در حالی که جهان به سرعت در حال پیشرفت و صعود قرار دارد و انسان هر لحظه با اکتشافات علمی و پیشرفت تکنولوژی، حیرت تازه به جهان ارزانی میدارد، ما با همان سرعت در حال عقبگرد هستیم و نزدیک است که سر از عصر حجر و ماقبل تاریخ در بیاوریم. این عقبگرد و بازگشت به نقاط صفر تاریخ به مدد حمایتهای بیدریغ جهان از گروه تروریستی طالبان و اکنون به یاری تعامل مثبت کشورهای جهان و همسایگان با این گروه شدت بیشتر یافته است.
اخیرا سخنگوی طالبان تنها پانزده دستاورد برای این گروه بر شمرده است که البته طبق معمول از همان زاویه قبیلوی و فاشیستی به قضایا نگریسته است. اما باید از بیرون از زاویه دید طالبانی به افغانستان کنونی نگاه کرد و دید که پس از سه سال اشغال افغانستان توسط تروریسم و پس از سه سال بی قانونی و فقدان یک دولت رسمی و مشروع، چه بر سر افغانستان و نسل آینده کشور آمده است؟ طبیعی است که قضایای کوچکتر و فجایعی در مقیاس خرد و محلی غیر قابل شمارش است و هر لحظه و در هر نقطه افغانستان در جریان است؛ قتل، شکنجه، تهدید، ارعاب، غصب سرزمین، زورگویی، تبعیض، فقر، فحشا، فساد، کوچ اجباری و… هرکدام بخش لاینفک زندگی مردم افغانستان است و به نحوی عادی شده است. بنابراین باید از فاجعههای دانهدرشت صحبت کنیم.
مسلم است که ستم بر زنان و آپارتاید جنسیتی در صدر دستاوردهای طالبان قرار دارد. بیش از نیمی از جمعیت افغانستان از تمام حقوق طبیعی و انسانی خویش محروم گردیده اند و در زندان مطلق قرار دارند. حق آموزش، حق کار، حق فعالیتهای اجتماعی و مدنی، حق انتخاب، حق رفت و آمد و در یک کلام حق زندگی از آنان سلب گردیده است.
تعطیلی قانون اساسی و لغو همه قوانین موضوعه کشور فاجعه دیگری بوده است که تنها از گروهی چون طالبان بر میآید. قانون اساسی و دیگر قوانین موضوعه از لازمه زندگی در عصر کنونی است و هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که بدون قانون اساسی و بدون قوانین عادی، زندگی اجتماعی مردم خویش را سامان ببخشد. اما طالبان بدون اتکا به قوانین و تنها مبتنی بر فرامین یک شخص مجهول الهویه به نام امیرالمومنین با مردم رفتار میکنند و عملا زندگی انسانی در فقدان قانون از همه انسانها سلب گردیده است.
فقر و فلاکت در میان مردم افغانستان به گونه بیسابقهای رشد کرده است. این مساله از آنجا ناشی میشود که همه فرصتهای شغلی به خصوص در بخش دولتی به اعضای طالبان که اکثریت مطلق آن از یک قوم و از یک طبقه خاص است اختصاص یافته است.
بر اساس آمارهای رسمی در سه سال گذشته هشت تا ده میلیون نفر از افغانستان فرار کرده اند و در سراسر جهان آواره شده اند. یعنی یک سوم جمعیت افغانستان از کشور خارج شده اند و اکثریت آنان در کشورهای همسایه در بدترین شرایط ممکن و بدون دسترسی به حقوق اولیه مثل کار، معیشت و آموزش فرزندان شان، زندگی میکنند.
نهادهای دولتی علاوه بر زنان به کلی از اقوام و اقشار مختلف افغانستان پاکسازی شده اند. پلیس و اردو که دو نهاد ملی در هر کشوری است اکنون تنها متشکل از یک قوم و یک طبقه خاص هستند. اگرچه در گذشته نیز این دو نهاد از تبعیض سیستماتیک رنج میبردند. اما اکنون به گونه عریان در اختیار یک قشر و یک زبان و یک گروه خاص قرار دارند. کارمندان امنیت ملی که به طور کلی و دسته جمعی منفک شده اند و به جای آنها اعضای طالبان قرار گرفته اند و از ریشه تغییر کرده است. حتی نهادهای عدلی نیز همین سرنوشت را تجربه میکنند.
سلب همه آزادیهای مشروع افراد در افغانستان یکی دیگر از افتخارات گروه طالبان است. آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی انتخاب و حتی آزادی در نحوه پوشش و شیوه زندگی شخصی نیز از مردم گرفته شده است. رسانهها به کلی یا تعطیل گردیده و یا تبدیل به بنگاه دروغ پراکنی طالبان بدل گردیده اند.
قتل، شکنجه، دستگیری خودسرانه و آزار و اذیت مردم توسط افراد گروه حاکم بیداد میکند و هیچ کسی در هیچ نقطه ای از افغانستان در امان نیست. به خصوص نظامیان و مقامات دولت پیشین و زنان در صدر قرار دارند و زندانهای مخوف طالبان پر از افراد بیگناه است و انواع شکنجهای قرون وسطایی را تجربه میکنند. از این جهت نه تنها آپارتاید جنسیتی بلکه آپارتاید قومی و نژادی نیز در افغانستان حاکم است. تنها در یک نقطه کوچک از ولایت ارزگان نزدیک به بیست نفر از مردم هزاره کشته شده اند و در این مدت حتی یک نفر به عنوان عامل قضایای کشتار هدفمند دستگیر و محاکمه نشده است.
کوچهای اجباری و تصاحب سرزمین مردم در نقاط مختلف کشور به گونه سیستماتیک و سازماندهی شده از سوی افراد طالبان در جریان است. به خصوص در مناطق مرکزی و هزارستان افراد طالبان و نزدیک به این گروه در قالب گروههای کوچی در اکثر مناطق حضور یافته اند و تمام چراگاهها و مزارع مردم را نابوده کرده اند و در بسیاری از موارد با راه انداختن دعواهای حقوقی ساختگی انواع ستم را بر مردم روا میدارند.
گروههای تروریستی بهشت امن برای فعالیت، سربازگیری، آموزش و فرصت استثنایی برای حملات تروریستی به نقاط مختلف جهان یافته اند. حملات تروریستی بی سابقه در نقاطی از ایران، روسیه و دیگر کشورهای منطقه و جهان تنها نشانههای کوچک از تهدیدهای بزرگتر در مقیاس جهانی است.
در برابر این همه فاجعه اما جهان و مخالفان گروه طالبان در وضعیت بدی قرار دارند. کشورهای منطقه و جهان در یک همدستی نانوشته و برای هراس از همدیگر در حمایت از طالبان مسابقه گذاشته اند. ایالات متحده طی سه سال گذشته بیش از هفده میلیارد دالر به طور مستقیم برای تحکیم پایههای سلطه طالبان به این گروه کمک کرده است. بدون تردید نظام طالبان بدون حمایتهای مالی غرب حتی یک روز قادر به تامین مالی حکومت خود نیست. کشورهای منطقه و همسایه برای ترس از عدم افتادن طالبان به دام ایالات متحده از هیچ کمکی به این گروه دریغ نمیکنند. در حالی که این امر قبلا اتفاق افتاده است و توافقنامه دوحه و ضمایم پنهان آن سند آشکار همدستی طالبان با ایالات متحده است.
مخالفان طالبان هنوز نتوانسته اند دعواهای خانگی خود را روشن کنند و هنوز پس از سه سال سقوط بر سر و کله همدیگر میزنند. عدم انسجام و هماهنگی و فقدان اراده کافی و عزم جدی در مبارزه با گروه طالبان در میان مخالفان سیاسی و نظامی آن، سبب شده است که هیچ کسی در جهان به شمول گروه طالبان، این مخالفان را جدی نگیرند. شاید این اجماع جهانی که طالبان بدیل ندارند، بدور از واقعیت نباشد.
در چنین وضعیتی افغانستان در حال فرورفتن در کام تروریسم است و آینده تاریکی در انتظار مردمان این سرزمین است. ما اکنون پس از سه سال سقوط در جایی قرار داریم که گویا تاریخ تازه آغاز میشود. در واقع سقوطی که سه سال قبل رقم خورده بود همچنان ادامه دارد و این عقبگرد را پایانی نیست.
منبع: نشریه راه عدالت، شماره 14