 درصد جمعیت روستایی را شامل میشد که نشاندهنده معنادار کاهش گرسنگی بود اما در طی دو سال اخیر در حاکمیت جدید طالبان به دلیل افزایش سرسامآور بیکاری، قطع یا کاهش شدید کمکهای خارجی، فرار سرمایه و سرمایهداران از کشور، تعطیلی بیشتر شرکتهای تولیدی و قطع روابط پولی و مالی و اعمال تحریم بر بانکهای افغانستان در بخش معاملات خارجی با بانکهای جهان، فقر در سطح ملی به مرز 97 درصد رسیده است که گرسنگی نیز به همان تناسب افزایش یافته است.
این در حالی است که بهطور متوسط و معمول هر هفته در حدود 40 میلیون دالر به صورت فیزیکی کمکهای خارجی به یکی از بانکهای افغانستان تحویل داده میشود تا در راستای کمکهای بشردوستان استفاده شود این در حالی است که طبق برخی گزارشهای میدانی و همچنین گزارش سیگار(نهاد نظارت کننده ایالات متحده آمریکا بر مصرف کمکها در افغانستان) بخشی از این کمکها توسط حاکمان جدید حیف و میل شده، مورد دستبرد قرار گرفته و سوء استفاده میشود.
«رژیم طالبان با تحمیل مجوز، مالیات و هزینههای اداری به عنوان شرط فعالیت در افغانستان بر سازمانهای غیر دولتی و کارمندان آنها، از کمکهای بشردوستانه عواید به دست میآورد» (https://farsi.alarabiya.net/afghanistan/2023/02/04) و در این اواخر در حالیکه مردم افغانستان شدیدا به کمکهای خارجی نیازمندند، برخی از مؤسسات کمکرسان خارجی به دلیل سختگیری طالبان و اعمال محدودیت چند وجهی بر فعالیت آنان، فعالیت خود را در افغانستان تعطیل کردهاند.
با توجه به شرایط به وجود آمده و عدم ارائه یک برنامه مدون و مفید از طرف زمامداران جدید، گرسنگی به مثابه نخستین اثر مخرب فقر در حال افزایش است و در طی دو سال حاکمیت دوم طالبان، هیچ نوع پیشرفتی در زمینه دیده نمیشود. بر اساس گزارشهای نهادهای بینالمللی در حال حاضر بیش از 97 درصد مردم افغانستان زیر خط فقر است و بیش از شش میلیون انسان (17 درصد کل جمعیت) در این کشور شبها گرسنه می خوابند و این نشان دهنده این است که وضعیت گرسنگی در این کشور نسبت دوره زمان نظام جمهوریت بدتر شده است و این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت.
3. بهداشت و زندگی
سومین هدف توسعه پایدار حصول اطمینان از زندگی سالم و ترویج تندرستی برای همه مردم در تمام ابعاد زندگی میباشد. چنانکه در توضیح این هدف گفته شده، داشتن سلامتی در زندگی و هر نوع فعالیت ما مهم و اثرگذار است.
داشتن بهداشت خوب به ما کمک میکند تا از زندگی لذت ببریم و قادر به انجام کار و وظیفه شویم. به همین منظور هدف ما این خواهد بود که تا مطمئن شویم، هر شخص تحت پوشش خدمات بهداشتی قرار گرفته به ادویه و واکسنهای حفاظتی و مؤثر دسترسی داشته باشد.
بیست و پنج سال پیش از اهداف انکشاف پایدار، قدمهای بزرگی در دنیا در این زمینه برداشته شده است؛ مرگ و میر کودکان و همچنان مادران بیش از نصف کاهش یافته است، در عین حال برخی آمارها حاکی است که شش میلیون کودک تاکنون هر سال در دنیا پیش از رسیدن به سن پنج سالگی، زندگی خود را از دست میدهند.
این هدف نیز با توجه به اینکه ارتباط نزدیک با میزان درآمد سرانه و مقدار مصرف سهم بودجه بخش صحت در بودجه ملی دارد، کمیت و کیفیت آن در دوره زمامداری طالبان کاهشی بوده و در بسیاری از ولسوالیها و قریهها کلینکها تعطیل یا نیمه تعطیل شده و یا از سطح بالاتر به سطح پایینتر تنزل پیدا کرده و هر روز ارائه خدمات بهداشتی در نقاط محتلف کشور رو به کاهش است.
از این رو برداشت نویسنده این است که زمامداران فعلی در تحقق این اهداف حداقل در کوتاه مدت و میان مدت ناکام خواهند بود مگر اینکه تغییرات بنیادی در شیوه حکومتداری و تأمین منابع مالی و انسانی ایجاد نمایند که در طی این دو سال نتوانسته چنین کاری را انجام دهند بلکه بر عکس قیودات و سختگیریها را برای عرضه کنندگان خدمات بهداشتی بخش خصوصی و دریافت کنندگان آن از طریق نهاد امر به معروف و نهی از منکر افزایش داده و در برخی موارد پزشکان و پرستاران زن که در کلینکها مشغول ایفای وظیفه بودهاند مورد تجاوز یا کشتار قرار گرفتهاند.
این وضعیت با بسته شدن دروازههای مکاتب ثانویه و دانشگاهها و همچنین محرومیت دختران و زنان از شرکت در کانکور در سالهای آینده به مراتب بدتر و وخیمتر خواهد شد.
4. آموزش با کیفیت
یکی از اهداف مهم توسعه پایدار حصول اطمینان از آموزش مساوی و همه شمول و باکیفیت، ترویج فرصتهای آموزشی دایمی برای همه شهروندان کشورها میباشد. «نخستین پیامد بد در حوزۀ معارف فقر، نبردهای مسلحانه و دیگر حالتهای اضطراری درسراسر جهان میباشد که بسیاری از کودکان را از رفتن به مکتب دور نگه داشته است.
بررسیها نشان میدهد که کودکان خانوادههای فقیر چهار برابر بیشتر نسبت به کودکان خانوادههای ثروتمند از مکتب محروم ماندهاند. هرچند از سال ۲۰۰۰ تا کنون پیشرفتهای زیاد در مورد ارائه خدمات تعلیمی در مرحلۀ ابتدایی، در سراسر جهان به همه کودکان صورت گرفته است. مجموع ثبت نامها در مکاتب مناطق در حال توسعه، به 91% میرسد.
با سنجش سطح این مکاتب دریافتیم که وضعیت تعلیمی در درجه خوب قرار دارد، اما باید تلاش شود تا سطح بهتری را برای همه کودکان فراهم سازیم تا به اهداف تعلیم ابتدایی، ثانوی، آموزش حرفهای با هزینۀ قابل پرداخت و دسترسی به تحصیلات عالی نایل شویم» (وزارت اقتصاد، 1397).
در حکومت پیشین علیرغم چالشها و کاستیهای که وجود داشت (از جمله وجود مکاتب و معلمان خیالی و رخنه فساد در این بخش)؛ اما از مجموع بیش از ده میلیون دانش آموزش (بیش از 28 درصد کل جمعیت افغانستان) بیش از 39 درصد آنان را دختران تشکیل میدادند و حضور زنان و دختران در مراکز آموزش عالی و دانشگاهها نیز رشد چشمگیری داشت. اما در دوره زمامداری طالبان این حضور به دلیل بسته شدن مدارس دخترانه از صنف ششم به بالا و مراکز آموزش عالی و دانشگاه های دولتی و خصوصی به روی دختران و زنان و محرومیت آنان از شرکت در کانکور و اعمال دستورهای سختگیرانه در مراکز آموزش عالی و نیمه عالی خصوصی، بیش از نصف از جمعیت کشور از آموزش و تحصیلات عالی محروم شدهاند.
از طرف دیگر به دلیل مهاجرت کدرهای علمی و مسلکی مراکز تحصیلات عالی، سطح آموزش با افت شدید روبرو شده است. از طرف دیگر به دلیل پرداخت نشدن به موقع معاش و امتیازات معلمان مکاتب و دانشگاههای دولتی بیشتر آنان به خاطر تأمین زندگی به شغلهای دیگر رو آوردهاند.
آموزشهای خصوصی چه در سطح مدارس / مکاتب و چه در سطح عالی و نیمه عالی به دلیل وضع مالیات سنگین، ممنوعیت تحصیل دختران و زنان به عنوان دانشآموز و دانشجو و همچنین ممنوعیت تدریس زنان به عنوان معلم و استاد و تغییرتدریجی نصاب آموزشی و غلبه مضامین دینی بر مضامین علمی و ساینسی در مکاتب و دانشگاهها، با بسته شدن و ورشکستگی روبرواند از این رو اگر تغییرات عمده در این بخش به زودی رو نما نشود افغانستان در بخش آموزش با افت شدید کیفیت و کمیت تحصیلی و تعلیمی روبرو خواهد شد و جهش دانشآموزی در سطح مکاتب و دانشگاهها در سالهای آینده با چالش بیشتری دست و پنجه نرم خواهد کرد.
5. تساوی جنسیتی
پنجمین هدف از اهداف توسعه پایدار دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمندسازی زنان و دختران است. «ما میتوانیم از پیشرفتهای بزرگ و تغییراتی که در بخش جندر به معنی واقعی آن در سطح جهان صورت گرفته، به افتخار یاد آوری کنیم. اما این تغییرات به نحوی تحت تأثیر سیاستها قرار گرفته است. زیرا میدانیم که زنان و دختران از هر لحاظ هنوز هم در عرصههای مختلف عقب ماندهاند.
هنوز هم نابرابریهای شدید در کار و مزد زنان و دختران وجود دارد، مراقبت زنان از کودکان و کارهای خانه بدون پرداخت مزد است. همچنان تبعیض در تصمیم گیریهای عمومی نسبت به آنان وجود دارد. اما زمینههای نیز وجود دارد که نوید دهنده برای آینده بهتر آنان است. مانند این که در حال حاضر در جهان در مقایسه با سال ۲۰۰۰م دخترانی بیشتر در مکاتب شامل هستند.
در اکثر مناطق در عرصۀ تعلیم ابتدایی تساوی جنسیتی رعایت شده و فیصدی زنانی که در برابر کار خود معاش میگیرند، نیز افزایش یافته است. اهداف انکشاف پایدار، دسترسی کامل به این دستاوردها میباشد تا اطمینان حاصل شود که تبعیض علیه زنان و دختران در همه جا به پایان رسیده باشد» (همان).
هرچند این دیدگاه کلی است و برای کشورهای عضو سازمان ملل و از جمله افغانستان در عصر جمهوریت تا حدودی صادق بود اما در دوره زمامداری حاکمان جدید که دو سال از آن میگذرد این چالش یکی از مشکلات و چالشهایی جدید و جدی میان حاکمان جدید، زنان افغانستان و جامعه جهانی است.
فعلا طبق ایدئولوژی و دستورالعملهای سختگیرانه گروه طالبان تساوی جنسیتی جای خود را به تبعیض جنسیتی سیستماتیک و دستوری داده است و زنان افغانستان به طور مکرر هر روز با طالبان روی سه خواسته اصلی و حق خود یعنی «کار»، «آموزش» و «مشارکت سیاسی» درگیرند.
از این رو توقع نمیرود که طالبان بتوانند یا بخواهند این هدف توسعه پایدار تحقق پیدا کنند و اصولا این هدف با آموزهها و اعتقادات طالبان به نحوی ناسازگار است و از این رو وضعیت تساوی جنسیتی هر روز در حال بدتر شدنو وخیمتر شدن است. چنانکه نزدیک به دو سال است مکاتب / مدارس دخترانه از کلاس ششم به بالا مسدود بوده و از زمستان سال 1401 دانشگاهها نیز به روی دختران مسدود شده است.
کار زنان حتی در نهادهای خصوصی و بینالمللی و در آریشگاههای اختصاصی زنان نیز ممنوع شده و خارج شدن زنان و دختران از خانه و سفر آنان بدون محرم ممنوع است و در آخرین اقدام این گروه برای نخستین بار دختران از شرکت در کانکور سال 1402 محروم شدند و نزدیک به 12 هزار آرایشگاههای ویژه زنان که بیش از 50 هزار زن در آنها اشتغال داشتند، در اوایل تابستان 1402 بسته شد.
این سختگیریها و تفسیر خشک و غیر منعطف از آموزههای دینی علیرغم انتقادات داخلی و بینالمللی و حتی کشورهای اسلامی و دانشمندان آنها، هر روز صحنه را بر زنان و دختران افغانستان تنک و تنکتر میسازند و تاهنوز هیچ روزنهای برای رعایت حقوق انسانی و اسلامی زنان از سوی حاکمان دیده نمیشود. بنابراین تساوی جنسیتی در حاکمیت طالبان بیمعنا است و امیدی به بهبود آن وجود ندارد.
ادامه دارد …