سه‌شنبه 9 دلو 1403 برابر با Tuesday, 28 January , 2025
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

در مورد تأسیس «حزب عدالت و آزادی افغانستان» به طور خلاصه باید گفت: چنان‌که از نام این حزب پیدا است، فلسفه اصلی تأسیس این حزب، همان فلسفه عدالت و آزادی است.

هر حزب سیاسی زاده زمان خود است. هرچند در افغانستان اکثریت احزاب سیاسی متأسفانه کارنامه قابل‌قبولی نداشته‌اند و از این رو ذهنیت عامه مردم نسبت به فعالیت حزبی منفی است، اما با این وجود نمی‌توان این روش و منش را به طور کلی کنار گذاشت و یا آن را محکوم و مردود دانست، زیرا به منظور رسیدن به اهداف بزرگ و برای یک فعالیت جمعی سیاسی، چاره دیگری جز ایجاد یک سازمان و تشکیلات منسجم حزبی وجود ندارد.

دلیل اصلی این است که از یکسو مبارزه و تلاش و تحمل رنج و زحمت در سرشت انسان‌ها نهفته است و بدون مبارزه و تکاپو به هیچ هدف عالی و متعالی نمی‌توان دست پیدا کرد. خداوند فرموده است: لقد خلقنا الانسان فی کبد. (سوره بلد/4) همچنین: یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه. (سوره انشقاق/6) و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین. (سوره بقره/155)

و از سوی دیگر انسان‌های دردمند و صاحب درک و اندیشه، در قبال وضعیت اجتماعی، خود را مسئول احساس می‌کنند و چنین می‌اندیشند که باید برای تغییر و بهبود وضعیت مطابق به باورها و آرمان‌های خود تلاش و مبارزه کنند.

از طرف دیگر امروزه در تنظیم روابط قدرت سیاسی در دولتداری، مناسب‌ترین روش، فعالیت سیاسی از طریق احزاب سیاسی است. تمام مبارزان راه آزادی در سرتاسر دنیا از این روش استفاده کرده‌اند و اکنون در اکثریت قریب به اتفاق کشورها، تنظیم روابط سیاسی، حاکمیت ملی و اقتدار دولتی از طریق فعالیت و مبارزات و انتخابات حزبی اعمال می‌شود.

این روش، سیستم حکومتداری و ارائه خدمات به مردم را شفاف‌تر و سهل‌تر ساخته و زمینه تأمین عدالت و حاکمیت قانون را به صورت مناسب‌تر فراهم کرده و به مردم این فرصت را فراهم ساخته که در میان گزینه‌ها و انتخاب‌های متعدد، با آزادی و دقت بیشتر عمل کنند.

در مورد تأسیس «حزب عدالت و آزادی افغانستان» به طور خلاصه باید گفت: چنان‌که از نام این حزب پیدا است، فلسفه اصلی تأسیس این حزب، همان فلسفه عدالت و آزادی است. عدالت و آزادی در طول تاریخ، فلسفه اصلی مبارزات پیامبران الهی و مصلحان اجتماعی و انقلاب‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی بوده است.

خداوند فرموده است: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس. (سوره حدید/ 25) همچنین: یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لایجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون. (سوره مائده/ 8)

همچنین در دوره معاصر مخصوصا در قرن بیستم، دنیای سیاست و قدرت، بر محور همین دو عنصر عدالت و آزادی قطب بندی شد و بر این اساس از نگاه فکری دو قطب لیبرالیسم و سوسیالیسم ظهور کردند.

دعوای اصلی پاسخ به این سؤال بود که آیا آزادی برای ما اولویت دارد یا عدالت؟

این پرسش مهمی بوده است که فراروی همه قرار گرفته بود و همین دو دیدگاه نظام‌های سیاسی را شکل داد و دو بلوک شرق و غرب بر اساس آن به وجود آمدند که در  نتیجه لیبرالیسم غربی آزادی را محور قرار داد و عدالت را به حاشیه کشاند با این استدلال که تنها در سایه آزادی به مفهوم لیبرالیستی آن، عدالت تأمین می شود. اما قطب سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها با تفسیر خاصی که از عدالت داشتند و آن را به معنای برابری طبقاتی تفسیر می‌کردند، عدالت را محور قرار داده و آزادی را به حاشیه بردند.

اما فلسفه سیاسی که ما بر آن باور داریم هر دو عنصر را مکمل همدیگر می‌دانیم. در اندیشه سیاسی ما این هر دو عنصر برای رشد انسان و ایجاد یک زندگی عزتمندانه انسانی ضرورت حیاتی دارند و مکمل همدیگر هستند. در فلسفه سیاسی ما عدالت رکن اساسی جامعه بوده و از نگاه اصول، همه جهان هستی بر پایه آن استوار شده است. خداوند فرموده است: شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط. (آل عمران/18) همچنین در حدیث مأثور آمده است:  بالعدل قامت السماوات و الارض.

با تحقق عدالت، آزادی هم تحقق می‌یابد زیرا مفهوم عدالت این است که هر چیزی در جایگاه واقعی خود قرار گیرد و حقوق همه انسان‌ها رعایت شود و در رأس همه حقوق و مهم‌ترین آن‌ها آزادی است. پس اگر عدالت واقعی حاکم شود‌آزادی هم تأمین می‌شود ولی اگر تنها آزادی وجود داشته باشد بدان معنی نیست که الزاما عدالت هم تأمین شده است چنان که در دنیای لیبرالیستی با وجود آزادی، گاهی عدالت به طور واقعی تأمین نشده است. با توجه به این تحلیل، در نام حزب نیز اولویت و تقدم به «عدالت» داده شده و «آزادی» در رتبه دوم قرار گرفته است.

در مورد تاریخ کشور ما از منظر مبارزات سیاسی و عدالت‌خواهی و آزادی‌طلبی، در یک نگاه عمومی و کلی باید گفت که تاریخ افغانستان مشمول قاعده تحول، تداول و تکامل بوده و پر از فراز و نشیب‌ها، پیوست‌ها و گسست‌ها و پیروزی‌ها و سقوط‌ها و ناکامی‌ها است. اما اگر حد اقل یک صد سال اخیر را ارزیابی کنیم، می‌توان گفت که در کنار دوره‌های سیاه و تاریک، در مقطع‌های محدودی، رژیم‌ها و حکومت‌های وجود داشته که به طور نسبی از برجستگی هایی برخوردار بوده است که در این رابطه می‌توان به سه دوره اشاره کرد:

1- دهه اصلاحات عهد امانی 2- دهه قانون اساسی در دوره سلطنت ظاهر شاه 3- بیست سال جمهوریت اخیر که علی رغم ضعف‌های زیادی که در حکومتداری وجود داشت، اما یک دوره طلایی در تاریخ افغانستان بود. نقاط مشترک این 40 سال، وجود آزادی نسبی سیاسی، دموکراسی، قانون‌گرایی، اصلاحات و ترقی‌خواهی، توسعه نسبی اقتصادی و جایگاه مناسب کشور در روابط بین المللی بود و در این سال ها فرصتی فراهم شده بود که همه استعدادها اظهار وجود کنند و  روشنفکران و گروه های سیاسی به فعالیت بپردازند.

در کنار این نگاه کلی به تاریخ سیاسی کشور، اگر به مبارزات سیاسی و فرهنگی عدالت‌خواهی و آزادی‌طلبی مردم هزاره و شیعه و جایگاه آنان در طول بیش از یک قرن اخیر نیز نگاهی بیندازیم، باید گفت که بیست سال اخیر قرن 19 (دوره امیر عبدالرحمن خان (1880ـ1901) برای هزاره و شیعه افغانستان یک فاجعه کمر شکن بود اما بعد از آن، این مردم به آهستگی مجددا قد خمیده خود را راست کردند و با مبارزات سخت و پی‌گیر در مقطع‌هایی از تاریخ توانمندی خود را بروز دادند که به طور فهرست‌وار می‌توان به سرفصل‌های مهم ذیل اشاره کرد:

1. حرکت علمی و فرهنگی ملا فیض محمد کاتب به عنوان پدر تاریخنگاری افغانستان در دوره 18 ساله امیر حبیب الله خان در آغاز قرن بیستم (1901ـ1919) یعنی بلافاصله بعد از کشتاری که بیش از 60 در صدر این مردم را نابود ساخت و تثبیت مجدد جایگاه انسانی و توانایی و استعداد علمی و فرهنگی هزاره و حضور این مردم در قلب سلطنت و در اختیار گرفتن مسئولیت بسیار مهم تدوین تاریخ کشور که در ضمن آن نسل‌کشی هزاره و ستم‌هایی را که بر این مردم رفته بود، با زبان و بیان رسا روایت می‌کند و امروز آثار مکتوب این مرد بزرگ، یک گنجینه عظیم تاریخی و سیاسی و فرهنگی برای همه مردم افغانستان و مخصوصا برای هزاره‌ها است.

2. همراهی و همکاری هزاره‌ها با نظام امانی و حمایت از اصلاحات تا آخرین ماه‌های سقوط حکومت او در سال 1307 خورشیدی.

3. اقدام انقلابی و متهورانه عبدالخالق هزاره در قتل نادرشاه در 1312 ش که یک نقطه عطف دیگر در تاریخ افغانستان بود.

4. قیام ابراهیم خان گاوسوار در دهه دوم قرن خورشیدی در سال‌های 1324 و 1325 در شهرستان دایکندی و تسخیر مقر ادارۀ محلی و همچنین اشتراک در قیام نوروز سال 1329 به رهبری علامه شهید سید اسماعیل بلخی که به همین جهت چهارده سال را همراه با شهید بلخی در زندان سپری کرد و در سال 1343 در دورۀ صدارت داکتر یوسف با تصویب قانون اساسی جدید و آغاز دهۀ دموکراسی از زندان رها گردید، ولی بازهم اجازه اقامت در کابل یا زادگاهش را نیافت و به بغلان تبعید گردید و در قوس 1361 در قبرستان تبعیدگاهش در منطقه گاوسواران بغلان به خاک سپرده شد.

5. قیام علامه شهید سید اسماعیل بلخی که به تعبیر خودش در راه آرمان‌هایش یعنی آزادی، برابری، عدالت و وحدت، از جوانی‌اش گذشت و چهارده سال و هفت ماه و یازده روز، یا به عبارتی 180 ماه یا 5600 روز را در زندان سپری کرد و در بعد از ظهر یکشنبه بیست‌وسه سرطان 1347 در سنین جوانی یعنی چهل‌وهشت سالگی بدرود حیات گفت و در کمال عزت و احترام و با حضور هزاران نفر از دوستانش در کابل در دامنه افشار به خاک سپرده شد. شهید بلخی با این قیام خود وجدان عمومی مردم را بیدار ساخت و یک ادبیات انقلابی و مقدمات یک جنبش بزرگ سیاسی را تهداب گذاشت.

6. نهضت عدالتخواهی رهبر شهید استاد مزاری که از دهه پنجاه آغاز شد و با تأسیس سازمان نصر در دوره جهاد و تأسیس حزب وحدت ادامه یافت و در مقاومت غرب کابل در دهه هفتاد به اوج خود رسید و اکنون هم این نهضت همچنان ادامه دارد.

در تاریخ مردم هزاره و شیعۀ افغانستان، علامه فیض محمد کاتب هزاره، علامه سید اسماعیل بلخی و شهید وحدت ملی استاد عبدالعلی مزاری سه چهرۀ شاخص و ماندگار هستند که سه عنصر انسانی و حیات‌بخش «دانایی، آزادی و عدالت» را به روح و روان جامعه ما تزریق کردند.

هیچ حرکتی در تاریخ بدون این سه عنصر یعنی دانایی، آزادی و عدالت، نمی‌تواند کامیاب، جاودانه و ماندگار شود. امروز اندیشه و مبارزات سیاسی این سه چهره، میراث بزرگ سیاسی، فرهنگی و تاریخی ما است و همۀ ما مسئولیت داریم که این میراث عظیم را توسعه و تداوم ببخشیم.

همچنین از نگاه پیشینه فعالیت سیاسی، سازمان نصر و حزب وحدت شهید مزاری هر دو میراث غنی سیاسی عدالت‌خواهی و آزادی‌طلبی و مایه افتخار و عظمت جامعه ما است و ما هرگز از حرکت در این مسیر پشیمان نبوده و نیستیم و آن حرکت‌ها را هم از نگاه فکری و هم از نگاه سیاست عملی، یک الگوی موفق در تاریخ مبارزات سیاسی مردم هزاره می‌دانیم.

شهید مزاری با حرکت و مقاومت خود در حقیقت همه حلقات پراکنده تاریخ سیاسی هزاره از کاتب تا بلخی را به همدیگر متصل ساخت و از مجموع آن‌ها حرکت جدیدی را فراز آورد که در تاریخ مردم هزاره پیشینه نداشت.

او با این حرکت، روی دردهای اصلی انگشت گذاشت و راه درمان را ارائه کرد و با این رویکرد، نه تنها یک هویت گمشده و حذف شده در تاریخ را از نو زنده کرد، بلکه فراتر از جامعه هزاره، در حقیقت با طرح ایده‌ها و شاخصه‌های جدید، یک منظومه منسجم فکری و سیاسی را عرضه کرد که مسیر تاریخ استبدادزده، انحصارگرا و حذف‌پیشه افغانستان را تغییر داد و قواعد جدیدی را برای مناسبات قدرت تعریف کرد.

امروز گفتمان عدالت‌خواهی شهید مزاری نه تنها زیربنای حرکت سیاسی حزب عدالت و آزادی، بلکه زیرساخت افغانستان جدید و تعیین کننده سرنوشت فردای افغانستان خواهد بود. این گفتمان از ظرفیت بسیار بالا و ژرف برخوردار است و بدون مبالغه در میان همه اندیشه‌های سیاسی‌ای که تا کنون در سطح کشور مطرح شده، بی‎همتا است.

از آنچه به اختصار گفته شد نتیجه می‌گیریم که محور اصلی و نقطه مشترک تمام مبارزات ما در همه ادوار تاریخ در دو عنصر عمده خلاصه می‌شود که هم انگیزه و هم مرام و آرمان این مبارزات را در طول بیش از یک قرن اخیر تشکیل می‌دهد: 1- آزادی 2- عدالت؛ یعنی حرکت و قیام در برابر انواع بی‌عدالتی از تبعیض سیاسی گرفته تا تبعیض قومی و مذهبی و تا محرومیت‌های فرهنگی و اقتصادی.

همچنین این دو عنصر عدالت و آزادی است که نسبت ما را با حکومت‌ها و حاکمیت‌ها نیز تعیین می‌کند. با در نظرداشت همین دو معیار، مردم ما در سه دوره دموکراسی و آزادی نسبی که پیشتر یادآوری شد، از حکومت‌ها و نظام‌های آن دوره‌ها تا پای جان حمایت کرده‌اند و هر جا که صدای عدالت و آزادی بلند بوده، هزاره در آنجا حضور داشته و هر جا که هزاره بوده از عدالت و آزادی سخن گفته است.

هرچند که در تمام این دوره ها به شمول 20 سال اخیر جمهوریت، عدالت در آن سطحی که مردم افغانستان انتظار داشتند تأمین نشد. موقف ما در مقابل دولت مجاهدین و امارت طالبان در دهه هفتاد و مقاومت غرب کابل و همچنین حاکمیت کنونی طالبان نیز ناشی از همین نسبت بوده است.

اکنون تأسیس حزب عدالت و آزادی نیز ریشه در همین زمینه و پیشینه تاریخی داشته و بر اساس همان آرمان‌ها و اهداف شکل گرفته و در تداوم آن‌ها فعالیت خواهد کرد.

اما زمانه تأسیس این جریان، به چهار یا پنج سال پیش بر می‌گردد که جمعی از یاران همفکر و همکار، اصرار بر تأسیس آن داشتند؛ اما در آن سال‌ها در عمل کوشش ما بر این بود که برای جلوگیری از تعدد غیر ضروری حزبی و تشکیلاتی، با برخی از جریان‌های عدالت‌خواهی دیگر گفتگو صورت گیرد تا در تشکیلات آن‌ها مطابق با اصول مدرن حزبی یک سلسله اصلاحات لازم ایجاد شود و به نسل جدید و نواندیش نیز فرصت حضور و فعالیت فراهم گردد و نیازی به تشکل جدید احساس نشود.

در این رابطه تلاش زیادی صورت گرفت اما با تلخی باید گفت که این تلاش‌ها مخصوصا در طول سال های 1398 و 1399 و 1400 به نتیجه نرسید و ناکام ماند و ما برای پیشنهادات و طرح‌های خود به هر دلیلی هیچ پاسخ مثبتی دریافت نکردیم. در این رابطه اسناد و گزارش این تلاش‌ها نزد همکارانم موجود است و لازم نمی‌بینم که در این شرایط به آن‌ها بپردازیم و زمینه گله و قصه بیهوده دیگری را فراهم کنیم.

این وضعیت باعث شد که دوستان و همکاران ما برای فراهم کردن مقدمات یک حزب جدید اقدام کنند و حتی تصمیم بگیرند که تشکیلات موقت آن را به طور رسمی اعلان کنند، ولی تشدید جنگ و ناامنی‌ها در سال1399 و 1400 از یکسو و وضعیت مبهم مذاکرات دوحه با طالبان و سرانجام سقوط جمهوریت، مانع نهایی شدن تصامیم گردید.

در یکسال بعد از سقوط جمهوریت و حاکمیت گروه طالبان نیز انتظار وجود داشت که در وضعیت حساس و خطیر کنونی در جهت هماهنگ شدن همه جریان‌های همسو تصمیم گرفته شود که این انتظار هم برآورده نشد و شاید شرایط جدید، به زمان بیشتری نیاز داشت که با رایزنی‌های بیشتر در جهت هماهنگی‌های مؤثر و دراز مدت پرداخته شود.

از این رو و با توجه به این که با تسلط طالبان وضعیت عمومی کشور نسبت به گذشته کاملا تفاوت پیدا کرد و روند تحولات سمت و سوی دیگری یافت و با این که زمینه کار و فعالیت، محدودتر و مشکلات و دشواری‌ها و موانع، بیشتر و چالش‌ها و خطرات، زیادتر شد. اما به همان اندازه احساس مسئولیت نیز بیشتر گردید و این که در چنین شرایط خطیر، آرام نشستن و گوشه انزوا اختیار کردن به هر دلیلی که باشد ناروا و غیرقابل قبول است.

لذا در سال گذشته و در ایام اولین سالگرد سقوط جمهوریت و حاکمیت طالبان و همزمان با سالروز استرداد استقلال افغانستان، همکاران ما تصمیم گرفتند که با ارزیابی مجدد وضعیت و بازنگری اهداف و شیوه‌های فعالیت در شرایط جدید و بعد از تدوین نهایی «اصول اساسی»، تأسیس این حزب را به طور رسمی اعلام کنند.

بر این اساس به تاریخ 14 میزان 1401 برابر با 6 اکتوبر 2022 متن «اصول اساسی» و «اساسنامه حزب» و همچنین تقسیم وظایف و تعیینات اولیه برای تصدی مسئولیت‌ها، در جلسه شورای مرکزی به تصویب رسید. البته با این که تاریخ رسمی تأسیس همین روز است اما اعلامیه اعلان موجودیت به تاریخ 2 عقرب 1401 در رسانه‌ها نشر شد و فعالیت رسمی و علنی این حزب آغاز گردید.

نکته آخر این که در استراتژی سیاسی و شیوه کار حزبی نیز برخی از دیدگاه‌های ویژه‌ای برای ما مطرح بود که با شیوه‌ها و نقطه نظرات برخی دیگر از گروه‌های جریان عدالت‌خواهی تفاوت آشکار داشت.

از این رو علی‌رغم وجود برخی از کاستی‌ها و مشکلات، حزب عدالت و آزادی پا به عرصه ظهور گذاشت و در «اصول اساسی» خود برخی از دیدگاه‌های خود در مورد وضعیت فعلی و آینده کشور را اعلام کرد که در رأس آن‌ها طرح «نظام فدرال» برای آینده افغانستان است. در نوشته‌های بعدی محورهای عمده سیاست و پالیسی و اولویت‌ها و طرح‌های حزب عدالت و آزادی را توضیح بیشتری خواهیم داد. والسلام

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=1489

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com