در شب اول ماه محرم، ماه عزا و ماتم، تندیس شهید مزاری شبانه از سوی سنگ دلان و ستمپیشگان تخریب شده است. شکی نیست که این کار اهانت بزرگ به یک قوم و مردم باعزت افغانستان است. مردمی که از یکسو، همواره برای ساختن، آبادانی، عزت و استقلال افغانستان تلاش کرده بودند؛ اما از سوی دیگر، سالیان سال زندگی فردی و جمعیشان با ظلم، ستم، تبعیض، طردشدگی، محرومیت، اهانت، تحقیر، اسارت، غصب و از جاکندگی سرزمینی، حتی بردگی و جنوساید قومی و مذهبی گره خورده بود. در یک کلام مردمی که فقط از حق زنده بودند آن هم در یک شرایط دشوار برخوردار بودند و از هیچ نوع حقوق دیگر بهرهای نداشتند.
شهید مزاری در چنین شرایطی پرچم عدالتخواهی را بلند نمود و از حقوق تمام مردم افغانستان و از جملههزارهها و شیعیان دفاع کرد. شهید مزاری در برابر منطق سلطه قومیت که بسته به شرایط زمانی مذهب و مکاتب بشری را در خدمت خود گرفته بود، مقاومت کرد، هژمونی سقف استبداد تاریخی را در نوورد و بر بنیاد عدالت طرح نو در انداخت؛ « فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم».
اگر تا این زمان استبداد و سلطه قومی خود را در پشت نقابهای رنگارنگ و گاه جذاب مخفی کرده بود، اما با مقاومت شهید مزاری دیگر تشت رسوایی آن از بام افتاد. گفتمان مقاومت شهید مزاری هویت و تاریخ ستم بار سلطۀ مطلقه و ستم پیشۀ افغانستان را برای همگان روشن ساخت و در مسیر تاریخ انقطاع ایجاد کرد، سیستم عصبی سلطه کاملا بهم ریخت و بنیادهای مشروعیت و مقبولیت جعلی و تحمیلی آن نابود و دود هوا گردید.
شهید مزاری نه تنها خود بازی، بلکه از اساس قاعده بازی را تغییر داد و بجای جنون و جنگ قدرت، انسانی شدن قدرت را مطرح کرد. در این گفتمان قدرت در خدمت استعلای انسان است، برعکس نظام سلطه که در آن انسانها در خدمت قدرت و سلطه و ابزاری شهوت و لذت طلبی و ستم بیشتر است؛ از همین رو بود که برای رسیدن به قدرت از هیچ نوع خیانت و حتی قتل نزدیکان هم دریغ نمیورزیدند. فراتر از قابیل حتی پدر را نیز کشتند تا بتواند حرم سرا و کاخ لذت را تصاحب کند.
شهید مزاری این تاریخ را دگرگون ساخت. لذا با عمق و جود انسانهای عدالتخواه افغانستان پیوند وجودی برقرار کرد. بین استاد مزاری و مردم رابطۀ دوسویه ایجاد شده بود؛ او خود را در آیینه مردم ستمدیده میدید و مردم نیز برای او از تمام هستی حتی از جانش میگذشت. در نهایت شهید مزاری نیز همانگونه که در آخرین سخنرانی خود بیان کرده است، برای مردم هزاره جانش را از دست داد و به شهدا پیوست و با قبول شهادت بدست انسانهای جاهل و ظالم زمان، هزاره را احیا و برای همیشه زنده کرد. حیات جسمانی شهید مزاری از مردم گرفته شد، ولی حیات معنوی و حقیقی او همیشه برای مردم زنده است؛ چون آرمانهای او زنده است:
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
شهادت مزاری سبب شد که فراتر از پیوندهای شناختی و عاطفی، بین مردم و شهید مزاری پیوند خونی برقرار شود. لذا مزاری به حافظۀ تاریخی و جمعی مردم هزاره تبدیل شد و هر روز در حال تکثیر شدن است. هرجا هزاره است، شهید مزاری نیز وجود دارد؛ چون مزاری حقخواه تمام هزارهها بود، در نتیجه هر جا که هزاره بود، بابه مزاری همانجا حضور داشت. مزاری بقای خود را در فنا جست و لذا برای همیشه ماندگار شد:
تو در اول، سر و جان باختی اندر ره عشق
تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست
دشمنان استاد مزاری پس از حذف فیزیکی تلاش کردن که نام و میراث ماندگار او را از میان بردارد، ولی نتوانست، حال هم در تلاشند تا میراث مزاری را نابود کند و حتی تحمل تندیس ایشان را هم ندارد؛ اما این کار جز بدنامی و حقیر ساختن خود اثر دیگری ندارد. کاخ ظلم ثبات نداشته و با مقاومت جمعی مظلومان روزی از بنیاد برچیده میشود. اما بنیاد عدالتخواهی باقی است:
نه بقا کرد ستمگر، نه به جا ماند ستم
ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست
بیتحملی دشمنان زبون شهید مزاری و تخریب تندیس ایشان بیانگر این است که آنها علیرغم برخورداری از تمام سازوبرگ ظاهری قدرت، اما در واقع در یک ترس و بیم به سر میبرند و حتی از نام و نماد قهرمانان تاریخ چون شهید مزاری نیز وحشت دارند؛ این به دلیل این است که میدانند رفتار شان مطلوب مردم افغانستان نیست. همچنین به کاخ قدرت خود هیچ اعتمادی ندارند و میدانند که این قدرت ظاهری از بیت عنکبوت هم سستتر است و بایک گرد باد از بنیاد ویران میشود.
آنها با این ظلم و ستمها و بیحرمتی به نمادها و اسطورههای مردم بهجای محو یاد و خاطره شهید مزاری، نام و یاد ایشان را باز احیا و بیش از گذشته در میان مردم تقویت میکنند؛ «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». برای مثال همین کار دستگاه ستم پیشۀ طالبان سبب شد که بار دیگر نام مزاری بهصورت گسترده مطرح شود و این یعنی خود را بدست خود رسوا کردن و نشان دادن چهرۀ واقعی خود. همانگونه که یزید در مجلس شام بدست خود، خود را رسوا کرد.
مطالب مرتبط