مقدمه
پدیده تروریسم و افراطیگری در دهههای اخیر به یک مشکل جهانی تبدیل شدهاست. تروریسم، پدیدهی سیاسی است که پیشینه طولانی دارد. ریشهها و عوامل آن متعدد و در نهایت پیچیده است. در جهانی به شدت پیوستهی کنونی توسعه و رشد کشورها از این پدیده متأثر است. مبارزه جهانی با فقر، جنگ، جهل، عقب ماندگی و گرسنگی و بیماری از شر این آفت در امان نمانده و تحت تأثیر قرار گرفتهاست. مساعی منطقهای و جهانی در مسیر توسعه یافتگی به طرز غیر منتظره از پدیده تروریسم و افراطیگری آسیب دیدهاست.
از یک نظر، تروریسم بدیل دیگر خشونتها در عصرکاهش جنگهای متعارف قرارگرفته و مناسبات خصمانه در روابط بینالملی گذشته را به شکل دیگری منعکس ساختهاست. در مواردی صلح و امنیت بینالمللی را به صورت جدی به چالش کشیدهاست. (عبدالکریم، ایمن (1399): 5).
در تحولات داخلی کشورها تروریسم جایگزین انقلاب و شورشهای مسلحانه و شکلهای دیگری از آشوب و بیثباتی گردیدهاست. تروریسم در نیم قرن اخیر به شکل بیسابقهای گسترش یافته و در برخی مناطق – مانند خاورمیانه و آسیای جنوبی – به دغدغه اصلی شهروندان تبدیل شده و اندیشیدن برای هر نوع پیشرفت و برنامه ریزی توسعهای را از اذهان حاکمان و نخبگان سلب کرده است.
برای بررسی و توضیح تروریسم و افراطیگری به عنوان یک حادثه توسعه ستیز، اندیشمندان توسعه رویکردهای نظری را مطرح کردهاند که هرکدام بر بخشهایی از این پدیده روشنی میافگند و در تبیین وقابل فهم شدن آن کمک میکند.
افغانستان سالها است که به خاستگاه اصلی تروریسم وافراطیگری تبدیل شده و زندگی فقیرانه و عقبمانده ساکنانش به شدت از این پدیده متأثر شدهاست. در این خطه جغرافیایی «جنوب» که بیثباتی، فقر و تفرقه قومی و فرهنگی، فقدان یک حکومت مقتدر، به صورت مداوم در کام زندگی هر شهروندش شرنگ تلخ زهر ریخته است؛ در چند دهه اخیر پدیده افراطیگری و تروریسم هم به سراغ این مردم آمده و روزگار شان را سیاهتر کرده است.
حکومتها و مردمان آسیب دیده از تروریسم و افراطیگری با هدف کاستن از زیانهای این پدیده، تاکنون مساعی را داشتهاند اما توفیق و مطلوبیتی مؤثر را در پی نداشتهاست. در این جستار پرسش اصلی اینکه ماهیت تروریسم و افراطیگری چیست؟ نسبتی که این پدیده با توسعهیافتگی جامعه دارد و راهبردهای مؤثر مبارزه با این پدیده نیز، درذیل پاسخ به پرسشهای فرعی دیگر به اختصار بررسی و تحلیل شده است.
۱. تعریف مفاهیم کلیدی
الف) تروریسم
تروریسم به مصداقی از خشونت و ایجاد ارعاب و دهشت، قابل تعریف است. تروریسم، از ریشه لاتین Ters و در عربی به معنای ارعاب و ایجاد ترس و رعب است. (ساجدی، امیر(1395): 5). تروریسم عبارت است از: کاربرد سیستماتیک ارعاب یا خشونت پیشبینی ناپذیر، بر ضد حکومت، مردمان یا افراد برای دستیابی به یک هدف سیاسی. (فیرحی، داود(1387 ): 4).
ترور یک ترس فلج کننده شدید یا بیم از آن است. تروریسم، تلاش آگاهانه برای اعمال ترور از طریق یک عملکرد سمبلیک است که استفاده از زور مهلک غیر طبیعی را به منظور نفوذ بر یک شخص یا گروه هدف، در بر دارد. (فیرحی: همان).
ترور به معنای ترس و وحشت زیاد است و در اصطلاح به حالت وحشت فوق العادهای گفته میشود که در نتیجه دست زدن به خشونت، قتل و خون ریزی از سوی یک گروه، حزب یا دولت، به منظور رسیدن به اهداف سیاسی و کسب یا حفظ قدرت؛ بوجود میآید. (حسینی نصرآبادی، نرجس سادات (1399): 3).
تروریسم، عبارت است از: خشونت از پیش طراحی شده، با جهت گیری سیاسی بر ضد اهداف غیر نظامی از سوی گروههای خرده ملی که معمولا برای تأثیر گذاری بر مخاطبان به کار گرفته میشود. (هرسیج، حسین (1383): 21).
تروریسم و حملات تروریستی عبارت است از: استفاده و یا تهدید به استفاده از خشونت (با ابزارهای مختلف) توسط فرد، گروه و یا دولتی علیه اتباع (عمدتاً غیر نظامی) یک یا چند کشور به منظور ایجاد رعب و وحشت در جامعه هدف ودستیابی به اهداف سیاسی. (اطاعت، جواد(1395 ): 4 ).
با اینکه بیشترین تعاریف از پدیده تروریسم را در کتابها و مقالات علمی می خوانیم، اما به دلیل تعدد انگیزهها و محیطها و عوامل متنوع شکلگیری این پدیده، بازهم آن را در هالهای از ابهام و پیچیدگی مشاهده میکنیم.
تاکنون 212 تعریف از تروریسم ارائه شده و حدود 90 مورد آن از سوی نهادها و حکومتها استفاده میشود، اما باز هم معنای روشنی را نمیتوان از این واژه ارائه کرد. (اطاعت: همان).
صرفا از طریق برجستهسازی برخی ازویژگیها میتوان مفهوم تروریسم را تا حدودی ازپردهی ابهام بیرون کرد و برخی زوایای آن را روشن ساخت. ازجمله: خشونت، عملی از قبل طراحی شده، با هدف سیاسی و نیت تأثیرگذاری بر افکار عمومی و همراه با ایجاد رعب و کشتار غیر نظامیان.
عرصه های تحول تروریسم
تحول در تروریسم متناسب با حوادث و تحولات تاریخی جهان بودهاست. برخی صاحبنظران چهار موج را برای تحول تروریسم مطرح کردهاند:
اولین موج که به موج آنارشیستی معروف است، در دهه ۱۸۸۰ شروع شد و به مدت چهل سال ادامه پیدا کرد. به دنبال آن و در دهه ۱۹۲۰، موج ضد استعماری شروع شد و در دهه ۱۹۶۰ افول نمود . اواخر دهه ۱۹۶۰، موج چپ جدید متولد شد و تقریباً تا دهه ۱۹۹۰ بهطور لجامگسیختهای ادامه یافت و هنوز هم در بعضی از کشورها از قبیل سریلانکا، اسپانیا، پرو و کلمبیا گروههایی از آن فعال است.
چهارمین موج یا موج مذهبی، از اواخر دهه ۱۹۷۰ شروع شد و اگر دنبالهای از امواج قبلی در نظر گرفته شود، هنوز هم ادامه دارد. این چهار موج، تشابهات زیادی با یکدیگر دارند، اما لزوماً یکسان نیستند. هر یک از آنها در محل متفاوتی شروع شده و دیگر گروههای شورشی را نیز درگیر کردهاند، علاوه بر این، بیشتراز اهداف و تاکتیکهاییاستفاده میکنند که آنها را از موجهای دیگر متمایز میسازد.
والتر لاکوئر نیز در مقاله مشهور خود با عنوان «تروریسم پست مدرن»، تروریسم جدید را تروریسم پست مدرن مینامد. به نظر وی، تروریسم نوین در چارچوب اهداف و قالبهای مدرن همچون قدرتطلبی، منفعتجویی یا ملتگرایی نمیگنجد و اهداف یا قالبهای پسامدرن همچون مذهب، هویت و جهانی شدن برای توضیح آن لازم است. برخی متفکران نیز حادثه ۱۱ سپتامبر را نقطه عطف و گذار تروریسم قدیم به تروریسم جدید میدانند. بنابراین، باید میان تروریسم قدیم (سه موج اول) و تروریسم جدید (موج ۱۱ سپتامبر و پس از آن) تمایز قائل شویم. (رضایی، علیرضا (1395 ): 57).
ب) مفهوم افراطیگری
مفهوم «افراطی» یا رادیکال (تندرو) از واژه یونانی رادیکس (radix) به معنای «ریشه» گرفته شده و صفتی است برای همه نگرشها و روشهایی که خواهان تغییر بنیادی و فوری در نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود هستند. افراط در اصل به معنای خروج از میانه روی در همه اعمال فردی و اجتماعی است. در حوزه اندیشه، افراطیگری به معنای ادعای «قطعیت» و تخطئه «نسبیت» است. (مدبر، روحالله (1396 ) : 1).
افراط در لغت به معنای از حد در گذشتن و زیاده روی کردن آمدهاست (معین( 1371) 313). و افراطگرایی یعنی خروج از جاده اعتدال و عقلانیت و تکیه بر تعصبات ناروا و جمود بر عقیده و راه و رسم خویشتن و باطل پنداشتن عقیده و راه و رسم دیگران. مقتضای عقلانیت تنها شیفته حقیقت بودن است و اینکه انسان هیچ گزارهای را بدون پشتوانه منطق و برهان نپذیرد. در مقابل، افراط گرایی مستلزم خودشیفتگی است، خود شیفته آدم خود مدار است و خود و گرایشهای خود را ملاک حق وحقیقت میپندارد، تا جایی که بر تمام ارزشهای دیگران خط بطلان میکشد، به هیچ وجه حاضر نمیشود که درمورد پندارها وذهنیت خویش اندکی تشکیک کند.
در نتیجه با استیلای افراط گرایی عقلانیت رنگ میبازد و خیالات باطل، بیهوده و اغراض فردی و هواهای نفسانی غلبه مییابد. افراط گرایی میتواند منشأ و خاستگاههای متعددی داشته باشد و از آبشخورهای قومی، منطقهای، حزبی، گروهی یا مذهبی سیراب شود.
فرد یا جریان افراطی به دلیل که حکم عقل را تعطیل میکند و از جاده اعتدال بیرون میپرد، در اعمال و تفکر و دیگر خصایل با انسانهای عادی و متعارف بسیار متفاوت میشود. فرد افراطی از اعمال خشونت و کشتار همنوعان خویش لذت میبرد و از انفجار و انتحار حتی در اهداف غیر نظامی با افتخار استقبال میکند و در سنگدلی و بیرحمی هیچ حد ومرزی را به رسمیت نمیشناسد. از تعذیب و شکنجه مخالفان عقاید و به اصطلاح دشمنان اعتقادی خویش به وجد می آید.
در حقیقت افراطی گری نوعی «مسخ شدگی» است که عقلانیت و تمامی عواطف وخصایل انسانی را از روان فرد و گروه، محو می کند. افراطی غرق درتوهم حق مداری درسنگدلی و قساوت چنان پیش می رود که نمی توان با الفاظ توصیف کرد و دیگر نمیشود بعد از سوزاندن وعذاب وشکنجه دیگران و مشاهده نهایت سبعیت و قساوت به زوال حس انسانی اش ذرهای تردید نمود. نمونههای افراد مسخ شده و افراطی از این نوع را میتوان در میان گروههایی مانند: داعش، القاعده، جبهه النصره، بوکو حرام، لشگر جنگوی و طالبان افغانی و پاکستانی به وفور مشاهده نمود.
ج) مفهوم توسعه
اگرچه برای مفهوم توسعه تعاریف مختلفی ارائه شدهاست اما همه آنها شامل اشاره به این واقعیت است که توسعه امری داخلی است و یا شانی درونی دارد. یعنی بیانگر تغییری خاص در وضعیت داخلی یک مجموعه سیاسی و جغرافیایی است. برخی از دیدگاه ها، توسعه را معادل رشد اقتصادی میدانند. دیدگاههای دیگر که از اواخر دهه ۱۹۶۰ رواج یافتند فراتر از معیارهای اقتصادی به جوانب اجتماعی و ارزشی توسعه، مانند معاش، زندگی اجتماعی، اعتماد به نفس، آزادگی و … نیز توجه کردند .مفهوم جدید، سعادت و تعالی بشر را در اهداف نهایی پیشرفت و توسعه جوامع میداند. به چند تعریف از متخصصان مفهوم توسعه دراینجا میپردازیم تازوایای تاریک ومبهم این مفهوم روشن تر شده و درک برتری ازاین پدیده داشته باشیم.
تعریف مایکل تو دارو از مفهوم توسعه: «جریان چند بعدی است که مستلزم تغییرات اساسی در ساختاراجتماعی، نگرش مردم، نهادهای ملی و نیز، تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشهکن کردن فقر مطلق است». (گازرانی، سعید(1399 ):11).
تعریف دوم از گونار میردال: توسعه عبارت است از: «حرکت یک نظام اجتماعی یکپارچه به سمت جلو.»( همان). سایریل بلک در تعریف توسعه میگوید: توسعه عبارت است از : « دستیابی به تعدادی از اهداف وغایات نوسازی، ازقبیل: افزایش بازدهی تولید،ایجاد برابریهای اقتصادی واجتماعی، کسب دانش، فن و مهارتهای جدید و…( همان). دراین تعاریف، جوهر توسعه عبارت است از تغییرات چند وجهی مطلوب وحرکت به سمت بهبودی استندردهای زندگی . تغییرات چند وجهی به این معنا است که در توسعه نه تنها روش تولید، حجم و توزیع محصولات مد نظر است بلکه تغییرات در استندردهای زندگی، نهادهای اجتماعی، نگرشها و سیاستها نیز، مد نظر میباشد.
امروزه توسعه یافتگی موضوع اصلی تمرکز اندیشه نخبگان کشورها – خصوصا- کشورهای جهان سوم است. نخبگان افغانستان اعم ازنخبگان ابزاری و فکری بیش از نیم قرن است که بر موضوع توسعه یافتگی کشور تمرکز دارند و هر فرد و گروه بسته به آبشخور اندیشهای و گفتمانی خویش برای نجات از توسعه نیافتگی راهکار و راهبرد تعریف می کنند.
۲. پیشینه تاریخی تروریسم
پدیده سیاسی تروریسم، سابقه طولانی دارد. در غرب، تاریخ روم باستان سرشار از ترور رقیبان سیاسی و اجتماعی است. در ایران باستان هم این پدیده را میشود ردیابی کرد. مانند قتل خسروپرویز. در دوره میانه اسلامی ترورهایی را که فدائیان اسماعیلی مرتکب شدند. نادرشاه افشار توسط مخالفان درباری خویش ترور شد.
در افغانستان امیر حبیب الله در رختخواب خویش ترور گردید. دردوران مدرن ترور رقیبان سیاسی به عنوان یک امر عادی در آمدهاست. در افغانستان قتل محمد نادرخان مؤسس سلطنت در دودمان آل یحیی نیز، با ترور صورت گرفت.
در هرگوشه ای ازجهان، قتل مخالفان و رقیبان سیاسی، امر معمولی بودهاست و هم اکنون نیز در همه جا، حذف فیزیکی رقیب در عرصههای سیاسی، اقتصادی و… چیزی نیست که بتوان انکارنمود. در افغانستان معاصر خصوصا در چهار دهه اخیر ترور به یک پدیده ی همه گیر و کاملا عادی درآمده و از همه مناطق عالم فزونی یافته است.
۳. گونههای متفاوت تروریسم
پدیده تروریسم و افراطیگری به دلیل تنوع عوامل و ریشهها و زمینههای پیدایش، از تنوع و پیچیدگی خاص برخور دار است. به ذکر مواردی از این تنوع به اختصار بسنده میشود.
الف) تروریسم سنتی
در این نوع، تودههای مردم دخیل نیستند. در تروریسم سنتی، بیشتر حسادتها و رقابتهای بر سر قدرت در لایههای داخلی کانونهای قدرت و دربارها نقش دارد و جنگ در واقع ناشی از حسادت و یا بر سر تصاحب قدرت بیشتر است. در این نوع ترور، هدف حذف فیزکی فرد محسود و یا رقیب است.
ب) تروریسم مدرن
دربسیاری از کشورها درعصرمدرن، مردم صاحبان اصلی اقتدارهستند. انتقال قدرت از فردی به فردی دیگر به راحتی مقدورنیست. تروریسم در این نوع، با ملت گرایی و دمکراسی مرتبط است و انگیزههای آن از بنیاد با تروریسم سنتی متفاوت است. تنفر از استبداد و تمرکز قدرت و نبود آزادیهای قابل قبول میتواند محرک و مشوق اعمال تروریستی باشد. استعمار و تصرف سرزمین و سرکوب مردم، تبعیض و بیعدالتی میتواند توجیه کننده اقدامات خشونت بار و عملیات افراطی وتروریستی دریک جامعه بسته باشد.
ج) تروریسم پسا مدرن
با پیچیده شدن جوامع، تروریسم هم به شدت شکل پیچیده به خود گرفتهاست. تحولات جهانی وقدرت گرفتن نهادهای فراملی وفروملی، به پیچیدگی پدیده تروریسم کمک کردهاست. درمناطقی که اقتدار دولتها ضعیف است، تروریستها برهمه جا وهمه چیز دسترسی دارند. در این نوع، تروریستها ممکن است به مرور به تاجران ماهری تبدیل شوند.
د) تروریسم هستهای
در عصر اتم، ترور یک بدیل جنگ شمرده میشود. با ناممکن شدن جنگ تمارعیار واحدهای سیاسی علیه همدیگر، آنها برای رسیدن به اهداف شان به این مدل از تروریسم متوسل شدهاند. تروریسم در این عصر جایگزین جنگ کلاسیک شدهاست. یک نظریه این است که تروریسم یک وسیله کارآمد درعصر اتم است. جنگهای چریکی و آزادیبخش نیز، بدیل دیگر برای جنگهای کلاسیک دراین دوره گردیدهاست. انسانها با اتکا به منطق و عقلانیت و محاسبهگری دقیق به سوی اقدام به جنگهای بزرگ و تمام عیار نمیروند و بیشتر به این نوع از اقدامات متوسل میشوند که هزینههایی غیر قابل تحمل برای شان ندارد.
هـ) تروریسم مجازی
منظور از این نوع، سایبر تروریسم است، که نوعی جنگ در فضای مجازی می باشد. امروزه عصر کامپیوتر و شبکههای کامپیوتری است و ساختارهای ملتها از همین طریق کار میکنند. پیشرفت اقتصادی و علمی و صنعتی ملتها معلول بهره گیری از شبکههای مجازی و کامپیوتری است. به همین پیمانه که کامپیوتر و شبکهها ضروریاند برای تروریسم هم سهولتها و امکانات اقدامات تروریستی را آماده میسازد. جنگهای مجازی و هک کردنها ی مراکز مهم و حیاتی دیگران، به معنای تروریسم مجازی است (فیرحی، پیشین: 11 ).
۴. رویکردهای نظری پیرامون تروریسم
الف) رویکرد مذهبی
در مورد تبیین پدیده تروریسم یکی از رویکردهای مطرح رویکرد مذهبی است. براساس این رویکرد اقدامات تروریستی منشا مذهبی دارد. در رویدادهای تروریستی که در اروپا خصوصا فرانسه اتفاق افتاد بیشتر این رویکرد تقویت گردید.
هانتینگتون برای تقویت همین رویکرد، در تئوری معروف خود «اسلام» را به عنوان منبع خشونت در برابر غرب توصیف کرد. برمبنای این دیدگاه، خشونتها و انتحاریها در لبنان، فلسطین، پاکستان و افغانستان و آسیا و خاورمیانه بیشتر توسط مسلمانان انجام گرفتهاست.این رویکرد با اینکه میتواند پدیدهی تروریسم مدرن را تا حدود زیادی در مناطق مختلف جهان و در خاورمیانه و آسیای جنوبی توضیح دهد و انگیزهها و اقدامات افراطی و تروریستی را از ابهام بیرون آورد اما کارآمدی این رویکرد در توضیح مطلق تروریسم مورد نقد واقع شدهاست.
ب) رویکرد روانشناختی – اجتماعی
برمبنای این رویکرد پدیده تروریسم پدیده ی غیر عقلانی است. افرادی که به اعمال تروریستی متوسل میشوند مشکل شخصیتی دارند و از اختلال شخصیت در رنج هستند. این افراد فاقد تحصیلات، منزوی، بیکار و درسنین خامی عمر به سر میبرند.( درسنین زیر 20 سالگی اند).
فروید بر اساس غریزههای عشق و مرگ در انسان، اقدامات افراد را در زندگی اجتماعی توضیح میدهد و تروریسم و افراطیگری و نابودگری و خشونت را ناشی از غریزه مرگ در سرشت آدمی میداند و سازندگی و توسعه و هرنوع پیشرفت را محصول و جود غریزه عشق معرفی میکند. فروید تکوین تمدن را سنتزی از وجود این دو نوع غریزه توصیف میکند.
برخی از اندیشمندان انقلاب و خشونتهای گروهی را در زندگی جمعی بشر بر اساس همین رویکرد توضیح دادهاند. مانند نظریه محرومیت نسبی از تد رابرت گار. رفاه نسبی در جامعه موجب افزایش انتظارات از حکومت میشود و اگر به هر دلیلی همین جامعه گرفتار محرومیت نسبی گردد، افراد عصبانی شده و به خشونت متوسل میشوند.
براساس یک تحلیل، خشونت و روی آوری به تروریسم ریشه در خود شیفتگی دارد. انسان در این حالت تمایل شدید به توجه، احساس شایستگی، تمایل به بهره برداری یا سوء استفاده از دیگران، و نیاز مفرط به تحسین و فقدان همدلی دارد. پرخاشگری و خشونت یک نوع انعکاس رفتاری افراد خود شیفتهاست. (خلیلی، رضا (1399): 4 ). این رویکرد در تحلیل پدیدهی تروریسم کاملا موفق نبودهاست. رویکرد روانشناختی در موارد بسیاری از اعمال تروریستی خصوصا اعمال انتحاری نقض شدهاست. برای مثال: تروریستهایی که در 11 سپتامبر 2001 برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی را هدف قرار دادند، افراد منزوی و کم سن و سال و فاقد تحصیلات و بیکار نبودند.
ج) رویکرد فلسفی
براساس این رویکرد خشونت و تروریسم ریشه در فقدان تمدن دارد، خشونت رفتاری و گفتاری شاخص انسانهای نا متمدن و به دور از تعلیم و تربیت است. به بیان دیگر، انسان بدوی و محروم از فرهنگ و تربیت به خشونت متوسل میشود، هر قدر انسانها از حالت بدویت فاصله پیدا کنند به همان میزان از خشونت گفتاری و رفتاری نیز، دور میشوند.
این رویکرد بیشتر یک رویکرد انسان شناسانه است و معتقد است که اخلاق، دین، فرهنگ و علم به خروج انسان از بدویت و ورود به مدنیت کمک کرده است. انسان اهلی و تربیت شده به اعمال تروریستی اقدام نمیکند. برخی فیلسوفان سیاسی جدید، تروریسم را ناشی از تجدد دانسته و اینکه تجدد براساس منطق روشنگری به جهانی شدن ونوعی نابرابری وبی عدالتی انجامیدهاست و همین امر به بیثباتی و خشونت دامن زده است (فیرحی، پیشین: 14).
د) رویکرد منطقی- عقلانی
برمبنای این رویکرد، تروریسم از یک منطق راهبردی پیروی میکند. تروریسم، هم هدفمند است و هم برای رسیدن به هدف سیاسی مورد بهره برداری قرارمی گیرد. هدف تروریسم، محاسبه گرانه و دقیق است، نه دگماتیستی و نا سنجیده. عملیات تروریستی، ناشی از یک محاسبه هزینه – فایدهاست. بر این مبنا، از نظر تروریستان، عمل انتحاری یک اقدام کارآمد است. داعش، القاعده، ببرهای تامیل و حماس کاملا محاسبه شده دست به اقدام انتحاری زدهاند.
این رویکرد درتوضیح تروریسم مدرن محدودیت کمتری نسبت به رویکردهای نظری دارد و میتواند انگیزهها و مقاصد اعمال تروریستی و افراطیگری را در اکثر نقاط جهان با توانایی و مؤثریت افزونتر توضیح دهد. در خشونتهای جاری در افغانستان و خاورمیانه و آسیای جنوبی میتواند برای فهم انگیزهها و نیات تروریستها کمک کند. رویکرد مذهبی- فرهنگی و رویکرد منطقی- عقلانی در توضیح پدیده تروریسم در منطقه افغانستان و پاکستان بهتر از سایر رویکردها، ظرفیت تبیینی دارد.
۵. عوامل و زمینهها
اعمال تروریستی و افراطیگری، خاستگاههای متنوعی دارند و از آبشخورهای فراوانی بهره میگیرند. اندیشههای شیطانی و متکبرانه نژادپرستانه، بر داشتهای نادرست از متون دینی، اختلال در شخصیت، خودشیفتگی، احساس حقارت، استیصال و سرخوردگی ناشی ازسلب آزادیهای مشروع و مظالم ناشی از استعمارگری و اشغالگری و یا استبداد سرکوبگر داخلی؛ اعمال تبعیض سیستماتیک در زندگی اجتماعی، هر کدام به تنهایی میتواند عاملی باشد برای شکل دادن به یک گروه تروریستی و یا زمینه ساز و مساعد کنندهای یک اقدام خشونتآمیز.
یک تحلیل این است که روند جهانی شدن یکی از عوامل مهم افزایش خشونت در جهان سوم و کشورهایی است که به نحوی از این وضعیت متضرر گردیدهاند. (گوهری مقدم، ابوذر(1388 ) : 17 ). یک دیدگاه، مصر است که ظهور جریانهای رادیکال از جمله شکل گیری بنیاد گرایی اسلامی درمنطقه در پاسخ به شرائط بحرانی جهان اسلام درسه قرن اخیر است. (حیدری، ایوب(1393 ): 6).