پنج‌شنبه 1 قوس 1403 برابر با Thursday, 21 November , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

اشاره: مساله یا معضل کوچی‌گری و منازعات دوام‌دار میان کوچیان و ده‌نشنیان در افغانستان به خصوص در مناطق مرکزی افغانستان، بخشی از زخم ناسوری است که ریشه در ستم تاریخی این سرزمین دارد. این امر بیش از آن که یک معضل اجتماعی باشد، ساخته و پرداخته صاحبان قدرت و حاکمان گذشته افغانستان بوده است. از همین رو علی‌رغم پیشرفت خیره‌کننده جهان و رشد زندگی شهرنشینی، هنوز در افغانستان نوعی از زندگی بدوی فلاکت‌بار به گونه آگاهانه و سازماندهی‌شده، ترویج می‌گردد. هدف از تداوم این شیوه زندگی که در وهله نخست غصب و غارت سرزمین و برهم زدن ترکیب جمعیتی و گذشته‌های تاریخی و فرهنگی یک سرزمین است. در این روند ظالمانه و شوم البته که در ابتدا کتله عظیمی از انسان‌های صحراگرد قربانی می‌شوند و در مرحله دوم کسانی که در سرزمین اجدادی و آبایی خویش ساکن هستند. معضل کوچیگری هرساله با شروع فصل بهار و سرسبزشدن مناطق تشدید می‌گردد و با فرارسیدن فصل خزان و زمستان تا حدی کاهش می‌یابد. در سال جاری نیز این مساله از هم اکنون شروع شده و گزارش‌های تکان‌دهنده‌ای از ستم و غارت کوچی‌های در هزاره‌جات می‌رسد. از همین رو یکی از اساتید دانشگاه استاد محمدعلی ابراهیمی پژوهش نسبتا بلندی را برای نشریه فرستاده است که در سه قسمت به حضور خوانندگان گرامی ارائه می‌شود. (نشریه راه عدالت)
کوچی گری در افغانستان

مقدمه

مردم افغانستان، یکی از محروم‌ترین نقاط جهان بوده و هستند. موقعیت سرزمینی آن بین فلات ایران و تبت چین بیانگر این است که باید تمام منابع و ذخایر زیر زمینی این دو ناحیه را دارا باشد. براساس تحقیقات انجام شده چنین می‌باشد. یعنی این پهنه از چنان غنای برخوردار است که اگر روزی از چند در صد ظرفیت آن بهره‌برداری به‌عمل آید، تمام ساکنان آن در نازونعمت غرق خواهند شد.

تنها عامل و مانع انکشاف این سرزمین، ناکار آمدی نظام‌های سیاسی آن بوده است. دولت‌ها و فرمان روایان این بلاد از کمترین هوش و قدرت مدیریتی برخوردار بودند. آنان فرصت‌های طلایی حاکمیت خود را صرف تنازعات قومی و حمایت‌های بی‌ثمر قبیله‌ای کردند. به‌تنها چیزی که اعتماد نداشتند مردم افغانستان بود و فقط از طریق اتکا به‌قدرت‌های خارجی سعی در استمرار قدرت کردند.

این واقعیتی تاریخی این سرزمین است. با کمترین تحقیق پیرامون علل پسماندگی این خاک می‌توان به‌چنین نتایجی رسید. اگر نظام سیاسی در هر گوشه و بیغوله جهان موجب تکامل و تعالی مردم آن شده، در افغانستان ثمره جز نقمت و بدبختی برای مردم نداشته است. دولت‌ها در سایر بلاد جهان بزرگترین چتر حمایتی و امنیتی مردم به‌شمار می‌روند و فرمان بران در مقابل مالیات ناچیزی که برای نظام می‌پردازند بیش‌ترین خدمات را از کاربران نظام می‌خواهند، ولی در افغانستان این حکومت و شاه زاده‌ها بودند که از مردم طلب کار بوده و خود را از هرگونه مسؤولیت بری می‌پنداشتند.

حداقل حاکمیت دوصدساله پشتونها از چنین ویژگی برخوردار بود. لذا با جرئت می‌توان گفت: قبل از این‌ها افغانستان به‌عنوان یکی از نقاط حاصل خیز و پرنعمت جهان، دارای شهرت و آوازه‌ بلند بوده است. برهمین اساس در مورد تاریخ و تمدن کهن افغانستان دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد؛ که مهم ترین آن این است که این سرزمین حتی در ماقبل تاریخ از جمله مناطق متمدن و آباد جهان به‌شمار آمده است. مورخان آن را در حول و حوش تمدن‌های خاورمیانه قلمداد کرده اند. (کورنا، لورل، ترجمه فاطمه شاداب، افغانستان، ص 26). بقایای حجاری مجسمه بودا (که توسط طالبان تخریب گردید) شاهد گویایی از توسعه مدنیت این سرزمین می‌باشد. این منطقه قبل از نامگذاری به‌خراسان یکی از حاصل خیز ترین نواحی جهان بوده و صدور غلات از آن‌جا به‌سایر جاها صورت می‌گرفته است. مورخان می‌گویند:‌ افغانستان در گذشته از لحاظ تولید گندم خودکفا بود. (علی‌آبادی، علیرضا، افغانستان، ص 39). ولی اکنون دریغ از یک قرص نان که تحصیل آن برابر با خون پدر است.

فقدان دانش اداره و سازوکار حاکمیت در دو قرن اخیر باعث سیر نزولی حیات اجتماعی شده و مردم این سرزمین را با مشقت طاقت فرسا مواجه کرده است. کشورهای سلطه طلب از تنوع قومی این مردم سوء استفاده کرده و نظامها را سرسپرده خود ساختند. با این که تنوع قومی خود نقص نیست. اگر نظام‌های قبلی دارای مخ و هوش قوی می‌بودند و به‌زندگی مردم اهمیت قایل بودند، تنوع قومی را تبدیل به‌فرصت می‌کردند و از استعداد اقوام مختلف برای انکشاف سرزمین خود بهره می‌بردند.

این غفلت، هم قوم آنان را گریسنه و پسمانده ساخت و هم به‌محرومیت سایر اقوام افزود. در نتیجه به‌جرئت می‌توان اذعان کرد که فقدان خردورزی سیاست مداران بلای جان مردم کشور گردیده است.آنان فکر کردند که بازورگویی و یکجانبه‌نگری هم می‌شود سرزمین را گرفت و هم می‌شود قوم خود را به‌رفاه رساند. اما گذشت زمان ثابت کرد که هیچ یک از اهداف فوق بر آورده نگردیده است. امروز مردم پشتون به‌همان میزانی فقیر دارند که سایر اقوام گرفتار آن است. به‌استثنایی عده معدود، بلا و مشکلات دامنگیر تمام مردم از جمله پشتون‌ها و اخصاً کوچی‌ها هم شده است. پس نتیجه می‌گریم که شیوه فرمان روایی قبلی کاملاً اشتباه بوده است و شایسته است که متروک بماند.

ولی با تأسف باید گفت که در سال‌های اخیر برخی گروه‌های قومی نمی‌توانند خصلت‌های قدیمی خود را ترک و اخلاق و منش خود را دگرگون سازند. آنان همان راه و طریق ناکام قبلی را در پیش گرفته برای خود امتیازاتی قایل هستند. از جمله آنان کوچیان می‌باشند. انتظار این گروه قومی آن است که با امن شدن کشور مجدداً بتوانند فراقانونی عمل نمایند و همان امتیازاتی را که نظام‌های فاسد قبلی برای آنان قایل بود، دوباره اعاده گردد.

در حالی که این مسأله من بعد قابل مطالبه نیست. امروز شرایط و اوضاع در افغانستان به‌کلی متحول شده است. هرچند برخی نخواهند، یا تغییر اجتماعی را درک نتوانند، ولی این یک واقعیت است. پس با زورگویی و امتیاز خواهی نمی‌شود به‌اهداف حتی قانونی خود رسید، تا چه رسد که مطالبات فراقانونی و نا مشروع باشد. منازعات اجتماعی در هرجامعه‌ای ممکن است واقع شود، اما برای آن راه‌حل‌های عقلایی وجود دارد. احترام به‌حقوق همدیگر کلید حل معماها است. لزوم اجتناب از ایجاد بحران می‌طلبد که همه دنبال راه‌حل‌های علمی و عملی باشند.

بنابراین سؤال اصلی این پژوهش آن است که منازعات کوچی‌ها با هزاره‌ها چه‌راهکارها و راهبردهای عملی می‌تواند داشته باشد؟! به‌دیگر عبارت:‌ معضل کوچی در افغانستان دارای چه پیشینه، احکام فقهی و راهکارهای حقوقی می‌باشد؟

پاسخ این پرسش نیازمند تحقیق گسترده کتابخانه‌ای بود. به‌همین علت بیش از دو ماه است که پروژه مورد مطالعه واقع شد و اینک ماحصل یافته‌ها در قالب این طرح تحقیقاتی به‌منثه ظهور رسید. پس در آغاز لازم بود نگاه اجمالی به‌تاریخ کوچی‌گری شود تا با شناخت زمینه‌های پیدایش و رشد تدریجی آن، امکان ارائه بحث فقهی – حقوقی و جریان شناسی حمایتی از آن هم فراهم شود. راهکارهای حل معمای کوچی در افغانستان بعد از شناسایی پیش زمینه‌ها میسر بود، که در این گزارش سیر منطقی خود را طی کرده و آماده تقدیم است.

بازشناسي سابقه کوچی

استخراج سابقه کوچی‌گری کار ساده‌ای نیست. البته سودی هم ندارد. زیرا پدیده کوچی در جریان تکامل جامعه انسانی رخ داده است. در آغاز حیات، کناردریاها، جنگل‌ها و چمنزارها زیست‌گاه جانوران بود، تدریجاً انسان‌ها این نواحی را به‌تسخیرخود در آورده و تصاحب شدند. زیرا استمرار زندگی می‌طلبید که منابع جدید به‌دست آید، تا خوراک راحت‌تر قابل تحصیل باشد. اما وقتی اهلی‌کردن برخی جانوران شروع شد و انسان قدرت رام کردن حیوانات را یافت، بیهبودی در وضعیت زندگی خود احساس کرد. چون از حیوانات بار و کار می‌کشید و برای تغذیه خود متکی به‌وجود آن بود. تا کنون بحث‌های زیادی راجع به‌پیشینه و ادامه یافتن زی پویندگی انجام شده و دشواری‌های آن بیان گردیده است. با این که بحث پیشینه خیلی ضرورت نداشت ولی ارائه راهکار مبتنی به‌مقدمه می‌باشد. چون تا طرح مطلب به‌درستی پی‌ریزی نشود، ساختن بنا دشوار یا محال خواهد بود.

الف: پيشينه کوچی

کوچی يا كوچي‌گري، داراي گذشته‌اي بسي طولاني است. انسان‌هاي اوليه زندگي را با پديده غير ايستا شروع كردند. مغز بشر در آغاز استقرار بر زمين ناتوان‌تر از درك اين واقعيت بود كه به‌فكر انتخاب محل سكونت دائمي بيفتد. شايد هم قلت وجود هم‌نوع چنين اقتضايي داشته كه احساس تملك زمين چندان مهم تلقي نشود. زيرا هركجاي كه پا مي‌گذاشتند مانعيت و محدوديتي بروز نمي‌كرد.

تحقيق در اين زمينه اهميت علمي مؤثر ندارد. به‌همين علت كاوش‌هايي مفصلي راجع به‌‌تاريخچه كوچ‌نشيني انجام نگرفته است. چرا كه هميشه موضوع جابجايي انسان‌ها يك مسأله حاشيه‌اي و فرعي جلوه‌كرده است. اما آن‌چه را كه به‌عنوان يك واقعيت نمي‌توان انكار كرد،‌ “قدمت اقوام مختلف و كوچ آنان از جايي به‌جايي و از شهري به‌شهر ديگر به‌طول مدت زيست انسان‌ است.” (قاضي، حسن، مهاجرت انسانها، ص 21).

شايد مهم‌ترين سؤالي كه پيش آيد اين باشد كه عوامل مختلف كوچيدن اقوام و ملل چه بوده است؟! و آیا می‌شود برای آن کدام فلسفه‌ای پیدا کرد یا خیر؟

در پاسخ اين چرايي مي‌تواند گفت: انسان‌هاي اوليه داراي اختراعات و اكتشافات نبودند. حيات را به‌شكل وحشي شروع كرده و ادامه دادند. نيازهاي زندگي ايجاب می‌كرد كه تدريجاً فكر نمايند و اجسام را بشناسند. بعد از آن كه به‌خواص اشياء معرفت پيدا كردند، به‌استخدام خود گرفته و رفاه خويش را تأمين نمودند. پس مهم‌ترين عوامل كوچيدن عبارت از موارد ذيل مي‌باشد.

1) تأثير آب و هواي مطبوع انسان‌ها را به‌سوي خود جلب كرده و سازگاري آن با طبيعت انسان باعث گرديد كه تحمل سختي‌ها آسا‌ن‌تر گشته و زندگي در کام انسان شیرین گردد.

2) يافتن غذا و امكان فراواني شكار براي ادامه حيات لازم بود. انسان‌هاي كه خود هنوز كار و كشاوزي را تجربه نكرده بود براي يافتن شكارگاه‌هاي پرنعمت جابه‌جا مي‌شدند.

3) به‌زودي جمعيت فزوني يافت و بحث كاشت و برداشت اهميت پيدا كرد، لذا كنار رود خانه‌ها، دشت‌هاي پهن حاصل خيز و خاك مستعد كشت مورد توجه واقع شد، حركت بعدي انسان‌ها براي تصاحب چنين موقعيت‌هاي بوده است.

4) كشاورزي و دامپروري دو ركن مهم و عامل اصلي بقاء انسان‌ها بوده است. بشر استمرار حيات خود را مرهون اين دو خان نعمت خداوند مي‌باشد. هر چند كه از لازمه اولي استقرار و در دومي جابه‌جايي است؛ ولي در كنار دشت‌هاي پهن مراتعي يافت مي‌گرديد كه هر دو منظور بدون فاصله‌هاي خيلي دور برآورده شود. بحث ييلاق و قشلاق به‌همين علت پيش آمد و زندگي موسمي را انسان‌ها تجربه كردند. براساس یافته‌های محقیقان “بشر باکشف‌‌ها و اختراع‌های تدریجی، راه‌های زندگی خود را (که ابتدا صورت حیوانی داشت)، دگرگون ساخت و سرانجام در خط سیر تمدن افتاد.” (کارل تولوس بکر و فردریک انکاف، مترجم: علی محمد زهمان، سرگذشت تمدن، ص 20).

ب: استمرار زندگي کوچی

بشر اوليه شايد هزارها سال اين روند را ادامه دادند تا بر اثر كثرت جمعيت و رونق آباداني، ريشه‌هاي نخستين تمدن‌ها خلق گرديد. زندگي اجتماعي معلول نياز به‌همكاري و بهره‌مندي از توانائي‌هاي همديگر است. پس از آن كه بحث سكونت پيش آمد و مردم با معاونت همديگر شهر‌ها را پديد آوردند، اشتغال به‌كشاورزي و دامپروري اهميت خود را از دست نداد. ابن خلدون مي‌نويسد:

از اين رو گروهى به‌كار كشاورزى از قبيل درختكارى و كشت و كار مي‌پردازند و دسته‏اى امور پرورش حيوانها (مانند گوسفنددارى و گاودارى و تربيت زنبور عسل و كرم ابريشم) را پيشه مي‌سازند … و دو دسته مزبور كه بكار كشاورزى و پرورش حيوانها مي‌پردازند، مجبوراند در دشتها و صحراها بسر برند و زندگانى صحرانشينى را برگزينند، زيرا دشتهاى پهناورى كه داراى كشتزارها و زمينهاى حاصلخيز و چراگاه‌هاى حيوانات و جز اينهاست براى منظور آنان شايسته‏تر از شهرها مي‌باشد و بنابراين اختصاص يافتن طوايف مزبور بباديه ‏نشينى امرى ضرورى و اجتناب ناپذير بوده است. (ابن خلدون، عبدالرحمن، مترجم: محمد پروين گنابادي، تاريخ ‏ابن‏خلدون، ج‏ 1، ص226).

از نظر جامعه شناسي شهر نشيني بعد از مرحله بيابانگردي، عادت انسان شده است. دليل انتخاب و سكونت آدميان در شهرها رفاه بيشتر مي‌باشد. ابن خلدون ضمن تقويت اين نظريه، مي‌گويد:

باديه‏نشينى به‌منزله اصل و گهواره‏اى براى شهرها و تمدن است و مقدم بر شهرنشينى مي‌باشد. (ابن خلدون، عبدالرحمن، مترجم: محمد پروين گنابادي، تاريخ ‏ابن‏خلدون، ج‏ 1، ص226).

همين قلم در ادامه توضيح مي‌دهد كه چگونه انسان باديه نشين سر از زندگي شهر نشيني در آورده است؟! در واقع رفاه نسبي كه در زندگي شهري وجود دارد موجب شده كه باديه نشينان به‌محض احساس گشايش و توسيعه معيشت، علاقه‌مندي خود به‌انتخاب سكونت در شهر‌ها را ابراز نمايند و تدريجاً شهر نشين گردند. تأثير شهرزيستي بر باديه پيمايان اين است كه به‌مرور زمان روحيه تجمل‌گرايي و نرم خويي را برگزيده و از خشونت، تندخويي و توحش فاصله گرفته، مطيع قانون و الزامات زيست شهري مي‌شوند.

جامعه شناسان وقتی اقدام به‌معرفی جوامع انسانی می‌نماید، آنان را از حیث استراتژی معیشتی، در شش بخش طبقه بندی کرده اند که شامل: جامعه شکار و گردآوری خوراک، جامعه شبانی، جامعه باغچه‌کاری، جامعه کشاورزی، جامعه صنعتی و فراصنعتی می‌شوند. (کافی، مجید، مبانی جامعه شناسی، ص 39). همین‌طور دیدگاه جامعه شناسان این است که “در این جوامع بعضی افراد برای نخستین بار توانستند قدرتمندتر از دیگران شوند، همزمان با به‌وجود آمدن خانواده‌های قدرتمند که می‌توانستند موقعیت خود را در جامعه تثبیت کنند، پایگاه‌ها و نقش‌هایی از قبیل ریاست قبیله پدیدار گشت.” (کافی، مجید، مبانی جامعه شناسی، ص 39).

در عین حال ریاست قبیله یا حتی تشکیل حکومت باعث نشد که اصل زیست‌ صحرایی فراموش شود. امروزه در کشورهای مختلف بخشی از مردم روش زندگی گذشتگان را رها نکرده‌اند و از طریق پویندگی و دام پروری معاش خانوارهای خود را تأمین می‌نمایند. دولت‌ها برای این مردم تسهیلات خاص فراهم ساخته و راه‌ حل‌های بومی برای آن یافته اند؛ ولی در افغانستان تا هنوز راهکار مناسب و تدابیر اصولی برای حل معضل کوچی تدارک نگردیده است. بخش از علل آن این نوشته بیان می‌شود، اما علل دیگری هم ممکن است داشته باشد که فرصت دیگر می‌طلبد.

ج: دشواري و مزايايي زندگي کوچی

کوچی شكل پيش رفته‌تر از نوع زندگي انسان‌هاي اوليه است. چرا كه در آن عصرها هم بحث مراتع، علوفه و يافتن چراگاه مطرح بود، گله داري نياز مبرم به‌اين منابع دارد. برداشت محصول دام در فقدان زمينه‌ها ناكام مي‌ماند. در گذشته چنين بوده و اكنون نيز چنان است. هرچند ممكن است در قديم بيابانگردي و صحرا پيمايي داراي ارزش تلقي مي‌گرديده و فقط اقوام قدرتمند از چنين مزايايي سود مي‌برده است؛ ولي به‌مرور زمان وقتي بحث رفاه بيشتر و آسايش بهتر پيش مي‌آيد، نمي‌توان گفت: باديه نشيني چنين مواهيبي به‌همراه داشته باشد. عادت انسان‌ها مسأله ديگر است. برخي با چنين نظامي ممكن است خوگرفته باشد، ولي از دشواري آن نمي‌تواند چشم پوشيد. به‌همین لحاظ ابن خلدون تصریح می‌نماید که کوچیان به‌حداقل درآمد قناعت می‌نمایند. (ابن خلدون، عبدالرحمن، مترجم: محمد پروين گنابادي، تاريخ ‏ابن‏خلدون، ج‏ 1، ص 226) دلیل آن عجز خود آنان است. زيرا در چادر نشیني مشكلات زياد وجود دارد. مثل:

1) يافتن چراگاه‌‌هاي مناسب كه بدون نزاع قابل استفاده باشد (حتي در بين خود كوچي‌ها اين تخاصم وجود دارد و آنان هميشه روي چراگاه‌ها درگيري دارند).

2) جابجايي و حمل اثاثيه زندگي، چادركشي و استقرار خانه موقت، نيز قابل تحمل نيست. مخصوصاً در شرايط كنوني كه وسايل رفاهي به‌سادگي فراهم مي‌شود و ساخت لوازم دست‌ساز گذشته رو به‌فراموشي است.

3) بهداشت، فردي و اجتماعي خانواده‌ها در اين نظام قابل تأمين نيست و عدم دست‌رسي خانوارها به‌اين مزايا موجب بالا رفتن مرگ و مير كودكا و مادران مي‌گردد. زيرا داير كردن مراكز بهداشتی و فرهنگي به‌سادگي ميسر نمي‌باشد.

4) محصولات دامي و فراورده‌هاي لبني آن به‌موقع وارد بازار نمي‌شود و به‌طور اصولي تبديل به‌محصولات ديگر انجام نمي‌پذيرد.

5) آموزش و توسعه دانش در بيابانگردي راحت نيست و فرزندان كوچ نشينان نسل اندر نسل بي‌سواد باقي مي‌مانند. در حال كه رشد دانش و آموزش كافي هر جامعه‌اي را به‌ترقي و كمال نيزديك مي‌سازد.

6) همین‌طور ده‌ها مشکل دیگری است که ابن خلدون در یک جمع‌بندی کلی آن را چنین بر می‌شمارد:

باديه‏نشينان بسبب جدايى از اجتماعات بزرگ و تنها بسر بردن در نواحى دور افتاده و دور بودن از نيروهاى محافظ و نگهبان و نداشتن باره‏ها و دروازه‏ها بخودى خود عهده‏دار دفاع از جان و مال خويش‏اند و آن‌را بديگرى واگذار نمي‌كنند و به‌هيچ‌كس در اين باره اعتماد ندارند، از اين رو پيوسته مسلح و مجهز مي‌باشند و در راه‌ها با توجه كامل به‌همه جوانب مي‌نگرند و مواظب خود از هر خطرى مي‌باشند. آن‌ها از خوابيدن و استراحت كردن پرهيز مي‌كنند، مگر خواب اندكى در همان جايگاهى كه نشسته‏اند و بر بالاى جهاز شتران هنگام مسافرت همواره با كنجكاوى دقيق بهر بانگ آهسته يا غرش سهمناكى كه از دور مي‌شنوند گوش فرا مي‌دهند و در دشت‌هاى خشك و صحراهاى وحشتناك با اتكا به دلاورى و سرسختى و اعتماد بنفس خويش، تنها سفر مي‌كنند چنانكه گويى سرسختى ايشان و دلاورى سجيت و سرشت آنان شده است، و همين‌كه موجبى پديد آيد، يا بانگى برخيزد و آنان را بيارى طلبد بيدرنگ بسوى آن مي‌شتابند و هيچ‌گونه هراس بخود راه نمي‌دهند. (ابن خلدون، عبدالرحمن، مترجم: محمد پروين گنابادي، تاريخ ‏ابن‏خلدون، ج‏ 1، ص 226).

در سکونت دائمی ضمن منتفی بودن سختی‌های فوق، در میان افراد جامعه پیوند‌های مدنی پدید می‌آید. این مسأله باعث می‌شود که روابط عاطفی گشته و دوستی‌های دوامدار آنان را باهم نزدیک سازد. مشاغل با هم تنیده می‌گردد، کارها تخصصی گشته و تقسیم وظایف ایجاد می‌شود. نظم وارد زندگی گردیده، ساعات خواب، تفریح و کار تنظیم خواهد شد. پس آن خستگی، دل‌مشغولی دائمی و خوف مزمن از زندگی انسان رخت بر می‌بندد.

اما در جوامع کوچی طبیق نص ابن خلدون و دیگران عصبیت، خشونت، نابرابری اجتماعی، عصیانگری، درگیری مداوم و هزاران نوع رفتارهای که اکنون از نظر جوامع انسانی متروک واقع شده و مورد تنفر می‌‌باشد وجود دارد. در این جامعه عدالت، رعایت حقوق، احترام متقابل، شهروندی، و امثال آن مفهوم ندارد. حل و فصل تنازعات با انتقام جویی یا حکم رئیس قبیله همراه است؛ به‌قسمی که غیر از آن منطق دیگری را نمی‌شناسند. لذا همیشه با قدرت خود پیش می‌روند، یورش می‌بردند و سیل آسا همه چیز را در دم خشم خود نا بود ساخته و منهدم می‌سازند.

ادامه دارد

منبع: نشریه راه عدالت، شماره 13

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=3537

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com