سخنرانی استاد دانش رئیس حزب عدالت و آزادی افغانستان در مراسم مشترک شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان و بنیاد شهید مسعود
برای پاسداشت از هفته شهید و بیستوچهارمین سالیاد شهادت احمدشاه مسعود
18 سنبله 1404
بسم الله الرحمن الرحیم
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا. (احزاب/ 23)
رهبران محترم سیاسی، علما، فرهنگیان، روشنفکران، خواهران و برادران، مهمانان گرامی، مردم شریف افغانستان، السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
در ابتدا ضمن این که حضور شما فرهیختگان و بزرگان را در این نشست باشکوه پاسداشت از مقام شهدا و هفته شهید گرامی میدارم، همزمان با هفته وحدت و ایام میلاد شریف پیامبر گرامی اسلام و فررند او حضرت امام جعفر صادق (ع) و با اتحاف دعا به ارواح طیبه قربانیان زلزله اخیر در شرق کشور، فرا رسیدن بیستوچهارمین سالیاد شهادت مجاهد نستوه، قهرمان ملی شهید احمدشاه مسعود را به همه مردم افغانستان و مخصوصا به فرزند ارشد و یادگار آن شهید، برادر عزیزم احمد مسعود و به جناب احمدولی مسعود رئیس بنیاد شهید مسعود و همه همرزمان و همفکران آن شهید والامقام تسلیت عرض میکنم و همچنین به مناسبت فرا رسیدن هفته شهید، یاد همه شهدای راه عزت و آزادی افغانستان را گرامی میداریم مخصوصا شهید وحدت ملی و فریادگر عدالت اجتماعی استاد عبدالعلی مزاری، شهید صلح استاد برهان الدین ربانی، شهید سید مصطفی کاظمی، شهید ابوذر غزنوی، عبدالحق شهید، حاجی قدیر شهید، جنرال عبدالرازق شهید، مطلب بیگ شهید، جنرال داود شهید، شهید احمد خان سمنگانی، شهید قدرت الله ذکی و صدها و بلکه هزاران شهید قهرمان دیگر که همگی در طول سه دهه اخیر توسط ماشین کشتار گروه تبهکار، تاریک اندیش و تروریست یعنی گروه طالبان و متحدان آن به شهادت رسیدهاند. یاد و خاطره همه شهدا گرامی و انوشه باد!
هموطنان گرامی!
همه ما می دانیم که قهرمان ملی در دفاع از وطن در دو دوره مهم تاریخی نقش بسیار ماندگار از خود بجا گذاشت: یکی در دهه 60 در دوره جهاد ضد شوروی سابق که به عنوان یک فرمانده لایق، مدبر و نترس، جبهات جهادی خود را با موفقیت و سرافرازی رهبری کرد و دوم در دوره مقاومت اول در نیمه دوم دهه 70 که در مقابل گروه ستمپیشه طالبان، همراه با سایر رهبران جهادی، مردانه مقاومت کرد و سرانجام در همین راه به شهادت رسید. شهید مسعود در دوره مبارزات رهاییبخش علیه شوروی سابق یکی از باصلابتترین و نامدارترین فرماندهان جنگهای چریکی در جهان شناخته میشد و رسانههای دنیا از او به عنوان شیر پنجشیر و یک قهرمانی یاد میکردند که ارتش سرخ هرگز موفق به شکست او نشده بود. علاوه بر آن شهید مسعود از نگاه خصلتها و ویژگیهای شخصیتی نیز از کسانی بود که برجستگیهای فراوانی داشت. اهل کتاب و مطالعه بود و با ایمان راسخ به ارزشهای دینی، شخص مؤمن، متعبد و پارسا بود و با همه امکانات فراوانی که در اختیار داشت، سادهزیست بود و با پاکدستی و پاکنفسی زندگی کرد و در معاشرت شخصی هم خوش اخلاق، مؤدب و متواضع بود.
اما مهمتر از همه اینها، شهید احمدشاه مسعود یک میراث بزرگ سیاسی و فکری را به یادگار گذاشت که امروز تبدیل به یک خط فکری و یک مکتب سیاسی گردیده و هزاران و بلکه میلیونها انسان اعم از زن و مرد و پیر و جوان، او را الگو و نماد هویت و فرهنگ خود میدانند و از اندیشه او پیروی میکنند.
به همین دلیل امروز پاسداشت از مقام شهید احمدشاه مسعود و پاسداشت از همه شهیدان بزرگ و نامدار همچون شهید مزاری و شهید ربانی، تنها یک وظیفه اخلاقی و عاطفی و یا تشریفاتی و تبلیغاتی نیست که به برگزاری نشست و کنفرانس سالانه اکتفا کنیم، بلکه این پاسداشت را باید به عنوان یک رسالت انسانی و یک مسئولیت سیاسی و اجتماعی بپذیریم و معنای رسالت و مسئولیت این است که اولا باید اهداف و آرمانهای مشترک همه شهدا و رهبران سیاسی و فکری خود را شناسایی و تبیین و تحلیل کنیم و ثانیا در راه تحقق آن اهداف حرکت کنیم یعنی برنامهریزی کنیم و گامهای عملی برداریم و ثالثا ما باید شهدای خود را محور وفاق و همبستگی قرار دهیم و به همه آنان و به پیروان آنان بدون استثنا احترام بگذاریم و از این طریق زمینه همدلی، همفکری و همبستگی بیشتر در میان همه اقوام کشور را فراهم کنیم و نباید به کسانی اجازه بدهیم که در مراسم پاسداشت از شهدا، عقدهگشایی کرده، به یک قوم دیگر و یا به رهبران و نمادهای مورد احترام اقوام کشور توهین کنند و بهتان و افترا ببندند. ما باید اندیشهها و رهنمودهای شخصیتهای بزرگ تاریخی خود را از هر قومی که هستند، به همدیگر پیوند بزنیم و با استخراج نقاط محوری مشترک، مسیری را در پیش بگیریم که بتوانیم آرمانهای آنان را به آرمانهای همه مردم افغانستان تبدیل کنیم و در سرتاسر جامعه افغانستان جامه عمل بپوشانیم.
برداشت من این است که با وجود دیدگاههای متفاوت در برخی از مسایل جزئی و تفاوت در خاستگاههای سیاسی و بسترهای اجتماعی و فرهنگی، همه پیشگامان مبارز ما به شمول احمدشاه مسعود، استاد ربانی و استاد مزاری و سایر رهبران و پیشآهنگان اندیشه و سیاست، اهداف بزرگ و مشترکی داشتند که همگی در راه همان اهداف و ارزشها و اصول مشترک با فداکاری و خلوص تمام مبارزه کردند و در این راه خود را قربانی ساختند.
اصول ذیل بخشی از محورهای مشترک اندیشه سیاسی آنان را تشکیل میدهد:
- دفاع مردانه از استقلال و عزت کشور و مردم افغانستان در مبارزات رهاییبخش علیه تجاوزات بیگانگان؛
- ترقیخواهی و آزادیخواهی و مبارزه با افکار افراطی متعصبانه و متحجرانه؛
- ایمان به عدالت و تأمین حقوق بشری و کرامت انسانی برای همه شهروندان؛
- تحکیم وحدت ملی اما با حفظ و احترام تنوع و تکثر اجتماعی و تأمین و تضمین حقوق همه اقوام و اقلیتها؛
- و بالاخره تأسیس نظام سیاسیای که هم ثبات را در افغانستان تأمین کند و هم عدالت را.
اگر اهداف بزرگ شهدای خود را در رابطه با مسأله اصلی افغانستان در یک جمله خلاصه کنیم، عبارت است از: جلوگیری از گسستهای مداوم تاریخی و خروج از انسداد و بحران سیاسی و ایجاد یک نظام عادلانه و باثبات که حقوق اساسی همه شهروندان کشور را تأمین کند.
اما این هدف مشترک نیاز به تبیین و تفسیر دارد. کلیگویی و در ابهام حرکت کردن، ما را به تکرار دور باطل همیشگی گرفتار میسازد. ما باید نظام عادلانه و با ثبات را معنا کنیم و چارچوب سیاسی، حقوقی و اداری آن را با دقت طراحی کنیم. از این رو مهمترین سؤالی که مطرح میشود این است که در قالب اهداف و آرمانهای بزرگ و مشترک، ما امروز چه میخواهیم و برای آینده کشور چه طرحی داریم تا از چرخه باطل و از گسست و انقطاع همیشگی جلوگیری کنیم و به ثبات و عدالت هم دست پیدا کنیم؟
حضار گرامی!
با اغتنام از فرصت پاسداشت از مقام شهید مسعود بزرگ، وظیفه خود میدانم که در رابطه با این سؤال که ما اکنون چه میخواهیم، برخی از مطالب مهم را هرچند ممکن است در مذاق برخی مناسب نباشد، با شما در میان بگذارم. در این رابطه با تأسف و نگرانی باید بگویم که برخی از شخصیتها و جریانهای سیاسی تأکید دارند بر این که ما در شرایط کنونی نباید در باره مسایل آینده و نظام آینده فکر کنیم و تمام توجه خود را باید به مبارزه علیه وضعیت حاکم و تغییر این وضعیت معطوف بداریم و موضوعات مربوط به نظام سیاسی و طرحهای آینده را به آینده واگذار کنیم. این که انگیزه این جریانها از نپرداختن به مسایل آینده چیست، موضوع دیگری است، اما تجربه نشان داده که ما در افغانستان بارها و بارها با همین کلیگویی و مصلحتسنجی و به اصطلاح کلوخ گذاشتن و از آب رد شدن، فریب خوردهایم و یا خود را فریب دادهایم و از جستجوی راهحلهای اصلی بازماندهایم که نتیجه آن این شده که امروز نه به ثبات رسیدهایم و نه به عدالت و به طور دایم در یک چرخه باطل منازعه و تغلب و انقطاع، دستوپا میزنیم. اما واقعا چرا ما همیشه باید مردم خود را در یک بن بست قرار دهیم و مجبور کنیم که حتما بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند؟ چرا این فرصت را فراهم نسازیم که بین بهترها، بهترین را انتخاب کنیم. در دوره جهاد، مجاهدین ما در باره نظام آینده فکر اساسی نکرده بودند و با سقوط حکومت نجیب و ورود مجاهدین به کابل، هیچ طرح روشنی برای نظام سیاسی کشور وجود نداشت و این وضعیت باعث سردرگمی ملت و آغاز جنگها شد که تقریبا ده سال را دربر گرفت. در کنفرانس بن و بعد از آن که باید با درایت و دقت بیشتر در باره نظام سیاسی آینده کشور تصمیم گرفته میشد، نیز به توافقات ناقص زودگذر اکتفا گردید و به ریشهیابی بحران افغانستان پرداخته نشد.
اگر صریحتر و عریانتر این موضوع را باز کنیم باید بگویم که افغانستان به اعتراف همگان از نگاه قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی یک جامعه پلورال، متکثر و متنوع است که دهها قوم و زبان و فرهنگ متفاوت را در خود جای داده است و سؤال اصلی این است که در چنین جامعه متکثری، چگونه میتوان از تنوع قومی، زبانی و فرهنگی، قدرتی برای همبستگی ساخت، نه بستری برای تفرقه؟ و چگونه میتوان با به رسمیت شناختن صریح حقوق سیاسی، زبانی و فرهنگی گروههای مختلف و بازتاباندن این تکثر در ساختار حکومت از طریق تنظیم قانون اساسی مناسب، به ثبات، عدالت و دموکراسی پایدار دست یافت؟
سخن گفتن از اقوام نباید و هرگز نباید به معنای دامن زدن به تفرقه و اختلاف و تشدید و تحریک تعصبات قومی و شکافهای اجتماعی تلقی شود. مطرح کردن حقوق اقوام به معنای از بین بردن ریشه شکافها و منازعات است و جلب رضایت و همدلی همه گروههای اجتماعی در محور سرزمین و وطن مشترک و ساختن نظامی برخاسته از اراده و مشارکت عمومی همه مؤلفهها و گروههای تشکیل دهنده ملت.
امروز در همه دنیا دوره دولت- ملتسازی تک بعدی و تک هویتی و بر مبنای اکثریت و اقلیتسازی سپری شده و اکنون کوشش همه کشورها بر این است که چگونه سیستمی را حاکم سازند که همه هویتهای موجود در آن کشور به رسمیت شناخته شوند و حقوق آنان به طور صریح و رسمی در ساختار حکومت و در نظام سیاسی و حقوقی کشور تأمین گردد تا با احساس همدلی و رضایت واقعی زمینه همبستگی ملی فراهم گردد.
شما میدانید امروز در قلب اروپا کشور بزرگ بریتانیا در دهههای اخیر مجبور شد که حضور مستقل چهار جامعه انگلیسی، اسکاتلندی، ویلزی و ایرلندی را به رسمیت بشناسد و همچنین در سایر کشورهای غربی و اروپایی مانند کانادا، اسپانیا، سوئیس، بلژیک، ایتالیا، کشورهای بالکان و مانند آنها، مناطق خودمختار را بر مبنای حضور اقوام، زبانها و مذاهب به رسمیت شناختند و در مناطق مختلف آفریقا و آسیا نیز همین سیستم حاکم و رایج شده است.
در افغانستان هم خوشبختانه در قانون اساسی دوره جمهوریت در ماده ششم از 14 قوم و سایر اقوام نام برده شده بود به عنوان این که ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشهاي، نورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، براهوي و ساير اقوام میباشد و در مواد دیگر از زبانها و مذاهب نیز یاد گردیده بود. ولی مشکل نظام جمهوریت در این بود که در کنار همه دستاوردها و امتیازات مثبتی که داشت، اما در مورد اقوام افغانستان تنها به همین نام گرفتن در قانون اکتفا شد بدون این که سازوکار حقوقی و اداری آن به روشنی تنظیم گردد و به همین جهت در طول نزدیک به 20 سال معلوم نشد که این 14 قوم و زبان در کجای افغانستان هستند و در کجای نظام قرار دارند و از چه حقوق سیاسی یا فرهنگی برخوردار هستند!
ما در افغانستان تا جایگاه و حقوق همه اقوام اعم از کوچک و بزرگ را به تناسب نفوسشان، به طور صریح و رسمی مشخص نکنیم، تنها با حضور نمایشی چند نفر آن هم از چند قوم خاص و نه از تمام اقوام، نمیتوانیم ادعا کنیم که عدالت تأمین شده و همگی در قدرت مشارکت دارند و اگر این حضور نمایشی کافی باشد، حتی امروز نظام طالبانی نیز میتواند ادعا حکومت فراگیر داشته باشد و این که نمایندگان نمایشی از اقوام مختلف در اداره آنان حضور دارند! این حضورهای نمایشی بیشتر برخاسته از زدوبندهای سیاسی و بر مبنای منافع شخصی و جناحی و حزبی است تا به رسمیت شناختن حقوق اقوام و احترام به اراده جمعی و فرهنگ و هویت مستقل آنان و گرنه صادقانه باید پرسید که در طول آن 20 سال جمهوریت، به عنوان مثال اقوام ترکمن، بلوچ، پشهاي، نورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش و گوجر که در قانون اساسی نام برده شده بودند، در کجای ساختار حکومت افغانستان قرار داشتند و اگر از چند قوم دیگر هم افرادی در کابینه حضور داشتند، بر یک مبنای روشنی استوار نبود و از این رو یک روز از یک قوم به طول مثال 7 نفر در کابینه حضور داشند و روزی دیگر5 نفر و روز دیگر هم 3 یا 2 نفر و اگر هم نمیخواستند هیچ کسی نمیتوانست ادعایی کند چون ساختار و سازوکار قانونی روشنی وجود نداشت و همه چیز در اختیار افراد خاص و تابع شرایط و معاملات سیاسی پشت پرده بود.
بنا بر این من عاجزانه از همه دانشمندان، روشنفکران و فرهنگیان و از همه جریانهای سیاسی و حلقات فکری و فرهنگی خواهش میکنم که از فرصتی که اکنون فراهم شده و کشور یکبار دیگر در گردونه گسست و بحران قرار گرفته، دیدگاهها و طرحهای خود را برای حل بحران کنونی و راه آینده کشور، صریح و صادقانه و بدون ترس و هراس، مطرح کنند تا از طریق بحث و گفتگوی سالم، مناسبترین راهها برای آینده کشور جستجو شود.
برای تأیید این ادعا و به عنوان یک موضوع معلوماتی باید بگویم که در سال 1382 که ما در افغانستان مصروف تدوین و تصویب قانون اساسی بودیم، رژیم استبدادی صدام در عراق سقوط کرد و مردم عراق هم به تدوین و تصویب قانون اساسی جدید اقدام کردند. اما گروههای مختلف مردم عراق که از تجربه بالای سیاسی و غنای فرهنگی و فکری برخوردار بودند، در آن مدت کوتاه چند ماهه، در کنار مسوده قانون اساسی که توسط کمیسیون رسمی موظف تهیه شده بود، در حدود یکصد طرح مسوده قانون اساسی تهیه کردند و نزدیک به 450 طرح های پیشنهادی مربوط به قانون اساسی ارائه کردند و بیش از 280 کنفرانس و کارگاه برگزار کردند و همه احزاب سیاسی و گروهها از اقوام مختلف به طور عموم سهم گرفتند تا نظام سیاسی مناسب با شرایط عراق بعد از بحران را انتخاب کنند و چنین هم شد، اما ما در افغانستان در همان سال قانون اساسیای ساختیم که در فردای بعد از تصویب آن، اختلافات و مشاجرات در باره نحوه تطبیق و تفسیر آن آغاز گردید و تا آخر ادامه یافت و سرانجام بعد از 18 سال جنگ و جدل و منازعه، این قانون و نظام برخاسته از آن فروپاشید، آن هم نه به خاطر قوت و قدرت دشمن بلکه به خاطر این که این نظام و قانون اساسی آن از درون، متلاشی شده و حمایت سیاسی و مردمی خود را از دست داده بود و همه میدانیم که در سالهای اخیر حتی آن کسانی که این قانون را ساخته و تصویب کرده بودند از آن دفاع و حمایت نمیکردند.
حضار گرامی!
ما امروز در افغانستان در یک وضعیت و شرایطی قرار داریم که مهمترین شاخصه آن عبارت است از: دشمنی با ترقی و آزادی، آپارتاید جنسیتی، زنستیزی، علمستیزی، هنرستیزی، دشمنی با حقوق بشر، دشمنی با آزادیهای عمومی مردم، دشمنی با آزادی بیان و رسانه و ایجاد یک اداره انحصاری تکقومی، تکجنسیتی، تکزبانی و تکحزبی و دشمنی با همهکس و همهچیز و همه دنیا را دشمن خود دانستن و تنها خود را ناجی همه پنداشتن.
چنین نظامی با چنین خصوصیاتی دیر یا زود رفتنی است، اما در چنین شرایطی ما نیاز داریم که اولا به دور از منافع شخصی و گروهی، با مردم خود صریح و صادق باشیم و از دردها و خواستههای اصلی مردم نمایندگی کنیم و ثانیا در میان خود اتحاد و انسجام واقعی ایجاد کنیم و زبان سیاسی واحد پیدا کنیم و ثالثا برای آینده کشور نظامی را طراحی کنیم که اولا در سطح ملی، دولتی مبتنی بر قانون اساسی، عدالت اجتماعی و برخاسته از اراده مردم از طریق انتخابات آزاد سرتاسری ایجاد شود و ثانیا در سطح محلی، حق جوامع محلی و گروههای قومی، زبانی و فرهنگی در تمام ولایات کشور به رسمیت شناخته شود با مشارکت عادلانه در قدرت در دو سطح افقی و عمودی و با داشتن حکومت و نمایندگان منتخب محلی و صلاحیتهای متوازن در امور تقنینی، اجرایی و قضایی متناسب با هویتهای محلی هر ولایت و منطقه.
تنها در چنین حالتی است که ما میتوانیم ادعا کنیم که از مردم نمایندگی میکنیم. ما به عنوان گروههای مخالف طالبان نباید در این خیال و توهم باشیم که چون مردم از گروه طالبان نفرت دارند پس حتما با ما هستند و از ما پیروی و اطاعت میکنند. باید بدانیم که مردم افغانستان دیگر مردم یک قرن پیش و حتی مردم سه دهه و دو دهه پیش نیستند که کسی بتواند آنان را زیر شعارهای فریبنده، بار دیگر در زنجیر استبداد و انحصار بکشاند و به نام مصالح ملی و منافع عمومی بار دیگر بیعدالتی را بر آنان تحمیل کند. ما باید با احساس مسئولیت و با عبرت از گذشته، شرایط را برای مردم باعزت و آزاده افغانستان به گونهای فراهم کنیم که این بار واقعا از میان بهترها بهترین را انتخاب کنند، نه این که همیشه مجبور باشند که تنها از میان بد و بدتر، یکی را برگزینند.
با درود بیپایان به روان تابناک همه شهدای بزرگ مردم افغانستان
و با تشکر از توجه شما
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته