چند روز بیشتر از حادثۀ تخریب مزارع و درختان مردم در ولسوالی خاص ارزگان نمیگزرد که طالبان به تخریب باغهای مردم هزاره در ارغنداب ارزگان اقدام کردهاند. همچنین مدرسه حعفریه را در مزار شریف تخریب نمودهاند. سوال این ست که چرا طالبان به چنین اقداماتی روی میاورند؟
پاسخ بسیار واضح است؛ طالبان در گام اول با آّبادانی مخالفاند. در منظومه فکری طالبان توسعه، پیشرفت، ترقی، آبادانی، رفاه، استفاده درست از طبیعت جایی ندارد. سبک زنگی روستایی طالبان آنها را با مقولات دنیای جدید بیگانه ساخته است. طالبان در دور اول نیز همین کار را کردند؛ برای مثال شمالی را به سرزمینه سوخته تبدیل کرده بودند. تاکستانهای انگور به خاکستر تبدیل شده بود.
در بیست سال جمهوریت هرجا که نشان آبادانی بود، طالبان تلاش کرد که ویران کنند، سرگ، پول چک، پایههای برق، شفاخانه، مراکز دولتی، مکتب و دانشگاه از دست طالبان در امان نماند. تا در توان داشتند در تخریب آنها کمر همت بستند. موتر بمبهای فراوانی را منفجر دادند و کاکا مراد را ناجوانمردانه به قتل رساندند؛ کسی که خود را وقف آبادانی کرده بود.
در گام دوم و در خصوص مناطق هزاره نشین طالبان هدف دیگری نیز دارند؛ آن تخلیه سرزمینی است. به زور گرفتن زمینهای مردم به کمک محکمه خودشان، گرفتن پولهای سنگین تحت عنوان اجاره زمین، دیه، خسارت مواشی و امثال آن و حضور گسترده کوچیها همه برای این است که مردم را به ترک سرزمین و از جاکندگی مجبور نمایند.
تخریب مزارع، قطع درختان، قطع باغهای مردم در مناطق مختلف از جمله در ارزگان همه راهبردهای سیاست تخلیه سرزمینی و دشمنی آنها با آبادانی است. این تخریبها نه اول است و نه آخر؛ یقینا این سناریو در موارد دیگر نیز تعمیم مییابد.
چنانکه در بیست سال دوران جمهوریت در مناطقی که با بیرق سفید فرصت لشکر کشی نداشتند، تحت پروژۀ کوچی ناامنی خلق کردند. با رمه، شتر و غژدی، قتل و کشتار مردم را مجبور کردند که منطقه، خانه و زمین خود را تخلیه کنند. یک مورد آن مناطق وسیعی از خوات، دایمیرداد و بهسود بود که کاملا از سکنه خالی و به ویران تبدیل شده بود.
این همان سیاست عبدالرحمان خان است؛ او نیز با استفاده از روشهای مختلف مناطق هزارهها را غصب کرد و هزارهها را به ترک وطن مجبور ساخت تا از اکثریت بیفتند. اینها نیز همان راه را دنبال میکنند.