به نام خداوند عدالت و آزادی
در شرایطی که فضای کشور ما را تاریکی جهل و سرمای یخبندان ستم فرا گرفته و از گرمای معنویت و عطوفت و درخشش فرهنگ و هنر، خبری نیست، ثبت «شب یلدا» یا «چله» در سازمان جهانی یونسکو خبر بسیار مسرتبخش و امیدوارکننده است.
چنان که میدانید به تاریخ 9 قوس 1401 شب یلدا یا چله به عنوان یک میراث ناملموس مشترک بین افغانستان و ایران در یونسکو به ثبت رسید. اول جدی مصادف با آغاز بلندتر شدن روزها در منطقه نیمکره شمالی است و بدین جهت در شب یلدا به عنوان یک جشن سنتی، از فزونی روشنایی خورشید و نور حیات گرامیداشت میشود.
در این جشن سنتی بر ارزشهایی چون هویت فرهنگی، توجه به طبیعت، ارج نهادن به جایگاه زنان و کودکان در خانواده، آشتی، دوستی، مهربانی و مهمان نوازی، تأکید میشود و این ارزشها از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد و مایه تداوم نشاط، محبت، همدلی، مهربانی، روشنایی و گرمای زندگی میشود.
اکنون که به پایان شبهای تاریک و طولانی و فرارسیدن شب یلدا نزدیک میشویم، ضمن سپاس از سازمان جهانی یونسکو، ثبت این جشن سنتی را به همه مردمانی که آن را پاس میدارند تبریک میگوییم و امیدواریم عصر یخبندان و تاریکی «شبهای دیجور» از ملک و سرزمین خورشید رخت بربندد و مردم بیداردل ما به گرمای مهر و آشتی و روشنایی همدلی و رواداری دست پیدا کنند.
همچنین از سازمان یونسکو میخواهیم که در این شرایط حساس، راجع به حفظ و حمایت از آثار فرهنگی و باستانی افغانستان و زنده نگهداشتن میراث عظیم و کهن فرهنگی و تمدنی این سرزمین، توجه بیشتر نماید.
علامه شهید سید اسماعیل بلخی در شب یلدای سال 1336 از زندان جنب ولایت کابل در شعر بلند و معروفش به نام «شب دیجور» چنین فریاد کرد :
همه افراد ممالک ز خوشی بهره ورند – باز هم در صدد سبقت و رجحان امشب
جمله آزاد و ز انواع نعم بر خوردار- هست یک ملت پس مانده هراسان امشب
نه حیاتی و نه علمی و نه آزادی رأی- مانده در فکرت پوشاک و غم نان امشب
کفن مرده ز کاه است و ز خاشاک زمین- نیست بر زنده دگر چیز جز آرمان امشب
هیچ دانی که کجا گفتم و آن ملت کیست- آن که مرکز بودش کابل باستان امشب
منزلش دامن کوهسار و زمستانش سخت- آتشش نیست مگر آتش حرمان امشب
شدت فقر و زمستان خراب شب دی- وضع کابل شده وادی خموشان امشب
………..
ما به سر منزل مقصود رسیدیم دگر- نیستم زین سفر خویش پشیمان امشب
تهمت سفله رقیبم نکند هیچ اثر- خوانده ای قصۀ ابسال و سلامان امشب؟
آخرم پیر خرابات، ره عشق نمود- باده نوشم، ز کف دلبر فتان امشب
ساقیا آب مرا از دم شمشیر بده !- بر درت قدیم آمده، عطشان امشب
خصم بد کیش! ترا جور، مرا عشق رسید – از تو جوی است، ز ما بحر، به طغیان امشب
1/ 10/ 1336- زندان مخصوص/ جنب ولایت کابل
کمیته فرهنگی
19 قوس 1401