در هفتههای اخیر جلسهای با حضور حدود 30 تن از افغانهایی که در نظام قبلی، وزیر، وکیل، رییس، معین و از اعضای جامعه مدنی بوده اند با تعدادی از چهرههای شناخته شده گروه طالبان در اندونیزیا در پشت درهای بسته صورت گرفته است. تسهیلکننده این نشست غیر متعارف شخصی به نام «سلطان برکات»، بنیانگذار و رئیس «مرکز مطالعات منازعه و اقدام بشردوستانه» در دوحه قطر، بوده است که در سالهای اخیر رد پای او در بسیاری از منازعات منطقهای در جهان عرب دیده میشود و مدتی است که در بحران افغانستان نیز فعال شده است.
همزمان با مذاکرات صلح دوحه و امضای توافقنامه طالبان و آمریکا در اکثر معادلات مربوط به افغانستان نام وی دیده میشود. با اینکه سلطان برکات در جهان عرب فعال است، ولی از وی به عنوان یکی از لابیگران اصلی گروه طالبان و یا شخص نزدیک به گروه طالبان یاد میشود.
سلطان برکات قبلا نیز نشستهایی را با حضور چهرههای میانی سیاست افغانستان در قطر میزبانی کرده بود ولی تا کنون برخی از نشستهایی که او ترتیب داده بود به دلیل مشکوک بودن فعالیتهای وی لغو شده است.
پرسشی که مطرح میشود این است که او از نزدیکی با طالبان چه سودی میبرد و چرا سلطان برکات در قضیه افغانستان فعال است و به خصوص این که چرا او برای سفیدنمایی طالبان و مشروعیتسازی برای این گروه تلاش میکند؟ این گفتار در پاسخ به پرسشهای فوق به نگارش در آمده است.
سلطان برکات کیست؟
سلطان برکات یک عرب فلسطینیتبار است که در انگلستان تحصیل کرده است و تا کنون از استادی در دانشگاه یورک انگلستان گرفته تا در پستهایی در دولت انگلیس، بانک جهانی، ملل متحد و اخیرا به عنوان پژوهشگر و فعال در منازعات منطقهای و موضوعات بشردوستانه نقش ایفا کرده است.
در وبسایت مرکز مطالعات منازعه و اقدام بشردوستانه در دوحه که تحت ریاست شخص وی فعالیت میکند و تا حدی به عنوان مرکز مطالعات استراتژیک دولت قطر عمل میکند، سلطان برکات چنین معرفی شده است:
سلطان برکات مدیر و مؤسس مرکز مطالعات منازعه و اقدامات بشردوستانه است که در سال 2016 توسط وی تاسیس شده است. مرکز مطالعات منازعه و اقدام بشردوستانه، یک مرکز پیشرو برای تحقیق و تحلیل سیاست در مورد منازعه و اقدامات بشردوستانه در جهان عرب است.
سلطان برکات استاد بازنشسته در گروه سیاست دانشگاه یورک انگستان است و بین سال های 1993 تا 2016، دپارتمنت بازسازی و توسعه پس از جنگ را در این دانشگاه تأسیس و رهبری کرده است. او در سال 2011 جایزه طلایی معاونت دانشگاه یورک را برای توسعه دریافت کرد.
پروفسور برکات بیش از 25 سال تجربه کار در باره مسائل مربوط به مدیریت منازعه، اقدامات بشردوستانه و بازسازی پس از جنگ را دارد. او در کارنامه خود تجربه کار با سازمان ملل متحد، بانک جهانی، اتحادیه اروپا، وزارت توسعه بینالمللی بریتانیا، سازمان بینالمللی کار، فدراسیون بینالمللی صلیب سرخ و جمعیت هلال احمر، و تعدادی از دولتها و سازمانهای غیردولتی بینالمللی را دارد. سلطان برکات برنامههایی را در مورد منازعه افغانستان، بوسنی و هرزگوین، کلمبیا، کرواسی، مصر، اندونزی، اردن، کوزوو، لبنان، فلسطین، فیلیپین، سومالی، سریلانکا، سودان، سوریه، اوگاندا و یمن رهبری کرده است.
او همچنین تا کنون کتابها و مقالات بسیاری را در زمینه حل منازعه و مسایل مربوط به توسعه در کشورهایی که بحران را پشت سر گذاشته اند منتشر کرده است. هم چنین به عنوان صاحب نظر درمسایل مربوط به منازعه و اقدامات بشردوستانه در رسانههای بین المللی ظاهر شده است.
برکات طالبان برای سلطان برکات
چه چیزی از بحران افغانستان به سلطان میرسد و او چه برکاتی در سفیدنمایی طالبان دیده است؟ این همان پرسشی است که در ابتدا طرح کردیم و اساسا این گفتار به همین خاطر به نگارش در آمده است. با توجه به پیشینه کاری و شخصیت سلطان برکات و با توجه به این که ورود او به قضیه افغانستان نمیتواند ناگهانی باشد، گمانههای زیادی را میتوان در پاسخ به سوال فوق مطرح کرد. از خوشبینانهترین تصور مبنی بر اقدام بشردوستانه تا تصور یک عمل کاسبکارانه و یا توطیه از قبل طراحی شده در این مورد قابل طرح است:
1- اقدام بشردوستانه
خوشبینانهترین تصور این است که تلاشهای سلطان برکات با هدف یک اقدام بشردوستانه صورت میگیرد و از این منظر او با نیت پاک و انسانی میخواهد قضیه افغانستان به صورت ریشهای حل گردد و در این راستا گفتگو بهترین وسیله حل این بحران است. چنانکه از عنوان موسسه تحت مدیریت و همچنین از پیشینه و تحصیلات آقای برکات بر میآید او در اکثر منازعات خاورمیانه حضور دارد و تلاشهای مستمری از خود نشان داده است. اما به نظر میرسد که با کمی تامل در زوایای مختلف اقدامات به ظاهر بشردوستانه وی این مدعا مخدوش میگردد.
او حتی اگر بر فرض نیت نیک و خیرخواهانه هم داشته باشد باز هم سخنان و نحوه عملکردش نشان میدهند که این ره که میرود به ترکستان است. واقعیت این است که کسانی مثل آقای برکات به منزله جاده صاف کن و اشاعه دهندگان تروریسم عمل میکنند.
لازم نیست خیلی پیچیده و فلسفی سخن بگوییم هزاران دلیل بر تروریستی بودن طالبان بیاوریم. کارنامه و تفکر طالبان همه چیز را روشن کرده است و هیچ ابهامی در ماهیت این گروه وجود ندارد. اما علیرغم این پرونده سیاه کسانی مثل سلطان برکات مرتب در حال سفیدنمایی طالبان هستند. آقای برکات در حاشیه جلسه جاکارتا در اندونیزیا گفته است که «در این نشست در باره اعتمادسازی و بررسی چالشهای جاری در افغانستان و اقدامات بالقوه اعتمادسازی بحث شد . این نشست د رادامه تلاشها در راستای سیاست تعامل با طالبان برگزار شده است.»
از سخنان آقای برکات چنین بر میآید که تمام هم و غم وی و دیگر لابیگران طالبان اعتمادسازی میان این گروه و جهان و تعامل کشورها با طالبان است.
جالب این است که سلطان برکات تعامل با طالبان، این متاع بدقواره و چندش آور خود را برای این که از چشم رسانهها پنهان بماند، این بار به اندونیزیا برده و در آنجا به بازار مکاره سیاست عرضه کرده است. جالبتر این که در راس این نشست کسانی چون فاطمه گیلانی قرار دارند که مدتی است عاشق طالبان شده اند.
بنابراین سخنان آقای برکات به اندازه کافی وضاحت دارد که اهداف اصلی و پشت پرده را روشن میکند که همان بدست آوردن اعتماد جامعه بین المللی نسبت به طالبان و گره زدن تعامل جهان با این گروه تروریستی است. در این صورت نه حقوق زن مهم است و نه حقوق بشر. برای آقای برکات و فاطمه گیلانی چه فرقی میکند که نصف جمعیت افغانستان از حقوق اولیه خویش محروم باشند و اساسا افغانستان تبدیل به یک زندان بزرگ برای همه ساکنان آن بدل شده است؟
2- بحران افغانستان به مثابه یک پروژه
دومین انگاره در مورد هدف از اقدمات آقای برکات و تلاش وی برای تعامل جهان با طالبان این است که میخواهد از لاشه افغانستان چیزی برای او هم برسد. حالا که قضیه تعامل جهان با طالبان داغ است و همه به نحوی شرمنده زنان و مردم افغانستان هستند ولی از سوی دیگر همه بسیار عاشق طالبان هستند و ممکن است این تعامل به زودی صورت گیرد. حالا که تعامل میشود آقای برکات نیز تنور را داغ میبیند و نان خویش را میچسپاند. تا باشد که چیزی بدست آید.
همه میدانیم که مدتها است افغانستان مضمونی برای گرفتن پروژه است. جریانها و اشخاص پروژه بگیر در طول این سالها بازار شان داغ بوده است و به خصوص پس از سال 2001 این روند نهادینه شد. آقای برکات احتمالا از ورود به بازار داغ منازعات مسلحانه در خاورمیانه سود کلان به دست آورده است و حالا نوبت به افغانستان رسیده است.
دلیل این مدعا این است که اکثریت قریب به اتفاق اشخاصی که در اندونیزیا دعوت شده اند همان پروژه بگیران سطح متوسط عصر جمهوریت هستند و هر کدام از این چهرهها دستی در یک پروژه داشته و این چهرهها هرکدام در پشت یک انجوی پروژه بگیر قرار داشته اند.
از چهل شخصیتی که در نشست اول در سال 2020 در دوحه از سوی آقای برکات دعوت شده بودند، اکثر شخصیتهایی که کمی از اهداف او آگاه بوده اند از این روند کنار کشیده اند و به خاطر بدنامی او را جواب کرده اند ولی کسانی که در سطوح بسیار متوسطه در سالهای گذشته پروژه گرفته اند در این نشست دعوت شده اند. در حالی که همه میدانند بحران افغانستان و مساله عادی سازی روابط طالبان با جهان بسیار بزرگتر از آن است که در سفره کوچک اما سخاوتمندانه آقای برکات و در قامت حق بجانب کسانی چون فاطمیه گیلانی قابل حل باشد.
3- هموارسازی مسیر بلندپروازی قطر
کشور کوچک قطر در میان کشورهای عربی و در سطح جهان به منزله یک قدرت ذرهای اما موثر در حال تبارز است. این کشور کوچک در سالهای اخیر گامهای بلندپراوزانهای بر داشته است که به یمن نزدیکی با ایالات متحده تا حد زیادی موثریت خود را در قضایای بین المللی ثابت کرده است. واقعیت این است که فعلا در میان کشورهای اسلامی قطر تنها کشوری است که در منازعات و قضایای بین المللی به خصوص در سطح منطقه خاورمیانه حرفی برای گفتن دارد.
ادعاهایی که برخی کشورهای بزرگتر اسلامی مثل عربستان سعودی، ترکیه و ایران داشتند اکنون از سوی قطر پشت سر گذاشته شده است. قطر به لطف سرمایه مالی که در اختیار دارد و با حمایت ایالات متحده در حال تبدیل شدن به یک بازیگر خرد اما موثر در منطقه است. از این حیث این کشور به خصوص در قضیه افغانستان کشورهای صاحب ادعای همسایگان افغانستان را پشت سر گذاشته است و بسیاری از معادلات سیاسی مربوط به افغانستان در دوحه صورت میگیرد.
بنابراین تلاشهای آقای سلطان برکات در راستای عادی سازی روابط جهان با طالبان در ادامه توافقنامه طالبان و ایالات متحده و همچنین در راستای تثبیت بلندپروازیهای شیوخ قطری میتواند ارزیابی شود.
4- وظیفه استخباراتی
هر یک از گمانهزنیهای پیش گفته وجهی دارد ولی به نظر میرسد که هیچکدام تمام ماجرا نیست. تمام ماجرا در جاهای دیگر نهفته است و آن دست نامرئی است که همواره در پشت قضایای بغرنج افغانستان حضور داشته است. هیچ معادلهای در افغانستان شکل نمیگیرد مگر این که دستی از سوی یکی از سازمانهای استخباراتی جهان در پس آن قرار داشته باشد.
سوابق شخصیتی آقای برکات نشان میدهد که در پشت آن نقاب اکادمیک و علمی چهره دیگری نهفته است که جز در تبانی با یک دست نامرئی این همه موفقیت و شهرت و مداخله در همه منازعات خاورمیانه و جهان به دست نمیآید. در منازعات مهمی چون افغانستان، بوسنی و هرزگوین، کلمبیا، کرواسی، مصر، اندونزی، اردن، کوزوو، لبنان، فلسطین، فیلیپین، سومالی، سریلانکا، سودان، سوریه، اوگاندا و یمن سر و کله آقای برکات پیدا است.
اینکه چقدر در هر یک از این منازعات موفقیت به دست آورده است جای سخن دارد ولی در همه جا حضور داشته است. نفس این حضور گسترده در همهجا نشان میدهد که او به جایی وصل است که پشتش نیز از همانجا گرم است.
سخن آخر
حرف آخر این است که سلطان برکات احتمالا از همان سلطانهایی است که دست خیر دارد و وجودش مایه برکات بسیار است. این برکات اما تنها به طالبان میرسد و سایر مردم افغانستان چیزی جز تباهی و بربادی را نصیب نمیشوند. بدون شک روزگار سخت مردم افغانستان نیز میگذرد و دولت طالبان نیز مستعجل خواهد بود و به تاریخ خواهد پیوست. اما جفاهایی که کسانی مثل سلطان برکات و خلیلزاد بر مردم افغانستان روا داشته اند و تمام هم و غم خود را صرف دوام گروهی میکنند که هیچ باوری به ارزشهای انسانی ندارد، فراموش نخواهد شد.
سلطان برکات و امثال وی که در بهترین دانشگاههای غربی درس خوانده اند باید نیک میدانستند که تلاش برای حاکمیت گروهی که هیچ سنخیتی با جهان امروزی ندارد برگرداندن تاریخ به قهقرا است. ولی نمیدانند و ظاهرا نمیخواهند بدانند. حاکمیت طالبان پدیدهای نیست که بتواند خود را با معیارهای روز تطبیق دهد و به همین خاطر رفتنی است و احتمالا کسانی که طالبان را با دستان خود بر افغانستان حاکم کرده اند روزی برای به زیر کشیدن آن دست به کار خواهند شد. بنابراین تلاش برای مشروعیت بخشی و عادی سازی روابط این این گروه با جهان بیهوده است.