مردم عزیز ما در سراسر جهان به یاد آن مرد بزرگ گرد هم میآیند و یادواره بزرگ اندیشی و مظلومیت بابه و عدالتخواهی و مظلومیت هزاره را فریاد میزنند، چون در اندیشه والای شهید مزاری و داعیه برحق هزاره ها، عدالتخواهی تنها استراتژی حل مشكلات هزاره ها نیست؛ بلكه حل مشكلات افغانستان و نزاع دوامدار تاریخی این سرزمین می باشد.
شهید مزاری اولین كسی در تاریخ سیاسی افغانستان است كه عدالت را حلقه مفقوده در سرشت حكمرانی و سیستم حكومتی افغانستان مطرح نمود و آن را راه رسیدن افغانستان به نظام مردمی، ثبات سیاسی و رشد و انكشاف اقتصادی می دانست. در این نوشته فرایند قدرتمند شدن هزاره ها وشیعیان و در أوج آن مقاومت غرب كابل و رهبری این شهید والا مقام را توضیح خواهم داد.
پسمنظر اقتدار و عزت هزاره ها
تاریخ خونین و مصیبت بار هزاره ها بعد از اینكه مقاومت آن ها توسط عبدالرحمن خان درهم شكست و سركوب شد آغاز میگردد و برای انهدام كامل این مردم، با زندان، شكنجه به بردگی كشیده شدن، انسانیت زدائی، تبعیض، محرومیت و به حاشیه راندن هزاره ها برای یکونیم قرن ادامه پیدا میكند. این محرومیت، انسانیت زدائی و تبعیض هم به صورت رسمی در سطح دولتی و هم در سطح شعور اجتماعی، زندگی طاقت فرسایی را بر این مردم تحمیل نمود. تا جایی كه هزاره ها را در درازنای تاریخ افغانستان به صورت انسان های درجه چندم كه صفات انسانی ناقص دارند در اذهان عمومی حك نمود؛ تا جایی كه هزاره بودن به یك ننگ اجتماعی تبدیل گردید.
هر چند شدت و گستردگی این حالت در طول تاریخ متفاوت بوده و با پیشرفت جهان و افغانستان شدت آن به تقاضای زمان كاهش پیدا نمود؛ اما بن مایه این نگرش كه محرومیت، تبعیض و انسانیت زدائی از هزاره ها می باشد تا هنوز ادامه دارد.
تحولات بیش از نیم قرن اخیر در أفغانستان برای آزادی، برابری و دموكراسی كم كم شرایطی را فراهم نمود كه تغییر نظام سیاسی استبدادی در افغانستان را اجتناب ناپذیر می نمود. چون خواست های مردم و ضرورت برای تغییر فشارها را بر نظام سلطنتی چنان افزایش داده بود كه در درون آن نظام به سختی قابل مدیریت بود. داودخان با استفاده از این فرصت و برای مدیریت این فشارها دست به كودتا زد؛ اما به دلائل گوناگون نتوانست در این كار موفق شود. باید یاداری كنم كه بحث در مورد كودتای داود خان و عوامل متعدد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن مد نظر این نوشته نیست و تنها یادآری این مطلب است كه فشار برای تغییرات در افغانستان كه می توانست با اصلاحات جدی، عمیق و سریع مدیریت شود، أرابه تغییر نظام سیاسی را با كودتا به گردش درآورد.
هرچند طی كودتای ٢٦ سرطان ١٣٥٢ تغییر نظام سلطنتی به جمهوری صورت گرفت؛ اما ماهیت نظام سیاسی تغییری چندانی ننمود و در میان قشر نخبه آن زمان جمهوریت داودخان ادامه سلطنت خانوادگی تلقی گردید. به همین دلیل و دلائل دیگری چون رشد جریان های سیاسی – ایدیولوژیكی كه خواهان تغییرات رادیكال و گسترده بر أساس دیدگاه ایدیولوژیك خود بودند، نظام جمهوری داودخان با كودتای حزب دموكراتیك خلق افغانستان با رنگ و بوی ایدیولوژی ماركسیسم – لینینیسم به شیوه خشونت باری سرنگون گردید.
كودتای ٧ ثور ١٣٥٧ تغییر رادیكال نظام سیاسی و در حقیقت یك تغییر پارادایمی در افغانستان بود كه ادعا داشت تغییرات گسترده اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی یا به اصطلاح خودشان انقلاب زحمت كشان را پیاده خواهد کرد. این به اصطلاح انقلاب زحمت كشان نگاه به قدرت و حتی مفهوم قدرت در أفغانستان را دگرگون ساخت.
با وجود آن، كودتای ٧ ثور با ادامه استبداد، انحصار، خشونت وصف ناپذیر، ایجاد جو خفقان و عدم تحمل كمترین مخالفت، رن جهای خونین و بی شماری را بر مردم تحمیل کرد. از سوی دیگر نظام جمهوری داودخان كه به باور مردم ادامه سلطنت ظاهر شاه بود سرنگون شده بود و در حقیقت نظام سیاسی مستقر و عنعنوی كه عمر بیش از یك قرن در افغانستان داشت از صحنه خارج ساخته شده بود كه بنا نیست اینجا به آن پرداخته شود. بحث روی جزئیات این دوره طولانی نظام سیاسی سنتی و خانوادگی و پیامدهای آن برا افغانستان از دائره این نوشته خارج است، اما یاداوری این مطلب لازم است كه كودتای ٧ ثور حداقل چهار تغییر بنیادی را در افغانستان پدید آورد:
● كودتای ٧ ثوربا سرنگونی نظام جمهوری داودخان، نگاه جدید به مفهوم دولت و ساختار قدرت ارائه نمود كه بر مبنای ایدؤلوژی ماركسیزم – لینینیزم و به اصطلاح انقلاب زحمتكشان استوار بود. این دیدگاه علاوه بر نگاه جدید از قدرت، تغییرات وسیع اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در افغانستان را مطرح کرد.
● كودتای ٧ ثور دو پیامد عمده دیگر نیز در بر داشت؛ یكی بیرون آمدن افغانستان از انزوای عنعنوی و دوم وارد شدن رسمی، علنی و عملی دو ابر قدرت دوران جنگ سرد و أقمار آن ها در صحنه تحولات افغانستان که در حقیقت افغانستان به میدان رقابت و نبرد تمام عیار میان دو ابر قدرت تبدیل گردید و جایگاه آخرین نبرد جنگ سرد را احراز کرد.
● كودتای ٧ ثور زمینه قیام های وسیع و گسترده اجتماعی را در افغانستان مهیا ساخت. این قیام ها به خاطر تغییرات گسترده و سریع اجتماعی، اقتصادی و فرهـنگی كه كودتاگران آن را اجرا کردند به وقوع پیوست. در میان عوامل متعدد این قیام ها، دو مسئله نقش برجسته داشت یكی جو خفقان و گرفتاری و به زندان افکندن گسترده مردم به خصوص زندانی کردن روحانیون، متنفذین قومی و روشنفكران جامعه، دوم شكنجه و كشتار وسیع زندانیان بی گناه كه تنها جرم شان این بود كه باورهای شان با ایدؤلوژی زمامداران همسویی نداشت.
● با گسترده شدن قیام ها و سرآزیر شدن وسیع پول و أسلحه برای مجاهدین و آزاد شدن بسیاری از مناطق افغانستان به خصوص مناطق روستائی و قرا و قصبات از چنگ زمامداران خلق و پرچم، ناكامی و سقوط جمهوری دموكراتیك خلق افغانستان اجتناب نا پذیر می نمود و بدین ترتیب نزاع بر سر نظام سیاسی آینده افغانستان به صورت خاموش و آرام در زیر شعله های جهاد مسلحانه نیز آغاز گردید.
رفتارخام، نابخردانه، ایدؤلوژیك و خشونت گسترده كودتاگران زمینه قیام سراسری را فراهم أورد و مردم در تمام افغانستان دست به سلاح بردند و جهاد برای سرنگونی نظام كودتائی آغاز گردید.
آغاز سفر هزاره ها به سوی قدرت
همانطوری که بیان گردید با گسترش قیام های مردمی و جهاد مسلحانه، مناطق زیادی از زیر سلطه حكومت مركزی آزاد گردید. هزاره ها و شیعیان نیز با كمترین امكانات تسلیحاتی و اقتصادی قیام علیه نظام كودتا را آغاز کردند و وارد میدان جهاد مسلحانه گردیدند. در مدت زمان كوتاه و در آغازین ماه های جهاد تقریبا تمام مناطق هزارستان آزاد گردید. آزادی مناطق هزاره نشین از زیر سلطه حكومت مركزی نیز یك تغییر رادیكال و پارادایمی سرنوشت مصیبت بار هزاره ها در درازنای تاریخ أفغانستان و تاریخ هزاره ها است. بسیار مهم است كه در ذهن خود داشته باشیم كه از زمان فاجعه عبدالرحمن تا این تاریخ هزاره ها برای اولین بار دارای قدرت نظامی ولو در سطح ابتدایی و مناطق آزاد شده را در اختیار دارند و حركت برای قدرتمند شدن هزاره ها از اینجا آغاز می گردد.
این وضعیت دو پیامد روشن را در پی داشت و دو گزینه فوری را پیش پای هزاره ها قرار داد؛ یكی خلای قدرت و نبود یك نظام سیاسی مستقر در مناطق آزاد شده و دوم فراهم آمدن شرایط مناسب برای هزاره ها و شیعیان كه فرایند حركت به سوی قدرتمند شدن را آغاز کنند. هرچند در شروع این فرایند، باور و دیدگاه، تماما مبتنی بر باورهای دینی و ادای تكلیف شرعی بود اما جهاد مسلحانه خود بخود و به صورت ناخواسته سخت افزار قدرت كه عبارت از اسلحه، آموزش و دانش نظامی می باشد و ضرورت مدیریت قدرت و اولین تجربه خودفرمانی یا self rule را در اختیار مردم قرار داد.
خود فرمانی و نزاع قدرت
این دوره زمانی از فرایند قدرتمند شدن هزاره ها تا تشكیل حزب وحدت اسلامی افغانستان را در بر می گیرد. این دوره، حوادث، اتفاقات، نزاع ها و در گیری ها و هزاران رویداد تلخ و شیرین، پیروزی وشكست را احتوا می کند. با وجود كمبودها و كج رفتاری های فراوان اما روند حركت به سوی قدرتمند شدن هزاره ها متوقف نگردید و به پیش رفت، نوشتن تفصیلی و بحث جامع و با جزئیات هدف ما در اینجا نیست بلکه كوشش خواهم نمود كه با تمركز بر این فرایند حتی الإمكان بدون داوری های جناحی و به صورت كوتاه مطالبی را بنویسم.
بعد از آزادی اكثر مناطق هزاره جات نمایندگانی از سراسر این مناطق در ورس بامیان جمع شدند و شورای اتفاق اسلامی افغانستان شكل گرفت. این شورا ساختار شبه حكومتی و شبه حزبی داشت كه حد اقل دو هدف اصلی آن؛ یكی مدیریت أمور مناطق ازاد شده و دیگری انسجام و سازمان دهی جهاد علیه حكومت خلق و پرچم و نیروهای اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی آن زمان بود. تشكیل شورای اتفاق و به دنبال آن ایجاد ساختار شبه حكومتی توسط آن، اولین تجربه حكمرانی یا به تعبیر دقیق تر، خود فرمانی در سطح بسیار ابتدایی آن در درازنای تاریخ سراسر مظلومیت و تحقیر شده هزاره ها و شیعیان به حساب می آمد. این مسئله را اگردر بسترساختارو مدیریت قدرت ارزیابی كنیم تحول بزرگ و بی سابقه در تاریخ هزاره ها می باشد چون بعد از شكست در برابر عبدالرحمن این مردم به مدت بیش از یك قرن سركوب، تحقیر شدن، محرومیت و انسانیت زدائی شدن اكنون در موقعینی قرار گرفته اند كه خود شان سرنوشت خودرا رقم می زنند و برای رتق وفتق آمور خویش حكومت تشكیل می دهند. این واقعا یك امر استثنائی و شگفت انگیز بود ولی متاسفانه این وضعیت دیر دوام نیاورد و به یك تجربه ناكام خودفرمانی یا failed self- rule تبدیل گردید.
در مورد عوامل شكست این تجربه بزرگ صحبت های زیادی شده كه بیشتر تحلیل ها از منظر جناحی و سیاست های حزبی آن دوره است كه من بنا ندارم به تفصیل به آن ها بپردازم و خوانندگان می توانند به نوشته ها و تحلیل ها مراجعه کنند و خود قضاوت کنند. با در نظرداشت این واقعیت كه هزاره ها و شیعیان هیچ تجربه حكومت داری را نداشتند و از فهم و دانش لازم و ضروری برای مدیریت قدرت برخوردار نبودند شكست این تجربه خود فرمانی یا خود حكمرانی چیز غیر مترقبه ای هم نیست و انتظار اینكه اولین شبه حكومت هزاره ها موفق باشد انتظار بسیار بآلایی است. چون عدم تجربه حكومت داری، نبود فهم و دانش لازم برای مدیریت قدرت، ساختار متمركز و فرد محور شورای اتفاق إسلامی، ظهور جریانهای سیاسی متعدد با ایدیولوژی و فلسفه سیاسی گوناگون، نفوذ از خارج و ده ها عوامل دیگر باعث شد كه شورای اتفاق از یك نهاد حكومت ساز كه باید به أمور حكمرانی اهتمام ورزد، به یك حزب سیاسی در كنار احزاب و جریان های دیگربه تحلیل رفت و هزارستان به صحنه منازعه خونین قدرت تبدیل گردید.
جنگ های داخلی یك صفحه تلخ، دردناك و خونین این دوره است كه بر علاوه زیان های بی شمار دیگر، آسیب های فراوانی را در فرایند قدرتمند شدن هزاره نیز سبب گردید. عكس العمل مردم در مورد جنگ های داخلی بسیار قابل تامل است. با وجود تفاوت عوامل، ماهیت و چگونگی جنگ ها در مناطق گوناگون و صرف نظر از این كه كدام طرف ذی حق یا مورد ظلم و تهاجم قرار گرفته است توده مردم اكثرا روش مقاومت منفی در برابر جنگ را در پیش گرفتند. بدین معنی كه جنگ تحت هر بهانه ای از نظر مردم نا پسند و مردود بود. این وضعیت به تدریج نوعی فرسودگی و سر خوردگی فكری وروانی را در جامعه و در خود جریان های سیاسی- نظامی دخیل در جنگ بوجود أورد، ولی با وجود تمام این تلخی ها و زیانهای وارده فرایند قدرتمند شدن هزاره ها نه تنها متوقف نگردید كه به پیش رفت، طی این دوره جوانان هزاره در داخل و خارج كشور اموزش های نظامی، فكری وتشكیلاتی را دریافت نمودند، سلاح بیشتر بدست اوردند، تجربه و مهارت های نظامی كسب نمودند و در كوره اتش جنگ باتجربه تر و آبدیده ترشدند و در نتیجه سخت افزار قدرت بیش از پیش دراختیار مردم و جریانهای سیاسی- نظامی هزاره جات قرار گرفت.
در این دوره حوادث ریز وكلان زیادی اتفاق افتاده است كه از حدود این نوشته خارج است و تنها به یك مورد دیگر در این فرایند إشاره می كنم و آن پدیده مهاجرت به طور كلی و ایجاد دفاتر احزاب، و فعالیت ها سیاسی- فرهنگی جریان های سیاسی آن دوره به طور خاص برای قدرتمند سازی هزاره ها است كه نقش موثری را در این زمینه داشته است. اگر به صورت گذرا به این موضوع نگاه كنیم دو مسئله برجسته قابل یادآوری است؛ یكى تشكیل شورای ائتلاف اسلامی أفغانستان كه از هشت گروه متشتت و در حال نزاع باهم در ایران به وجود آمد. شورای ائتلاف در سال ١٣٦٥ برای هماهنگ سازی و اتحاد نظر هرچه بیشتر موضع گیری های گروه های هشتگانه و تلاش برای پیداكردن جایگاه مناسب هزاره ها و شیعیان در تعاملاتی كه برای آینده افغانستان در جریان بود به وجود امد. در آن زمان تنظیم های جهادی مستقر در پاكستان خود را صاحب جهاد و صاحب افغانستان می دانستند و برای گروه های جهادی شیعی كه عمدتا در ایران مستقر بودند جایگاهی بسیار ناچیزی قائل بودند، مشكل دیگر كه این دیدگاه تنظیم های مستقر در پاكستان را تقویت می كرد حمایت امریكا و غرب از این تنظیم ها بود كه با ایران در تقابل و درگیری بود. در چنین شرایطى شورای ائتلاف به وجود آمد كه كار برجسته در فرایند قدرتمند سازی هزاره ها و شیعیان بود.
دوم در آن زمان صحنه سیاست، رسانه و أمور بین المللی جهاد نیز در اختیار تنظیم های مستقر در پاكستان بود. چون از حمایت آمریكا و متحدین آمریكا برخوردار بودند اما اتفاق مهمی كه در این فضا به نفع هزاره ها و شیعیان واقع شد مسافرت ادوارد شواردنادزه وزیر خارجه اتحاد شوروی سابق به تهران و دیدار وی با شورای ائتلاف اسلامی افغانستان بود. البته این كار با تلاش و دیپلوماسی جمهوری اسلامی ایران اتفاق أفتاد ولی شورای ائتلاف به یكباره و علی الرغم میل تنظیم های مقیم پشاور علی رغم میل پاكستان و آمریكا به عنوان یك طرف قضیه افغانستان در سیاست های جهانی مطرح گردید.
تشكیل حزب وحدت اسلامی افغانستان
چانچه ذكر گردید جنگ های داخلی به خصوص درسالهای ١٣٦٦ تا ١٣٦٨هـ ش پیامدهای منفی و ملموسی را در جامعه و همچنان در بعضی از جریان های سیاسی به وجود أورد كه غیر قابل چشم پوشی بود. چون مقاومت منفی جامعه و تحولات درسطح افغانستان و مواضع ناخوشایند احزاب مستقر در پشاور شرائطی را پدید آورده بود كه نگاه جدید به مسائل و آینده هزارستان را اجتناب ناپذیر می نمود. این وضعیت شرایط مساعد برای تغییر وضع موجود و تامل بیشتر برای اینده هزاره ها و شیعیان را به وجود اورده بود و حزب وحدت در چنین بستر مساعد متولد شد.
بنابراین برای تشكیل حزب وحدت اسلامی افغانستان چهار دلیل عمده را می توان بر شمرد که البته این بدان معنی نیست كه دلائل متعدد دیگر نادیده گرفته شود؛ بلكه به این چهار دلیل عمده بسنده می كنم:
● جنگ های داخلی طولانی، بدون نتیجه و بیهوده كه با مقاومت منفی مردم روبرو بود بسیاری ها را به خصوص تعداد زیادی از مسؤلین سازمان نصر را به این نتیجه رسانده بود كه جنگ بی نتیجه و زیانبار است و ادامه آن به هر دلیل جز أسیب زدن به سرنوشت هزاره ها دستاورد دیگری نخواهد داشت.
به عنوان نمونه من خاطره خودم در غزنی را كه تا كنون در هیچ جایی از آن ذكری بعمل نیامده برای اولین بار برای خوانندگان این سطور بیان می كنم. در اوج جنگ های داخلی در غزنی با وجودی كه ما در اكثریت قریب به اتفاق این جنگ مورد تهاجم قرار گرفته و از خود دفاع می كردیم، ولی سوال های مهمی ذهن همه ما را آزار می داد که جنگ تا كی؟ و برای چه هدفی چ؟
این سوال ها و سوال های متعدد دیگر باعث شد كه در سال ١٣٦٦ (به احتمال قوی) جلسه مهمی از مسئولین و قوماندانان سازمان نصر در أوسه جاغوری فراخوانده شد. در این جلسه تحت ریاست إستاد بزرگوار مرحوم أستاد سید عباس حكیمی دائر شد. در این جلسه که اقای حلیمی، شهید روح الله، شهید میثم، شهید جوادی، شهید ابوذر، انجنیر ابوذر، اقای مبلغ یا مرحوم فصیحی یا هردو (دقیق یادم نیست) از مالستان و جمع دیگر که در این جلسه حضور داشتند، برگزار گردید.
موضوع اصلی بحث ارزیابی جنگ در سراسر هزاره جات و پیامد های دردناك و ویراگر آن بود و اینكه سازمان نصر به هر صورت در بسا موارد یك طرف قضیه است. بالاخره به اینجا رسیدیم كه ما در مورد بخشهای دیگر سازمان نصر نمی توانیم تصمیم بگیریم و لذا بحث در مورد غزنی و اینكه چه باید بكنیم ادامه پیدا كرد. بحث طولانی و بسیار خسته كننده به اینجا رسید كه درست است كه طرف مقابل نفهم، شریر و بی اعتنا به سرنوشت مردم می باشد و با تمام تلاش هایی كه صورت گرفت از ادامه جنگ منصرف نشده است، اما ما چرا بخشی از این روند نادرست باشیم كه حتی توجیه روشن شرعی و سیاسی كه جامعه قانع شود برای آن وجود ندارد (؟).
طی صحبت ها یكی از گزینه هایی كه مورد بحث قرار گرفت گزینه انحلال سازمان نصر در بخش غزنی بود. با این مفهوم كه اگر انحلال سازمان نصر بتواند این روند زیانبار رامتوقف كند ما باید روی آن فكر كنیم و جنبه های پیدا و پنهان این گزینه را مورد غور قرار دهیم. گپ كه اینجا رسید شهید ابوذر كه به گریه افتاده بود با صدای گریه آلود گفت” شما چه میگین!! ” و از جلسه خارج شد و فضای سنگین جلسه را به وقفه كشاند. دوباره كه جلسه شروع شد بعد از بحث های طولانی، اعصاب خرد كن و خسته كننده ای كه صورت گرفت همه به این نتیجه رسیدیم كه با در نظرداشت رفتار و سرشت طرف مقابل انحلال سازمان نه تهنا این روند را متوقف نمی كند كه خون های بی شمار دیگری نیز ریخته خواهد شد. این خاطره را به این دلیل بیان كردم كه نشان دهم كه پیامدهای جنگ تا چه حد سنگین بوده است. بنابراین فرسایش مادی، معنوی و روانی مردم و جریان های سیاسی یكی از عوامل تشكیل حزب وحدت أسلامی أفغانستان بود.
● دلیل دیگر این بود كه قرارداد ژنو امضا شده بود و نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان خارج می گردید و سقوط حكومت كمونیستی كابل كه داكتر نجیب الله در راس آن قرار داشت اجتناب ناپذیر بود و واضح بود که افغانستان وارد مرحله جدید می گردید كه هزاره ها و شیعیان برای آن آماده نبودند. با پراکندگی گسترده و جنگ های بیهوده آشكار بود كه مرحله جدید مبارزه با این حالت ممكن نیست مدیریت شود.
● تنظیم های مستقر در پاكستان خود را صاحب جهاد و افغانستان می دانستند و برای احزاب شیعی با پراکندگی موجود هیچ اهمیتی قائل نبودند. این مطلب در برگزاری شورای مشورتی راولپندی آشكارا بیان گردید. شورای مشورتی راولپندی درماه دلو ١٣٦٧ برای ایجاد حكومت در تبعید كه جایگزین حكومت كابل گردد برگزار گردید. در این شورا كه با سفر حضرت صبغت الله مجددی به نمایندگی تنظیم های پشاور به ایران صورت گرفت در گفتگو با شورای ائتلاف توافق صورت گرفت كه از احزاب هشتگانه شیعیان ١٠٠ نفر در شورای مشورتی راولپندی شركت نمایند اما با برگشت حضرت مجددی به پشاور تنظیم های دیگر پشاور نشین بخصوص حزب اسلامی گلبدین حكمتیار توافق حضرت را قبول نكردند و توافق با شورای ائتلاف بهم خورد و احزاب شیعی در این شورا شركت نكردند. این حركت تنظیم های پشاور و اقدامات متعدد مشابه ان زنگ خطر را برای هزاره ها و شیعیان به صدا درآورد.
● دلیل چهارم برای تشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان یك دلیل نادر، دور از ذهن و ناگفته است. به این معنی كه در هیچ جای گفته نشده است و تنها نظر خودم است و آن عبارت از این است كه حالت نیمه بن بست در شورای مركزی سازمان نصر یكی از دلائل دیگر تشكیل حزب وحدت بود. البته این حالت نیمه بن بست آشكار نبود. برعلاوه اعضای شورای مركزی سازمان تنها تعدادی از اعضای سازمان از ان آگاه بودند. اختلافات در شورای مركزی سازمان نصر و تصمیم گیری به خصوص در مورد مسائل كلان و مهم را دشوار ساخته بود. این حالت بعضی ها را به نظر من به خصوص شهید مزاری را به این جمع بندی رسانده بود كه راه های دیگری برای عبور از این بلاتکلیفی و بن بست را جستجوكند كه پاسخگوی منافع هزاره ها و شیعیان در شرایط جدید آن زمان باشد. شرایطی حساس و سرنوشت سازی كه افغانستان وارد صفحه جدید زندگی سیاسی خود می گردید و آن عبارت از به قدرت رسیدن حكومت مجاهدین در افغانستان بود. حكومتی كه در آن جایگاه مناسب و شایسته ای برای هزاره ها و تامین حقوق آن ها در آن وجود نداشت. به نظر من این وضعیت زنگ خطر را بیش از هر كس دیگر برای شهید مزاری به صدا درآورده بود و او شاید فكر می كرد كه مقابله با شرایط اضطراری موجود در چوكات سازمان نصر عملی نخواهد بود و لذا من آن را یكی از دلائلی كه به تشكیل تشكیل حزب وحدت اسلامی افغانستان منجر شد میدانم. در این ارتباط من چیزی صراحتا از شهید مزاری نشنیده آم و صرفا ارزیابی و تحلیل خودم از وضعیت است.
با این دلائل كه ذكر نمودم البته كه تنها این موارد نبود، حزب وحدت اسلامی افغانستان در سال ١٣٦٨ به وجود آمد كه با وجود اوج قدرت احزاب منحله، زمینه مساعد ایجاد حزب وحدت اسلامی افغانستان كار ساده و بدون مشكل نبوده است بلكه تعهد، بصیرت و استقامت دست أندر كاران تشكیل حزب وحدت و بخصوص شهید مزاری باعث گردید كه از این زمینه مساعد استفاده لازم صورت گیرد كه به نظر من یك حادثه مهم، سرنوشت ساز و بی بدیل در تاریخ خونبار هزاره و فرایند قدرتمند سازی هزاره ها بود.
با تشكیل حزب وحدت جنگ ها و پراگندگی ها پایان پذیرفت، مركز تصمیم گیری و ساختار واحد ایجاد شد، صدای واحد به نمایندگی از هزاره ها حرف می زد و مهمتر از همه مردم دوباره به آینده امیدوار گردیدند. باید یاد اوری كنم كه این امید و خوشحالی دیری نپائید و آیت الله محسنی با وجود آن كه اقایان سید محمد علی جاوید، سید حسین انوری و سید هادی هادی میثاق وحدت را امضا نموده و سوگند خورده بودند حزب وحدت اسلامی را قبول نکرد و اولین سنگ جدایی وتفرقه را بعد از امضای میثاق وحدت گذاشت. اگر فرض كنیم كه در آن مقطع تاریخی حزب وحدت تشكیل نمی گردید پیامد آن به مراتب ویرانگرتر از آن می بود كه حتی در ذهن خود آن را تصوركنیم و امروز در شرایط فاجعه بارتر از انچه كه هستیم به سر می بردیم. تا اینجا هزاره ها هنوز درپهنه خانه خود و در مناطق و سرزمین خود تصمیم می گرفتند. به این معنی كه هنوز وارد سیاست ورزی در صحنه افغانستان به صورت عملی نشده بودند.
مقاومت غرب كابل اوج اقتدار و عزت هزاره ها
چنانچه گفته شد تشكیل حزب وحدت اسلامی افغانستان قدم بلند و بی سابقه در فرآیند قدرتمند سازی هزاره ها و شیعیان به حساب می آید. این حادثه مهم هزاره ها را در موقعیتی از قدرت قرارداد كه در برابر چالش های دشوار و گوناگون تاریخی، فرهنگی و سیاسی كه هزاره ها با ان روبرو بودند بتوانند توان بازیگری سیاسی در سطح ملی و بین المللی را داشته باشند هر چند همه میدانیم كه تنظیم های مقیم پشاور و كشورهای حامی آن ها مانند پاكستان، آمریكا و متحدین آمریكا نمی خواستند نقش قابل ملاحظه ای برای حزب وحدت و هزاره ها در آینده افغانستان قائل شوند. اما حزب وحدت و به خصوص رهبری شهید مزاری، تاكید می كنم رهبری شهید مزاری نمی توانست این فرصت تاریخی هزاره ها را ضایع كند. لذا شهید مزاری حزب وحدت اسلامی و هزاره ها را در متن بازی های سیاسی – نظامی افغانستان قرار داد.
حزب وحدت به عنوان ساختار قدرت سیاسی هزاره ها، ابزار اعمال قدرت سیاسی و تنها نماینده مشروع هزاره ها و شیعیان، با رهبری، رهبر فرزانه، با بصیرت، دردمند، متعهد، ایثارگر و مصمم در آن دوره حساس و سرنوشت ساز توانست اقتدار و عزت بی مانندی را در درازنای تاریخ خونبار، پُر از رنج و سراسر تحقیر شده هزاره ها خلق كند. گویا دست تقدیر در چنان شرایط خطیرو پر از چالش مزاری را بر مسند رهبری هزاره ها و شیعیان برگزید چون تنها او می توانست چنین شاهكاری را به وجود اورد.
قبل از سقوط حكومت نجیب و در نیمه های آخر سال ١٣٧٠ شهید مزاری اقدامات تاریخی دیگری را روی دست گرفت. یكی از آن ها تماس و گفتگو با جنرال دوستم برای همكاری با مجاهدین برای سقوط دادن حكومت نجیب و دیگری فرستادن هیات حزب وحدت برای گفتگو با شهید أحمد شاه مسعود در مورد همكاری برای آینده كشور بود كه این تماس ها و گفتگو ها به نشست و قرارداد جبل السراج انجامید و اكنون با حسرت و اندوه به این بخشی از تاریخ نگاه می كنیم كه چه شد كه اقدام مهم و خردمندانه با شكست مواجه گردید.
این مسئله را به دو منظور اینجا یادآور شدم؛ یكی به خاطر اینكه نشان دهم كه استاد شهید مزاری با چه ژرف اندیشی دلسوزانه فرصت های سرنوشت ساز تاریخ سیاسی افغانستان را درك می نمود و اقدامات لازم را انجام می داد و دوم اینكه برای هزاره ها و تاجیك ها به خصوص نسل جوان دو قوم یادآوری كنم كه برای افغانستان بهتر، با آرامش و با ثبات دو طرف صورت دارد كه روی زخم های یكدیگر مرهم گذاشته و برای التیام آن تلاش بخرج دهند.
حكومت داكتر نجیب الله به تاریخ ٨ ثور ١٣٧١ سقوط کرد و گروه های مجاهدین به صورت نامنظم و بدون پلان مشترك وارد شهر كابل شدند. هر جریانی تلاش داشت مناطق بیشتری از شهر را در اختیار خود درآورد و در نتیجه این هرج و مرج ها اولین نطفه های جنگ داخلی در شهر كابل بسته شد. مردم هزاره و شیعه كه حضور وسیع در شهر كابل داشتند كمك نمودند كه حزب وحدت اسلامی نقاط مهم و گسترده ای از شهر را در اختیار خود درآورند.
حضور پُر شمار هزاره ها و شیعیان در كابل و در اختیار گرفتن نقاط مهم دولتی و نظامی توسط مجاهدین حزب وحدت اسلامی كارت قدرتمندی را برای بازی در صحنه سیاسی كشور در اختیار شهید مزاری قرار داد كه وی نیز مصمم بود برای خواست های سیاسی هزاره ها از ان بهره برداری نماید اما تنظیم های مقیم پشاورو حامیان آن ها گویا هنوز آماده نبودند این واقعیت آشكار حضورمردم هزاره و حزب وحدت در كابل را به این سادگی قبول نمایند و لذا تلاش برای به حاشیه راندن حزب وحدت در حقیقت تهاجم علیه حزب وحدت و هزاره ها هم در بعد سیاسی و هم دربعد نظامی طراحی و عملی گردید:
● در بعد سیاسی وقتی حكومت مجاهدین در گورنر هوس پشاور دو ماه تحت ریاست حضرت مجددی و دو ماه تحت ریاست شهید استاد ربانی طراحی و كابینه مربوطه تكمیل گردید حزب وحدت كه نماینده مشروع هزاره ها و شیعیان بود را كاملا حذف كردند و آیت الله محسنی توانست یك وزارت را گدایی نموده و با افتخار اعلان نماید كه به حق اش رسیده و ادعای دیگر ندارد. از این لحظه اولین خط سازش و پشت كردن به حقوق سیاسی هزاره ها شكل گرفت كه به تدریج به خط خیانت به منافع هزاره ها و شیعیان تبدیل گردید.
● در بعد نظامی نیز طرح حذف نظامی حزب وحدت از شهر كابل آغاز گردید كه وقایع آن را همه می دانند. استاد شهید به یكباره با مشكلات به این بزرگی و پیچیدگی در شرایط كاملا نابرابر كه انتظار مواجه شدن با آن ها را نداشت قرار گرفت و برای مقابله با سیاست حذف حزب وحدت و مردم هزاره و شیعه راهبرد مقاومت را در پیش گرفت و با طراحی روش و رویكرد چند وجهی آن را عملی و اجرا نمود كه اینجا بصورت كوتاه به آنها می پردازم:
● در بعد سیاسی استاد شهید حالت تهاجمی – همكاری را اختیار نمود و بعد از إعلان حكومت مجاهدین در گورنر هوس پشاور و حذف حزب وحدت اسلامی از آن اعلام نمود كه ما در جهاد و آزادسازی افغانستان شریك بودیم، مناطق خود را آزاد نمودیم، شهید دادیم و اگر برای آینده افغانستان تصمیم گرفته می شود كه ما در آن حضور نداشته باشیم ما آن را قبول نداریم. این موضع و موضع گیری های دیگر شهید مزاری به لحاظ سیاسی بسیار تهاجمی بود اما در عین زمان با مرحوم حضرت مجددی و حتی بعد از ان گفتگو و مذاكره برای حل مسائل مورد اختلاف از طریق سیاسی را ادامه داد و تمام سعی خویش را برای حل این مشكلات بخرج داد.
● در بعد نظامی حالت دفاعی – همكاری را اختیار نمود در عین زمان كه از مواضع نظامی حزب وحدت به شدت دفاع می نمود ولی هیچگاه مذاكره و همكاری برای حل قضایا را رها ننمود. مجاهدین حزب وحدت اسلامی با حمایت و پشتیبانی قاطع و همه جانبه مردم شدید ترین و گسترده ترین تهاجمات و بمباران های هوایی و توپخانه ای را روی سنگر های خویش تحمل نموده و مقاومت بی مانندی را در تاریخ این سرزمین رقم زدند.
● شهید مزاری كاملا آگاه بود كه برای تحقق آرمان های مردمش و رسیدن به اهداف حزب وحدت اسلامی راه درازی پیش رو است كه صرفا ادامه دفاع نظامی كافی نیست لذا در كنار رویكرد دفاع نظامی رویكرد تبیین را نیز در پیش گرفت كه عبارت بودند از؛ تبیین خواست ها و اهداف مردم، تحلیل و تبیین شرایط سیاسی و نظامی آن زمان، تبیین ماهیت جنگی كه به حزب وحدت اسلامی ارتباط می گرفت و قضایای مرتبط با آن ها و من هر یك از موارد فوق را فشرده توضیح خواهم داد:
١- هزاره ها تاریخ سرشار از رنج، مصیبت، فقر و بیچارگی را تجربه نموده اند. به همین لحاظ از نسل كشی عبدالرحمن به بعد با انسانیت زدائی حساب شده از هزاره ها و اعمال تبعیض گسترده نه تنها در زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به محرومیت و حاشیه رانده شدند كه حتی در ذهن و شعور هرانسان افغانستانی نیز به حاشیه رانده شده بودند. لذا شهید مزاری مسؤلیت عظیمی را با اگاهی از تمام پیامد هایش بدوش گرفت كه هزاره تحقیر شده، به حاشیه رانده شده و حتی حضور إنسانی آش فراموش شده اش را در جایگاهی بنشاند كه ادعا دارد در تصمیم گیری برای آینده افغانستان باید شریك باشد و اگر بدون حضور وی تصمیم برای اینده كشور گرفته شود آن را قبول ندارد.
استاد شهید این كار نزدیك به ناممكن را برای مردمش، برای سیاست مداران آن وقت افغانستان و برای مردم افغانستان توضیح داد و تبیین کرد. به همین خاطر عدالت اجتماعی – سیاسی را به عنوان سنگ بنای سیاست ورزی و حكومت سازی برای افغانستان پیشنهاد نمود و فریاد هزاره بودن بعد از این در افغانستان نباید جرم باشد و یا با تعبیر دیگر هزاره بودن نباید ننگ باشد را سرداد. بر همین مبنی كیفیت و كمیت حضور حزب وحدت درحكومت را به صورت روشن بیان کرد.
٢- موضوع دیگر كه بسیار مهم است تبیین ماهیت جنگ در افغانستان است. این یكی دیگر از نقاطی است كه عمق اندیشه شهید مزاری را نشان می دهد و موضع گیری های سیاسی آش را اعتبار و قدرت بیشتر می بخشد. او در یكی سخنرانیهایش می فرماید ” در افغانستان شعارها اسلامی و عملكرد ها نژادی اند”. معنی آن این است كه ماهیت جنگ و نزاع دینی و مذهبی نیست بلكه جنگ ماهیت قومی دارد و حتی مشكل سیاسی افغانستان ماهیت قومی دارد. من فكر می كنم شهید مزاری با این بیان می خواهد به كسانی كه با وی در جنگ بود پیام بفرستد كه هوشیار باشید جنگ ماهیت قومی دارد.
٣- این بخش از تبیین كه شریك ساختن معلومات با مردم در مورد شرایط سیاسی و نظامی، تحلیل های شرایط سیاسی، تلاش ها برای رسیدن به هدف و فعالیت های وسیع شهید مزاری و حزب وحدت را در بر می گیرد كه در صحبت ها و موضع گیری های وی بیان گردیده است كه فرصت پرداختن به ان در اینجا مقدور نمی باشد.
رویكرد دیگری كه در متن راهبرد مقاومت از طرف شهید مزاری مطرح و بیان گردید توضیح و بیان پایه های نظری افغانستان آینده و نظام سیاسی آینده افغانستان كه می تواند ختم جنگ و ثبات سیاسی را به ارمغان اورد می باشد. در این مورد نیز ما شاهد عمق اندیشه، بصیرت، صداقت و دلسوزی این شهید بزرگوار هستیم. سخنرانی های زیادی در این مورد از وی به میراث مانده است كه می تواند راهگشای مشكلات امروزی كشور نیز باشد. من به عنوان نمونه چند مورد از این صحبت ها را اینجا می اورم:
١- وحدت ملی برای ما یك اصل است. ٢- دشمنی اقوام در افغانستان فاجعه است. ٣- زنان قشر عظیم از جامعه است.. هر كسی كه این مسئله را می گوید كه زن حق ندارد در جامعه دخالت بكند، برای آینده جامعه حق تصمیم گیری ندارد این خلاف اسلام است. جای دیگر می گوید زنان نصف نفوس افغانستان می باشد. ٤- تاكید بر انتخابات ازاد و عادلانه و حمایت از نظام فدرالی در أفغانستان. این حرف ها تقریبا ٣٠ سال قبل نه تنها بیان گردیده بلكه برای ان تلاش صورت گرفته و مایه گذاشته شده است و ما امروز باز هم باید تلاش و مبارزه كنیم كه این ارزش ها تحقق پیدا كند كه بیانگر واقعیت تلخ امروزی ما است.
باید یاد اوری كنم كه این تلاش ها، مجاهدت ها و موضع گیری ها، پیامد ها و هزینه های هنگفتی را بر حزب وحدت اسلامی، مردم غرب كابل و شخص شهید مزاری تحمیل نمود ولی خواست ها، موضع گیری ها، اهداف و فریاد های شهید مزاری كه از عمق تاریخ خونین، تحقیر شده و به حاشیه رانده شده هزاره ها بیرون امده بود، هزاره ها را درتقلا برای رسیدن به اینده عادلانه وانسانی نوید میداد، مردم داو طلبانه حاضر به پرداخت هزینه به آن سنگینی شدند و شهید مزاری همانطوری كه در تمام دوره مقاومت پیشاپیش مردم راه رفته بود تمام دارایی اش و آخرین داشته اش یعنی جانش را پیشكش اقتدار و عزت مردمش نمود و چنان هزینه سنگین را پرداخت نمود، این هزینه های سنگین سرمایه ضمانت سرنوشت اینده مردم گردید و إیثار مزاری، عشق و محبت نیروی مندی شد كه روح و روان هزاره ها و تمام عدالتخواهان وطن را تسخیر نموده و بدین سان او جاودانه شد روحش شاد.