مترجم: بایزید بلخی
منبع: فارن افیرز
در اول اپریل، هواپیماهای جنگی اسرائیل به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق که بخشی از سفارت این کشور است حمله کردند و هفت تن از مقامات ارشد نظامی ایران را به قتل رساندند. تهران هنوز به این حمله واکنشی نشان نداده است. (مقاله پیش از حمله ایران به اسراییل نوشته شده است) اما زمانیکه ایران واکنش نشان بدهد، مقیاس و ماهیت اقدامات ایران کمک می کند تا بتوان به یک پرسش اساسی که در مرکز بحث های موجود در باره وضعیت کنونی در خاورمیانه است،جواب داد: آیا سیاست بازدارندگی ایالات متحده دربرابر ایران موثر بوده است؟
واشنگتن از زمان تاسیس جمهوری اسلامی در سال 1379 با ایران مشکلاتی داشته است و از آن زمان به بعد، ایالات متحده تلاش کرده است یک راهبرد موفق برای مقابله با ایران بیابد. باوجود این حقیقت که اقتصاد ایالات متحده 16 برابر اقتصاد ایران و بودجه نظامی آن 100 برابر بودجه نظامی ایران است، ولی ایران به طور مستمر مانع تلاش های ایالات متحده برای ایجاد یک نظام پایدار منطقه ای شده است. با اینکه سخت است بتوان فکر کرد ایران حتی در شرایطی مبهم در رقابت با ایالات متحده است، ولی تمام تلاش های این کشور برای به حاشیه راندن ایران در چهار دهه گذشته با شکست مواجه شده است. این وضعیت بیانگر یک معما است. اختلافات بین این دو کشور به قدری زیاد است که تصور می شود سیاست بازدارندگی جواب مناسبی برای تنظیم بهتر پالیسی و تصمیم ایالات متحده در باره ایران ارائه می نماید. این منطق در پشت “فشار حداکثری” اداره ترامپ بین سال های 2018-2021 قرارداشت و همچنین مسیر ایالات متحده پس از حمله 7 اکتوبر حماس بر اسرائیل را تعیین کرد. اما این فرض غلط است.
مشکل در سیاست بازدارندگی نیست. بلکه، مشکل این است که واشنگتن تلاش کرده است با تعداد معدودی از ابزارها، در یک بازه زمانی طولانی، اقدامات زیادی علیه ایران انجام دهد. با اینکه اولویت بندی اهداف راهبردی ایالات متحده و اتحاذ یک رویکرد انعطاف پذیر منجر به اصلاح خاورمیانه نمی شود، چنین رویکردی مطئمنا این پروسه را بهبود می بخشد. ایران ممکن است همچنان به عنوان یک چالش برای سیاست گذاران ایالات متحده باقی بماند، اما حداقل به یک چالش قابل پیش بینی تبدیل خواهد شد.
یک دشمن سرسخت
در 45 سال گذشته، ایالات متحده تلاش کرده است از سیاست بازدارندگی و اجبار علیه ایران استفاده کند. اما این یک رویکرد غلط است. نظریه بازدارندگی برای برخورد با انواع چالش هایی که تهران امروزه خلق می کند، مناسب نیست. نظریه بازدارندگی در زمان جنگ سرد طرح شد، و از زمان آزمایش موفقیت آمیز بمب اتمی شوروی در سال 1949 تا انحلال شوروی در سال 1991، که استراتیژیست های ایالات متحده به درستی نگران یک فاجعه جهانی بودند، این رویکرد ادامه یافت. برای این منظور، آنها به شدت تلاش کردند تا اتحاد جماهیر شوروی را متقاعد کنند تا با استفاده از سلاح های هسته ای، از وضعیت موجود خارج نشود. در واقع، استراتژی واشنگتن شرط بندی بود که در صورت وقوع جنگ هسته ای، این درگیری هزینه های هنگفت و غیرقابل تحملی را به هر دو طرف تحمیل می کرد. امید این بود که زرادخانه هسته ای ایالات متحده در زمین و دریا و در هوا، همراه با نمایش عزم، انفعال شوروی را تضمین کند. همانطور که هزینه چنین جنگی بسیار سنگین می توانست باشد، هیچ یک از طرفین هزینه های بسیار بالاتر جنگ همه جانبه را پرداخت نمی کرد. در همین حال، “اجبار” تلاش برای متقاعد کردن یک دشمن برای متوقف کردن یا معکوس کردن اقدامی است که قبلاً شروع شده است. اجبار بسیار سختتر از بازدارندگی است، زیرا مستلزم آن است که حریف از انجام کاری که در حال حاضر در حال حرکت است دست بردارد، و مستلزم آن است که اجبارگر تهدیدات خاص خود را دنبال کند. تخمین زده می شود که اجبار فقط در یک سوم مواقع کار می کند، اغلب به این دلیل که طرف مقابل از تسلیم شدن خودداری می کند.
نه تئوری بازدارندگی و نه تئوری اجبار مشکل را حل نکرده است که با ایران چه باید کرد. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی، ایالات متحده باید تصمیم می گرفت که آیا لفاظی انقلابی ایران را به معنای واقعی کلمه بپذیرد یا خیر – و با توجه به لحن آن و حمایت ایران از بازیگران غیردولتی خشن در سراسر منطقه، اغلب احمقانه به نظر می رسید که این کار را نکند. بر این اساس، روسای جمهور متوالی ایالات متحده، تلاش های ایران برای تقویت قدرت آن را تهدیدآمیز تلقی کرده اند و تهران نیز به نوبه خود، پاسخ های واشنگتن را به همان اندازه درک کرده است.
هر یک، دیگری را به سمت توسعه قابلیت های بیشتر سوق دادند و هر کدام با افزایش قدرت نظامی خود در منطقه به این قابلیت ها پاسخ دادند. درنیتجه، اقدامات پنهانی نیز افزایش یافت. جای تعجب نیست که ایالات متحده نگران تهدیدهای ایران بوده و ایران نیز نگران تهدیدهای ایالات متحده بوده است. ایران با ایجاد مجموعهای از ابزارهای انعطافپذیر، قوی و پویا که برای کاهش اثرات فشار ایالات متحده طراحی شده بود، به این چالشها پاسخ داد. ایران با آگاهی از اینکه نمی تواند در یک جنگ متعارف با ایالات متحده پیروز شود، روی توسعه سازمان های شبه نظامی خود و ایجاد، آموزش و تامین بازیگران غیردولتی در سراسر منطقه سرمایه گذاری کرد. ایران همچنین حضور اطلاعاتی قابل توجهی در خارج از کشور ایجاد کرده است که قادر به خرابکاری زیرساختهای محلی و حمایت از جنبشهای اپوزیسیون منطقهای است. تهران در برنامه های موشکی و پهپادی بسیار توانمند سرمایه گذاری کرده است و جاسوسانش جنگ سایبری را علیه سیستم های کشورهای همسایه به راه انداخته اند. تلاشهای هستهای ایران سلاح دیگری در زرادخانهاش است و تهران در واکنش به شرایط در حال تغییر، برنامههای هسته ای خود را تسریع می کند، کاهش میدهد و حتی گاهی اوقات برنامهاش را کنار میگذارد.
این پاسخ ها همه ذاتاً انعطاف پذیر هستند. ایران دائماً در حال بررسی است که کدام اقدامات چه واکنشهایی را برمیانگیزد و از تاکتیکهای خلاقانهتری برای این کار استفاده میکند. به قول یکی از از ماموران عملیاتی سابق سی آی ای، تهران بهدنبال این است که اقدامات خود را «قابل انتساب اما انکار پذیر» جلوه دهد، و بر این اساس، آشفتگی کافی برای جلوگیری از واکنش فوری دولتهای هدف یا متحدان غربی آنها ایجاد میکند. اما ایران همچنین به تنوع و پراکندگی ابزارهای خود متکی است تا دشمنان خود را نسبت به پاسخ مستقیم بی میل کند.
همسایگان ایران همگی در تیررس موشک های این کشور هستند. در ابتدا، این امر باعث بیتفاوتی نسبت به برنامه هستهای تهران شد. در واقع، بیش از یک دهه پیش، وزیر امور خارجه کویت به طور خصوصی نگرانی کشورش را در مورد چشم انداز سلاح هسته ای ایران نشان داد و پرسید: «اگر آنها قبلاً تفنگ را روی سرتان قرارداده اند، چه اهمیتی دارد که توپ را در پشت سر شما گذاشته باشند؟” همسایگان ایران همچنان تردید دارند که بتوانند تهران را برای رفتار بهتر تحت فشار قرار دهند. در اگست 2022، کویت و امارات متحده عربی روابط دیپلماتیک خود را با ایران احیا کردند. نه ماه بعد عربستان سعودی از آنها پیروی کرد. مقامات کویت و امارات به طور خصوصی گفتند که آنها این کار را به این دلیل انجام دادند که فکر می کردند روابط دیپلماتیک قابلیت پیش بینی بیشتری را در روابط آنها با ایران ایجاد می کند، نه به این دلیل که فکر می کردند روابط خوب با ایران امکان پذیر است.
متوقفش کنید!
در موقع جست و جوی راه های جلوگیری از تهدیدات ایران، وظیفه ایالات متحده و متحدان آن چنان متفاوت از وظیفه ای که برای مقابله با تهدیدات شوروی در زمان جنگ سرد داشتند، نیست. در آن موقع، به سادگی هدف این بود تا شوروی وادار شود تا ب طرز غیر معمول رفتار نکند. در مقابل، ایرانیها به صورت مستقیم و غیرمستقیم به شیوههای در حال تحول عمل میکنند. وادار کردن آنها به توقف تمام اقدامات بدخیم، در مکان های مختلف، با استفاده از ابزارهای متعدد، یک بازی ضربتی است. این چالش به دلیل تمایل واشنگتن به طرح فرضیات خود در مورد ایران و این تصور که ذهنیت ایران را درک می کند، دشوارتر می شود. وقایع ثابت کرده اند که این باور به طرز خطرناکی اشتباه است. برای مثال، سیاستگذاران ایالات متحده مدتهاست که بر این فرض کار کرده اند که ایران نمی خواهد تحریم شود. با این حال، بسیاری از قدرتمندترین شخصیتهای کشور و خانوادههایشان – از جمله رستم قاسمی، وزیر سابق نفت و علی شمخانی، مشاور سابق امنیت ملی – به مشارکت عمیق در شبکههای قاچاق متهم شدهاند. سودآوری فعالیت آنها دقیقاً در تداوم تحریم ها نهفته است. ویلاهای مجلل و خودروهای اسپورتی لواسان، شهری با فاصله 30 دقیقه تا شمال شرق تهران، نشان می دهد برخی مقامات ایرانی تحت تحریمهای آمریکا چقدر خوب در راستای منافع خود عمل می کنند.
همچنین این درست نیست که فرض کنیم ایران از یک رویارویی نظامی محدود می ترسد. ایران نسبت به تلفات نظامی در جنگ خود با عراق در دهه 1980 بی تفاوت بود و به طور مداوم امواجی از نیروهای ضعیف آموزش دیده را به نبرد می فرستاد تا مین های زمینی را منفجر کنند. اگرچه بسیاری از رهبران ایران به این نتیجه رسیدند که این تاکتیک بیهوده است، اما تهران همچنان مایل به بهخطر انداختن جان سربازان خود است، حتی زمانی که منافع استراتژیک کشور مستقیماً در خطر نیست. اخیراً، ایران صدها و اگر نه هزاران سرباز را در سوریه از دست داده است، علیرغم اینکه آنها ظاهرا در نقش مستشاری خدمت می کنند.
ایالات متحده نیز بخشی از مسئله است. پیچیدگی و تنوع اقدامات ایران که واشنگتن آنها را توهین آمیز می داند، ایجاد اجماع سیاسی در ایالات متحده برای کاهش فشارها بر ایران را دشوار می سازد. از آنجایی که به نظر میرسد لفاظیهای آمریکا در مورد ایران بیشتر تقابلآمیزتر میشود، اعتقاد تهران به اینکه خصومت ایالات متحده یا ثابت است یا افزایش مییابد – و بنابراین اجتنابناپذیر است، سختتر میشود. در نتیجه، رهبری ایران تصمیم گرفته است که تنها گزینهاش سرمایهگذاری بیشتر روی چیزی است که یکی از محققان ایرانی آن را «ابزار بازدارندگی ایران» میخواند، تا واشنگتن را متقاعد کند که هزینههای درگیری مستقیم آنقدر زیاد است که نمیتوان در باره اش فکر کرد. دو ابزار اساسی ایران برای این کار برنامه موشکی ایران و شبکه نیروهای غیردولتی تحت عنوان محور مقاومت است که در قلمرو کشورها یمن، عراق، لبنان و فلسطین گسترده است. پیچیدگی و کاربری بودن زرادخانه ایران در حملات بر تسهیلات نفتی عربستان در سپتمبر 2019 به نمایش گذاشته شد.
در عین حال، دسترسی گروه های نیابتی ایران پس از حملات 7 اکتوبر حماس براسرائیل آشکار شد. حوثیها با حمله برکشتی ها در دریای سرح تجارت جهانی را تحت فشار قرار داده اند، حزب الله سرحدات شمالی اسرائیل را تهدید میکند و گروه های نیابتی ایران در عراق و سوریه بر نیروهای ایالات متحده که برای مقابله با بازگشت داعش در سوریه مستقر شده اند، حمله می کنند.
اگرچه ایالات متحده از حمله مستقیم به ایران خودداری کرده است، برخی در کنگره، از جمله دو سناتور آمریکایی، تام کاتن، جمهوری خواه از آرکانزاس، و لیندسی گراهام، جمهوری خواه از کارولینای جنوبی، استدلال می کنند که هر راهبردی که شامل حملات نظامی به خاک ایران نباشد محکوم به شکست است. گراهام اخیرا اعلام کرد: «تنها چیزی که رژیم ایران میفهمد زور است». “آنها تازمانیکه با زیرساخت و نیروی انسانی خود بهایی نپرداخته اند به حملات خود بر نیروهای امریکایی ادامه خواهند داد.” او افزود راه حل “اکنون حمله به ایران” است. “آنها را مورد حمله شدید قرار دهید”، این کار حداقل منجر به جنگ منطقه ای با ایران می شود و در این صورت، ایران از تمام ابزارهای بازدارندگی خود استفاده خواهد کرد و ایالات متحده و متحدان آن و ده ها هزار نیروی ایالات متحده را در منطقه به شدت در معرض تهدید قرار خواهد داد.همچنین، این کار مستلزم عملیات نظامی دیگری در خاورمیانه در زمانی است که تمرکز واشنگتن به طور روز افزون بر اسیا-اقیانوسیه است. حکومت های قبلی هم از این خط سرخ عبور نکرده اند. حتی اداره ترامپ هم قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس را در جنوری 2020 در خاک عراق به قتل رساند نه در خاک ایران. با اینکه این عملیان نتیجه فعالیت های لوجیستیکی یا استخباراتی بود، همچنان نشان دهنده این امر بود که واشنگتن مایل به عملیات در داخل خاک ایران نیست.
نه جنگ، نه صلح
استراتیژی واشنگتن یک موفقیت چشمگیر داشته است: این استراتیژی کاملا در بازداشتن ایران از تشدید تنش ها موفق بوده است. نیروهای نیابتی ایران از زمانیکه یک هواپیمای بدون سرنشین سه تن از سربازان ایالات متحده را با هدف قراردادن تسهیلات ایالات متحده در شمال اردن در 28 جنوری به قتل رساندند حملات خود به تسهیلات ایالات متحده را متوقف کرده اند. پس از آن، هواپیماهای جنگی ایالات متحده تسهیلات شبه نظامیان تحت حمایت ایران در عراق و سوریه را مورد حمله قرار دادند و 45 نفر از آنها را به قتل رساندند. قابلیت واشنگتن در از بین بردن اهداف متعدد سبب شد تا ایرانی ها حملات خود بر پایگاه های امریکا را حداقل فعلا متوقف کنند. اما ایالات متحده موفق نشده است ایران را مجبور بسازد تا از استفاده از ابزارهای نامتقارن خود دست بکشد. این شکست کلی را میتوان ناشی از نابرابریهای بین ایالات متحده و ایران دانست. ایالات متحده یک قدرت جهانی ثروتمند با دارایی ها و منافع در همه جا است. این کشور علاقه شدیدی به حفظ نظم جهانی دارد، که به طور تصادفی واشنگتن را در موقعیتی جهانی قرار میدهد. در مقابل، دولت ایران به محرومیت و عدم توسعه عادت کرده است و در خارج از کشور نسبتا منافع اندکی دارد که آن را بی نیاز از این امر میکند که مصمم به حفظ آن باشد. منافع ایران در برانداختن نظم جهانی است که این کار را با درنظرداشت دو موضوع انجام میدهد: اگاهی از اینکه منافع ایالات متحده درآن نظم سبب می شود تا با محافظه کاری و در چارچوب قوانین بین الملل عمل کند و اعتراض ایران به نظم جهانی همدردی دولت ها و میلیون ها نفر از کسانی را که به این نظم اعتراض دارند را در پی خواهد داشت. به همین خاطر است که در اگست 2021، ابراهیم رئیسی رئیس جمهور ایران سیاست نزدیکی به ایالات متحده را کنار گذاشت و حملات بر نظم موجود جهانی را آغاز کرد. به این منظور، تهران روابط خود با چین و روسیه را تقویت کرد که به دنبال منافع خود با از بین بردن هژمونی امریکا هستند و با خوشحالی از اقدامات ایران خاموشانه حمایت میکنند. زمان به نفع تهران است. ایران یادگرفته است که چگونه با اقدامات ایالات متحده با هدف منزوی ساختن ایران خود را سازگار بسازد و رهبری فعلی آن توسط اکثر تحریم های ایالات متحده قویتر و ثروتمندتر شده است.
بردهای کوچک هنوز برد به شمار میروند
واشنگتن میتواند مشکل ایران را با یک رویکرد سه بعدی مدیریت کند:
یکم؛ ایالات متحده باید اهداف خود در مورد ایران را به طور گسترده اولویت بندی کند. با اینکه واشنگتن نباید مایل باشد تمام بدرفتاری های ایران را بپذیرد ولی تهران باید بداند چه چیزی برای واشنگتن مهم است. اگر ایالات متحده یک لیست طولانی در مورد ایران داشته باشد، این سبب می شود که ایران گزینهها را تعیین و انتخاب کند در حالی که ایالات متحده باید کشوری باشد که گزینه ها را تعیین و انتخاب می کند. حمله مستقیم به نیروهای ایالات متحده باید به حیث خط سرخ بافی بماند همانطوریکه تولید بمب اتمی باید به حیث خط سرخ باقی بماند. اما ایالات متحده نباید به دنبال این باشد که به عنوان مخالف اصلی فعالیت های بی شمار بین المللی غیرقانونی ایران، از جمله قاچاق و خصومت علیه کشورهای همسایه به شمار رود. واشنگتن باید به جای آن، با کشورهای دوست کار کند تا قابلیت های آنها در منطقه برای مقابله با تهدیدهای ایران رشد کند.
دوم؛ واکنش های ایالات متحده باید در برابر اقدامات ایران کمتر قابل پیش بینی باشد. زیرا تهران به طور مستمر واکنشهای ایالات متحده را بررسی می کند. ایران می داند خطوط سرخ ایالات متحده چیست و بنابراین، می داند در کجا باید کاملا توقف کند. رویکرد انعطافپذیرتر ایالات متحده میتواند ایرانیان را متقاعد بسازد که فعالیتهای سطح پایین میتواند هزینههای بالاتر از حد انتظار آنها داشته باشد. این رویکرد به نوبه خود از تجربه ایرانیان می کاهد و باعث می شود که ایرانیان از خویشتنداری بیشتری استفاده کنند. ایالات متحده باید راه های بیشتری برای تهدید دارایی های دولت ایران، به ویژه اهداف نظامی و اطلاعاتی ایجاد کند. گزینه های ایالات متحده باید شامل اقدامات محدود نظامی و حملات سایبری باشد.
سوم؛ ایالات متحده باید تشخیص دهد که وقتی تهران معتقد باشد چشم اندازی برای توافق بیشتر با واشنگتن وجود دارد، دستش پرتر خواهد بود. زمانی که رهبران ایران بدانند هیچ اقدامی برای کاهش خصومت با ایالات متحده وجود ندارد، این باعث می شود که آنان خصمانه تر رفتار کنند. مزید برآن، اگر تنبیه غیر قابل اجتناب باشد، آنگاه افزایش فعالیت های خصمانه منجر به کاهش خطر نمی شود. اگر تهران بر این باور باشد که واشنگتن به طور بالقوه مایل است با آن کنار بیاید، در این صورت انگیزه برای کاهش تنش ها وجود دارد. هدف باید چیزی نزدیکتر به تنش زدایی باشد تا نزدیکی به ایران. هرچه تهران بیشتر معتقد باشد که درگیری با واشنگتن وجودی و اجتناب ناپذیر است، به ابزارهای بازدارندگی خود متعهدتر خواهد بود. و به هر اندازه که نگاه ایالات متحده به ایران واقع بینانه تر باشد و هر چه ایالات متحده واقع بینانه تر به ایران نگاه کند، باید نسبت به توانایی خود برای تقویت فروپاشی دولت ایران متواضع تر باشد، چه رسد به اینکه اطمینان حاصل کند که یک مورد به نفع منافع ایالات متحده ظهور می کند. دولت ایران ممکن است زیر سنگینی بار خودش سقوط کند و این ممکن است به نفع آمریکا باشد. اما تغییر رژیم در ایران نباید جز اهداف امریکا باشد. حمایت امریکا و بریتانیا از سقوط حکومت محمد مصدق نخست وزیر ایران در سال 1953 هنوز در خاطر مردم ایران به عنوان لحظه تحقیر ملی آنان است. حتی ساقط ساختن یک حکومت غیر مردمی نیز ممکن است دوستان چندان برای ایالات متحده به بار نیاورد. قدرت های ضعیف تر مانند ایران دارای مزایایی چند بر قدرتهای بسیار بزگتر از خود هستند. زیرا آنها تعداد معدودی دشمن دارند و حتی با از دست دادن همه چیز بازهم اغلب بسیار با انگیزه تر از دشمن خود هستند.
با این حال، چون ضعیفتر هستند، به ندرت برنده میشوند. پیروزی کلی برای ایالات متحده، که دارای منافع جهانی و اولویت های بی شمار دیگر است، نیز بعید است – به این معنی که یک رشته پیروزی کوچک در مهم ترین موضوعات، هدف درستی است. محدود کردن بیشتر اقدامات ایران و ایجاد قابلیت پیشبینی بیشتر در خاورمیانه یک پیشرفت بزرگ خواهد بود. ایران یاد گرفته است که بازی جاری را به خوبی انجام دهد و مزایای خود را می داند.
با اینکه ایالات متحده نمی تواند تمام شرایط مطلوب ایران را از بین ببرد، ولی می تواند برای هم سطح کردن میدان نبرد با ایران کار کند و امنیت شرکای خود را بالا ببرد و احتمال درگیری مستقیم بین ایالات متحده و ایران را که می تواند تمام خاورمیانه را شعله ور سازد، از بین ببرد.
منبع: نشریه راه عدالت شماره ۱۲