افغانستان نظامهای سیاسی گوناگون را تا به حا تجربه کرده است و تا هنوز هیچ نظامی نه ثابت و نه پاسخگوی تمام مردم و اقوام ساکن در کشور بوده است. چون همیشه همه نظامها بدون طرح و تئوریهای علمی و با عدم شناخت باخت فرهنگی و شکافهای قومی و خصوصیات جغرافیایی یک نظام سیاسی را تحمیل میکردند. تا هنوز نظام فدرالیسم در افغانستان نه تجربه شده و نه هم به شکل علمی و بی طرفانه تحقیق و بررسی شده اند و ضرورت ایجاب میکند تا محقق در این تحقیق میخواهد نظام فدرالیزم را با تکیه از نظریات علمی و با الگوگیری از کشورهای که توسط نظام فدرالیزم اداره میشود، خصوص کشور همسایه شان پاکستان یک راه کار مستمر و دایمی برای معضل عدم ثبات نظام های سیاسی در افغانستان دهد.
اینجانب مقالهی تحت عنوان «امکامسنجی نظام فدرالیسم در افغانستان با تجارب از کشور پاکستان» نوشتهام در سه پاره قابل نشر است. پاره اول نگاهی به مفهوم فدرالیسم، پاره دوم؛ طرح و میکانیزمهای فدرالیسم در پاکستان و پاره سوم طرح و امکان فدرالیسم در افغانستان. در این پاره مفهوم فدرالیسم نشر خواهد شد.
تعریف فدرالیسم
الف: تعریف لغوی فدرالیسم:
واژه فدراسیون از واژه لاتین گرفته شده به معنی قرارداد یا موافقت نامه برآمده است. فدراسیون هنگام به وجود میآید که دو و یا چند دولت مستقل موافقت می کند یک دولت جدید تشکیل دهد و حاکمیت خود را به آن واگذارند، یا هنگامی که واحدهای اداری در تقسیمات کشوری حکومت تک ساخت موافقت مرکزی را برای اعطای خود مختاری به دست میآورند. روند نخست به ادغام و روند دوم به تجزیه نام بردار شده است.(عالم،1373،ص338).
ب: تعریف اصطلاحی فدرالیسم:
هر پدیده و شی به لحاظ علمی یک تعریف شرح الاسمی دارد که به آن تعریف لغوی نیز می گوید و یک تعریف اصطلاحی دارد که به آن تعریف حقیقی نیز می گوید. در تعریف حقیقی باید جامع و مانع باشد وزمانی یک تعریف جامع الافراد و مانع الاغیار است که باید آن پدیده را توسط حد و رسم تعریف کرد که اینگونه تعریف در حوزه علوم انسانی امکان ندارد؛ مجبور است مفهوم شان به عنوانه یک تعریف قبول گردد.
اما فدرالیزم یک نوع ساختار سیاسی است که امروز یکی از مباحث مهم علمی در جهان میباشد، هر دانشمند یک تعریف و برداشت خاصی از خود با رویکردها واز رشتههای مختلف ارائه نمودهاند که هر یک را مورد بررسی قرار می دهیم.
فرهنگ علوم اجتماعی فدرالیسم را اینگونه تعریف میکند: یک نظام فدرال قدرت را بین یک حکومت مرکزی و حکومتهای تابعه مطابق قرار داد تقسیم میکند که آن را نمیتوان صرفا از طریق فرایند عادی قانونگذاری مرکزی تغییر داد. مواردی که به واحد های حوزهای واواگذار میشود باید با اهمیت باشد. و نه صرفا موارد پیش پا افتاده و بی اهمیت. همچنین ارگانهای مرکزی تا حدودی مستقیما با افراد در تماس میباشند. هم به منظور کسب اقتدار از آنها از طریق انتخابات و هم به منظور اخذ مالیات و اجرایی قوانین. ایالتهای تحت پوشش این نظام از قدرت نسبتا قابل ملاحظهای جهت تعویض یا ترکیب برنامههای حکومت خود شان، برخوردار میباشند.
اما در فرهنگ علوم سیاسی نظام فدرالیسم چنین تعریف شده است: شکلی از همبستگی و سازمان بندی سیاسی که واحدهای حکومتی جدا گانه موجود در نظام سیاسی جامع تری را به هم میپیوندد و به هر یک از آن واحدها امکان میدهد که تمامیت و یک پارچگی سیاسی اصلی خود را حفظ میکند. فدرالیسم را میتوان به معنی تسهیم قدرت بر پایه قانون مداری از طریق نظامهای که خود گردانی وحاکمیت مشترک را تلفیق میکنند تعبیر کرد.
در نظام های فدرال، خط مشیهای اساسی از راه مذاکره ساخته و پرداخته و اجرا میشوند تا همه اعضا در گرفتن تصمیمها و به اجرا در آوردن آن سهیم باشند. در آن دسته از اصول سیاسی که به نظام فدرال نشاط و سر زندگی می بخشند بر اهمیت گفتگو و همکاری مبتنی بر مذاکره میان چندین مرکز قدرت تأکید شده استدر آن اصول برمحاسن مراکز پراگنده قدرت به عنوان وسیله پاسداری از آزادیهای فردی و محلی نیز تکیه نهاده شده است.
در حقیقت فدرالیسم به معنای اتحاد و وموافقت نامه است. و به لحاظ تاریخی اتحادیه شهر یونان اولین تجربه شناخته شده در زمینه فدرالیسم است.یعنی قرار داد بین شهرهای مستقل برای رسیدن به هدفی مشترک در مسائل دیپلماتیک، نظامی، تجاری و ورزشی شکل گرفت. باید اذعان داشت که این شکل مشارکت حتا در جوامع اولیه هم بوده است. در قرون وسطی میتوان شکل اولیه فدرالیسم را یافت. امپزاتوریهای فئیودال ، حد اکثر اختیارات را به فئیودالها و شهرهای آزاد مستقل دادند. اما به تدریج با ایجاد کشورهایی با نظام سلطنتی، این طرح واره از بین رفت.
به طور کلی نظریه فدرالیسم برای آشتی دادن یگانگی دولت با نا همگونی گروههای موجود در یک جامعه پدید آمد که امروزه به دیدگاههای متعددی رسیده است که گاه حتی با یکدیگر متضادند و نگرشهای مختلفی را در چارچوب نظریه فدرالیسم مطرح میسازند. همچنان که در حوزه نظری، در حوزه واقعیت نیز نظام های فدرالی متعددند و از الگوی واحد تبعیت نمیکند. ولی به هر حال از زمان پدید آمدن این مفهوم و تحقق خارجی آن در ایالات متحده آمریکا، میتوان ملاحظه نمود که نظامهای فدرالی رفته رفته بر تعداد شان و نیز تنوع شان افزوده شده است. البته بعضی از کشورها ناکارایی هم داشته است. (رضایی، 1390: 190)
ج: تعریف فدرالیسم از دیدگاه دانشمندان:
1. مونتسکیو: مونتسکیو یکی از صاحب نظران در این حوزه است فدرالیسم را چنین تعریف میکند: قراردادی است که به وسیله آن چند گروه سیاسی توافق میکنند تا به شهروندان دولت بزگتری که می خواهند آن را تشکیل دهند تبدیل شوند. این جامعه تازه از جوامع مختلفی است که ممکن است با الحاق دیگر جوامع به آن گستردگی پیدا کند. او از یونان و روم یاد میکند و از مشارکت های ساحل دانوب و راین و اتحادیه سوئیس و هلند به عنوان نمونههای از جمهوری های فدراتیو را نام میبرد.
2. کانت: کانت چنین عقیده دارد که آنچه حقوق بین المللی خوانده میشود بر اساس حاکمیت مطلق دولتها استوار است که این امر مانع اعمال زور و جلو گیری از جنگ میشود پس صلح بر پایه حقوق استوار است و وقتی به طور قطعی برقرار می شود که تمام افراد از قوانین درست که خود آن ها تهیه کرده اند، اطاعت کنند و از آن و از نظم قانونی که به وجود آوردهاند سر نپیچند. ایجاد فدراسیون جهانی ممکن نیست مگر آن که همه دولتها به شکل جمهوری ارزشهای والای آزادی و برابری سیاسی را به رسمیت بشناسند .
3. پیر ژوزف پرودن: فدرالیسم را چنین تعریف میکند: فدرالیسم به معنای وسیع عبارت است از قواعد کلی اصلاح روابط اجتماعی. به نظر او نظم اجتماعی هرمی از قرارداد هاست و سستم فدرالیست قرارداد اساسی است. چنین سازمانی دولت را تسهیل میکند و دولت فقط در موارد مشخص و معینی که قرارداد سیاسیی پیش بینی شده است به کار گرفته خواهد شد. در این حالت دولت پدیده ثانوی است نه حاکم. به نظر پرودن فدرالیسم اصولا شامل توافق و آشتی دادن قدرت و آزادی باشد. به عقیده او نظم سیاسی بر اساس دو اصل متعارض قدرت و آزادی استوار میگردد و سیستم فدرالیستی به آزادی ارزش بیشتری میدهد.
4. ابوالفضل قاضی: فدرالیسم را چنین تعریف میکند: در صورت که چند کشوری مستقل و حاکم تصمیم بگیرند بنا بر ملاحظاتی سرنوشت سیاسی- اجتماعی – اقتصادی و نظامی خود را به هم پیوند دهند و با کمک هم دیگر قدرت بزگتر و فراگیرتر به وجود آورند و مرتبه شایسته تری در جامعه بینالمللی برای خود کسب کنند گام اساسی به سوی ایجاد کشور فدرال برداشته شده است.
5. باری: در فدرالیسم قدرت به نحوی میان حکومت مرکزی و حکومت های ایالتی یا منطقهای تقسیم می گردد که همه با هم هماهنگ والبته در حیطه خود مستقل باشند. قوانین و آیین نامههای حکومت فدرال، قوانین برتر محسوب میگردند. نکته قابل توجه از نظری باری این است که ایالات از حکومت مرکزی کاملا مستقل نیستند و نسبت به یک دیگر وابستگی متقابل دارند که این وابستگی محصول یک قانون اساسی است که ایالات و حکومت مرکزی را عمیقا به هم مرتبط میسازند.
مفهوم فدرالیسم در علوم انسانی:
الف: مفهوم فدرالیسم در علم اقتصاد:
اقتصاد عمدتا در دو رویکرد اقتصاد کلان و اقتصاد منطقهای به موضوع فدرالیسم توجه نمودهاند. پرسش اصلی از دیدگاه اقتصادی آن است که اولا دولتها تا چه اندازه میتواند در حوزه اقتصاد دخالت کند و اساسا مداخله دولتها در چه زمینه ها و با چه روشها اعمال شود. بحث بر سر اندازه دولت و حیطه نفوذ اقتصادی آن است با این هدف که جامعه دارای یک اقتصاد پویا و توانمند باشد و رشد و توسعه اقتصادی با مانع مواجه نشود. آنها توجه میکنند به اینکه دولت برای بهبود توضیع درآمد در جامعه باید چه نحو به صحنه امور اقتصادی وارد شوند تا بهترین نتیجه را بگیرند. در اینجا ایده دولت کوچک و چابک را مطرح میکنند و معتقد است که دولت باید حیطه مداخله اقتصادی خود را محدود سازد. بخشی خصوصی در مناطق و نواحی مختلف باید به طور قابل ملاحظهای وارد تولید و توضیع و خدمات گردد. و دولت به نظارت محدود و اما موثر فکر کند. از دیدگاه اقتصادی یکی از اصولی که باید حکومت های فدرال به آن توجه کند تنظیم اقتصاد بازار است.
از آن جمله تشکیل اتحادیههای اقتصادی فدرالی که سعی دارد گردش سرمایه و کالا و خدمات به آسانی صورت پذیرد. رابطه فدرالیسم با پدیده لیبرالیسم در حوزه اقتصادی موضوع مهمی است که تبیین میشود. همچنان در مطالعات مربوط به اقتصاد منطقهای، سخن بر سری آن است که در یک نظام اجتماعی کل، یا در نظر بگیریم در درون یک واحد دولت- ملت مناطق مختلف با ظرفیتها و توانمندی های اقتصادی متفاوت وجود دارد. نیروی کار و سرمایه و منابع و قابلیتهای موجود در هر منطقه ای بنا بر شرایط خود وارد چرخه فعالیتهای اقتصادی شود تا هم هزینه ها کاهش یابد و هم مزیت نسبی هر منطقهای تقویت شده و در آمد زدایی افراد همان منطقه را سبب شود. در این رویکرد به این موضوع توجه میشود که دولتها باید مکان فعالیتها، تمرکز و پراگندگی ، تشابه و نابرابریهای موجود در مناطق مختلف یک جامعه را بررسی نموده و مطابق آن با واگذاری مسوولیت و اختیار عمل لازم، اسباب رشد و توسعه در آن مناطق را فراهم آورند. از اینرو یک نظام فدرالی به ویژه در حوزه اقتصادی و مالی به بهتر از یک نظام تصمیم گیری کاملا متمرکز، میتوان عمل کند.
چرا که ابعاد فضایی و محیطی اقتصاد شهری و روستایی مورد توجه قرار میگیرند. به طور که یک نظام نامتمرکز، چه بسا شباهت و تجانس فعالیت های اقتصادی یک منطقه موجب تجمع آن مناطق شده و حاصل مطلوب به بار آورند. بنا بر این هدف تسهیل فرایند رشد اقتصادی است و یک دولت متمرکز با تصمیم گیری کاملا تک قطبی و از بالا به پایین برای تحقق چنین هدفی، نا کار آمد خواهد بود و نهایتا آن که فدرالیسم با رشد اقتصادی موافق است اما کافی نیست. (رضایی، 1390: 179)
ب: مفهوم فدرالیسم در علم جامعه شناسی:
جامعه شناسی در گرایشهای متعدد خود به پدیده فدرالیسم توجه کرده است. جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی توسعه، جامعه شناسی اقتصادی و مطالعات فرهنگی از جمله اند. در گرایش جامعه شناختی در فدرالیسم، کانونهای مختلفی مورد نظر قرار گرفته است. اینکه توضیع قدرت در یک نظام اجتماعی نا همگون و متکثر به لحاظ گروههای اجتماعی و فرهنگی متعدد درآن، چه صورتی میتواند داشته باشد؟ این تکثر میتواند جلوه های مختلف قومی، زبانی، مذهبی، و تاریخی داشته باشد. لذا در یک نظام اجتماعی که لایههای مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی تشکیل شده چگونه میتوان مشارکت حد اکثر مردم را در اداره بهتر جامعه به دست آورد.
در چه صورت میتوان نابرابری های موجود در زمینه قدرت و مدیریت را در سطح جامعه کاهش داد. یک نظام سیاسی چه ساز کارهای لازم دارد تا بتواند رضایت و مشارکت حد اکثری مردمانش را موجب شود؟ همچنان نظام سیاسی چگونه میتواند اقوام مختلف با عقاید و حتا جهان بینیها و آئینهای متفاوت را در یک واحد یک پارچه ملی جمع آورد بطوری که هیچ یکی از آن واحدها احساس بی عدالتی و نادیده گرفته شدن، نداشته باشند.
بنا براین در دیدگاه جامعه شناختی به موضوع فدرالیسم، جامعه به عنوان یک نظام متشکل از لایه ها و گرایش های گوناگون در نظر گرفته می شود که در یک مدیریت کلان کار آمد و رضایت بخش به همه وجوه آن اهمیت داده میشود.از نگاه جامعه شناسی جامعه مدرن به گروههای متعدد مانند قومی، زبانی ، جغرافیایی و روستا- شهری تقسیم میشوند که هر کدام دارای منافع و منابع متفاوت از همدیگر است.یک گروه به تنهای نمیتواند بر تمام گروه های دیگر فایق آید و حکومت کند. لذا برای این که یک دولت به حیات خود ادامه دهد باید گروههای مختلف را هماهنگ نماید و همه را به قدرت سیاسی سهیم کند. (مقصودی،1401: 147).
3. مفهوم فدرالیسم در علم جغرافیا:
جغرافیا در گرایشهای نظری مربوط به جغرافیایی انسانی و جغرافیایی سیاسی، به موضوع فدرالیسم رسیده است. بنا به تعبیر شهبازی فدرالیسم جغرافیاییترین رژیم است که بر اساس تفاوتهای ناحیهای بنا شده است.
همچنین در برنامه ریزی روستایی که یکی از گرایشهای نظری علم جغرافیاست به مدیریت محلی به عنوان یک رکن توسعه روستایی اشاره شده است. مطالعه چند پژوهش با این روی کرد ها نشان میدهد که توضیع اقوام و پراگندگی فضایی آنها و نیز سهم اقوام و مذاهب در اداره جامعه، نیز مدیریت سیاسی فضا و نقش آن در توسعه، مورد بحث بوده است.
تمرکز گرایی و یا تمرکز زدایی در مدیریت یک جامعه از دغدغههای اصلی این در این حوزه است. البته باید توجه کرد که مناطق و یا نواحی در مفهوم جغرافیایی آن مورد نظر است. فدرالیسم از باب واگذاری اختیارات و توضیع متعادل قدرت،کانون توجه این بخش قرار میگیرند. البته که تفویض و اختیارها تا چه اندازه و در چه حوزه های باید باشد مورد مناقشه و اختلاف نظر است. دیدگاههای موجود در این زمینه را میتوان در یک پیوستار ترسیم نمود که یک سری آنها دیدگاههایی قرار میگیرند که با واگذاری کامل مسوولیتها و واگذاری کامل اختیارتصمیم گیری به مناطق و یا واحدها معتقدند و در سر دیگر پیوستار، دیدگاههای قرار میگیرند که نوع خود گردانی محدود و تصمیمگیری در حوزههای خرد و جزئی را توصیه میکند. به عبارت دیگر به وجود یک دولت مقتدر و یک کانون تصمیم گیرنهایی، اعتقاد دارند (رضایی، 1390: 181).
4. مفهوم فدرالیسم در مدیریت:
در گرایش مدیرت دولتی و حتی مدیریت سازمانی به این موضوع پرداخته میشود که یک جامعه و یا یک سازمان باید چگونه اداره شود تا بیشترین مطلوبیت را به دنبال داشته باشد. نحوه اداری جامعه توسط حکومت مرکزی چگونه باشد تا بهترین تصمیمات در زمان مناسب و برای مکان و شرایط مناسب گرفته شود. سلسله مراتب مدیریتی چگونه باید باشد و تصمیمگیریها چه ساز کار ی باید داشته باشد. برای اداره بهتر یک سازمان و یا جامعه آیا تصمیمگیری متمرکز کار آمد و مفید استیا تصمیم گیری غیر متمرکز؟ مناسبترین شیوه تصمیم گیری غیر متمرکز چیست؟
باید توجه داشت که بحث تمرکززدایی در نظام اداری از مسائلی است که به طور جدی در دستور کار مدیریت کلان اجتماعی ما قرار داشته است، در این رویکرد به مدیریت محلی بسیار تاکید میشود. یکی از ابزارهای تحقق عدالت در میان گروههای اجتماعی تشکیل شوراها است تا مردم هر منطقه خود شان در مورد نیازهای اولویت هایشان تصمیم گیرند و به اجرا در آورند. تقسیم اختیارات و مسوولیتهای میشود تا جامعه بهتر اداره شود و همچنین میزان پاسخگویی مقامات محلی را نیز بالا میبرد. و این در نهایت به نفع جامعه است.
بنا بر این تمرکز زدایی در مدیریت، مهمترین محل این گرایش برای ورد بحث فدرالیسم است. در این باره نیز پژوهشهای بسیاری وجود دارد که به تمرکز زدایی در آموزش، در نظام سلامت، در اداره مناطق اقتصادی و سایر حوزهها معطوف است. هر یک از این پژوهش ها، پیامدها و آثار و نتایج تمرکززدایی یا تمرکز زدایی در واحد های مختلف اداری کشور را مورد تحلیل قرار دادهاند. لازم به یاد آوری است که قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی اجتماعی ایران نیز به موضوع تمرکز زدایی و کوچک سازی دولت توجه نشان داده و حیطههای حاکمیتی و تصدیگری دولت مشخص نموده است. حرکت برنامه پنجم توسعه حرکت برنامه پنجم توسعه، اساسا به سمت کوچک و کار آمد سازی دولت بود (همان، ص 185)
5. مفهوم فدرالیسم در حقوق:
فدرالیسم یکی از مهمترین بحثهای حقوق شهروندی است. گرایش حقوق اساسی، کانون توجه خود را به حقوق اولیه و طبیعی انسانها صرف نظر از رنگ و نژاد و مذهب، معطوف مینماید. از این زاویه، هر نوع نظام سیاسی و مدیریتی که بتواند در رعایت حقوق شهروندی بیشترین حساسیت را نشان دهد، مطلوب است. پرسش مهم آن است. پرسش مهم آن است که کدام نظام سیاسی و یا چه نوع سازماندهی مدیریتی میتوان بیشتر حقوق شهروندی و قبل از آن، حقوق اساسی ساکنان یک اجتماعی سیاسی را تأمین نماید؟ دامنه این حقوق بسیار گسترده است. از حق حیات و آزادی عقیده و بیان گرفته تا حق شغل و بهداشت و آموزش و حتی حق فراغت و بهره مندی از محیط زیست سالم، همه امروزه جز حقوق شهروندی محسوب میشوند که هر حکومتی باید ملتزم به آن باشد.
از این دیدگاه اساسا یک اجتماع از آن جهت با مسالمت و صلح آمیز میتواند به حیات خود ادامه دهد که حاکمان به حقوق شهروندان احترام گذارده و در تأمین آن بکوشند. دولت منتخب در واقع دولتی است که با انتخاب آزاد و مشارکت رضایت مندانه شهروندان تشکیل میشود و متعهد میگردد که بیشترین حقوق شهروندی را چه برای اکثریت و چه برای اقلیت موجود تضمین نماید. بنا بر این چالش بر سریافتن و گزینش نظامی است که به حقوق اساسی افراد پایپندی بیشتری را نشان دهد. برخی در نظامهای فدرالی چنین قابلیتی را ملاحظه میکنند و لذا به نقد نظام فدرالی میپردازند و نقاط قوت و ضعف آن را مورد تحلیل قرار میدهند.
لذا از یک حیث میتوان گفت که علم حقوق بیشترین دغدغه ایجاد یک جامعه متعادل و عادلانه را دارد که ساکنان آن به طور برابر و نه تبعیض آمیز از امکانات و ظرفیت های موجود برخوردار شوند. چنین جامعهای در گیرو وجود یک مدیریت سیاسی با کفایت است.
بنابراین انواع نظام سیاسی که تا کنون به وجود آمده مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند و یا نظام مطلوب ترسیم و پیشنهاد میشود البته باید توجه داشت در رویکرد حقوقی در مطالعه فدرالیسم تاملاتی وجود دارد. برخی معتقدند که نظامهای فدرالی به حقوق جمع یا گروه بیشتر گرایش داشته و حقوق اساسی و حقوق اجتماعی و سیاسی گروه را تأمین میکند. مثلا اگر یک واحد قومی یا اقتصادی را در نظر بگیریم که تشکیل دهنده جزئی از یک گروه، مورد غفلت قرار گیرد این منتقدان، میگویند نظام فدرالی بیشتر به حقوق جمع، متعهد است نه فرد. حال آن یک نظام عادلانه باید حقوق تک تک افراد را مورد ملاحظه قرار دهد. استدلال میکنند که با تشکیل واحد های فدرالی، مشکل حل نمیشود چه بسا که حقوق فرد در درون یک واحد فدرال، نادیده گرفته شود. پس واگذاری اختیار و قدرت به یک جمع یا گروه، تضمین کننده حقوق تک تک افراد آن جمع نیست و چه بسا بازهم در تصمیم گیری محلی، گرایشها و علایق و نیازهای افراد، نادیده گرفته شود.
حکومت فدرالی اتحاد چند دولت مستقل است که از اتحاد آنها شخصیت بینالمللی جدیدی بدون این حکومتهای عضو صلاحیتهای اساسی خود را از دست بدهند، ظهور مییابد. به عبارت دیگر حکومت فدرالی عبارت از اتحاد چند دولت مستقل از طریق یک قانون اساسی با حفظ استقلال نسبی داخلی و دارای شخصیت بین المللی واحد و با سپردن اختیارات وسیع به حکومت مرکزی فدرال(دانش،1389: 164).
6. مفهوم فدرالیسم در علوم سیاسی:
علوم سیاسی از منظر انواع نظام های سیاسی و نسبتی که حکومت و دولت با شهروندان دارد، به موضوع نگاه میکند. در این دیدگاه نظامهای سیاسی طبقه بندی میشوند و ویژگیها و شرایط هرنوع نظام سیاسی مورد مطالعه قرار میگیرد. گونه شناسی نظام سیاسی به اشکال مختلف صورت گرفته است. کثرت گرایان افراطی حتی معتقد است که هیچ سازمان اقتدار مرکزی نباید وجود داشته باشد و قدرت کاملا باید میان گروهها و اجتماعات محلی محلی توزیع شود.
در مقابل این دیدگاه، برخی دیگراز کثرت گرایان نیز عقیده دارد که بالاخره یک مرجعیت نهایی واحدی باید وجود داشته باشد تا تصمیمات مربوط به کلان جامعه را اخذ کند یک دولت مرکزی که برخی از حوزههای تصمیم گیری را به طوری انحصاری در اختیار خود داشته باشد تا تصمیمات مربوط به کلان جامعه را اخذ کند یک دولت مرکزی که برخی از حوزههای تصمیم گیری را به طور انحصاری در اختیار خود داشته باشد. نظام فدرالی به عنوان نظامی که حقوق اقلیتها و گروه های مختلف در جامعه حساسیت نشان میدهد مورد توافق است اما در باره نحوه و محدوده مداخله حکومت مرکزی در مناطق مختلف، آرائ متفاوتی وجود دارد.
وقتی برخی دولت های از لحاظ اقتصادی عقب مانده یا ازلحاظ نظامی ضعیف داوطلبانه توافق می کند وحدت یابند، اتحادیه فدرالی به وجود میآورند.چنین اتحادیه ای با یک قرارداد یا موافقت نامه حاصل می شود، دولت جدید تاسیس می گردد، و طرف های قرارداد حاکمیت خود را به آن واگذار می کند. گاهی دولت های مقتدر نیز فدراسیون تشکیل میدهند، ایالات متحده آمریکا نمونه این گونه فدراسیون است. و کشورهای دیگری مانند جمهوری فدرال آلمان، کانادا، آسترلیا و هند در این زمره قرار دارند. (عالم،1373، ص338).
در حکومت فدرالی، حکومت مرکزی در مورد مسایل عمده مربوط به منافع عمومی یا مشترک مانند ارتش و امنیت، اقتصاد و مسایل مالی، و پولی، نشانه های ملی و سیاست خارجی، تصمیم گیری و اقدام می کند و واحدهای محلی، یا تشکیل دهنده فدراسیون، به مسایلی که از لحاظ محلی اهمیت دارند، می پردازند.توزیع اختیارات میان مرکز و واحدها را قرار داد تشکیل فدراسیون تنها از راه یک روند رسمی و قانونی مقرر در قانون اساسی میسر است.(عالم،1373،ص 339).
همانطوری گفته شد، فدراسیون از راه روند تجزیه هم به وجود میآید. وقتی دولت تک ساختی سرزمین وسیع بخواهد ضمن قبول گوناگونی، وحدت سراسری را حفظ کند یا وقتی بخشهای آن آرزوی خود مختاری دارند، فدراسیونی به وجود میآید. حکومت مرکزی مسایل مربوط به منافع عمومی را برای خود نگاه می دارد در حال که بقیه اختیارات را به واحدهای خود مختار انتقال می دهد. این وضعیت با یک قانون اساسی به وجود میآید و فقط از راه روند عادی اصلاح قانون اساسی قابل تغییر است.کانادا نمونه این نوع فدراسیون است. (همان، 1373، ص 339).
فدرالیسم قدیمی ترین گرایش نظری در مکتب نهاد گرایی است. فدرالیسم در تحلیل خود از سازمان های بین المللی توجه خاصی به نمونه تاریخی ایجاد دولتهای فدرال و کنفدرال در پایان قرن 18 و بعد از آن مبروز میدارد. فدراسیونها با تصمیمات آگاهانه نخبگان سیاسی دولتها و با حمایت جنبشهای عظیم در جوامع مربوطه تاسیس میشوند. با وجود آنکه هر دولت موجود در فدراسیون هویت خود را حفظ میکند، نظم مشترک به وجود میآید (ریتبرگر و همکاران، 1389: 44).
ساختار فدرالیسم:
گفتار اول: نهادهای دولت مرکزی فدرال:
دولت فدرال در مرحله اول دارای یک قانون اساسی فدرال است که باید تمام فعالیتها و صلاحیتهای خود را در سطح مرکز و ایالات مطابق آن تنظیم نماید و مثل هر حکومت دیگری دارای سه قوه است.
1.پارلمان فدرال
پارلمانهای فدرال معمولا از دو مجلس تشکیل میشو: یکی مجلس نمایندگان مردم است که بر اساس اصل وحدت و به تناسب نفوس و دولتها ی عضو از حق مساوی بر خوردار نیستند، بلکه تعداد نفوس آنها ملاک است. دیگر مجلس سنا یا اعیان است که به طور خاص از دولت های عضو نمایندگی میکند. به طور مثال مجلس سنای آمریکا از یک صد سناتور تشکیل شده که در واقع از هر ایالت به طوری مساوی، دو سناتور در آن عضویت دارند. این اشخاص گاهی با انتخابات مستقیم از طرف مردم هر ایالت و گاهی توسط پارلمان های محلی انتخاب میشوند.
در آلمان فدرال خود حکومت های محلی نمایندگان ایالات را انتخاب میکند. در ٱمریکا مجلس سنا نسبت به مجلس نمایندگان از صلاحیتهای بیشتری بر خوردار است. به عنوان مثال تصدیق معاهدات بین المللی و موافقت با تعیین مامورین عالی رتبه دولت، به خصوص وزرا، از صلاحیتهای سنا است. مدت دوره کار سنا نیز شش سال اما دوره کار مجلس نمایندگان تنها دو سال است. البته در آلمان فدرال برعکس است؛ صلاحیتهای مجلس نمایندگان دولتهای عضو بند سرات است و تعداد اعضای مجلس دوم، یعنی بند سرات نیز مساوی نیست، بلکه از ده ایالت عضو فدرال به تناسب جمعیت آنها انتخاب میشوند، سه نماینده از دولتهایی که جمعیت آنها از دو میلیون بیشتر نیست و چهار نماینده از دولتهایی که بین دو تا شش میلیون جمعیت دارند و پنج نماینده برای دولتهای عضوی که بیشتر از شش میلیون جمعیت دارند (دانش، 1401: 50).
2. قوه اجرائیه فدرال
قوه اجرائیه فدرال، نظام خاصی ندارد. درآمریکا در رأس قوه اجراییه رییس جمهور قرار دارد. چون نظام ریاستی است و در سیستم ریاستی، رییس جمهور به طور مستقم از طرف مردم انتخاب میشودکه هم دولت و هم قوه اجراییه را تمثیل میکند؛ اما در برخی دیگر از کشورهای فدرالی مثل آلمان، کانادا، و آسترلیا که سستم پارلمانی دارند، در رأس قوه اجراییه، صدر اعظم قرار دارد که در مقابل پارلمان مسوول است.اما در سوئیس قوه اجراییه به صورت شورایی اداره میشود. این شورا هفت عضو دارد که همگی توسط پارلمان دو مجلسی سوئیس برای چهار سال انتخاب میشوند و یک نفر از آنان برای یک سال به عنوان رئیس شورا برگزیده می شود. هریک از اعضایی این شورا مسوولیت یک یا چند وزارتخانه را نیز به عهده دارند (دانش، 1401: 51).
3. قوه قضائیه فدرال
قوه قضائیه فدرال صلاحیت وسیعی دارد که در رأس آن کنترل و نظارت بر توضیع صلاحیت ها بین دولت فدرال و دولتهای عضو و عدم تخطی آنان از محدوده صلاحیت تعیین شده است. هم چنین دیوان عالی قضا این وظیفه را به عهده دارد که قوانین دولت فدرال را کنترل کند تا از صلاحیتها خود تجاوز نکرده و حقوق دولتهای عضو را نیز کنترل کند تا قوانین اساسی فدرال را نقض نکنند. تمام اختلافات بین دولتهای عضو نیز از طریق قوه قضائیه فدرال حل میشود. چون دولتهای عضو، شخصیتهای بینالمللی ندارند تا از راه های دیپلیماتیک به حل و فصل آنها پرداخته شود. پس باید از طریق حقوق داخلی حل شود (همان، 1401: 51).
گفتار دوم: نهادهای ایالتی:
در کنار نهادهای مرکزی ایالتها یا هریک از واحدهای محلی عضو فدرال نیز از عین نهاد های دولتی برخوردار هستند. یعنی هر ایالت دارای قانون اساسی و همچنین دارای قوه مجریه، قوه مقننه و قوه قضائیه است. نهادهای ایالتی مکلف است هم قانون اساسی فدرال و هم قانون اساسی خود و قوانین فرعی ملی و محلی را رعایت کنند (دانش، 1401، 51).
انواع و اشکال فدرالیسم:
معیارهای خاصی در تقسیمبندی نظام فدرال وجود دارد، بر اساس نحوه و چگونگی تنظیم روابط و سازمان دهی میان دولتی، بین دولتهای فدرال و ایالتی و بر اساس دو نوع فدرالیسم موازی و ادغامی، میتوان از فدرالیسم دوگانه یعنی رقابتی و تعاونی یا همیاری یعنی اتحادیهای نام برد. و در تقسیمبندی دیگر، فدرالیسم را میتوان به فدرالیسم متحد کننده یعنی متمرکز و فدرالیسم جدا کننده یعنی غیر متمرکز از هم تفکیک کرد.
1. فدرالیسم رقابتی یا دوگانه:
فدرالیسم دوگانه یا رقابتی در وجود نهادهای دولتی، به صورت نوع موازی آن در هر دو سطح فدرال و ایالتی و همچنین تقسیم و تفکیک کاملا مشخص وظایف و اختیارات بین این دو تبلور مییابد. این به این معنی است که هر یک از طرفین دولت فدرال و دولت ایالتی وظایف خاص و مشخصی را به عهده دارند و بدون دخالت همدیگر، موظف به انجام این وظایف هستند. فدرالیسم دوگانه بر اصول چند گانگی و رقابت استوار است مانند فدرالیسم سوئیس و آمریکا.
در این مدل از بطن روند پیدایش مناسبات تولیدی سرمایه داری روئیده است که رقابت در بازار را به اصل رقابت میان ایالتها تعمیم داده است. این مدل بیشتر در کشورهایی تحقق یافته است که از اتحاد داوطلبانه چند دولت موجود، به وجود آمده اند. در این مدل، دولتهای ایالتی در حوزه حقوق، اقتصاد، آموزش و غیره از استقلال گستردهتری برخوردارند و هر کدام در قبال یک دیگر، مسوولیتی ندارند. دولتهای ایالتی میکوشند تا با جذب سرمایه گذاری های خارجی رشد اقتصاد خود را نسبت به سایر دولتهای ایالتی افزایش دهند. (یوسفی، 1398: ص123).
2. فدرالیسم تعاونی:
فدرالیسم تعاونی، همکاری و تشریک مساعی آگاهانه حکومت مرکزی و حکومتهای ایالتی در راه تحقق هدفهای خاص را فدرالیسم تعاونی مینامند. به این ترتیب که در هنگامی که حکومت محلی با مشکل عدیدهای مواجه میشوند که فراگیر و مشترک میان آنها و حکومت های محلی دیگر است، حکومت فدرال یا مرکزی خود را موظف میداند که وارد عمل شود و مشکل را در سطح گستردهای حل نماید. کمکهای مالی دولت فدرال از آن جمله است. (رضایی، 1390: 202).
3. فدرالیسم تمرکز گرا:
فدرالیسم تمرکزگرا بر حفظ نظامی مبتنی بر یگانگی و وحدت با از بین بردن گوناگونیهای اصلی دلالت دارد. از این دیدگاه هدف اصلی، انتخابات و شناسایی عناصر جدایی طلب و در نهایت، خارج کردن آن ها از صحنه است. از این منظر فدرالیسم بر یک ایدئولوژی تمرکز گرا تکیه دارد. یعنی در اینجا فدرالیسم، برای جمع کردن اجتماعات مختلف و ایجاد یگانگی میان آنان به وجود میآید تا نیروهای جدایی خواه را از صحنه خارج کند. این نوع روی کرد به فدرالیسم، وحدت و نه گوناگونی، ارزش شمرده میشود. هدف این نظام فدرالی آن است که عناصر جدایی طلب را منزوی کرده و از صحنه حامعه سیاسی خارج کند. (همان..ص:202).
4. فدرالیسم عدم تمرکزگرا:
در مقابل فدرالیسم تمرکزگرا فدرالیسم عدم تمرکزگرا وجود دارد. هدف اصلی عبارت از برقراری موازنه بین آزادی و قدرت است. این نوع فدرالیسم در شکل افراطی آن در دیدگاههای کروپوتکین و پرودن و باکونین مطرح شده است. برای پرودن قدرت بدون آزادی که آن را مورد سوال قرار دهد یا رام کند یا در مقابل آن مقاومت کند واژه بیهوده است. همان طوری که آزادی بدون قدرتی که آن را متعادل کند بی معنا است. در این حالت فدرالیسم در همه فعالیتهای اجتماعی اعم از اقتصادی و فرهنگی نیز اعمال میشود.
در این نوع فدرالیسم بیشتر مسائل تنوع نژادی، قومی و زبانی یک کشور به اختلافات داخلی منجر شده و استقلال طلبی در آن مطرح شده است، مورد بحث است. و در فدرالیسم عدم متمرکز تأکید اصلی بر حد اکثر آزادی و استقلال برای واحدهای فدرال یا ایالتها صورت میگیرد. به این معنا که دولتهای ایالتی که در واقع هر کدام منتسب به یک قوم خاص هستند، در پی آن اند که از بیشترین آزادی و استقلال در برابر هم به ویژه در برابر دولت فدرال مرکزی برخوردار باشند. به همین دلیل است که برخی، این حس استقلال طلبی را تمایل به تجزیه طلبی تفسیر میکنند، در حالی که لزوما چنین چیزی نمیتواند باشد (یوسفی،1398: 124).
5. فدرالیسم متعادل:
این نوع فدرالیسم روشی است که به خواستههای بشری در مورد چگونگی حفظ استقلال با ایجاد همبستگی پاسخ میدهد. در این نوع نظام فدرالی تمرکز و خود مختاری نسبت به قابل قبولی پیدا میکنند و میان یگانگی و چندگانگی تفاهم سازندهای برقرار میشود.
6. فدرالیسم ملیتی:
در این نوع نظام تقسیمات کشوری بر اساس پراگندگی لیسانی و یا مذهبی اقوام مختلف موجود در آن کشور است. به اقلیتهای ملی میدان میدهد و به آروزی خود گردانی تحقق میبخشند. البته این نوع نظام به خلق و خوی ملتها و فرهنگ سیاسی و وفاداری همگان نسبت به قانون اساسی بستگی دارد.
7. فدرالیسم منطقهای:
این نوع فدرالیسم معمولا بر اساس منطقهای استوار است. بر خلاف فدرالیسم ملیتی، تقسیم کشور و مطابق با شرایط جغرافیایی و گستره سر زمین است و از حقوق برابری فردی در درون جامعه مشترک ملی دفاع میشود. اما اداره کشور بر اساسی تقیسمات منطقهای کارایی کمتری در حل مشکلات اقلیتی دارد. ایالتهای ملی به دنبال قدرت روز افزون است ولی ایالت های جغرافیایی به قدرت مساوی و حتی کاهش آن رضایت میدهند. (رضایی، 1390: 202).
8. فدرالیسم مجزا:
اگر تصمیمات گرفته شده در مرکز شامل حال واحدهای فرعی نباشد در این صورت بحث فدرالیسم مجزا مطرح است.
9. فدرالیسم متقارن و فدرالیسم نامتقارن
در صورتی که همه اعضا دارای حقوق یکسان و متساوی باشند این نوع فدرالیسم را متقارن مینامند و در غیر این صورت نامتقارن. نمونهاش اسپانیا می باشد که بین اختیارات نواحی مختلف آن کشور تفاوتهای فراوان وجود دارد. مناطق باسک، کاتالونی و گالیسیا دارای اختیارات و حقوق فراوانی تری نسبت به سایر مناطق ایالات میباشند (دانش، 1401: 69).
نسبت فدرالیسم با نظامهای مختلف سیاسی دیگر:
با این که فدرالیسم یک سیستم صرفا اداری نیست و خود یک نظام سیاسی با ویژگیهای خود است، با نظامهای سیاسی دیگر میتواند نسبتهای متفاوت داشته باشد. که چند نمونهاش را مورد بررسی قرار می دهیم.
قبل از اینکه فدرالیسم را با نظامهای دیگر نسبت سنجی کنیم باید اول انواع نظامهای سیاسی را معرفی کنیم.
گفتار اول: مفهوم نظام سیاسی:
مفهوم نظام سیاسی رهیافتی نو در شناخت پدیده سیاسی و دربرگیرندهای نه تنها نهاد سیاسی رسمی بلکه همه انواع فعالیت سیاسی در جامعه است. نظام سیاسی بخشی از نظام عام است و بر بستگیهای درونی اجزای گوناگون این نظام دلالت میکند. مفهوم نظام سیاسی و نیز نظریه نظام سیاسی در سالهای اخیر پرورده شده است. در چارچوب علوم اجتماعی، مفهوم نظام نخستین بار در مردم شناسی به کار برده شد. در علم سیاست، ایستون و آلمون در پرورش نظریه نظام سیاسی نقش برجستهای بر عهده داشته اند. (عالم، 1396: 149)
گفتار دوم: تعریف نظام سیاسی:
نظام در لغت به معنای آراستن، نظم دادن، مرتب کردن و به معنای ارتش میآید، و نظام سیاسی در یک عبارت کوتاه به معنای ساخت قدرت دولتی و مجموعهی نهاد آن و قواعد حاکم برآنها است. نظام و نظام سیاسی گاهی به رژریم و رژیم سیاسی نیز تعبیر میشود. نظام سیاسی شکل و ساخت قدرت دولتی و همهی نهادها اعم از سیاسی و اداری، اقتصادی، قضائی، نظامی، مذهبی و چگونگی کارکرد این نهادها و قوانین و مقررات حاکم بر آنها است. رژیم سیاسی نمودار بافت نهادهای سیاسی و شیوه اعمال قدرت سیاسی است.
قدرت سیاسی باید برای تضمین سلطه خویش در قالب حقوق ورزیده شود و برای ادامه حیات نهادینه شود. نهادهای سیاسی به مثابه سنگ بنای رژیمها تلقی میشود. قدرت در میان نهاد های سیاسی به تناسب تحولات و مناسبات تکامل جامعه، توزیع می گردد. صلاحیتها دسته بندی میشود و ارگان های مناسب برای هریک از فعالیتها، وظیفهی اعمال آنها را به عهده میگیرند (دانش، 1389: 175).
گفتار سوم: انواع نظام سیاسی:
در جهان نظامهای سیاسی متعدد وجود دارد که بر مبنا و تعدد حکمروای و اهداف آنان پدید میآید و از نظر ارسطو شش نوع رژیم و یا نظام سیاسی وجود داشت.
1. دموکراسی یا مردم سالاری:
نظامی است که قدرت در اختیار مردم است که خود مستقیما یا توسط نمایندگان خود آن را اعمال میکند. برخی از پژوهشگران سیاسی دموکراسی را نه شکلی از حکومت میداند بلکه دولت هم میداند. اما برخی دیگر از دموکراسی به عنوان فلسفه اجتماعی یاد کرده است. دموکراسی به عنوان شکلی از دولت صرفا شیوه انتصاب، در اختیار گرفتن و برکنارکردن حکومت است. اما دایسی از دموکراسی چنین تعریف دارد: در دموکراسی بخش بزرگی از کل ملت هئیت حاکم است (عالم،1396: 295).
یک دیدگاه کمتری روئیایی که کاربرد آسانتری نیز دارد، توسط هانتگتون ارئه شده است. در این دیدگاه، آزمونی برای تحکیم دموکراسی در نطر گرفته شده و آن این است که جریان که پس از انتخاباتی دموکراتیک قدرت کسب میکند و پس از شکست انتخاباتی با شرائط مشابه، قدرت را بدون مقاومت و یا تغییر نتایج واگذار کند (پیتربرنل، 1391: 215).
دکتر سعید میرترابی در کتاب مبانی سیاست تطبیقی دموکراسی را چنین تعریف میکند: در دموکراسی، قدرت سیاسی به طور مستقیم یا غیر مستقیم در چارچوب مشارکت، رقابت و آزادی اعمال میشود(میرترابی1394: 187).
2. اریستو کراسی:
نظامی است که تنها بخشی از مردم بر مبنای یک فضیلت، قدرت را به دست میگیرند. (دانش، 1401). بنا به تعریف عبدالرحمن عالم در بنیادهای علم سیاست، آریستو کراسی عبارت از شکلی حکومتی است که در آن به طور نسبی بخشی کوچکی از شهروندان در تعیین مقامات عمومی و تدوین سیاستها نقش دارند (عالم، 1396: 282).
3. مونارشی یا تک سالاری:
نظامی است که قدرت به دست یک نفر به نام پادشاه است و او بر اساس قوانین ثابت و پیش پرداخته خود عمل میکند این نظام در اساس خود منافع عمومی را در نظر ندارد، ولی گاهی میتواند کارهای عظیم و خیر اندیشانه داشته باشد (دانش، 1401)
4. دسپودتیسم یا دیکتاتوری:
رژیمی است که همه قدرت به دست یک نفر قرار داشته و او بدون قاعده و قانون و با جبر و اکراه و مطابق اراده خود عمل میکند و اساس آن بر ترس گذاشته شده است. (دانش، 1401) یا به عبارت دیگر دیکتاتوری عبارت از به دست گرفتن اقتدار فوق قانون توسط رئیس دولت. و به تعبیر آلفرد کوبان دیکتاتوری حکومت یک نفر است که مقام خود را نه از راه ارث، بلکه با زور، یا رضایت، یا ترکیبی از آنها به دست آورده است. دیکتاتور دارای حاکمیت مطلق است، یعنی همه قدرت سیاسی در نهایت از اراده او بر میآید و گسترهی او نا محدود است (عالم، 1396: 285).
5. فاشیسم:
فاشیسم به عنوان دولت، شکل رادیکالشده محافظه کاری است و در شرایط تاریخی خاصی پدید میآید و پایگاههای اجتماعی و اقتصادی خاص خود را دارد. به طور کلی فاشیسم به عنوان ایدئولوژی و جنبش اجتماعی، واکنش طبقات و شیوه زندگی سنتی آسیبدیده از فرآیند نوسازی و مدرنیسم بوده و بر ضد جامعه مدرن و مظاهر فکری آن از جمله لیبرالیسم، دموکراسی و سوسیالیسم قیام کرده است. اما دولت فاشیستی با جنبش فاشیستی یکی و یکسان نبوده است. رژیمهای فاشیستی همواره با مشکل اداری جامعه دوگانه نیمه سنتی و نیمه مدرن مواجه بودهاند. نوسان رژیمهای فاشیستی میان این دو بخشی از عوامل مهم پیچیدگی پدیده فاشیست و دشواری فهم آن بوده است.
از نظر ساختار اقتصادی، دولتهای فاشیستی هیچ گاه در عمل سلطه کامل و سراسری پیدا نکردند و دستگاههای سیاسی آنها هم دائماً دچار رقابتها و کشمکشهای شخصی و گروهی بود. تداوم مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و تکیه دولتهای فاشیستی بر سرمایههای تجاری و مالی موجب شده تا برخی مفسرین فاشیسم را اصولاً نوعی از دولت سرمایهداری توصیف کنند. برخی مارکسیستها، فاشیسم را به عنوان ” دیکتاتوری بورژوازی” تعریف کردهاند. اما در واقع فاشیست در کشورهای نیمه صنعتی و نیمه سرمایهداری پیدا شد. در حقیقت فاشیسم شکل غیر دموکراتیک حکومت است و در برخی از جامعه های سرمایه داری تجربه شده است. این شکل حکومت در دهه 1930 با فرمانروایی حزب نازی در آلمان هتلر و حزب فاشیست در ایتالیای موسولینی گسترش یافت (عالم، 1396: 289).
6. پادشاهی:
پادشاهی کهنترین شکل حکومت است. اگر چه شکل پادشاهی حکومت طی عصر جدید، در نتیجه پیدایش سریع دموکراسیها، فروپاشید، اما در شکورهای مانند بریتانیا، نیپال، بلژیک، نروژ، عربستان سعودی، جاپان، پا برجاست. پادشاهی را میتوان به مورثی، انتخابی، استبدادی و محدود یا متنی بر قانون اساسی تقسیم نمود (عالم،1396: 277).
گفتار چهارم: نسبت فدرالیسم با انواع نظامهای سیاسی دیگر
1. نسبت فدرالیسم با دموکراسی:
در رابطه با فدرالیسم و دموکراسیی باید گفت که سیستم فدرالی با اینکه بهترین ظرفیت و مناسبترین فرصتها را برای تحقق دموکراسی فراهم میکند و شهروندان را در تصمیم گیریها دخیل میگرداند ولی نباید چنین پنداشت که با تطبیق فدرالیسم ، دموکراسی، خود به خود تطبیق خواهد شد. در کنار این که اکثر کشورهای فدرال دارای نظام دموکراتیک هستند، در عمل میبینیم که اگر همه عناصر دموکراسی را در نظر بگیریم، همه دولتهای فدرال، دولتهای دموکراتیک نیستند که یک نمونه آن اتحاد جماهیر شوروی در گذشته بود و نمونه دیگر آن امارات متحده عربی است که از شیخ نیشنان خلیج فارس تشکیل شده است که دولت فدرال مرکزی و حکومتهای ایالتی آن بافتی دموکراتیک به آن صورتی که در دموکراسیهای دیگر رایج است ندارد. (دانش، 1401: 64).
2. نسبت فدرالیسم با جمهوریت و پادشاهی:
از سوی دیگر نظام فدرالی هم با جمهوریت سازگار است و هم با نظام پادشاهی. مثلا اسپانیا و بلژیک یک نظام فدرال سلطنتی مشروطه پارلمانی دارند (همان، 1401: 65).
3. نسبت فدرالیسم با نظامهای پارلمانی و ریاستی:
فدرالیسم از نگاه نسبت با نظامهای ریاستی و پارلمانی و نیمه ریاستی با وضعیت کشورها متفاوت است یعنی بعضی کشورهای فدرال، نظام ریاستی دارند مانند ایالات متحده آمریکا و بعضی کشور ها نظام پارلمانی دارند مانند آلمان، هند، پاکستان، آسترالیا، کانادا و غیره و بعضی از از کشور های دیگر هم نظام نیمه ریاستی دارند مانند روسیه. در مجموع با همه اینها نظام فدرالیسم سازگاری دارند (دانش، 1401، 65).
معایب فدرالیسم:
تمام جریانها و نظام سیاسی در هر کشوری وجود دارد دارای نقطه قوت و ضعف و چالشهای خودش را دارد و نظام فدرالیسم نیز این این امر استثنا نبوده و فرصت ها و چالشهای خودش را دارد که به طور خلاصه مورد بررسی قرار میدهیم.
1. آسیب دیدن وحدت ملی:
یکی از چالشهای که از طرف منتقدان فدرالیسم مطرح شده این است که تعدد زبان وها و فرهنگها به وحدت ملی صدمه میزند و وحددت ملی را به مخاطره میاندازد و از طرف دیگر برابری کامل بین همه شهروندان اصلا امکان پذیر نیست و سوالی که مطرح میکند میگوید: آیا امکان دارد که نهادهای عمومی به گونهی ساخته شود که هیچ کسی احساس اهانت، تبغیض، و تحقیر و بی عدالتی را نوکند؟ و آیا امکان دارد که در کشوری که هویتهای مختلف و ملیتها و اقوام و فرهنگ های مختلف و گروههای متنوع زندگی می کند ترتیبات مدیریتی سیاست و اجتماع به گونه ای باشد که همه راضی باشد؟ در حال که این گونه نیست این یک ایدهی آرمانی است که تحقق خارجی نخواهد داشت (دانش، 1401: 101).
2. حس تجزیه طلبی:
یکی از چالشهای فدرالیسم احساس تجزیه طلبی را در ایالتها گفته است که فدرالیسم شکافهای قومی، جغرافیایی و فرهنگی و اقتصادی را در ایالات به وجود آورده و در نتیجه باعث تجزیه کشور میشود.(یوسفی، 1398: 127).
3. تعدد شکافها:
فدرالیسم نمیتواند از از درگیری و تشدد بین فرهنگهای ایالتی و شکاف های اقتصادی ایالات و از فروپاشی نظم دموکراتیک مصون بماند و هر وقت احتمال این را میدهد که اعلام خود مختاری از طرف ایالات و در گیری بین ایالات به وجود بیاید و هر نوع شکافهای قومی، سمتی، جغرافیایی و فرهنگی به وجود بیاید.(اندرسون، 1402: 148).
4. عدم تقویت دموکراسی:
مشکل دیگری که از طرف منتقدین فدرالیسم مطرح است؛ میگوید نظام فدرالیسم تضمینی وجود ندارد که دکوکراسی را تقویت کند و حتا ما در تاریخ شاهد بوده ایم که در بعضی از کشورهای فدرالی نه تنها دموکراسی وجود نداشته بلکه دیکتاتورترین رژیمها نیز حاکم بوده است مانند اتحاد جماهیر شوری سابق که نظام فدرالی داشت (دانش، 1401: 104).
مزایای فدرالیزم:
هیچ نظام سیاسی نیست که مزایا و چالشهای خودش را نداشته باشد؛ فدرالیزم نیز فرصتها و چالشهای خویش را در هر کشور که حاکم بوده داشتهاند. چالشهای مشترک فدرالیسم را به شکل مختصر بیان نمودم و حال مزایای فدرلیسم را نیز مختصرا اشاره میکنیم.
1. شکلگیری دولت بزرگ:
فدرالیسم میتواند زمینه را برای شکلگیری دولتهای بزرگ با امکانات عظیم اقتصادی و امنیتی برای دفاع خود و مردم و سرزمین شان فراهم کند. فدرالیسم چه با انگیزه انقسامی و چی با انگیزه انضمامی به وجود آمده باشد یک قدرت بزرگ را به وجود میآورد، فدرالیسم حتا توانستند یک قاره و براعظم را زیر یک چتر حکومت مرکزی جمع کند و از یک آدرس قوی و قدرت بزرگ ظاهر شود مانند قاره آمریکا و حتا اتحادیه اروپا در صدد فدرالی شدن این قاره است و جهان اسلام نیز اگر تبدیل به نظام فدرالی شود، تبدیل به یک دولت بزرگ خواهد شد و در نتیجه یک قدرت بزرگ در جهان ظاهر خواهد شد.
2. افزایش رقابت:
در نظام فدرالیسم بین شهروندان و حکومتهای محلی یا دولتهای ایالتی رقابت سالم ایجاد شده و در نتیجه باعث توسعه و پیشرفت کشور میشود (یوسفی، 1398: 136).
3. توازن بین حکومت مرکزی و حکومتهای محلی:
فدرالیسم بین وحدت ملی و خودمختاری برای اطراف و یا بین دولت مرکزی و دولتهای محلی آشتی و توازرن ایجاد میکند. و نخست یک قانون اساسی در مرکز به تصویب میرسد و بعدا به ایالتها هم اجازه داده میشود که متناسب با مصالح و نیازهای خود قوانین خاص خود را داشته باشند. و از تکروی و خود محوری و تمرکزگرایی دولت مرکزی جلوگیری میکند و همه صلاحیتهای دولت مرکزی و دولتهای محلی و ایالتی در قانون اساسی تسجیل و توضیع میشود و حتا حکومت مرکزی نمی تواند قانون اساسی را به تنهایی به نفع خود تعدیل کند (دانش، 1401: 117).
4. ثبات سیاسی:
نظام فدرالی در مواجه با تحولات و شرایط متغیر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از انعطاف بیشتری برخوردار است و از این جهت باعث ثبات بیشتری سیاسی و حقوقی میشود لذا قوانین اساسی آمریکا 1789 و سوئیس 1848، کانادا 1867 و آسترلیا 1901 از قدیمیترین و با ثبات ترین قوانین اساسی در سطح جهان هستند و این چهار کشور فدرالی به اضافه آلمان توانسته اند که خود را با همه شرایط متغیر انتباق بدهند و از ثبات پایدار سیاسی و اقتصادی و حقوقی در سطح ملی و بینالمللی برخوردار است (همان، 1401: 118).
5. نهادینه دموکراسی:
در نظام سیاسی به ارزشهای دموکراسی احترام گذاشته میشود. به عبارت دیگر در این نظام بستر مناسب برای تحقق دموکراسی فراهم است و از استبداد و تمرکز قدرت جلوگیری میشود. در این نظام به همگی به شمول مردمان ایالتها اجازه داده می شود که در تعیین سر نوشت خود آزادانه سهم بگیرند و متناسب با شرایط خاص خود قوانین و نظامهای اداری خاص خود را داشته باشند و در تحکیم پایه های مردمی دولت سهم فعال بگیرند.
6. امکان وضع نظامهای سیاسی متفاوت:
نظام فدرالی این زمینه را فراهم میکند که نظامهای سیاسی و اداری مختلف در ایالتهای تجربه شوند و از هر جهت مورد آزمایش قرار بگیرند که در نتیجه هر ولایت میتواند نظامی را برگزینند که در عمل آزمایش شده و یا مصالح اهداف آن ولایت مطابقت داشته باشد.
7. امکان رواداری فرهنگی:
نظام فدرال اگر با ساز کار مناسب و دقیق و با تفاهم همه جوانب تطبیق شود، بدون شک نسبت به نظام بسیط و تک ساخت، در هر دو عرصه داخلی و خارجی و در عرصه های مختلف رقابت و قانونگذاری و اجرایی سامان یافتهتر خواهد بود و زمینه همکاریها و تعاملات انسانی و احترام متقابل و روحیه رواداری و همگرایی را بیشتر خواهد ساخت.
8. نظارت مردم بر حکومت:
در سیستم نظام فدرال مردم آماده میشوند تا در ادارهی امور کشور نظارت و دخالت بیشتر کند، مردم در این سیستم تشویق میشوند که به صورت وسیعتر در اداره امور حکومتی شرکت و سهم بگیرند. آنان با مشاهدات اختیارات قانونی ایالات خود، بیشتر ترغیب به شرکت در انتخابات به عنوان نامزد و رای دهنده میشوند، این امر موجب مشارکت سیاسی گسترده شده که در دموکراسیهای مدرن خود یک ارزش محسوب میشود (یوسفی، 1398: 126).
9. تأمین عدالت:
مهمترین مزیت فدرالیسم که در حقیقت فلسفه سیاسی آن را تشکیل میدهد، نسبت دوجانبه فدرالیسم با پلورالیسم از یک طرف و عدالت از طرف دیگر. عدالت محور کلیدی دولت داری است. فدرالیسم به عدالت نزدیکتر است. زیرا بدهیترین مفهوم عدالت، اعطای حق به صاحب حق است و این که هر فردی در جامعه از حقوق مشروع خود در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی برخوردار باشد و فدرالیسم با توجه به ارزشها و اصولی که در آن نهفته شده است میتواند عدالت را در سطح مناسبی در جوامع متکثر و متنوع تطبیق کند (دانش، 1401: 120.