گروه طالبان از بدو ظهور تا سالها به عنوان گروه بیهویت تعریف میشد؛ این بدان جهت بود که این گروه ریشه و اساس معین و شناخته شدهای نداشت. معجونی از افراد گروههای مختلف چپ و راست تا میانه رو و نیز عناصر کاملا نا شناخته بودند. رویه افراطی و ویرانگر شان بر بیهویتی و بیریشگی آنها میافزود.
با پیروزی این گروه در سال 1375 و تسلط بر کابل و سپس تشکیل امارت اسلامی کم کم انتظار میرفت ساختار جدید و نوع حکومتداری آن، ماهیت این جریان را روشن کند اما چنین نشد. زیرا این گروه دست به اعمالی زد که بر بغرنجی هویتی شان افزود؛ کشتار بی رحمانه عام مردم، انهدام آثارتاریخی، غارت و ویران کردن تمامی بنیادهای فرهنگی و حتی زیربناهای ملی، حکومت مستبد تک گروهی، دشمنی با تمام دنیا و حتی کشتار دیپلماتهای خارجی، خبرنگاران، مددرسانان نهادهای بین المللی، زندانی کردن زنان، تطبیق شریعت بر اساس تفسیر خشک و متعصبانه خودشان بدون کمترین درک از زمانه و زمینه تطبیق آن، بیارادگی مطلق در برابر سازمانهای نظامی و اطلاعاتی کشورهای خارجی و بعدا وابستگی مطلق به سازمان جهانی تروریستی القاعده تا جایی که این مزدوری منجر به دخالت قدرتهای غربی و سقوط نظام شان شد.
از طالبان در ابتداء بهعنوان مزدوران پاکستان یاد می شد و البته این برداشت و یا اتهام تا هنوز وجود دارد. در اینکه تاسیس، آموزش، تجهیز، به روی صحنه آوردن این گروه تا تشکیل امارت و به رسمیت شناختن آن و بعد از سقوط و فروپاشی دولت شان دوباره سازماندهی، آموزش، تجهیز ابتدائی و وارد عملیاتهای خرابکارنه کردن شان کار سازمان اطلاعات نظامی پاکستان بود، جای تردیدی نیست. این امر با دلایل زیادی به اثبات رسیده است اما این کل ما جرا نیست بلکه ماهیت طالبان خیلی پیچیدهتر از این حرفها است. گذشتِ زمان زیاد از ایجاد و عبور دادن شان از فراز و فرودهای بسیار ازین گروه معجون دیگری ساخته است.
طالبان در جنگ علیه نیروهای آمریکا و ناتو از تنها توجه پاکستان و یکی دو کشور عربی که در دوره حاکمیت اول شان به رسمیت شناختند فراتر رفته و با توجه به تضاد منافع و حتی دشمنی استراتژیک قدرتهایی مانند روسیه، چین و ایران با آمریکا مورد توجه آنها هم واقع شدند، ارتباطات پنهانی را بلافاصله بعد از باز گشت طالبان به جنگ علیه نیروهای ناتو برقرار و رفته رفته حمایت مالی، نظامی و سیاسی نمودند.
اکنون این گروه تامین کننده منافع آنها برعلاوه پاکستان است. غرب نیز متوجه این بازی شد و با کار روی زندانیان طالبان در گوانتانامو و رهبران پنهان شده آن در پاکستان با وساطت قطر زندانیان را آزاد کرده و به عنوان گروه ارتباطی و مذاکرهکننده طالبان با گشودن دفتر سیاسی برای آنها در قطر به نحوی مصونیت سیاسی آنها را تامین نمود.
این روند علنی شدن رهبران مخفی طالبان و آزاد شدن زندانیان شان در پاکستان و افغانستان را نیز در پی داشت. غربی برای اینکه طالبان ابزاری در دست قدرتهای رقیب شان نشوند و میدان را به رقبا نبازند روند همکاری با طالبان را به اشکال گوناگون تا سرحد کنارگذاشتن حکومت افغانستان و جایگزینی طالبان ادامه دادند. اکنون درک ماهیت و هویت طالبان خیلی پیچیده تر از گذشته شده که در نوشته جداگانه به آن پرداخته خواهد شد.
ماهیت درونی طالبان بحث عمیقی نیاز دارد اما نماد بیرونی آنها که از رفتار شان میتوان فهرست کرد سه چیز را به نمایش میگذارد:
اول؛ این جریان ماهیت تروریستی و جنایتکار ضد بشری دارد. نزدیک به سه دهه هم خود دست به اعمال تروریستی و کشتار دستهجمعی زده و هم همکار، همسو و حامی گروههای تروریستی خطرناک دیگر بوده است.
در مدتی که حکومت داشتند و حالا هم دارند، حکومت شان هم چه در گذشته و چه فعلا بستر مناسب برای تقویت و فعالیت تمامی گروههای حرفهای تروریستی بوده است.
طالبان در واقع دست پروردگان و تربیت شدگان اشخاص و گروههایی اند که هرکدام بنیانگذاریک گروه خطرناک در منطقه و جهان بوده اند. پیوند طالبان با القاعده نیاز به دلیل ندارد آنها با حمایت و پناه دادن به رهبران القاعده در مرحله قبل و حتی بعد از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر موجب لشکرکشی آمریکا و ناتو شدند. در این مرحله نیز ایمنالظواهری در کابل و در خانه سراج الدین حقانی وزیر داخله طالبان کشته شد.
طالبان و داعش همزاد و همفکر و همرزم بودند و در یک مکتب تعلیم دیده اند. تا جایی که امیر خان متقی وزیر خارجه طالبان همدم نزدیک مصعب الزرقاوی بوده است.
اختلاف طالبان و داعش بر سر دو موضوع پدید آمد: یکی اعلام خلافت از سوی البغدادی و خلیفه اعلام کردن خودش که به نوعی زیر سوال بردن رهبری اسامه بن لادن و امیرالمومنینی ملا محمد عمر بود و دیگری بر سر به کار بردن نام خراسان بر افغانستان که بخش دیگری از هویت طالبان یعنی قومیت و استیلاطلبی قومی آن را زیر سوال میبرد. اما این دو اختلاف هیچگاه آنها را تا سر حد جدایی و دشمنی پیش نبرد و اکثر عملیاتهای مرگبار انتحاری با همکاری هر دو جریان صورت میگرفت و میگیرد.
دوم؛ افراد این جریان شریعت و دین را یا متعصبانه و متصلبانه می فهمند، یا خود را به جهالت و سبُکمغزی زده و از دین پوشش توجیهی برای اعمال و رفتار غیر انسانی شان ساخته اند.
این گروه گرچه گهگاهی در فضای مجازی و برای فریب عوام داعش را خوارج معرفی میکند اما در واقع فهم و تفسیر خود شان از دین و رفتار شان با مسلمانان مشابهت تام با خوارج دارد. اینها مثل خوارج بین خود و دیگر مسلمانان خط حق و باطل میکشند و هر فهم دینیِ غیر از فهم خود را باطل و مستحق نابودی میدانند. اینها با تکیه بر زور و خشونت به قدرت رسیده و آن را مشیت الهی و کشتار مردم را مجازات خدا میخوانند. اینها حق را با قدرت و نیروی غالب دانسته لذا بجز افراد خود چه اهل و چه نا اهل به هیچ کس دیگر حق مشارکت قایل نیستند.
از یک طرف سه دهه کشتار هزاران انسان، ترورنخبگان، علما، کارمندان موسسات امداد رسانی، اختطاف و اخاذی، راهگیری و پول اندوزی ، سوزاندن و ویران کردن زیربنا های عام المنفعه، مکاتب، مزارع و باغهای مردم، غصب داراییها و اموال مردم، کشتار بی رحمانه انسانها از کودکان تازه به دنیا آمده در زایشگاهها تا اطفال مکاتب و ملا امامان مساجد و نماز گزاران، تخریب و انفجار مساجد، سوزاندن کتابخانه و قرآن، کشتار مسافرین و سربریدن آنها، انتحار در عروسیها و انواع جنایت ضد بشری علیه مردم عادی مسلمان و روزه دار و نمازگزار در حین عبادت را جهاد فی سبیل الله میخوانند.
از سوی دیگر منطق شان در ساختار قدرت این است که حق با آنهایی است که جهاد کرده اند؛ یعنی جهاد شان برای چوکی بوده و نه رضای خداوند. دو رویی بارزترین خصلت خوارج بوده و هست.
سوم؛ این گروه ریشه و مایه عصبیت قومی دارد و به شدت هم این عصبیت را دامن میزنند و در رفتارهای شان آشکار است.
تکفیر دیگران باوجود همه مواصفاتی که به زعم آنها موجب کفر میشوند در خود و افراد قوم و قبیله خود شان شدیدتر هم باشد، سرکوب و کشتار و منهدم کردن تمام هستی اقوام دیگر به بهانههای بغاوت که اخیرا کتابی هم از سوی این گروه در مورد وجوب کشتار کسانی که به قول آنها با حکومت اسلامی مخالفت می کنند بعنوان باغی نشر شده و دیدگاه این جریان را روشن می کند.
سرکشی از اوامر امیر المومنین واجب الاطاعه، رفع ظلم و فساد یا گاهی تعبیر می کنند به شر و فساد که نسبتی است از سوی گروه طالبان بر هر مخالف شان داده می شود.
اختلاف بین ملت بهانه دیگری است برای سرکوب و انهدام. در حالی که آنها تعبیر شان از ملت اولا افراد قبیله و قوم خودشان است و دیگر اقوام را بارها بیگانه خوانده اند و دوما حقیقتا هیچوقت ملتی شکل نگرفته است تا کسی به جرم اختلافاندازی در درون ملت مجازات شود.
حکومتهای سر نیزه و اغلب با سیاست حذف اقوام که با حمایت قدرتهای خارجی اِعمال میشده است و نوعا با سرکوب و کشتار حق خواهیها بوده است، معنای ملت بودن را ندارد. ملتی که شکل نگرفته و وجود ندارد و مردمانی که دایما تحت فشار و در معرض انهدام زیسته خود بخود از هم پاشیده است و نیازی به نفاق افگن ندارد. ایجاد نا امنی بهانه دیگری برای سرکوب است در حالی که اقوام دیگر دایما عدالت میخواهند و همیشه هم متعهد به منافع ملی بوده و از کشور دفاع کرده و هیچگاه عامل آوردن بیگانگان به کشور نبوده اند.
تخلیه سرزمین، غصب آن و جابجایی وابستگان قومی خود شان با اشکال گوناگون و در نهایت هوس تاسیس دولت و ملت خالص تکقومی و انهدام دیگران یا محو هویت شان چنانکه در عمل هویدا است در گفتار بعضی سران این جریان نیز بارها جاری شده است. این رویه ریشه تاریخی دارد و تمام حاکمان سه قرن اخیر به طور مسلسل و بدون وقفه و با هر ماهیتی که بوده عملی کرده اند.
اگر رویه و رفتار این جریان را بر اساس آنچه در گزارشها، مستندات و خبرها منعکس شده بخواهیم فهرست کنیم عنوانهای درشت آن قرار ذیل است:
1- دشمنی آشکار با حقوق بشری و شهروندی اتباع کشور؛
2- زندانی کردن زنان و محروم نمودن آنها از تمامی حقوق بشری و اسلامی شان؛
3- تعصب مذهبی شدید، ایجاد محدودیت برای پیروان مذاهب اسلامی و حتی توسل به جبر برای تغییر مذهب؛
4- تبعیض وحشتناک جنسیتی، قومی، مذهبی، زبانی و قشری؛
5- سلب آزادی بیان و محدودیت شدید بر رسانهها و در انحصار گرفتن آنها و قتل خبرنگاران؛
6- قتل و کشتار مردم ملکی، نظامیان و کارمندان دولت سابق و زندانی و شکنجه کردن آنها و حتی اقارب شان؛
7- انحصار قدرت به دست یک گروه و قومی که از طریق جنگ و خونریزی مسلط شده اند؛
8- خلاء قانونی مطلق بگونهای که در دوسال گذشته هیچ سند قانونی اجرایی نشده و امور بر حسب سلیقه هر فرد و گاهی فرمانی از جانب یک شخص موهوم و دیده نشده پیش برده میشود؛
9- فقدان نظم و امنیت در خلاء قانون و حکومت به گونهای که در حکومت طالبان هر فرد خود همه کاره است: عسکر، فرمانده، حاکم، قاضی، شاه و العیاض بالله خدا؛
10- دشمنی با هویت مردمان کشور: دشمنی با رسوم و عنعنات، دشمنی با زبانهای غیر از زبان پشتو، دشمنی با مذاهب، دشمنی با آثار تمدنی و تاریخی، دشمنی با رسوم کهنی مثل نوروز، دشمنی با خوشیها و شادیهای مردم و دشمنی با تمام هویت و حتی موجودیت مردمان غیر وابسته به خودشان؛
11- غصب گسترده املاک مردم به خصوص مردمان غیر پشتون و وضع جریمههای سنگین بدون کدام جرم و گناهی؛
12- تجاوزات جنسی گسترده، به نکاح در آوردن زنان و دختران مردم با توسل به زور و قتل مرموز دختران و زنان وابسته به مقامات نظامی و ملکی دولت سابقه؛
13- کوچ اجباری مردم و تملک سر زمینهای شان توسط وابستگان طالبان؛
14- وضع مالیات سنگین و غیر قابل تامین بر مردمی که به خاطر بیکاری و بحران اقتصادی به شدت درگیر فقر هستند و ازین طریق فراری دادن مردم به کشورهای همسایه؛
15- ترتیب اثر دادن به هرنوع ادعای واهی پشتونها و به خصوص کوچیها بالای مردم ده نشین و شکنجه و قتل و زندانی کردن مردم مدعی علیه برای غصب داراییهای شان تحت عنوان خسارت و امثال آن. در این زمینه وضع به گونهای است که در بسیاری موارد یک پشتون فرد مرده چهل سال پیش را علم کرده و بالای یک هزاره ادعای قتل او را نموده و بدون محکمه و تحقیق بالای معروض علیه حکم ظالمانه صادر شده است؛
16- ممنوعیت تحصیل، کار، سفر و تفریح زنان در حالی که هر روز و در هرجای کشور خود آلوده به فساد جنسی هستند و از زنان و کودکان به عنوان بردگان جنسی استفاده میکنند؛
17- دستبرد وسیع به نظام آموزشی کشور و تبدیل کردن مکاتب و دانشگاهها را به مراکز آموزش افراطیت و عصبیت و همچنین تغییر نصاب تعلیمی از آموزش علوم جدید به آموزش سرگذشت شخصی خود شان و افراطیت و آدم کشی؛
18- تلاش و برنامهریزی برای برهم زدن موازنه جمعیتی کشور با توزیع اسناد تابعیت برای اتباع کشورهای دیگر، انتقال جمعیت از جنوب به مناطق دیگر، کوچاندن ساکنان بومی و در نهایت تثبیت دولت و ساختن ملت تک قومی؛
19- غارت و به یغما بردن سرمایههای ملی و به حراج گذاشتن معادن و منابع طبیعی کشور به گونهای که همسایگان به تقلا افتاده اند تا یکی از دیگری پس نمانند؛
20- پناه دادن و حتی شراکت در قدرت با تمامی گروههای تروریستی و فراری از کشورهای شان، کاری که در دوره قبلی با پناه دادن القاعده و ایستادن در رکاب آن زمینه مداخله بیرونی را فراهم کردند، این بار بازی در سطح گسترده تر و متنوعتری جریان دارد؛
21- انزوای مطلق کشور در جهان و خلاء کامل دیپلماسی رسمی و مشروع و در نتیجه افزایش تنش و دعاوی مرزی بر اثر خودسریها و زمینه را برای مداخلات گسترده فراهم کردن و فرصت رشد تروریزم منطقهای و قاچاق را فراهم کردن؛
22- در یک کلام ما با حاکمیتی روبرو هستیم که فاقد هرنوع مشروعیت است و هیچگونه زمینه پذیرش بیرونی حتی در میان حامیان دوران جنگ و خشونت و ترور شان هم ندارد. در این حاکمیت هیچ کس مسئول هیچ عملی نیست و پاسخها در برابر چراهای بسیار یک کلمه ساده است: اینها مجاهدین هستند، بیست سال جهاد کرده اند، در کوهها بوده اند و ازین کارها میکنند و هنوز آدم نشده اند! رژیمی که ماهیت اولین تا آخرین فرد اش نا شناخته است و وحشتی بیش نیست.
جمعبندی و فشرده این فهرست این است که جریان حاکم موجود با تکیه بر تروریزم، خشونت، معامله با قدرتهای بیرونی، عصبیت قومی و قبیلوی و با پوشش و توجیه دینی با قرائت خاصی که ازدین دارند در پی انهدام همه هویتهای غیر خود است.
ترکیب و ساختار حکومتی که ساخته اند با تکیه بر کشتن و نابود کردن اقوام و جریانهای دیگر، دشمنی با رسوم و عنعنات تاریخی ای که فکر می کنند به قوم و تبار خود شان ربطی ندارند. انهدام آثار باستانی و تمدنی، حتی قبور و باغها و قلعههایی که باز هم حس فقدان خود در آنها را دارند.
مخالفت با زبان غیر از زبان خود از جمله زبان فارسی و تضعیف آن از مجراهای گوناگون، از بین بردن نظام آموزشی و تحریف تاریخ و جا انداختن دروغهای خود شان به عنوان متون درسی و به خورد اطفال مردم دادن و در نهایت و از همه مهمتر نابود کردن وجهه انسانی و آدم سازی دین و حکومت اسلامی و از بین بردن اخلاق حسنه، سعه صدر، دعوت به حکمت و واگذاری تعیین سرنوشت مردم به خود مردم و جایگزینی عصبیت، افراطیت، جهالت، زورگویی، کشتار و خشونت و خصلت درنده خویی و بر کرسی نشاندن رذالتهای اخلاقی به جای فضیلتهای اخلاقی است.
در قسمت بعدی به توضیح بیشتر ماهیت و اهداف این جریان خواهم پرداخت و خواهیم فهمید که هویت چند گانه این جریان گرچه بیشتر به غیر پشتونها آسیب میزند اما پشتونها نیز از آسیب ویرانگر فکر و رویه این جریان مصون نیستند. به همین دلیل تودههای مردم پشتون و نخبگان فکری و سیاسی آنها نیز هم در گذشته با این جریان مقابله کرده و قربانیهای بسیار داده و هم فعلا در مبارزه هستند.
تا بعد …