جمعه 7 جدی 1403 برابر با Friday, 27 December , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

در این نوشتار خلاصه نظریات و دلایل سه تن را که از چهرههای شناخته شده هستند و در دو دهه 70 و 80 خورشیدی نظریاتی را در رد و نقد طرح فدرال در افغانستان مطرح کردند، به عنوان نمونه ذکر خواهد شد
فدرال هراسی

در مورد فدرالیسم در افغانستان، مقالات و گفتارهای زیادی از سوی افراد و گروه‎ها در منابع مختلف نقل شده است که در سلسله نوشتاری تحت عنوان «جستاری درباره فدرالیسم» برخی از آن‎ها را به تفصیل نقل شده است. در این نوشتار خلاصه نظریات و دلایل سه تن را که از چهره‎های شناخته شده هستند و در دو دهه 70 و 80 خورشیدی نظریاتی را در رد و نقد طرح فدرال در افغانستان مطرح کردند، به عنوان نمونه ذکر خواهد شد.

در نوشته‎های سایر نویسندگان و صاحب نظران مخالف نظام فدرال، اضافه بر آن‎چه در گفتارهای این سه تن آمده، چیزی متفاوت و قابل توجه دیگری وجود ندارد. از این رو نظریات این سه تن می‎تواند از همه نقد و انتقادهای دیگری که از سوی سیاسیون یا حلقات فرهنگی و فکری دیگر بیان شده نمایندگی کند.

این نوشتار را در دو بخش پی می‎گیریم:

بخش اول- نقل دلایل از زبان سه تن از شخصیت‎های مخالف فدرالیسم:

در بخش نخست، نظریات سه تن از شخصیت‎های مخالف فدرالیسم را با استناد به بریده‎هایی از نوشته‎های شان به طور فشرده نقل می‎کنم و در بخش دوم به نقد یا پاسخ آن‎ها خواهم پرداخت.

1- کاندید آکادمیسین محمد اعظم سیستانی: نظام فدرالی توطئه برای تجزیه کشور است.

کاندید آکادمیسین محمداعظم سیستانی فرزند شیر احمد متولد اول حمل 1317 در نیمروز است که پدربزرگش محمدیوسف بن فیض محمدخان بارکزایی در دوره امیرعبدالرحمن خان از قریه نوده فراه به نیمروز انتقال یافته است.

محمداعظم سیستانی تحصیلات عالی خود را در دانشگاه کابل در رشته ادبیات و علوم بشری در سال 1345 به پایان رساند و در طول سال‎های بعد از فراغت، وظایف اداری مختلف را در ادارات دولتی به عهده داشت و از١٣٥٩ خورشيدى در اکادمى علوم افغانستان شامل شد و از اوايل سال 1365 به‎حيث رئيس مرکز تحقيقات علوم اجتماعى در آکادمی علوم مقرر گردید و از سال 1371 با پیروزی مجاهدین کشور را ترک گفته و تا کنون در کشور سوئد زندگی می‎کند.

در سال 1382 و همزمان با کار کمیسیون تسوید قانون اساسی در افغانستان از آقای سیستانی سه مقاله نشر شد که مستند نوشته حاضر، مقاله ذیل است که به تاریخ 11 اپریل 2003 در شهر گوتنبرگ سوئد نوشته شده است: «نظام فدرالى در اوضاع کنونى قبل از وقت و تحقق آن توطئه برای تجزيه کشوراست» نشر شده در: نشریه آئينه افغانستان، شماره ۵۱. مجله درد دل افغان، شماره ٤٤. دعوت، شماره ١٤٣-١٤٤.

آقای محمداعظم سیستانی نوشته است:

«از فعاليت‎های تجزيه‎طلبانه برخی عناصر مشکوک و وابسته به گروه ستم ملی قبلا در نشرات برون‎مرزی افغان‎ها چيزهایی شنيده و خوانده بودم و اين‎را نيز شنيده بودم که پس از سقوط دولت نجيب الله و روی کارآمدن دولت ربانی با وجود رجوع مکرر به مقامات آمريکايی جواب رد شنيده بودند و به آن‎ها گفته شده بود که آمريکا از تماميت ارضی افغانستان حمايت می‎کند…

پس از سقوط طالبان به قوت آمريکا و به سرقدرت آمدن ائتلاف شمال، اينک بار ديگر دشمنان وحدت ملی و تماميت ارضی افغانستان می‎خواهند نيات خود را به بهانه پياده کردن نظام فدرالی در کشور تحقق بخشند…

در کشور و جامعه‎اي‎که بجز خود با هيچ کشور و جامعه ديگر شباهت ندارد، پياده کردن نسخه نظام‎های تکامل يافته و پيشرفته کار ناشيانه و ماجراجويانه است و بيم آن می‎رود که اين مينا بشکند و افغانستان عزيز دچار تجزيه و جنگ‎های دوباره گردد….

پافشاری برای برقراری نظام فدرالی در افغانستان خيلی پيش از وقت است و پياده کردن آن در افغانستان که اقوام بسياری با ادعاهای فراوان از موقعيت سياسی و اجتماعی و نظامی گرفته تا سخن اقليت و اکثريت، برمشکلات عديده اين کشور جنگ زده و تاهنوز در حال جنگ، می‎افزايد و به‎جای رفاهيت، مصيبت به‎بار خواهد آورد و حتی در شرايط پادر ميانی سازمان ملل متحد، آن‎را دچار تجزيه و به سرنوشت يوگوسلاويا گرفتار خواهد کرد…

با اين يادکرد تاريخی ـ سياسی فکر می‎کنم هيچ افغان آگاه و وطن‎پرست و طرفدار تماميت ارضی کشور حاضر نخواهد شد اين تقسيم‎بندی را که پيامدی جز تجزيه کشور و جنگ‎های قومی، ثمره‎ای در بر نخواهد داشت بپذيرد و آن‎را تائيد کند مگر آنکه منافع کاملا شخصی و يا گروهی در آن نهفته داشته باشد که از نظر ما مردود پنداشته می‎شود. من باور دارم که ملت فداکار و وطن‎خواه افغانستان در لويه جرگه‎ای که در پيش‎ روی است (منظور لویه جرگه قانون اساسی در سال 1382 است) هرگز اجازه نخواهد داد که به بهانه فدراليزم يا به بهانه تامين دموکراسی و ديگر بهانه‎ها، کشور شان دچار تجزيه و جنگ‎های داخلی گردد.»

2- داكتر محمدهارون اميرزاده: فدرالیسم اجباری ساخت غرب و همسایگان، پیامدهای منفی برای افغانستان دارد.

داکتر محمدهارون امیرزاده متولد 1335 شمسی (1957) در ولسوالی غوربند ولایت پروان و فارغ التحصیل ماستری فلسفه از انستيتوت علوم اجتماعی کابل در سال 1364 و دکتورا از دانشگاه پداگوژی مسکو در رشته تاریخ معاصر افغانستان در سال 1372 می‎باشد.

در 19 و 20 مارچ 1382 و همزمان با کار کمیسیون قانون اساسی در کابل، کنفرانسی در لندن برگزار شد تحت عنوان: “قانون اساسی، میثاق ملی” که تعدادی از اندیشمندان و صاحب‎نظران در باره قانون اساسی آینده و به‎طور خاص در مورد نظام سیاسی آینده و طرح نظام فدرالی به بحث پرداختند. یکی از کسانی‎که در آن کنفرانس نظریات خود را ارائه کرد، داکتر محمدهارون امیرزاده استاد سابق انستيتوت علوم اجتماعی كابل است که در مقاله‎ای تحت عنوان (بحث نظام سياسی و چالش فدراليسم) به عنوان مخالف طرح نظام فدرالی، دلایل خود را مطرح کرده و در پایان نوشته خود «نظام متمرکز و دموکراتیک» را پیشنهاد کرده است. البته از ایشان مقالات دیگری نیز در این زمینه نشر شده ولی مستند نوشته حاضر، مقاله یاد شده است.

ایشان نوشته است:

«در اين شكی نيست كه افغانستان يك كشور باستانی و از لحاظ اتنيكی، زبانی و فرهنگی متنوع است. اما اين تنوع، بافت قومی، زبانی و فرهنگی پيچيده را به‎وجود آورده است. پراکندگی نژادی و تركيب اجتماعی محلی و شهری نامتجانس، ثروت‎های نابرابر طبيعی در شمال، جنوب و مناطق مركزی، فقر شديد اجتماعی، تنش‎های قومی، زبانی، موقعيت جغرافيايی خاص اين كشور در منطقه، از جمله موانع خيلی جدی در برابر تحقق فدراليزم شمرده می‎شوند.

به نظرم فدراليسم نه تنها به تقسيم قدرت سیاسی در مرکز و محلات میان اقوام محدود نمی‎شود، بلکه تقسیم مناطق و ثروت‎های طبيعی در ميان اتنيك‎ها را نیز در بر می‎گیرد. تقسيم جغرافيای اتنيكی، در واقع تقسيم ارزش‎های فرهنگی، تاريخی و زبانی را نيز در پی دارد….

در اين صورت فدراليسم اجباری ساخت غرب و برخی همسايگان، پيامدهای ذيل را خواهد داشت:

1) در كوتاه مدت: كشمكش‎های قومی و سرازير شدن مهاجرين از يك واحد فدرالی به واحد ديگر، امتيازگيری‎ها و دعواهای ارضی، منطقوی، زبانی، فرهنگی و افتخارات تاريخی، تشديد محل‎گرايی و جنگ‎سالاری و غيره.

2) در دراز مدت: عواقب ذيل را برای هر يك اقوام در پی خواهد داشت:

1) براي پشتون‎ها:

– پشتون‎ها به‎حيث بزرگ‎ترين اقليت قومی نه تنها سلطه سنتی 250 ساله شان را بر سرنوشت اكثريت غير پشتون‎ها از دست خواهند داد، بلكه از منابع طبيعی سرشار شمال و موقعيت حساس جغرافيايی آن نيز محروم خواهند شد؛

– بار سنگين ناقلين از مناطق ديگر به ويژه از شمال كشور و مسائل اسكان و چراگاه‎ها برای كوچيان، پرابلم‎های اقتصادی و اجتماعی را تشديد خواهد نمود.

– با توجه به تعقيب اهداف آزمندانه پاكستان در منطقه به‎ويژه در مناطق پشتون نشين كشور، مناطق جنوبی كشور عملاً تحت تاثير پاكستانی‎ها قرار گرفته و تهديدی جدی به هويت تاريخی قبایل جنوب کشور متوجه خواهد ساخت.

2) براي تاجيكان:

چون تاجيكان نسبت به ساير اقوام كشور پراگنده تراند و در مناطق مختلف كشور در ميان اقوام ديگر، جمعيت‎های اتنيكی را تشكيل می‎دهند، آن‎ها ناگزيرند كه در چند واحد جزيره‎گونه و نامرتبط به هم كه معرف فرهنگ، زبان و تاريخ شان باشد، فدرال بسازند. لذا آن‎ها نه تنها از فدراليزم سودی نخواهند برد، بلكه در ميان چند كوه و دره محصور ساخته شده و همواره فرهنگ، زبان و هويت‎شان مورد تهديد قرار خواهد گرفت. افزون بر آن آن‎ها نيز از گزند رقابت‎ها و بازی‎های برخی همسايگان در امان نمانده و به يكی از آسيب‎پذيرترين اقوام افغانستان مبدل خواهند شد.

3) براي هزاره‎ها:

هزاره‎ها در كوتاه مدت حاكم بر سرنوشت خويش خواهند شد. چيزی را كه در چند سده گذشته از آن محروم بوده‎اند. اما آن‎ها نيز در ميان چند كوهی بی‎حاصل در ميان فدرال‎های نا مشفق محصور خواهند ماند و عملاً طعم تلخ فدراليزم را خواهند چشيد. بايد يادآور شد، شايد فدراليزم نتواند تعصب و فشارهایی را كه هزاره‎های كشورما در چند سده گذشته از آن رنج برده‎اند، كاهش دهد، بلكه بر عكس احتمالا افزايش خواهد داد. بناً فكر می‎شود كه هزاره‎ها در درازمدت نه تنها از لحاظ اقتصادی شديداً رنج خواهند برد، بلكه آسيب‎پذيرترين اتنيك افغانی نيز خواهند بود.

فكر می‎شود كه اقوام كوچك‎تری مثل نورستانی، پشه‌يی، بلوچ و غيره عملاً از فدراليزم سود نخواهند برد، بلكه حق دست داشته فعلی شان را نيز از دست خواهند داد.

بسياری‎ها به اين عقيده‎اند كه در ميان تمام اقوام كشور، ازبك‎ها كه در چند ولايت شمال كشور و در جوار جماهير ترك زبان آسيای مركزی قرار دارند، از فدراليزم استفادهء اعظمی خواهند نمود…

افزون بر آن، رقابت‎ها و نفوذ خارجی‎ها در هر بدنه‌ فدرال نه تنها به وحدت ملی كمك نخواهد كرد، بلكه تهديدی جدی به سلامتی جغرافيای سياسی و اتنيكی كشور وارد نموده و زمينه فروپاشی آن‎را در ميان همسايگانش مساعد خواهد ساخت. به گونه مثال اگر از يك طرف ايالت جنوبی كشور به پايگاه بنیاد گرایان اسلامی و عمق استراتيژيك اسلام‌ آباد مبدل خواهد شد، از طرف ديگر واحدهای فدرالی شمال كشور به‎ويژه مناطق ترك نشين به‎عنوان منطقه حياتی و فرهنگی تاشكند، انقره و حتی باكو به ميدان رقابت مبدل خواهد شد. مزيد برآن، ايرانی‎ها، روس‎ها، چينايی‎ها، هندی‎ها، سعودی‎ها و سايرين نيز در اين رقابت‎ها عقب نخواهند ماند…

در مرحله كنونی اگر از يك طرف حل مسأله ملی در افغانستان يكی از نیازها است، استقرار يك حكومت مركزی قوی و دموكراتيك نياز ديگری شمرده خواهد شد.»

3- دلایل آقای عبدالحمید مبارز بر رد فدرالیسم در افغانستان:

آقای عبدالحمید مبارز فارغ‎التحصیل حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل و دانش آموخته ژورنالیزم و یکی از چهره‎های شناخته شده است که در طول دوره سلطنت ظاهرشاه در ولایات بامیان، لوگر و نیمروز به عنوان والی نیز خدمت کرده و نیز یکی از چهره‎های سیاسی و مطبوعاتی بوده و در دوره جمهوریت اخیر در سال 1381 نیز در یک مدت کوتاه به عنوان معین وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان خدمت کرده است. از ایشان کتاب‎ها و مقالات زیادی نشر شده که از آن جمله است کتابی در مورد فدرالیسم که ایشان در پاریس نوشته و با مشخصات ذیل در پاکستان نشر شده است:

(عبدالحمید مبارز، فدرالیسم و عواقب آن در افغانستان، طبع اول، پشاور، مارچ 1998، سبا کتابخانه.)

آقای مبارز در موارد متعددی از کتاب خود تلاش می‎کند که طرح فدرالی را ساخته و پرداخته خارجی‎ها نشان دهد. در صفحات 58 و 59 و 80 و 89 و 100 و 112 و 113 و جاهای دیگر تأکید دارد بر این که پاکستان، ایران و شوروی در طرح فدرالیسم نقش داشته و برخی از احزاب و جریان‎های سیاسی را تشویق می‎کردند که افغانستان را به سوی فدرالیسم سوق دهند.

در بخشی از این کتاب، ایشان دلایل خود بر رد فدرالیسم در افغانستان را چنین بیان کرده است:

«به هر صورت نسخه‎های فدرالیسم برای افغانستان به دلایل آتی رد می‎شود:

1- افغانستان از هزاران سال به این طرف به حیث یک کشور و هم کشور واحد مرکزی زندگی کرده. زندگی به این منوال و اساس جزء فرهنگ افغان‎ها گردیده است. اگر از مردم افغانستان پرسیده شود همه خود را از یک وطن واحد می‎دانند. اگر صفحات تاریخ ورق زده شود دیده می‎شود که در تمام حکومت‎ها، در تمام جنگ‎ها، تمام مردمان این کشور بدون تفکیک، تشخیص و تبعیض از این وطن دفاع کرده‎اند. در قدمه‎های مهم اداری سهم داشته‎اند. چنانچه در امور حسابی و اداری در اکثر سلطنت‎ها شخصیت‎های قزلباش (شیعه افغان) که لیاقت داشته‎اند نقش عمده را ایفا کرده‎اند. در تمام حکومت‎ها تاجیک‎های افغان چون دیگر اقوام در موضع قدرت شریک بوده‎اند.

2- در اردوی احمدشاه بابا هزاره‎ها و اوزبیک‎ها نقش عمده داشته‎اند.

3- در افغانستان تبعیض نژادی و مذهبی وجود نداشته است.

4- در افغانستان ممنوعیت نقل و انتقال و اسکان عملی نشده است.

5- در افغانستان خون نژادها و پیروان مذاهب با همدیگر با ازدواج‎ها آمیخته شده است، حتی این که مادر امیردوست‎محمدخان یکی از پادشاهان مهم سلسله محمدزایی، قزلباش یعنی شیعه از چنداول کابل بوده است. از این گونه مثال‎ها صدها در سطح بالایی سلطنت‎ها وجود دارد.

6- احساس جدایی در بین کتله‎های مردم ما وجود ندارد. این ساخته مغزهای معیوب بعضی از روشنفکران مریض است.

7- از لحاظ اقتصادی نیز افغانستان برای رژیم فدرالی مساعد نمی‎باشد زیرا یک منطقه به منطقه دیگر برای رفع نیازهای شان احتیاج مبرم دارند. اگر فرض کنیم آن طوری که آقای محقق (یکی از رهبران حزب وحدت) آرزو دارند منطقه‎ای به نام هزاره‎جات به حیث یک واحد علی‎حده از حکومت مرکزی فاصله بگیرد یا خود را طوری به حیث یک واحد اداری جدا کند که یک عضو فدرال تلقی شود، نمی‎تواند از لحاظ اقتصادی به پای خود ایستاده شود، به ولایات غور، غزنی، کابل، پروان، بغلان، میدان و قندهار محتاج می‎باشد. اگر این ولایات با آن توافق نداشته باشند به مشکلات عظیم مخصوصا کاریابی مواجه می‎گردد. دیگر این که در تمام نقاط افغانستان نژادهای مختلف آمیخته باهم زندگی دارند. در مزار و مربوطات آن پشتون‎ها، تاجیک‎ها، اوزبک‎ها و هزاره‎ها باهم زندگی می‎کنند.» (منبع پیشین، ص 80 و 81)

بخش دوم- نقد و بررسی دلایل مخالفان فدرالیسم:

با توجه به آن‎چه نقل کردم، دلایل مخالفان فدرالیسم را صرف نظر از برخی از جزئیات، در چهار محور اصلی خلاصه می‎کنم و با ادبیات منسجم‎تر توضیح می دهم:

1. تضعیف و تخریب وحدت ملی و فراهم شدن زمینه برای مداخله همسایگان:

مخالفان چنین استدلال می‎کنند که ما در شرایط کنونی به یک دولت مقتدر مرکزی نیاز داریم و در شرایطی که اختلافات قومی همچنان حاکم است و آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم هم ضعیف است و به حس مشترک ملی یا هویت واحد مستحکم ملی دست نیافته‎ایم، هرگاه نظام فدرالی حاکم شود، پیوندی که فعلا وجود دارد هم از هم می‎گسلد و وحدت ملی ما از هم می‎پاشد و در چنین حالتی زمینه فراهم می شود برای مداخله همسایگان برای تأمین منافع خود شان و تضعیف و تخریب کشور ما.

توضیح این ادعا به عبارت دیگر این است که در سایه نظام فدرالی که به واحدهای محلی و به هویت‎های متنوع، خودمختاری و صلاحیت و اختیارات مستقلانه داده می‎شود، وحدت ملی آسیب می‎بیند و سیاست واحد ملی کمتر فرصت تبارز می‎یابد. وحدت ملی در سایه نظام متمرکز بهتر تأمین و تقویت می‎شود. برخی از افراط‎گرایان قومی و یا طرفداران نظام‎های متمرکز قومی استبدادی می‎گویند: تعدد زبان‎ها و فرهنگ ‎ها به وحدت ملی صدمه می‎زند و همبستگی ملی را به مخاطره می‎اندازد و از طرف دیگر برابری کامل بین همه شهروندان اصلا امکان پذیر نیست و اصولا آیا امکان دارد که نهادهای عمومی به گونه‎ای ساخته شوند که هیچ کسی احساس حقارت و تبعیض نکند و همگی راضی باشند و به همگی بیشترین کمک صورت بگیرد که هویت آنان تقویت شود؟ بسیار دشوار است که ترتیبات مدیریتی سیاست و اجتماع به گونه‎ای تنظیم شود که بتواند با بیشترین قدر ممکن همه این هویت‎های متنوع و متکثر را تشویق و احترام کند.

پاسخ:

در مورد این که تنها نظام متمرکز باعث تقویت وحدت و همبستگی ملی می‎شود باید گفت که فدرالیسم نیز باعث همبستگی ملت‎ها می‎شود. بسیاری از کشورهای پیشرفته، نظام فدرالی دارند. قدیمی‎ترین کشور فدرال یعنی آمریکا، با حاکمیت فدرالیسم هویت مشترک ملی پیدا کرد و قبل از آن فاقد هویت واحد ملی بود. بقای یک ملت با تنوع اتنیکی و قومی به خلق انسجام اجتماعی و رفتار نیک وسیاست مثبت و سازنده نیاز دارد نه به حکومت متمرکز. فدرالیسم در میان منافع همه شهروندان، توازن ایجاد می‎کند و حقوق همگان را به رسمیت می‎شناسد و با تحقق مساوات بین همه شهروندان در همه سطوح سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، ارزش‎های شهروندی و انتساب به هویت واحد ملی تقویت می‎گردد. امروزه شعار ساختن یک دولت ملی متجانس و کاملا یکپارچه از نگاه اتنیکی و زبانی، سرابی بیش نیست و ادعای آن خلاف واقع است و گاهی منجر به کشتارهای سیستماتیک و نسل‎کشی شده است.

در مورد مساوات و برابری بین همه شهروندان باید گفت که هیچ مانعی وجود ندارد که برای توسعه و تحکیم آن هزینه زیاد و وقت زیاد در نظر گرفته شود زیرا این حالت، هویت مشترک را تقویت می‎کند. تعامل دموکراتیک همواره در شکل‎گیری هویت مشترک سهم ارزنده دارد و باید ساختارهای سیاسی کوشش کند که فرصت‎های برابر را برای همه فراهم کند و انزوا و محرومیت اجتماعی را کم بسازد و زمینه طرح نظریات و بحث و گفتگو را برای همه شهروندان فراهم نماید و باید کوشش شود که در عین اعتراف به تنوع در جامعه، بر ضرورت همبستگی اجتماعی و ملی در کشور تأکید صورت گیرد یعنی تنوع فرهنگی و عدالت برای همه در کنار وحدت ملی و همبستگی. همه این موارد در سایه فدرالیسم با سهولت بیشتر فراهم می‎شود زیرا فدرالیسم به عنوان یک الگوی انعطاف پذیر و دموکراتیک قادر است که در کشورهای دارای تنوع فرهنگی و قومی، مشکلات بین مقامات مرکزی و محلی را حل نماید.

البته به این نکته هم باید توجه کرد که امروزه وحدت و همبستگی ملی در میان مردمان بسیاری از کشورهای فدرال مانند آمریکا، سویس، کانادا، آسترالیا، آلمان، هند و مانند آ ها، به مراتب قوی‎تر و نیرومندتر دیده می‎شود تا برخی از کشورهای متمرکزی که دچار منازعات گوناگون داخلی هستند. پس عامل وحدت و همبستگی تنها متمرکز بودن نیست. تأمین وحدت ملی به خیلی از عوامل دیگر نیز نیاز دارد. در یک جامعه متکثر، تأمین «وحدت ملی» و تقویت آن، بدون تأمین «عدالت و برابری» ناممکن است مگر با زور سرنیزه که منجر به منازعات فاجعه‎آمیز و غیر قابل جبران خواهد شد.

این ادعا که فدرالیسم در افغانستان موجب مداخله همسایگان می‎شود، از همان ادعاهایی است که ما در افغانستان متأسفانه تمام ضعف‎ها و ناتوانی‎های خود را با آن توجیه می‎کنیم و در ثانی حالا که نظام فدرال نداریم و در طول سال‎های گذشته هم نداشته‎ایم مگر از مداخله همسایگان جلوگیری شده است؟ نظام‎های متمرکز گذشته و حال، بیشتر موجبات مداخله همسایگان را فراهم کرده است. فشار حکومت‎های متمرکز بیشتر باعث شده که ناراضیان اوضاع از هر قومیتی به خارج کشور متوسل شوند و از آنان کمک و مشوره بگیرند.

آقای محمدهارون امیرزاده ادعا می‎کند که افتخارات تاریخی و زبانی و ثروت‎های طبیعی را نمی‎توان بین اقوام تقسیم کرد و افغانستان یک سرزمین تقسیم ناپذیر باقی خواهد ماند، در حالی‎که هیچ فدرالیستی مدعی نشده که ما افتخارات تاریخی و فرهنگی و یا منابع طبیعی کشور را بین اقوام تقسیم کنیم تا در آن صورت ادعا شود که افغانستان تقسیم ناپذیر است. بلکه کاملا بر عکس، فدرالیست‎ها ادعا دارند که در سایه فدرالیسم، روحیه وحدت ملی و تمامیت ارضی و واحد بودن و تجزیه ناپذیر بودن سرزمین، به صورت بهتر و مناسب‎تر تحکیم خواهد شد و از تفرقه و نفرت و روحیه جدایی‎طلبی و گریز از مرکز جلوگیری خواهد شد.

2. مشکلات اقتصادی در نظام فدرالی:

چنان که در نوشته آقای مبارز و آقای امیرزاده دیدیم، چنین استدلال می‎شود که ولایات و مناطق افغانستان از نگاه اقتصادی و برخورداری از منابع و ثروت‎های طبیعی غیر همسان و نابرابر هستند و مناطق شمال و جنوب و مرکز و غرب و شرق از جهت اقتصادی کاملا متفاوت هستند و در صورت فدرالی شدن برخی از مناطق کاملا متضرر شده و دچار فقر بیشتر خواهند شد. برخی هم ادعا می‎کنند که نامتمرکز بودن، تأثیرخاصی بر رشد اقتصادی ندارد و نظام‎های متمرکز رشد بهتر اقتصادی دارند و از طرف دیگر تضمینی وجود ندارد که در سایه فدرالیسم شکوفایی اقتصادی حتی به نفع اقلیت‎ها یا در ایالت‎ها اتفاق بیفتد.

از سوی دیگر به بهانه تطبیق فدرالیسم و ایجاد تشکیلات اداری عریض و طویل و تأمین برابری در تعاملات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، منابع مالی هنگفتی هدر می‎رود زیرا تأمین این هدف یعنی تأمین حقوق برابر برای همه شهروندان و مناطق و به عنوان مثال تقویت همه زبان‎هایی که در یک کشور رایج است، هزینه بسیار زیاد و وقت زیاد لازم دارد و این در حقیقت هزینه کردن ناموجه اموال عمومی است و باید این مصارف در مسایل صحت، حمل و نقل، آموزش و سایر نیازهای عمومی صورت گیرد. بنا بر این رعایت تنوع که از لوازم نظام فدرالی است یک مانع بزرگ برای شکوفایی اقتصادی و هدر دادن وقت و انرژی است.

پاسخ:

در رابطه بین فدرالیسم و رشد اقتصادی باید گفت که هیچ نظام سیاسی اعم از فدرال یا غیرفدرال، در ذات خود رشد اقتصادی را به همراه ندارد. رشد و شکوفایی اقتصادی سازوکارهای ویژه خود را لازم دارد. اما اگر در عمل ببینیم امروزه کشورهای فدرال از نگاه اقتصادی اگر از کشورهای غیر فدرال برتر نباشند، به هیچ‎صورت کمتر از آن‎ها نیستتند و بلکه ایالات متحده آمریکا که اولین کشور فدرال در تاریخ معاصر است، اولین قدرت اقتصادی دنیا هم است و همچنین آلمان و هند و سویس. از سوی دیگر نظام فدرالی باعث می‎شود که اگر کشور از رشد اقتصادی برخوردار شود و یا فقیر باشد، حد اقل برای همه شهروندان یکسان خواهد بود و چنین نیست که بین ایالت‎ها تبعیض حاکم باشد، چون فلسفه فدرالیسم تأمین عدالت در همه عرصه‎ها بین دولت مرکزی و ایالت‎ها است. بلی اگر دولت فدرال این فلسفه را نقض کند و به سوی تبعیض برود، در حقیقت فدرالیسم را کنار گذاشته و ارزش‎های آن را نقض کرده است که به طور طبیعی چنان که در سطور بعدی خواهیم گفت، موجبات ضعف و فروپاشی خود را فراهم خواهد ساخت.

اما در مورد این ادعا که تأمین برابری بین همگان، هزینه سنگین و هنگفت لازم دارد، باید گفت که با توجه به نتایج مهم فرهنگی و اخلاقی فدرالیسم این هزینه‎ها زیاد نیست و به هدر دادن اموال عمومی محسوب نمی‎شود. فدرالیسم ارزش‎های انسانی همچون عدالت و برابری را بالا می‎برد و عواطف و احساسات انسانی را بین شهروندان تقویت می‎کند. این امور بسیار مهم‎تر است از مصارف مادی آن. علاوه بر این که دور ساختن و به حاشیه بردن اقلیت‎ها و محروم نگهداشتن آنان گاهی باعث جنگ‎های داخلی می‎شود و گرایش‎های تند و دوامدار نژادی را در پی دارد که این خود به نسبت هزینه تأمین حقوق اساسی اقلیت‎های زبانی و قومی، هزینه‎های سنگین‎تری بر دوش دولت می‎گذارد.

این که آقای امیرزاده و آقای مبارز ثروت‎های نابرابر طبیعی و منابع اقتصادی متفاوت در مناطق و ولایات مختلف کشور را به عنوان یک مشکل و یک مانع برای فدرالیسم در افغانستان مطرح کرده‎اند، ناشی از یک برداشت نادرست از فدرالیسم و مستقل انگاشتن هر ایالت است. نظام فدرالی هرگز بدان معنی نیست که هر ایالت، کشور کاملا مستقلی باشد و تنها از منابع طبیعی داخل خود استفاده کند و یا این که دولت مرکزی حق هیچ‎گونه برنامه‎ریزی ملی در سطح کل کشور و رعایت توازن و تعادل را نداشته باشد.

فدرال شدن افغانستان هرگز بدان معنی نیست که تمام ثروت طبیعی شمال متعلق به شمال باشد و از جنوب مربوط به جنوب و از مرکز و غرب و شرق هم به همین ترتیب. از سوی دیگر ممکن است تبعیض و انکشاف نامتوازن هم در حکومت متمرکز وجود داشته باشد و هم در حکومت فدرالی یعنی چنین نیست که این مشکل تنها برای نظام فدرالی مطرح باشد و هم اکنون که افغانستان فدرالی نیست نیز دچار همین مشکل است. در نظام فدرالی درست است که ایالات از یک نوع خودمختاری داخلی برخوردار هستند اما کاملا از همدیگر مستقل نیستند، بلکه همگی کشور واحد بوده و سیاست‎ها و پالیسی‎های مالی و اقتصادی از مرکز یعنی از سوی دولت فدرال تنظیم می‎شود و در این صورت دولت فدرال موظف است که توازن در میان ایالات را تأمین کند و تفاوت‎های اقتصادی و رفاهی در میان آنان را متعادل بسازد.

این نوع تحلیل هایی که آقای مبارز و آقای امیرزاده ارائه می کنند، در حقیقت یک نوع تهدید و ترساندن مناطق فقیر افغانستان و ایجاد روحیه “فدرال‎هراسی” است که گویا اگر نظام فدرالی بخواهید در همان فقر و عقبماندگی خود باقی خواهید ماند و از هیچ جایی کمک دریافت نخواهید کرد، در حالی که در نظام فدرالی به مراتب بیشتر از نظام متمرکز، به تفاوت های مالی و اقتصادی و ایجاد توازن رسیدگی می‎شود.

البته مسأله مالی و اقتصادی در نظام فدرالی یک مسأله بسیار مهم است که به صورت مستقل به نام “فدرالیسم مالی” مورد بحث قرار می‎گیرد و در دنیا حتی متخصصان و تئوریسین‎های خاص خود را دارد. در فدرالیسم مالی این موضوع مورد بحث قرار می‎گیرد که استقلال مالی واحدهای عضو فدرال در چه حد باید باشد و میزان صلاحیت‎ها و اختیارات مالی بین دولت مرکزی و ایالت‎ها چگونه تنظیم می‎شود؟ منابع درآمد یا عواید مالی دولت چگونه تعریف می‎شود؟ مالیات با همه اقسام خود، گمرکات، معادن و منابع طبیعی، تجارت و حمل و نقل و نحوه بودجه‎سازی و هزینه‎های دولت فدرال و واحدهای محلی چگونه باید تنظیم شود؟ و از آن‎جا که هیچ عضو فدرال معمولا در حد خودکفایی مالی و اقتصادی قرار ندارد و محتاج کمک دولت فدرال است، این کمک‎ها چگونه باید پرداخت شود؟ در کنار همه سؤال‎های فوق بحث مهم دیگر توازن عمودی و افقی مالی در نظام فدرالی است که اگر این توازن به هم بخورد، وظیفه دولت مرکزی و واحد فدرال چیست و چگونه توازن ایجاد شود؟

پاسخ به این سؤالات بحث مفصلی لازم دارد که در جای خود باید مطرح شود. اما آنچه آقای مبارز به عنوان دلیل هفتم مطرح کرده هرگز نمی‎تواند دلیل بر رد فدرالیسم محسوب شود و نحوه استدلال ایشان نشان می‎دهد که ایشان در مورد کارکرد فدرالیسم و نحوه فعالیت نهادها و نظام‎های فدرالی در کشورهای مختلف، مطالعات و معلومات اندکی دارند.

3. مشکل میکانیزم اجرایی و تقسیمات اداری و جغرافیایی:

مخالفان نظام فدرالی می گویند: فدرالیسم باعث می‎شود که کشور از نو تقسیم و بین ایالات مرزبندی شود. اما معیار این تقسیم بندی چیست؟ افغانستان باید به چند ایالت تقسیم شود؟ ما نمی‎توانیم کشور را بر اساس قومیت تقسیم کنیم زیرا ترکیب اجتماعی و جغرافیایی پیچیده داریم و اقوام در همه مناطق کشور سکونت دارند و تفکیک آنان هیچ امکان ندارد و از سوی دیگر هیچ معیار مشخصی هم وجود ندارد و تا کنون هر کس به سلیقه خود، طرح‎هایی را ارائه کرده و کشور را به چند ایالت تقسیم کرده است.

پاسخ:

از نوشته آقای امیرزاده چنین برداشت می‎شود که گویا معیار تقسیمات فدرالی تنها معیار قومیت خواهد بود. نویسنده محترم مدعی است که اگر نظام فدرالی تطبیق شود، معنای آن این است که افراد همه اقوام از هر جایی که ساکن هستند باید به ولایت یا ایالت دیگری که قوم آنان ساکن هستند کوچ و مهاجرت کنند و در این صورت با مشکلات کوچ‎ها و جابجایی‎ها و دعاوی ارضی مواجه خواهیم شد، در حالی که هیچ فدرالیستی چنین ادعایی نکرده است و چنین چیزی عملی هم نیست. در اکثر ولایات و مناطق کشور ما، اقوام به صورت مختلط زندگی می‎کنند. طبیعی است که در تقسیمات فدرالی از نگاه ترکیب قومی و زبانی، باید اکثریت ملاک قرار داده شود ولی در هیچ نظام فدرالی هیچ اجباری در کار نیست که شهروندان کشور در کجا باید زندگی کنند یا نکنند. مسافرت و اقامت و اختیار محل زندگی در کشور فدرالی هیچ فرقی با کشور غیر فدرالی ندارد و شهروندان کشور مطابق حقوق شهروندی خود کاملا آزاد خواهند بود که در کدام منطقه یا شهر زندگی می‎کنند و یا کجا را برای زندگی شخصی خود مناسب می‎دانند و انتخاب می‎کنند. این ادعا یا نگرانی نویسنده در صورتی بجا خواهد بود که طرح تجزیه کشور مدنظر باشد که در آن صورت به‎طور طبیعی این نگرانی وجود خواهد داشت، اما در نظام فدرالی همه کشور به همه شهروندان تعلق خواهد داشت.

البته میکانیزم تطبیق فدرالیسم در افغانستان و تقسیم ایالت‎ها و معیار این تقسیم، بدون شک یکی از مباحث بسیار مهم و در عین حال پیچیده است که باید متخصصان امر از جوانب مختلف آن را بررسی کنند و هیچ‎کس نباید میکانیزم دلخواه خود را بر همگان تحمیل کند، ولی بدون شک می‎توان گفت که در تقسیم ایالت‎ها نمی توان معیار واحدی را تطبیق کرد بلکه هم مسأله قومیت باید لحاظ شود و هم وضعیت جغرافیایی و هم اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، اما هرگز امکان نخواهد داشت که کسی ادعا کند که به عنوان مثال تمام پشتون‎ها از یک ولایت کوچ کنند و در مناطق پشتون نشین دیگر مستقر شوند و یا تمام هزاره‎ها از تمام ولایات و شهرها به هزاره‎جات بروند و یا تاجیک‎ها و یا هر قوم و قبیله دیگر…

به همین جهت استدلال دیگر ایشان هم که گویا طرح فدرالیسم در افغانستان تنها به نفع قوم اوزبیک ما تمام خواهد شد و سایر اقوام یعنی پشتون‎ها، تاجیک‎ها، هزاره‎ها و اقلیت‎های دیگر همگی از آن متضرر خواهند شد، بی‎پایه و بی‎اساس خواهد بود. این ادعا در صورتی می‎تواند درست باشد که میکانیزم تطبیق فدرالیسم تنها بر اساس جغرافیا و یا تنها بر اساس قومیت در نظر گرفته شود و اقوام کاملا از همدیگر مجزا و از نگاه جغرافیایی مستقل باشند. فدرالیسم یک ساختار عادلانه‎ای است که نتیجه آن اختصاص به قوم یا جغرافیای خاصی ندارد و همگی از آن مستفید شده و هیچ کسی متضرر نخواهد شد.

ادعای مخالفت دو قوم پشتون و تاجیک و مخالفت احمدشاه مسعود با فدرالیسم:

آقای عبدالحمید مبارز بعد از استدلال‎های خود که در بالا نقل کردیم می‎گوید:

«در افغانستان دو قوم بزرگ پشتون وتاجیک وجود دارند که در کشور یکی پس از دیگری اکثریت قاطع را تشکیل می‎دهند و هر دو به یک ریشه یعنی آریایی می‎رسند و خوشبختانه این دو با فدرالیسم موافق نیستند. زیرا این گونه یک شکل حقوقی را منافی تاریخ و گذشته چند هزار ساله افغانستان دیده و مخالف آرزوهای مردم خود می‎یابند، چنانچه احمدشاه مسعود در مصاحبه‎ای با یک مجله چاپ پاریس به تاریخ 4 سپتمبر 1997 گفت: “مدل سویس را خوش دارم ولی سویسی‎ها فرهنگ چند قرنه این روش را دارند.” این رد دیپلماتیکی فدرالیسم بود.» (منبع پیشین، ص 88)

در مورد این اظهارات باید گفت: صرف نظر از این که این اظهارات آقای مبارز اندکی رنگ و بوی تحریک آمیز نژادپرستانه دارد، اول این که مصاحبه قهرمان ملی شهید احمدشاه مسعود هرگز به معنای رد صریح فدرالیسم نیست. آنچه از برخی اظهارات از زمان حیات شهید مسعود نقل شده این است که ایشان کاملا با نظام متمرکز مخالف بوده و ستم ملی را یک معضل مهم کشور می‎دانسته و فدرالیسم را هم از نگاه اصول رد نمی‎کرده است و تنها در مورد جنبه‎های عملی آن شک و تردید داشته است. همچنین امروز بسیاری از شخصیت‎های سیاسی، روشنفکران، فرهنگیان، تحصیل‎کردگان و جوانان جامعه تاجیک با جدیت از فدرالیسم حمایت می‎کنند و برخی از شخصیت‎های دیگر نیز از نگاه تئوریک مخالف نبوده و نیستند و تنها بر اساس برخی از ملاحظات جانبی دیگر، نظر موافق نداشته‎اند.

در میان هموطنان پشتون هم باید گفت: اشخاص روشنفکر و تحصیل‎کرده جامعه پشتون به‎خوبی می‎دانند که نظام فدرالی در سطح دنیا یکی از بهترین نظام‎ها است و همین نظام توانسته خودمختاری قوم پشتون در پاکستان و استقلال فرهنگی و زبانی آنان را تضمین کند و در افغانستان نیز این نظام به زیان هیچ گروه و منطقه‎ای و به ضرر هیچ قوم و تباری نیست. نظام فدرالی برای هر ایالت، صلاحیت بیشتر محلی اعطا می‎کند و مردم را به سهم‎گیری بیشتر در مسایل عمومی تشویق می‎کند و دخیل می‎سازد و این حالت به زیان هیچ منطقه و هیچ قومی نیست، بلکه کاملا بر عکس، باعث رشد و شکوفایی فرهنگ، زبان و اندیشه همه اقوام می شود.

فدرال هراسی ناموجه!

تنها نکته قابل توجه این ذهنیت منفی است که از سوی برخی دامن زده می‎شود و می‎توان آن را «فدرال‎هراسی» نام گذاشت. در میان هزاره‎ها تبلیغ می‎شود که مناطق هزاره‎جات فقیر است و منابع اقتصادی کافی ندارد و اگر یک واحد فدرالی شود، به فقر و محرومیت خود باقی می‎ماند و از هیج ولایت دیگری کمک گرفته نمی‎تواند و برای تاجیک‎ها گفته می‎شود که چون تاجیک‎ها در مناطق مختلف پراکنده هستند، در همه‎جا تحت الشعاع دیگران قرار می‎گیرند و هویت فرهنگی و زبانی خود را از دست خواهند داد و در میان پشتون‎ها هم تبلیغ می‎شود که گویا فدرالیسم از سلطه پشتون‎ها در افغانستان می‎کاهد و به اقوام دیگر اختیارات بیشتر می‎دهد و این روند، پشتون‎ها را ضعیف می‎گرداند. این ذهنیت کاملا غیر واقعی و یک بهانه برای فزون‎خواهی افراد است نه اقوام.

از سوی دیگر در نظام فدرالی نیز ما نیاز به یک حکومت مرکزی مقتدر داریم که در پایتخت است و از تمام صلاحیت‎ها و میکانیزم‎های قانونی خود استفاده می‎کند و چه بسا در مرکز کسی که در رأس دولت قرار می‎گیرد، همچون گذشته ممکن است یک پشتو زبان باشد و با آرای اکثریت مردم انتخاب شود و همه کشور را رهبری کند. به خصوص با ذکر این نکته که فدرالیسم می‎تواند در قالب نظام ریاستی تنظیم شود و یا نظام پارلمانی و در صورتی که نظام ریاستی مورد توافق بگیرد، کسی که به عنوان رئیس جمهور انتخاب می‎شود، از بالاترین و بیشترین صلاحیت‎ها و اختیارات برخوردار خواهد بود و در چنین حالتی اگر منظور برادران پشتون ما این باشد که رئیس جمهور از آنان باشد، نظام فدرالی به هیچ صورت ممانعت ایجاد نمی‎کند و هرگز در قانون فدرال تسجیل نمی‎شود که رئیس جمهور از فلان قوم نباشد و یا اختیارات یک زمامدار را نداشته باشد. همان طور که گفتم تمام توجه و تمرکز فدرالیسم به اعطای اختیارات بیشتر به ایالات و ولایات است و امروز اکثریت اندیشمندان و صاحب نظران پشتون ما هم قبول دارند که اداره کشور با یک نظام متمرکز امکان پذیر نیست و باید تمرکز زدایی شود، تنها بحث در مورد میزان و سطح تمرکز زدایی است. تفاوت فدرالیسم با سایر نظام‎های غیرمتمرکز در این است که در فدرالیسم اختیارات بیشتر و قانونمندتر و مصرح در قانون اساسی به محلات داده می‎شود، به گونه‎ای که آن‎ها با یک نوع خودمختاری محلی اما در چوکات دولت مرکزی و در چارچوب قانون اساسی فدرال عمل خواهند کرد.

4. چالش منازعات و تجزیه:

برخی بر این تصور هستند که اصلا فدرالیسم نوعی از تجزیه است و باعث می‎شود که کشورهای واحد و متحد از همدیگر جدا شوند و برخی هم بر این باور هستند که هرچند خود فدرالیسم به معنای تجزیه نیست ولی شرایط را برای تجزیه فراهم می‎سازد چون در حاکمیت نظام فدرالی انگیزه اقوام و گروه‎ها برای جدایی و تجزیه تقویت می‎گردد و سرانجام به طور مسالمت‎آمیز و یا بعد از جنگ‎ها و منازعات، کشور واحد دچار فروپاشی شده و مناطق و ایالت‎ها به عنوان کشورهای مستقل از همدیگر جدا می‎شوند. بر این اساس برخی از هموطنان ما همچون آقای محمداعظم سیستانی که پیشتر سخنان ایشان را نقل کردم، طرفداران فدرالیسم را به تجزیه طلبی متهم می‎کند و آنان را دشمن تمامیت ارضی و وحدت ملی افغانستان معرفی می‎داند!

پاسخ:

در ابتدا باید گفت که در قسمت مشکلاتی که برای فدرالیسم بر می‎شمارند، چالش تجزیه و جدایی یکی از مهم‎ترین انتقادات است و از این جهت لازم است که در این موضوع درنگ بیشتری صورت گیرد و همه زوایای آن تحلیل و ارزیابی شود. در این بخش با استفاده از مطالعات تخصصی مقایسوی که در مراکز ویژه پژوهش در باره فدرالیسم در سطح بین‎المللی انجام یافته، تجربیات و واقعیت‎های گذشته و موجود کشورهای فدرال و دلایل تجزیه یا فروپاشی را مورد بحث قرار می‎دهیم.

اولین نکته این است که فدرالیسم در ذات خود هرگز به معنای تجزیه نیست. نه طراحان و تئوری پردازان فدرالیست چنین چیزی را مطرح کرده‎اند و نه کشورهایی که فدرالیسم را پذیرفته‎اند هدف آن‎ها تجزیه بوده است و بلکه کاملا برعکس، آنان در تجربه عینی خود به این نتیجه رسیده‎اند که فدرالیسم تنها راه حفظ وحدت آنان است و اگر نظام، فدرالی نباشد خطر تجزیه جدی‎تر خواهد شد.

همه پژوهشگران عرصه سیاست و اجتماع گفته‎اند که در کشورهای دارای تنوع فرهنگی و قومی، فدرالیسم یک نیاز حیاتی است چون یک الگوی مناسب برای حل مشکلات و اختلافات سیاسی است و به تعبیر بعضی فدرالیسم تنها راه نجات اقلیت از چنگ استبداد اکثریت و یک نوع حصانت و صیانت از اقلیت‎ها از طریق اعطای خودمختاری به آنان است. واضح است که حصانت از طریق اعطای خودمختاری، به مراتب بهتر است از منازعات سیاسی‎ای که منجر به تجزیه طلبی شود و حتی گاهی برخی از دولت‎های مرکزی به بهانه جلوگیری از تجزیه و جدایی، مرتکب نقض حقوق بشر و یا جنگ‎های داخلی یا پاکسازی قومی و نسل کشی می‎شوند.

پس این نظر که خود فدرالیسم به معنای تجزیه باشد کاملا یک نظر نادرست و بدون دلیل است و ما نباید هر کسی را که به هر دلیلی طرفدار فدرالیسم باشد تجزیه طلب بخوانیم، چنان که متأسفانه در افغانستان چنین رویه‎ای به وجود آمده و هر کسی که این ایده را مطرح کرده، فورا متهم به تجزیه‎طلبی و وابستگی به بیگانگان شده است. اما از سوی دیگر یک حقیقت دیگر را هم نباید از نظر دور بداریم که نمونه‎هایی هم در تاریخ وجود داشته که یک کشور فدرال دچار تجزیه شده و به دو یا چند کشور مستقل تقسیم شده است.

به همین جهت با این که قرن 20 قرن فدرالیسم نام‎گذاری شده بود و کشورهای فدرالی زیادی هم مانند آمریکا، سویس، کانادا، آسترالیا، آلمان، هند و غیره نیز بوده‎اند که از ثبات و استقرار سیاسی و رفاه اقتصادی هم برخوردار بوده‎اند، اما در نیمه دوم قرن 20 در تعدادی از کشورهای فدرال، مشکلات جدی تجزیه و فروپاشی نیز اتفاق افتاده است، به عنوان مثال: خارج شدن سنگاپور از اتحاد فدرالی مالیزیا در سال 1965، جنگ های داخلی در نیجریه در سال های 1967 تا 1970، تجزیه پاکستان و جدا شدن پاکستان شرقی یا بنگلادیش در سال 1971، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال 1991، فروپاشی یوگسلاویای فدرال در سال 1991 به هفت کشور مستقل: (کرواسی، اسلوونی، بوسنی و هرزگوین، مقدونیه، مونتنگرو، صربستان و کوزوو) و تقسیم شدن چکسلواکیای فدرال در سال 1992 به دو کشور چک و اسلواکی.

بنا بر این لازم است بررسی کنیم که دلایل این فروپاشی‎ها و تجزیه طلبی‎ها چه بوده است. البته قبل از هرچیز باید تأکید کنیم که مشکلاتی که در کشورهای یادشده اتفاق افتاده بدین دلیل نبوده که چون نظام فدرالی داشته‎اند پس دچار تجزیه شده‎اند بلکه بدان جهت بوده که یا سازوکارهای فدرالیستی را به طور درست به کار نبسته‎اند و یا این که در آن جوامع از قبل یعنی قبل از این که نظام فدرالی را انتخاب کنند، مشکلاتی وجود داشته که باعث جدایی شده است.

دلایل و عوامل تشنج، تجزیه و فروپاشی:

تشنجات داخلی در کشورهای فدرال و وقوع فروپاشی و تجزیه در آن‎ها محصول سلسله‎ای از عوامل و اتفاقاتی است که به طور انفرادی یا جمعی باعث فروپاشی می‎شوند. مهم‎ترین این عوامل قرار ذیل است:

اول- شکاف‎های اجتماعی و اقتصادی داخلی:

یکی از مهم‎ترین عوامل شکاف داخلی زبان، دین و مذهب، ساختار اجتماعی، فرهنگی و نژادی است و هرگاه شماری از این عوامل به طور همزمان عمل کنند، شکاف‎های داخلی شدیدتر خواهد شد چنان که در هند، مالیزیا، نیجریه، رودزیا و نیاسالاند، یوگسلاویا، اتحاد جماهیر شوروی سابق و در پاکستان پیش از تجزیه چنین بوده است.

یکی دیگر از عواملی که شکاف‎های داخلی را تشدید می‎کند، تفاوت در میزان رشد اقتصادی و تفاوت‎های مناطق از نگاه ثروت و دارایی است که باعث خشم مناطق محروم می‎شود مخصوصا که اگر تفاوت‎های زبانی و فرهنگی و اجتماعی نیز در میان آن مناطق موجود باشد. تفاوت زیاد میزان جمعیت در ایالت‎های عضو فدرال و تفاوت زیاد آن‎ها از نگاه رفاه اقتصادی همواره موجبات تشدید اختلاف بوده است.

دوم- سلطه یک جانبه یکی از واحدهای عضو فدرال:

گاهی اتفاق افتاده که یکی از ایالت‎های عضو فدرال که نفوس آن اکثریت نفوس کشور را تشکیل می‎دهد، سلطه و حاکمیت یکجانبه بر همه کشور پیدا می‎کند، چنانکه در منطقه جامائیکا در اتحاد فدرالی جزایر هند غربی در سال های 1958 تا 1962 اتفاق افتاد و همچنین در ایالت نیجریه شمالی قبل از جنگ‎های داخلی نیجریه و در بخش پاکستان شرقی قبل از تجزیه و در بخش روسیه قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال 1991 و جمهوری چک در چکسلواکیای قبل از جدایی در سال 1992. در مناطق یاد شده که هر کدام یک واحد عضو فدرال بودند، چون نفوس آن‎ها اکثریت نفوس کشور را تشکیل می‎داد، از نگاه سیاسی نیز بر همه ایالت‎های دیگر یک نوع سلطه یکجانبه خود را اعمال می‎کردند و این به طور طبیعی تشنج آفرین بود و زمینه فروپاشی را فراهم کرد، زیرا هیچ ایالتی که ترکیب قومی خاص خود را دارد، نمی‎تواند تسلط یکجانبه ایالت دیگر را هر چند نفوس زیادتر هم داشته باشد تحمل کند.

سوم- ضرورت رسمیت زبان‎های اقلیت‎های بزرگ:

بسیار ضروری است که در کشورهای دارای تنوع فرهنگی و زبانی، زبان مخصوص گروه‎های اقلیت بزرگ نیز به عنوان زبان رسمی در سطح فدرال شناخته شود و ضمانت‎های لازم برای عدم اعمال تبعیض علیه آن‎ها در قانون پیش‎بینی شود. در صورتی که زبان یک گروه ایالتی بزرگ در سطح فدرال به رسمیت شناخته نشود، تشنج و بی‎اعتمادی خلق خواهد شد. در کشورهای پاکستان، نیجریه، هند و مالیزیا میزان بالای تشنج ناشی از این وضعیت تجربه شده است.

چهارم- استراتژی نادرست مقابله با فروپاشی:

معمولا زمانی که تشنج و منازعه در یک سطح بالایی در دولت فدرالی مطرح می‎شود به طور عموم در چنین شرایطی از طرف دولت مرکزی یا ایالات یکی از دو استراتژی در پیش گرفته می‎شود:

1- استراتژی تقویت حاکمیت و سلطه دولت مرکزی در جهت مقاومت در برابر تجزیه و حفاظت از وحدت کشور. این استراتژی در حقیقت می‎خواهد وحدت کشور را از هر طریق ممکن و بدون هیچ گونه انعطاف در قبال ایالت، تأمین و حفظ کند. اما در عمل این استراتژی در پاکستان و نیجریه و مالیزیا (نسبت به سنگاپور) با ناکامی مواجه شد و نتوانست یکپارچگی را حفظ کند.

2- استراتژی انتقال قدرت و سلطه بیشتر به ایالات بدون در نظر گرفتن منافع دولت مرکزی فدرال.
این استراتژی نیز در صورتی که به وفاداری نسبت به اتحاد فدرالی و پایبندی به منافع آن توجه نشود، به طور عموم با ناکامی مواجه می‎شود مثل آنچه در اتحاد فدرالی جزایر هند غربی و در رودزیا و نایاسالاند و در چکسلواکیا اتفاق افتاد.

بنا بر این باید در مقابله با خطر فروپاشی بین هر دو استراتژی یک راه میانه انتخاب شود، یعنی هم وفاداری به اتحاد فدرالی و هم برآورده ساختن آرزوها و تأمین حقوق گروه‎های محلی مورد توجه قرار گیرد و تنها در این حالت است که احتمال موفقیت و کامیابی در جلوگیری از فروپاشی زیاد خواهد بود.

پنجم- مشکل دو قطبی بودن اتحاد فدرالی:

برخی از کشورهای فدرالی تنها از دو واحد عضو تشکیل شده است که به طور طبیعی و به سرعت به دو قطب متضاد یا رقیب تبدیل می شود و این حالت برای ثبات آینده این کشور اصلا امیدوار کننده نیست. پاکستان قبل از جدا شدن پاکستان شرقی (بنگلادیش) در سال 1971 و چکسلواکیا قبل از تجزیه سال 1992 نمونه این حالت دو قطبی است. همچنین رابطه مالیزیا- سنگاپور در داخل اتحاد فدرالی مالیزی نیز از نگاه نژادی و ایدئولوژیک، یک رابطه دو قطبی بود و تنها بعد از دو سال منجر به طرد و اخراج سنگاپور از اتحاد فدرالی مالیزی شد. در هر سه نمونه یاد شده حالت دو قطبی و دو واحدی دولت فدرال منجر به جدایی یا تجزیه گردید.

در فدرالی‎های دو قطبی مشکل از آنجا به وجود می‎آید که هر دو قطب به طور عموم بر تساوی مطلق هر دو طرف در همه امور تأکید دارند و این به یک نوع بن بست و انسداد و توقف کامل در فعالیت‎ها می‎انجامد و دلیل آن هم این است که چون واحدهای متعدد و زیادی وجود ندارد تا برای حل مشکلات و اختلافات، یک ائتلاف یا یک پیمان و یا یک اکثریت و اقلیت شکل بگیرد و بدین ملحوظ تنها دو جانب است و دو رأی، بدون هیچ گونه تنازل و کوتاه آمدن در مقابل همدیگر و این وضعیت در همه حالات با بن بست و توقف فعالیت مواجه خواهد شد.

البته در کشورهای فدرالی سه قطبی یعنی دارای سه واحد عضو فدرال نیز همین مشکل وجود دارد. در نیجریه در سال‎های دهه پنجاه و دهه شصت قرن گذشته، حالت سه قطبی حاکم بود که به جنگ داخلی منجر شد و در سال‎های بعدی به تدریج واحدهای آن زیاد شد که اکنون دارای 36 واحد یعنی 36 ایالت و منطقه است. در بعضی از کشورهای فدرالی‎ آفریقا و در مجمع الجزایر قمر یا کمور (جمهوریه القمر المتحده یکی از کشورهای آفریقایی عضو اتحادیه عرب) که از سه جزیره عضو فدرال تشکیل شده است نیز همین حالت وجود داشت. در فدرالی‏های سه قطبی همواره یکی از سه عضو فکر می‎کند که دو عضو دیگر برای منافع شان بر علیه او متحد و هم پیمان شده‎اند و این حالت در روابط داخلی اتحاد فدرالی باعث بی‎اعتمادی شده و تأثیرات ویرانگر به دنبال دارد.

ششم- ضعف نظام سیاسی و فقدان نهادهای دموکراتیک:

مشکل اصلی نظام‎های فدرالی‎ای که ناکام شده و به جدایی منجر شده‎اند، ناشی از این نبوده که فدرالیسم را به عنوان یک نظام حکومتی برگزیده بودند بلکه به جهت ضعف نهادهای دموکراتیک یا فقدان آن‎ها بوده است. پس دلیل ناکامی آن‎ها داشتن ماهیت غیردموکراتیک بوده، نه ماهیت فدرالی داشتن. در عمل، تاریخ شاهد نبوده که اتحادهای فدرالی دموکراتیک که به معنای واقعی و حقیقی کلمه دموکراتیک بوده‎اند، دچار فروپاشی شده باشند. فروپاشی یوگسلاویا و چکسلواکیا و اتحاد جماهیر شوروی در کنار عوامل دیگر، معلول نظام استبدادی و دیکتاتوری حاکم بر آن‎ها بود. بدین جهت می‎بینیم که نظام‎های دارای قانون اساسی‎ای که در هر جای جهان، طولانی‎ترین عمر را داشته، نظام‎های فدرالی هستند که هنوز هم مطابق قوانین اساسی خود عمل می‎کنند مانند ایالات متحده آمریکا از سال 1789 و سویس از سال 1848 و کانادا از سال 1867 و آسترالیا از سال 1901. به دلیل همین مزیت‎ها است که نظام فدرالی در میان تعداد زیادی از کشورهای دنیا در حال گسترش است. فدرالیسم امروزی یکی از اشکال موفق و کامیاب حکومتداری است که به تنوع اجتماعی و هویت‎های مختلف اجازه تبارز می‎دهد به خصوص در عصر جهانی شدن و اثرات فرهنگی و تمدنی آن.

نتیجه‎گیری:

با توجه به آنچه گفته شد انتقاد بر فدرالیسم مبنی بر این که این نظام، وحدت کشور را تهدید می‎کند و موجب جدایی و تجزیه می‎گردد، نادقیق و ناموجه است فدرالیسم به هیچ صورت عامل تجزیه نیست و بلکه عامل وحدت است. در یک کشور فدرالی اگر احیانا فروپاشی و تجزیه اتفاق افتاده بدان دلیل بوده که سازوکارهای فدرالی را درست تطبیق نکردند و در حقیقت روح فدرالیسم را که ایجاد توازن بین وحدت و کثرت است، در نظر نگرفتند.

از این رو قضاوت برخی از هموطنان ما مانند محمداعظم سیستانی در مسأله فدرالیسم، با همه احترام به مقام علمی ایشان، کاملا غیرعلمی و عاری از دلیل و منطق است. برخورد افرادی مانند ایشان با مسأله فدرالیسم کاملا برخورد سیاسی و قومی و در عین حال سطحی و عامیانه است و با موافقان فدرالیسم با دید کاملا خصمانه و تعصب‎آمیز و با رسوبات ذهنی قومی می‎نگرند.

در عمق ذهن این افراد چنین رسوب شده که گویا تنها آنان مالک و صاحب افغانستان و مسئول حفاظت از تمامیت ارضی آن هستند و از آینده آن نگران می‎باشند و تنها آنان هستند که باید در مسایل مهم ملی تصمیم گیرنده باشند و دیگران شهروندان درجه 2 و 3 کشور و حق اظهار نظر و حق شکایت و طرح مشکلات را ندارند و به تعبیر صریح ایشان در نوشته بالا، همگی خاین به کشور و مزدور خارجی و همگی دشمنان وحدت ملی و تمامیت ارضی و در صدد تجزیه کشور و عناصر مشکوک و وابسته به ستم ملی و حزب محمدطاهر بدخشی هستند!

به نظر ایشان و افرادی مانند ایشان فدرالیسم مساوی تجزیه است. آنان غیر از برداشت تجزیه، هیچ نگرانی دیگری از فدرالی شدن ندارند و اعتراف دارند که فدرال برای دنیای امروز بهترین نظام است، در حالی‎که این یک قضاوت غیر منصفانه و بلکه مبتنی بر توهم توطئه است. آنان در این پندارند که اقوام دیگر همگی دنبال تجزیه هستند و هر کسی که فدرالیسم را مطرح می‎کند، گویا هدف اصلی او تجزیه است ولی این هدف را در پشت شعار فدرالیسم پنهان می‌کند!

خداوند رحمت کند شهید محمدطاهر بدخشی و رهبر شهید استاد عبدالعلی مزاری را که از پنجاه سال و سی سال پیش، با شجاعت و ابتکار عالی هم طرح فدرالیسم را مطرح کردند و هم با صراحت گفتند که هدف از این طرح، جلوگیری از تجزیه و حفظ استقلال و تمامیت ارضی و وحدت ملی کشور است. شهید مزاری با فریاد بلند می‎گفت: «ما وحدت ملی را یک اصل می‎دانیم و هر کسی که تفرقه ملی را دامن می‎زند، او خائن ملی است». اما این که عده‎ای امروز می‎آیند و بر اساس تئوری توهم توطئه و علی‎رغم آن همه صراحت و صداقت، ذهن و زبان دیگران را طور دیگری می‎خوانند و ادعا می‎کنند که نخیر شما دنبال تجزیه هستید، نشان دهنده ذهن بیمار و اندیشه کج و معوج خود ایشان است!

ساده‎انگاری یا انکار واقعیت!

در میان همه دلایلی که مخالفان فدرالیسم در افغانستان آورده‎اند، نوع استدلالی که آقای عبدالحمید مبارز مطرح کرده بسیار ناشیانه و سطحی و ساده‎انگاری است، زیرا دلایل شماره 1 و 2 و 4 و 5 و 6 در نوشته ایشان که پیشتر متن آن را نقل کردیم، هیچ ربطی به فدرالیسم ندارد و هیچ کسی مخالف این سخنان یا منکر آن نیست. هیچ کسی انکار نکرده که در طول تاریخ، افغانستان سرزمین واحد و وطن مشترک همه اقوام بوده و همه اقوام در دفاع از آن نقش داشته‎اند و همچنین هیچ کسی و گروهی منکر این نیست که در اردوی احمدشاه بابا همه اقوام نقش داشته‎اند و نقل و انتقال و اسکان در داخل کشور هم برای همه شهروندان مجاز بوده و ممنوع نشده است و همچنین همگی می‎دانند که اقوام با همدیگر روابط خویشاوندی و فامیلی پیدا کرده و بین کتله‎های عامه مردم احساس جدایی وجود نداشته است. هیچ کدام از این سخنان دلیل بر رد فدرالیسم محسوب نمی‎شود و حتی ادعای ما این است که در صورت حاکمیت نظام فدرالی این روابط دوستانه بین اقوام و گروه‎های مختلف شهروندان کشور، محکم‎تر و بهتر از گذشته خواهد شد. توده های مردم از همه اقوام در میان خود هیچ مشکل جدی ندارند اما اعمال حکومت ها هیچ وقت نه عادلانه بوده و نه قابل توجیه است.

در افغانستان تبعیض نژادی و مذهبی وجود نداشته است!

اما این سخن آقای مبارز در دلیل شماره 3 که «در افغانستان تبعیض نژادی و مذهبی وجود نداشته است» یک ادعایی است که شاید خود ایشان هم نتواند وجدان خود را به صحت آن قانع بسازد. تاریخ این کشور از آغاز تا امروز مملو است از تبعیض قومی، نژادی، زبانی، مذهبی، سمتی و هر نوع ستم دیگر در ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. خود ایشان در سه ولایت بامیان، لوگر و نیمروز برای چند سال والی بوده آیا می‎تواند قبول کند که این ولایات از همان مزایایی برخوردار بوده که کابل و قندهار و ننگرهار و هرات و بلخ برخوردار بوده‎اند؟ آیا ایشان اطلاع ندارد که در همان سال‎هایی که ایشان والی بوده، شیعیان افغانستان در کابل، از ترس و بیم، مراسم مذهبی خود را در خفا برگزار می‎کردند و به تعبیر شهید مزاری، مذهب شیعه قاچاقی و هزاره بودن جرم تلقی می‎شده است؟ آیا ایشان اطلاع ندارد که در قوانین اساسی دوره‎های امان الله‎خان و نادرخان و ظاهرشاه در مورد رسمیت مذهب حنفی و جعفری چه جدال‎هایی وجود داشته است؟ تبعیض نژادی و مذهبی را کسی می تواند به خوبی احساس کند که در جلسه کانکور نشسته باشد و ناظرین کانکور، ورقه امتحان را از دست او بگیرد و بگوید که تو حق نداری رشته حقوق و علوم سیاسی را انتخاب کنی چون هزاره هستی! کسی می‎تواند آن را درک کند که به دلیل شیعه بودن تکفیر شود و مالش مباح و خودش مهدورالدم شمرده شود! کسی می‎تواند درک کند که به دلیل هزاره بودن از اداره اخراج گردد! کسی می‎تواند درک کند که این داستان را خوانده باشد که امیر مملکت – به نقل فیض محمد کاتب در سراج التواریخ، جلد چهار، بخش دوم، ذیل وقایع دوره امیر حبیب‎الله خان، چاپ اول، کابل، 1390، صفحه 720- در جلسه رسمی خود تصویب کند که من کشور خود را بر سه پایه قومی استوار می‎سازم و نیاز به مردم شیعه و هزاره ندارم و از آن پس تمام شیعیان و هزاره‎ها از ورود به اداره دولتی ممنوع ساخته می‎شوند و کسانی که هم از قبل در اداره بوده‎اند اخراج می‎گردند و حتی کسانی که از اقوام دیگر، نام‎های مشابه محمدحسین و عبدالحسین و مانند آن داشته‎اند هم به اشتباه و به خاطر تشابه در نام، از اداره حذف می‎شوند!

اگر در این مورد بخواهیم به ذکر منابع و شواهد بپردازیم، از موضوع بحث خارج خواهیم شد. مسأله تبعیض و ستم در افغانستان چیزی نیست که کسی بتواند منکر آن شود. تمام کتاب‎هایی که در تاریخ افغانستان نوشته شده و تمام شخصیت‎هایی که با تاریخ و سیاست افغانستان سروکار داشته‎اند، این موضوع را می‎دانند و این که کسی آن را منکر شود واقعیت‎ها را تغییر نمی‎دهد.

البته نمی توان ادعا کرد که با حاکمیت نظام فدرالی، افغانستان یک شبه گل و گلزار شده و عدالت به تمام معنی تطبیق شده و ستم و تبعیض از این کشور به طور کامل برچیده خواهد شد ولی می‎توان ادعا کرد که با فدرالیسم، فرصت بهتری برای تطبیق عدالت و دموکراسی فراهم می‎شود و از برخی از ابعاد ستم و تبعیض در عمل جلوگیری خواهد شد. تأمین کامل عدالت به عوامل و اقدامات بی شماری نیازمند است که هنوز با آن بسیار فاصله داریم.
در پایان بیست‎وهشتمین سالیاد فریادگر عدالت و برابری، منادی وحدت و برادری اقوام افغانستان و فرازآورنده فدرالیسم در چند دهه اخیر، رهبر شهید استاد عبدالعلی مزاری را گرامی می‎داریم و به روان پاک همه شهدای عدالت‎خواه و فدرالیست درود می‎فرستیم.

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=2820

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com