پنج‌شنبه 27 قوس 1404 برابر با Thursday, 18 December , 2025
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

ورزش فراتر از یک فعالیت جسمانی صرف بوده و در بسیاری از جوامع به عنوان زبان غیررسمی هویت، مقاومت و تغییر اجتماعی ایفای نقش کرده است. در متن حاضر، نویسنده با تمرکز بر تجربه افغانستان و واکنش‌های فرهنگی پیرامون پیروزی تیم‌های فوتسال این کشور، ورزش را به عنوان ابزار مقاومت فرهنگی در برابر تحقیر، تبعیض و استبداد تحلیل می‌کند. این تحلیل بر اساس واکنش‌های ملی به موفقیت‌های اخیر ورزشی افغانستان، به‌ویژه در عرصه فوتسال، صورت گرفته است.
فوتسال

 

مقدمه

ورزش فراتر از یک فعالیت جسمانی صرف بوده و در بسیاری از جوامع به عنوان زبان غیررسمی هویت، مقاومت و تغییر اجتماعی ایفای نقش کرده است. در متن حاضر، نویسنده با تمرکز بر تجربه افغانستان و واکنش‌های فرهنگی پیرامون پیروزی تیم‌های فوتسال این کشور، ورزش را به عنوان ابزار مقاومت فرهنگی در برابر تحقیر، تبعیض و استبداد تحلیل می‌کند. این تحلیل بر اساس واکنش‌های ملی به موفقیت‌های اخیر ورزشی افغانستان، به‌ویژه در عرصه فوتسال، صورت گرفته است.

اخیراً بازی‌های فوتسال زیر ۱۷ سال آسیا برای افغانستان و کشورهای همسایه با واکنش‌های بی‌سابقه‌ای همراه شد؛ واکنش‌هایی با جلوه‌های فرهنگی، سیاسی، انگیزشی و حتی ملی‌گرایانه. در این میان نمی‌توان مظاهر فردی و جمعی دیگری چون نسبت‌دادن بازیکنان به قوم، منطقه یا خانواده را نیز نادیده گرفت. این رویدادها نشان داد که چگونه یک پیروزی ورزشی می‌تواند به بستری برای تجلی احساسات انباشته‌شده یک ملت تبدیل شود.

درخشش نوجوانان تیم ملی زیر ۱۷ سال افغانستان و قهرمانی آنها در این رقابت‌ها و سپس موفقیت تیم بزرگسالان در بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی در برابر کشورهای همسایه خصوصا ایران که مقام اول آسیا و پنجم جهان را در اختیار دارد، پیش از همه رسانه‌ها و کارشناسان ایرانی را به واکنش‌های گسترده و گاه تند واداشت. این واکنش‌ها، که ریشه در رقابت‌های تاریخی و فرهنگی داشت، پس از شکست تایلند از تیم نوجوانان افغانستان و محرز شدن دیدار با ایران، ابعاد پیچیده‌تری به خود گرفت. فضای رسانه‌ای ایران شروع به فضاسازی‌های منفی، بی‌حد و حصر و هدفمند کرد؛ این فضاسازی‌ها شامل اتهامِ تقلب در سن و عنوان کردن «بازیکنان غیرمجاز» بود و حتی تا تحقیر آنان به‌دلیل وضعیت مهاجرت و فقر نیز پیش رفت.

در رسانه‌ها و تحلیل‌های کارشناسان ایرانی سه محور اصلی برای تحقیر تیم افغانستان و تقویت روحیه ملی

خودشان برجسته بود:

  • بی‌پیشینگی افغانستان در فوتسال: ایران خود را «سلطان بی‌چون‌وچرای فوتسال آسیا» می‌دانست و تقابل آن با تیم افغانستان را نوعی توهین به جایگاه ورزشی ایران تلقی می‌کرد. این دیدگاه تا جایی پیش رفت که برخی از ایرانیان این بازیکنان را با عباراتی تحقیرآمیز مانند «سیگارفروش کنار جاده»، «کارگر تنظیف» یا «توزیع‌کننده پیتزا» خطاب کردند و آنان را فاقد درک و صلاحیت لازم برای رقابت در سطح حرفه‌ای دانستند. این تلاش برای کم‌اهمیت جلوه دادن دستاوردهای افغانستان، در واقع واکنشی به تهدید تلقی شدن جایگاه بلامنازع ایران در این رشته بود.
  • منت انتقال دانش از ایران: این محور بر این نکته تمرکز داشت که برخی از این بازیکنان در دوران مهاجرت در ایران آموزش دیده‌اند یا اینکه مربی تیم ملی بزرگسالان فوتسال افغانستان ایرانی است. این افراد با استفاده از این نکات، کوشیدند فقر و ناتوانی افغانستان را دستاویز تحقیر سازند و دستاوردهای اخیر را مرهون کمک‌های ناخواسته ایران جلوه دهند، نه توانمندی ذاتی بازیکنان افغان.
  • اتهام تقلب سازمان‌یافته: با سوءاستفاده از نبودِ نظام ثبت احوال قابل اعتماد در افغانستان و ارائه چند نسخه از اسناد هویتی دارای تناقض (که در میان مهاجران امری رایج است)، تلاش گسترده‌ای برای ساختن چهره‌ای متقلب از تیم افغانستان صورت گرفت. این در حالی بود که نهادهای رسمی برگزارکننده رقابت‌ها هیچ مدرکی در تأیید ادعاهای ایرانیان نیافتند و دیگر رقبا چون چین و تایلند شکست خود را جوانمردانه پذیرفتند و به این ادعاها دامنی نپوشاندند.

ایرانیان حتی در لحظات پیش از آغاز دیدار، چه در منامه و چه در تهران، با لحنی تحقیرآمیز اظهاراتی داشتند؛ مثلاً گفته می‌شد: «افغانستان در برابر ما حرفی برای گفتن ندارد، حتی اگر چهل‌ساله‌هایش را به جنگ نوجوانان ما بیاورند».

اما نتیجه برخلاف پیش‌بینی آنان رقم خورد: ایران، هم در میدان رقابت و هم در عرصه اخلاق و شکوه فرهنگی شکست خورد. صحنه‌هایی چون لگد زدن به دروازه‌بان افغانستان و یورش بازیکنان و کادر فنی نیمکت ایرانی بر بازیکنان وافغانستانی‌های حاضر در استادیوم، تصویری تلخ و ناامیدکننده از شکاف فرهنگی و روانی میان دو ملت در این رویداد برجای گذاشت. این رفتارها، به‌جای ایجاد همدلی، بر عمق اختلافات و سوءتفاهمات افزود.

با این حال، موج تحقیر و توهین، هم در رده نوجوانان و هم بزرگسالان، در میدان رقابت پاسخ داده شد و به‌دنبال آن موجی از همبستگی و احساس غرور ملی در سراسر افغانستان و میان مهاجران افغانستانی در جهان پدید آمد. پدران پیر، فرزندان قهرمان خود را در آغوش گرفتند و در کانون توجه جامعه قرار گرفتند. یکی از این پدران در کنایه به تحقیرها گفت: «اینکه شما را سیگریت فروش و جوالی گفتند عیب نیست؛ کار کردن و نان حلال یافتن ننگ نیست؛ اینکه با فقر قهرمان شدی، افتخار است.» این سخنان، نشان داد که چگونه ارزش‌های سنتیِ کار و شرافت در برابر تحقیرِنژاد پرستانه واستبداد ایدئولوژیک قد علم می‌کنند.

این پیروزی، مرزهای اجتماعی و فرهنگی را در هم شکست. زنان که مطلقا تحت محدودیت‌های اجتماعی شدید قرار دارند، توانستند با این شادی ملی، محدودیت‌ها را تا حدودی بشکنند. مردم به جوش آمدند و این جوش و خروش ملی، حتی حاکمان بیگانه با فرهنگ شادی و سیاست‌های ورزشی را نیز به تکاپو واداشت. حصارهای فولادی تبعیض قومی در این شور جمعی ذوب شد و تیمی با ترکیب عمدتاً هزارگی در شهرهایی چون گردیز و خوست با جمعیت اغلب پشتون، میان خروش مردمی به اوج رسید و نمادی از وحدت ملی شد.

به‌زودی فضای ایران نیز تغییر کرد؛ تحلیلگران ایرانی از ظهور قدرتی تازه در آسیا سخن گفتند و بر مشترکات تاریخی و فرهنگی تأکید کردند. هرچند یک اقدام غیرمنطقی در یکی از ولایت‌های ایران مبنی بر ممنوعیت حضور هر خارجی در فوتبال و فوتسال اعلام شد، اما آن تصمیم هم نتوانست موج احترام به قهرمانان افغان را متوقف کند.

سایت ورزش سه معتبرترین رسانه ورزشی دولتی ایران نوشت: «آن‌ها تیمی بی افتخار بودند، تیمی با دست‌های خالی‌‌ و بدون چشم‌انداز؛ تیمی که توفیق بزرگی را به دست نیاورده بود و برای حضور در جام ملت‌های آسیا رویاپردازی می‌کرد، کشوری با مردم علاقه‌مند به فوتسال و استعدادهای کشف نشده.

با این حال فوتسال افغانستان ورای انتظارات شکوفا شد، آن‌ها غیرممکن را ممکن کردند. فوتسال آن‌ها در همه زمینه‌ها رشد کرد، چه فرهنگی و چه حرفه‌ای و چه قریحه و هنر و شور. افغانستان هم به جام ملت‌های آسیا راه یافت و هم به جام جهانی پرواز کرد؛ تیمی که روزگاری در مصاف با تیم‌های سطح سومی به بن بست می‌خورد، به تیمی شبیه شد که بزرگان را به بند می‌کشید. نمایش آن‌ها در جام جهانی مقابل آرژانتین میخکوب کننده بود و در بازی‌های دوستانه برابر مراکش و پرتغال غافلگیر کننده ظاهر شدند.

افغانستان، تیمی که در مصاف با ایران از پیش بازنده به نظر می‌رسید، حالا در طول یک هفته، هم تیم جوانان ایران را شکست داده و هم تیم پُر ستاره بزرگسالان را متوقف کرده است».

تنها دستاویز ایرانیان برای سبک کردنِ سنگینی تبلیغات شکست‌خورده‌شان، عبارتی احساساتی از گزارشگر جوان هراتی بود که در جریان گزارش یورش ایرانیان بر نیمکت افغانستان درمنامه گفت: «اگر پولیس نبود، شما را زنده زنده کنار میدان گور می‌کردیم.» این جمله هرچند در شرایط هیجانی و نابجا بود، اما یادآورِ ضرورت پرهیز از خشونت ـ‌‌‌حتی در کلام‌ـ برای نسلی است که آرزوی تغییر دارد. خشونت، چه در میدان سیاست و چه در عرصه کلام، باید از سرنوشت ملت افغانستان زدوده شود و ورزش، فرهنگ و دانش دقیقاً برای همین «فاصله گرفتن از خشونت» اهمیت می‌یابند.

در مقابلِ برخورد ایران، رسانه‌ها و نهادهای ورزشی در دیگر کشورها قهرمانی نوجوانان افغانستان را شگفتی بزرگ آسیا خواندند و با نگاهی مثبت از آن یاد کردند. این نگاه بین‌المللی، اعتماد به نفس از دست رفته یک ملت را تا حدی بازسازی کرد.

در داخل افغانستان نیز این پیروزی به‌صورت بی‌سابقه‌ای انعکاس یافت و به رخدادی ملی بدل شد؛ رخدادی با جوش و خروشی که شاید بتوان آن را «بزرگترین جشن وحدت ملی» نامید. دلایل این استقبال گسترده را می‌توان در چند عامل خلاصه کرد:

۱. قابله با تحقیر: واکنش مردم تا حد زیادی پاسخی احساسی به تبلیغات منفی رسانه‌های ایران بود. تحقیر، دردی است که قابل تحمل نیست و دیر یا زود به واکنش می‌انجامد. مردم افغانستان درنیم قرن اخیر در همه جا از جمله ایران با گونه‌های مختلف تحقیر مواجه بوده‌اند و این احساسِ تلنبار شده، در نخستین فرصت انفجار خود را نشان داد.

۲. نیاز به شادی و رهایی از سکوتِ استبداد: پیروزی نوجوانان ما فرصتی بود برای شکستن سنگینی خاموشی

و سرکوب. ورزش به‌مثابه زبان غیررسمی سیاست و اعتراض عمل کرد؛ زبانی برای شکستن دیوارهای استبداد، گشودن روزنه امید و تزریق شور زندگی به روان خسته میلیون‌ها انسانِ اسیر و آواره.

۳. ابراز همبستگی ملی: مردم افغانستان به بهانه فوتبال، توانستند برای نخستین‌بار پس از سال‌ها جنگ و جدایی، همبستگی خود را به نمایش بگذارند. استقبال از تیم نوجوانان با ترکیب عمدتاً هزارگی در خوست و پکتیای پشتون‌نشین و شادی‌های چندقومی در هرات نوید وحدتی دوباره بود. در این فضا، قومیت‌ها از یکدیگر برای جشن گرفتن استفاده کردند، نه برای نزاع.

۴. دگرگونی فضای سیاسی: شور مردمی، حتی سیاست‌مداران را ـ‌‌چه حاکم و چه مخلوع‌ـ به دنبال خود کشید؛ کسانی که در دوران قدرت، سرمایه‌های ملی را به غارت برده بودند و هیچ توجهی به ورزش نداشتند، اکنون از آن به‌عنوان مایه افتخار یاد کردند و آنها که هنر شان انفجار و انتحار و تخصص شان کشتار و عشق شان رنج دادن مردم بود با قهرمانان فوتسال عکس یاد گاری گرفتند. همین امر نشان داد که نیروی جوان، پاک و بی‌آلایش می‌تواند سیاستمداران را نیز به حرکت درآورد و مطالبات فرهنگی را بر اجندای سیاسی تحمیل کند.

هرچند استقبال عمومی کاستی‌هایی نیز داشت؛ از جمله تلاش برای دادن رنگ قومی یا منطقه‌ای به ماجرا و این تلقی که حاکمان فعلی از قهرمانی برای کسب مشروعیت و وجهه مردمی بهره‌می‌گیرند. اما حتی با وجود چنین بدبینی‌هایی، نمی‌توان از قدرت ورزش به‌عنوان زبان مقاومت فرهنگی چشم‌پوشی کرد. تجربه تاریخی سیاه‌پوستان در جهان نشان داده است که ورزش، زبانی غیررسمی برای مبارزه با تبعیض و سازندگی فرهنگی است.

ورزش نه فقط سرگرمی، بلکه میدان تازه‌ای از مقاومت، فرصت و رهایی‌ست؛ جایی که انسانِ محروم می‌تواند ساختار استبداد را به چالش بکشد و فرهنگ جدیدی بیافریند. چنان‌که در تجربه سیاه‌پوستان نیز دیده می‌شود: «نقش ورزش در برون‌رفت از تبعیض نژادی پدیده‌ای چندوجهی، تاریخی و عمیقاً اجتماعی است. ورزش نه تنها لحظه‌ای برای رهایی موقت، بلکه نردبانی برای تحرک نمادین و اقتصادی بوده است.»

این جمله، مبنای نظری کارکرد ورزشی در جوامعی است که ساختارهای رسمی قدرت قادر به برآورده ساختن نیازهای روانی و هویتی آن‌ها نیستند.

جمع‌بندی

تجربه افغانستان در این رخداد ورزشی نشان داد که ورزش می‌تواند نقشی بنیادین در احیای غرور ملی، بازسازی همبستگی اجتماعی و مقاومت فرهنگی در برابر استبداد و تحقیر ایفا کند. این پدیده، همانند تجربه تاریخی سیاه‌پوستان و نظریات جامعه‌شناسانی چون پیر بوردیو، اروینگ گافمن و پل گیلروی، بر اهمیت «ورزش به مثابه میدان اجتماعیِ مقاومت» تأکید دارد. ورزش، در چنین بافتی، زبانی بی‌کلام اما پرمعنا برای احیای کرامت انسانی و بازسازی فرهنگ ملی است.

ورزش به عنوان یک میدان (Field) (به تعبیر بوردیو)، فضایی است که نیروها و روابط قدرت در آن بازتولید یا به چالش کشیده می‌شوند. در این مورد، موفقیت ورزشی افغانستان، ساختارهای هژمونیک تحقیر ایرانی را در عرصه‌ای غیررسمی به چالش کشید. پیروزی نمادین تیم، سرمایه نمادین (Symbolic Capital) جدیدی برای مردم افغانستان فراهم آورد که در برابر سرمایه فرهنگی و سیاسی رقیب قرار گرفت.

در آینده می‌توان این بحث را با رویکرد جامعه‌شناختی گسترده‌تر ـ بر پایه نظریات بوردیو درباره میدان‌های اجتماعی، گافمن در باب بازنمایی خویشتن و مفهوم آداب و رسوم (Dramaturgy)، و گیلروی در تحلیل نژاد و مدرنیته و مفهوم فرهنگ پساکولونیال (Postcolonial Culture) ـ بسط داد تا نقش ورزش در تحول فرهنگ مقاومت در افغانستان روشن‌تر گردد.

ورزش نه تنها یک بازی، بلکه یک پلتفرم برای تولید معنا و اعلام وجود در جهانی است که تلاش می‌کند صدای یک ملت تحت فشار را خفه کند. این زبان غیررسمی، قوی‌تر از دیپلمات‌ها و سخنرانی‌های رسمی عمل کرده و امید را به قلب‌های خسته تزریق نموده است.

منبع: نشریه راه عدالت شماره ۱۸

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=4401

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com