جمعه 7 جدی 1403 برابر با Friday, 27 December , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

رضا مایل هروی

رضا مایل هروی یکی از پیشگامان شعر نو در افغاستان است. گاهی هم او را نخستین شاعر نیمایی‌سرا در افغانستان گفته‌اند. مایل از فارغان دارالمعلمین اساسی کابل است. هرچند در نبشته‌های گوناگونی که در پیوند به زنده‌گی‌نامه او وجود دارد، اشاره‌ای به آموزش‌های عالی و دانشگاهی او نشده است، اما زمانی که به طیف کارهای فرهنگی او می‌بینیم، درمی‌یابیم که شخصیت فرهنگی او ابعاد گسترده‌ای دارد.

شاعر است، دو گزینه شعری نشرشده دارد. یکی «امواج هریوا» و دیگری «ققنوس». در زمینه ترجمه آثار ادبی از زبان‌های انگلیسی و اردو نیز قلم زده است. معرفی جراید و مجلات افغانستان، شرح حال فخر رازی، آیینه تجلی، شرح حال و آثار امیر حسینی هروی، رهنمای تاریخ افغانستان، گنجینه خطوط و لغات و اصطلاحات فن کتاب‌سازی از شمار کارهای پژوهشی اوست. به همین‌گونه، او به تصحیح متون کلاسیک پارسی‌ دری نیز پرداخته است که می‌توان از تصحیح اربعین جامی، سیرالعباد و تحریمه القلم حکیم سنایی، نام برد.

در پیوند به تاریخ، فرهنگ و ادب دوره تیموریان و نسخه‌شناسی متون فارسی پژوهش‌های قابل توجهی دارد. شمار آثار، تالیف‌ها و پژوهش‌های او را بیش‌تر از سی عنوان کتاب نوشته‌اند.

مایل، افزون بر پژوهش‌های ادبی و تاریخی، شماری از بااعتبارترین نشریه‌های علمی – فرهنگی در کشور چون مجله آریانا، کتاب و خراسان را مدیریت و گرداننده‌گی کرده است.

(نثر دری در افغانستان، ص ۳۰۲)

مایل در حمل سال ۱۳۰۱ خورشیدی در هرات به دنیا آمد و در ماه جدی ۱۳۷۴ در زیر آسمان غربت در شهر مشهد ایران از جهان چشم پوشید.

در کتاب «نوی شعرونه/اشعار نو » از مایل هروی سه شعر نیمایی به‌نام‌های «روز استالف»، «لاله»، «خیال سپید» و دو چهارپاره به‌نام‌های «شباهنگ» و «گره» آمده است. البته این شعرها در نخستین گزینه شعری شاعر که در سال ۱۳۴۲ در کابل انتشار یافته نیز چاپ شده‌اند.

زنده‌ یاد محمد اسماعیل مبلغ مقدمه‌ای بر کتاب «امواج هریوا» دارد. از مقدمه بر می‌آید که مایل هروی با باورمندی و آگاهی از یک تحول ادبی گام در راه شعر آزاد عروضی گذاشته است.

او نمی‌خواهد الهام و اندیشه‌های شاعر در تنگنای قافیه و وزن به زنجیر کشیده شوند. در بخشی از این مقدمه چنین می‌خوانیم: «در پارچه “یاری از الفاظ” که شاعر به شیوه نو سروده است، می‌خواهد الهام شاعر از زنجیر قافیه آزاد باشد.

الهام را مبند به زنجیر قافیه

سوز مرا مریز به جام شکسته پای

ای لفظ شوخ، شوخی دیگر به کار بند

کن سازگاری

جای دیگر

او شاعر عصر قمر را مورد خطاب قرار داده و بار دیگر سخنوران را از قید قافیه برحذر می‌دارد.

ز روی قافیه بگذر اسیر لفظ مباش

تلاش معنی باریک جاودانی کن

به خاکیان تو پیامی ز قدسیان آور

جهان تو پر ز نواهای آسمانی کن

نغمه را طور دیگر جولان بده

در تن الفاظ شیوا جان بده

در این مسدس‌گونه با دو وزن رو‌به‌رو می‌شویم، یعنی بیت آخرین هر بند در وزن جداگانه‌ای سروده شده است که تلاش شاعر را برای برهم زدن وزن و قالب‌شکنی نشان می‌دهد. مایل، همچنان در عصر حاضر پیروی از سبک خراسان و هند و به کار بردن صنایع بدیع همچون تجنیس و ایهام را برای شاعر دوره قمر لازم نمی‌داند.

مگو ز سبک خراسان و هند و طرز عراق

مپیچ در پی تجنیس و صنعت ایهام

به مقتضای جهان شعر را دگرگون ساز

مباش پیرو اشعار انوری و خیام».

طنزگونه باید گفت که در همین شعر بالا که شاعر به شکستن زنجیر قافیه برخاسته، در مقابل گویی قافیه به انتقام‌جویی در برابر شاعر ایستاده است. قافیه آمده و خیام را قربانی کرده است. اگر در مصراع دوم به جای صنعت ایهام، صنعت ایجاز می‌آمد، به‌گونه حتم این جا قافیه حافظ شیراز را قربانی می‌کرد.

از این سخن طنزگونه که بگذریم، گفته مایل، قابل تامل است که شاعر امروز نباید بکوشد تا به مانند خیام رباعی و به مانند حافظ غزل بسراید؛ بلکه باید غزل روزگار خود را با زبان و دید روزگار خود بسراید. الهام و اندیشه را از قید وزن و قافیه رها سازد و به دگرگونی در شعر برسد.

یک مرغزار خوش

در شیب و در فراز

یک آسمان ابر

یک سایه نیم‌رنگ

گه مهر، پشته را بدهد آزرین فروغ

گه ابر روی سبزه نماید گهر نثار

یک پشته ارغوان

یک کوه برف‌گیر

یک جویبار آب

یک جنگل غلو

رنگ‌ها فتاده بر زبر دامن افق

از نقش‌های آن هنر و شعر آشکار

آوای آبشار

دستان مرغکان

آواز شاخسار

پیچیده روی هم

آهنگ جان‌فزا و طرب‌زا شود پدید

اندر خیال بسته شود شعر آب‌دار

یک حلقه دوستان

یک دو ورق غزل

یک رقص پای‌کوب

یک ساز دل‌ربا

ما را نموده لحظه‌ای خالی ز درد و غم

دل را شگفت گرمی هر یک ز هر کنار

(امواج هریوا، ص ۱۱۱- ۱۱۲)

این شعر «روز استالف» نام دارد و در سال ۱۳۳۹ خورشیدی سروده شده است. روزگاری، روز استالف چنین بوده، زیبایی در زیبایی از زمین تا آسمان و همه جا خیمه امن و آرامش، غزل‌خوانی و پای‌کوبی دوستان همدل. بلی زیبایی طبیعت با انسان است که مفهوم پیدا می‌کند. انسان هر قدر که به طبیعت نزدیک می‌شود‌ ذهن و روانش گشایش بیش‌تری پیدا می‌کند، مانند کودکی که پس از دوری و تشنه‌گی به دامان مادر می‌رسد.

آن‌‌گه که لاله بر زبر کوه سر زند

بی‌تاب و آتشین

یک برگ درد و داغ

آیا گرفته دل

از خشم روزگار

بگشاده داغ سینه خود را به آسمان

پاشد پیام سوز

الهام پرورد

صحرانشین بود

افروخته ز درد

پیمانه‌اش پر است ز اندوه و خشم و سوز

خاموش و بی‌فغان

سوزد چراغ او

در دامن سحر در نور مهر و مه

(نوی‌شعرونه/اشعار نو، ص ۱۱۳ – ۱۱۴)

این هم شعری به‌نام «خیال سپید» در پیوند به زیبایی شبانه پغمان.

پغمان باشکوه چو در شب فرو رود

مرغ شب آشنا به خیالش سرودگر

وان سایه‌های تیره پرنقش نیمه‌رنگ

اندیشه‌خیز بود

زلف سکوت شب ز سر کوه می‌خزید

خاموش‌تر زبان فغان‌ساز برگ‌ها

غوغای آبشار سراسیمه بشکند

موج سکوت را

پرواز ماهتاب به آغوش دره است

کوه و درخت در ره او چشم گسترند

چون پرتوش ز دام نگه می‌جهد برون

لغزد در آسمان

پغمان که عشق‌پرور و الهام‌آور است

آغوش باز کرده خیال سپید من

تا ماه من نشیمن اشعار من شود

در دامن سحر

(همان، ص ۱۵۴ – ۱۵۵)

توصیف طبیعت، گاهی به‌گونه مجرد و گاهی در پیوند به انسان و تاثیرپذیری انسان از طبیعت در شعر این دوره افغانستان بسیار چشم‌گیر است. چنان که محتوای بیش‌تر شعرهای آمده در این کتاب به میزان گوناگونی برخاسته از توصیف طبیعت است. این شاعران طبیعت را سرچشمه الهام شاعرانه خود نیز دانسته‌اند.

شعر «خیال سپید» مایل، از نظر ساختار همان چهارپاره است؛ اما شاعر رکن‌هایی را در مصراع چهارم کم کرده است. به همین‌گونه، در کاربرد قافیه‌ نیز پابندی نشان نداده است، آن گونه که در چهارپاره وجود دارد. البته چنین کارهایی در آن روزگار در حد خود تلاشی بوده است برای آزادی از بند وزن و قافیه؛ اما چنین قالبی پیش از این در ایران شکل گرفته بود.

آن‌گونه که در شعر معروف «مریم سپید» از فریدون توللی (۱۲۹۸-۱۳۶۴)، می‌بینیم. چنان که گذشته از وزن و ساختار، حتا نام هر دو شعر، «خیال سپید» و «مریم سپد»، ترکیب همگون دارند. در یک جمله می‌شود گفت که رضا مایل این شعر خود را در تقلید و پیروی آگاهانه از «مریم سپید» توللی سروده است. همان‌گونه که گفته شد، این هر دو شعر در یک وزن یعنی در بحر مضارع سروده شده است: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات.

این هم دو بند آغازین شعر «مریم سپید»:

در نیمه‌های شام‌گهان، آن زمان که ماه

زرد و شکسته می‌دمد از طرف خاوران

ایستاده در سیاهی شب، مریم سپید

آرام و سرگران

او مانده تا که از پس دندانه‌های کوه

مهتاب سر زند، کشد از چهر شب نقاب

بارد بر او فروغ و بشوید تن لطیف

در نور ماهتاب

افزون بر این، توللی شعر دیگری به‌نام «مهتاب» در همین وزن و ساختار و با همان بینش رمانتیک سروده است که این گونه آغاز می‌شود:

در زیر سایه روشن ماه پریده‌رنگ

در پرتوی چو دود، غم‌انگیز و دلربا

افتاده بود و زلف سیاهش به‌دست باد

مواج و دل‌فریب

تاثیر این دو شعر توللی را در شعر شمار دیگری از شاعران آن روزگار افغانستان نیز می‌توان پیدا کرد.

یک چنین تجربه‌ای را در سروده دیگر مایل زیر نام «یاری از الفاظ» که پیش از این به آن اشاره شد، نیز می‌بینیم که به‌دنبال شکستن ساختار چهار‌پاره و برهم زدن قافیه در شعر است.

دل در درون سینه من تاب می‌خورد

فریاد و ناله خانه نموده است در دلم

اندوه خشم و درد شرروار می‌جهد

ای لفظ یاریی

ای جمله‌های مست، کجایید نیمه‌شب

تا مظهر فروغ خیال دلم شوید

بر دوش خود کشید گهرهای آب‌دار

چون نشه در نگاه

(امواج هریوا، ص ۱۵۱)

به همین گونه، در برخی از چهارپاره‌های مایل تاثیرگذاری‌های نادر نادرپور را نیز می‌توان دید.

با این حال، در شعر «گره»، یکی از چهارپاره‌های آمده در کتاب «نوی شعرونه/اشعار نو»، این گره درست همان حس، نگاه و زبان خود شاعر است که در این شعر با هم گره خورده‌اند.

مشکل که من رها شوم از چشمت

آسان گریز کرده‌ای از چشمم

در خنده‌های تلخ گریبام

باران گریه می‌فتد از خشمم

اندر دلم فسون تو غلتیده

در چشم من خیال تو آویزان

اندوه تو به سینه من بیدار

یاد تو بر زبان من پژمان

در شانه‌های گنج صفاخیزت

ماران گیسوان تو خوابیده

عشقت سبک به شانه من هموار

پندار من به مهر تو پیچیده

چشمم دود که نقش ترا گیرد

گوشم صدف که حرف ترا جوید

دل گرم می‌تپد به هوای تو

گیسوی عطر‌ساز ترا بوید

دستم به‌سوی تست سراسیمه

پاهای من به کوی تو ره سازد

در سایه امید تو آسایم

هر لحظه دل به درد تو پردازد

خامه ز لای پنجه من گرید

ریزد به صفحه نقش خیالت را

در لای دفترم تو شوی پنهان

از نوک خامه‌ام تو شوی پیدا

مشکل که من رها شوم از چشمت

آسان گریز کرده‌ای از چشمم

(نوی شعرونه، ص ۱۱۹ – ۱۲۰)

مایل گاهی در چهارپاره‌سرایی‌های خود آن اصل همیشه‌گی کاربرد قافیه را برهم می‌زند.

تپش از چهره‌اش پرواز کرده

سخن اندر زبانش تاب خورده

لبش از نامرادی‌ها فسرده

نگاهش دفتر دل باز کرده

ز چشمش روشنی دارد جدایی

ز رویش رنگ، بی‌پروا پریده

در این عالم مرارت‌ها چشیده

که دارد با غم و درد آشنایی …

(امواج هریوا، ص ۱۷۹-۱۸۰)

این شعر در سال ۱۳۴۲ خورشیدی سروده شده است. در وزن دوبیتی است؛ اما شعر قالب چهارپاره دارد با تفاوتی در جا‌به‌جایی قافیه‌ها. در این شعر مصراع اول با مصراع چهارم و مصراع دو با سوم همقافیه است. در حالی که چهار‌پاره دو قافیه دارد. یکی در مصراع دوم و دیگری در مصراع چهارم.

پیش از این یک چنین تجربه‌ای را در «کوکب خیال»، یکی از چهارپاره‌های رحیم الهام نیز دیده‌ایم. با درنظرداشت تاریخ نشر کتاب «نوی شعرونه … » می‌توان گفت که باید رحیم الهام شاعر نخست باشد که چنین تجربه‌ای را در چهارپاره‌سرایی کشور پیاده کرده است.

چنین قافیه‌سازی‌هایی در چهارپاره شاید تلاشی بوده برای نوسازی در صورت شعر؛ اما همان‌گونه که پیش از این گفته شد، این امر گذشته از آن که سهولتی را در قافیه‌پردازی شعر پدید نمی‌آورد، خود زنجیر دیگری است که شعر را به بند می‌کشد. به هر صورت، تلاش و تجربه‌ای بود که ادامه نیافت. شاید هم دلیلش به همان دوچند ساختن قافیه برگردد.

در مجموعه «امواج هریوا» به شعری برخوردم به‌نام «نامرادی» که از نظر قالب گونه‌ای از سه‌گانی است. سه‌گانی‌های به هم پیوسته که در سال ۱۳۴۱ خورشیدی سروده شده است.

حیف آن لعل فروزان کز حجاب

سال‌ها در صخره‌ها پنهان بود

با خزف یک‌سان بود

حیف آن شمشیر جوهرور که او

زنگ گیرد از نیام خویشتن

محو شام خویشتن

حیف آن گوهر که از بخت سیه

سر گذارد در کف اهریمنی

یا فتد در گلخنی

حیف آن غنچه که نشگفت و فسرد

حیف آن گلشن که بی‌بلبل شگفت

خالی از غوغا بخفت

حیف آن آهوی مستانه که او

در طویله همدم استر شود

خوار در بستر شود

حیف آن مرد وفا پرورده‌‌ای

که به راه کژنهادان خوار گشت

از جفا بیمار گشت

حیف آن شاعر که دهر تیره دل

از فروغ نغمه او رو گرفت

بر غمش آهو گرفت

(امواج هریوا، ص ۹۷)

بر پاره‌ای از شعرهای رضا مایل آهنگ‌هایی نیز ساخته شده است. مثلاً:

بهار آمد گل آمد

گل آمد سنبل آمد

به گلشن بلبل آمد

همی ‌گریم به شوقت ژاله ژاله

الا ای رشک لاله

بیا تا من به غم‌هایت ستیزم

گل لاله به دامان تو ریزم

(همان، ص ۱۸۵)

یا شعر «یادبود» که آوازخوان شناخته‌شده کشور عبدالوهاب مددی بر آن آهنگ ساخته و با زیبایی اجرا کرده است.

در خلال سایه‌های نیم‌رنگ

کاشعه مهتاب گردد جلوه‌گر

صحن گلشن فرش از سیم رخام

آسمان از سر لطفش دگر

ماه من، این لحظه یادت می‌کنم

در شب هنگامی که مرغان چمن

در فضا از شور و شر آوا کنند

ناله‌های جان‌فزا از دل کشند

عالمی را واله و شیدا کنند

ماه من، این لحظه یادت می‌کنم

(امواج هریوا، ص ۱۶۷)

در «امواج هریوا» هشتادوشش پارچه شعر آمده است، دربرگیرنده ۲۷ چهارپاره و ۲۰ نیمایی، نیمایی‌واره‌‌ها و شعرهای دیگر در اوزان و قالب‌های کلاسیک. سروده‌ها در «امواج هریوا»، چه در قالب‌های کلاسیک و چه در قالب‌های چهارپاره و اوزان آزاد عروضی، از نظر زبان و چه‌‎گونه‌گی بیان نسبت به گزینه‌های شعری نشر شده در همان روزگار، از جایگاه قابل توجهی برخوردارند. در شعرهای کلاسیک مایل تلاشی برای رسیدن به یک زبان تازه و تصویر‌پردازی تازه دیده می‌شود.

برگرفته شده از سایت 8 صبح

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=385

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com