مقدمه
نسل کشی یکی از رویدادهای فاجعه باری است که دردو قرن گذشته در نقاطی از جهان شاهد وقوعش بوده ایم. نسل کشی دردهه پایانی قرن نوزدهم درافغانستان توسط امیر عبد الرحمن و نسل کشی در دو دهه نخست قرن بیستم در قلمرو خلافت عثمانی و نسل کشی یهودیان در خلال جنگ جهانی دوم در آلمان نازی از مهمترین وقایع در این مورده بوده اند. با محکوم و مجازات شدن مرتکبین نسل کشی درعصر نازیها اندکی امیدواری ایجاد شده بود که دیگر اینگونه فجایع تکرار نشود، اما مسیر زندگی انسانها از رفتن به سمت بهترشدن منحرف شد و این رویداد غیر انسانی در اواخر قرن بیستم و اوائل قرن جاری، در نقاطی از جهان بار دیگر تکرار شد. درآفریقا در کشور رواندا توسط هوتوها و در بالکان یوگسلاوی سابق توسط صربها و در افغانستان عصر نخست سلطه امارت توسط طالبان و اخیرا در میانمار توسط ارتش این کشور شاهد نسل کشی بوده ایم.
نسل کشی بر اساس تعریف کنوانسیون مصوب ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد شامل رفتارهایی است که به قصد نابودی کلی یا بخشی از یک کتله قومی و مذهبی صورت میگیرد و یا به معنای وارد کردن صدمات جسمی و روحی بر اعضای یک گروه قومی و مذهبی است. مصادیق این مفهوم در همان سند و دیگر اسناد حقوقی بین المللی به روشنی تعریف شده است. پیامدهای اجتماعی و فردی این رویداد و راهکارها برای جبران آسیبهای ناشی از آن، کمتر مورد بحث و توجه قرار گرفته است. این جستار تاملی است بر مهم ترین مصادیق این مفهوم در جهان و برخی از پیامدها در نسل کشی هزارهها در سال ۱۸۹۲.
۱. مهم ترین مصادیق نسل کشی در جهان معاصر
بعد از ختم جنگ جهانی دوم بر اثر تلاش نهادها و نخبگانی از کشورهای مختلف، بحث شناسایی و جرم انگاری نسل کشی مطرح شد. نسل کشی میلیونی یهودیان آلمان توسط نازیها به حدی وحشتناک بود که وجدان بشری را معذب ساخت و اندیشمندان را به تکاپو واداشت تا راههای مؤثر پیشگیری و یا تکرار آن گونه فجایع را مورد ارزیابی و واکاوی قرار دهند. ثمره این تلاشها جرم انگاری نسل کشی درحقوق بین الملل درقالب «کنوانسیون ۱۹۴۸منع و مجازات جنایت نسل کشی» بود. حقوقدانان قبل از هولوکاست درقرن بیستم، نخستین مصداق روشن نسل کشی را کشتار ارامنه توسط حکومت عثمانی شمرده اند که در آن بیش از یک و نیم میلیون ارمنی درطول سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ درسراسر قلمروحاکمیت عثمانی به ظن جاسوسی برای دول رقیب و درواقع به دلیل مذهبی و مسیحی بودن نابود شدند.
نسل کشی ارامنه را تا کنون اکثر کشورهای بزرگ و مؤثر جهان به شمول امریکا، فرانسه، انگلستان، روسیه، آلمان و کشورهای مسلمانی مانند: مصر، سوریه ولیبی به رسمیت شناخته اند. هولوکاست و نسل کشی یهودیان نیز به شکل رسمی در همه اسناد حقوقی جهان جرم انگاری شده و به رسمیت شناخته شده است و حتی انکارآن در بسیاری از کشورها به شکل رفتار مجرمانه تلقی می شود.
نسل کشی دارای پیامدهایی است که چه بسا از اصل قضیه زیانبارتر و مصیبت آفرین تراند. پیامدهای فردی و جمعی که مدتها روان بستگان باقی مانده قربانیان را زجر میدهند و دوام زندگی را برای شان ناگوار میسازند.
اگرعاملان جنایت نسل کشی مانند نازیها در جنگ شکست بخورند و مجازات شوند تا حدودی زخمهای باقیماندگان قربانیان نسل کشی التیام می یابد و پیامدهای روانی مخرب آن کاهش می یابد. اما اگرجنایتکاران برمسند قدرت بمانند ویا حامیان سیاست های شان بر سر قدرت باشند، وضعیت بستگان قربانیان نسل کشی را وخیم تر می سازد. درواقع این وضعیت هم احتمال استمرار و تکرار نسل کشی را تقویت می کند و هم به مرور به انکار آن می انجامد. وارثان قربانیان ارمنی با اینکه هم اکنون دارای یک کشور مستقل هستند اما به دلیل انکارنسل کشی توسط جانشینان حاکم عثمانی هنوز هم بسیاری از قربانیان به حقوق انسانی شان دست نیافته و اراضی شان کما کان در اختیار غاصبان و وارثان آنها باقی مانده است. با اینکه نخبگانی از کشور ترکیه به اصل نسل کشی ارامنه اعتراف دارند اما این امر بدون به رسمیت شناختن و پذیرش عدالت انتقالی توسط حکومت، قربانیان را از پیامدها و رنجهای ناشی ازنسل کشی رها نساخته است.
یکی دیگر از مصادیق جنایت نسل کشی کشتار توتسیها در رواندا توسط هوتوها است که در دهه پایانی قرن بیستم صورت گرفت و به تیتر «صد روز کشتار» در رسانههای جهان تبدیل گردید. این جنایت بسیار وحشتناک بود و در زمان بسیارکم، بیش از هشتصد هزار انسان توتسی به وسیله حکومت و هوتوها به قصد نابودی و حذف کامل سلاخی شدند. منطقه و جهان بسیار سریع واکنش نشان داد و ضمن ساقط کردن حکومت هوتوها، عاملان اصلی را در محکمه بین المللی کیفری که توسط سازمان ملل متحد ایجاد شد مجازات و محکوم کردند.
درسالهای اخیر یکی ازمصادیق نسل کشی،کشتار اقلیت مسلمان روهینگیا در کشور میانمار بوده است. در ۲۴ اکتبر ۲۰۱۸ (۱۳۹۷/۸/۲) شورای امنیت سازمان ملل دولت میانمار را به نسل کشی مسلمانان روهینگیا متهم کرد. مرزوقی داروسمان رئیس کمیته حقیقتیاب سازمان ملل در گزارشی به شورای امنیت، مقامات ارتش میانمار را به نسل کشی متهم کرد و از ۱۵ عضو شورای امنیت خواست که به منظور برقراری عدالت دست به اقدام بزنند. وی در این جلسه گفت: «جنایت امروز هم در حال رخ دادن است و این نسل کشی مداومی است که در حال وقوع است.»
۲. نسل کشی هزارهها در سال ۱۸۹۲
اگر قضایای نسل کشی هزارهها در عصر حاکمیت نخست طالبان و دوره بیست ساله جمهوریت به کرات و درپیش چشم صدها رسانه داخلی و بین المللی به وقوع نمی پیوست، اثبات این داعیه دردهه پایانی قرن نوزدهم در محاکم بین المللی و نهادهای حقوقی جهان بی طرف، کار نزدیک به محال بود. هم اکنون با انبوهی از دلایل اثباتی مدعای این قضیه در کذشته هم در حد زیادی امکان پذیر گردیده است. اصل رویداد فاجعهبار نسل کشی هزارهها در دهه پایانی قرن نوزدهم میلادی که اکنون حدود صد و سی و یک سال از آن می گذرد؛ در اسناد دولتی بریتانیا، روسیه و افغانستان به مقدار کافی مستند و گزارش شده است. علاقمندان به فهم تفصیلی واقعیت این رویداد میتوانند به منابع معتبر و دست اول این رویداد (کتاب های ملافیض محمد کاتب) مراجعه کرده و به تفصیل ازوقایع آن دهه فاجعه بار اطلاعات بدست آورند. دراین جا به اختصار از چند منبع گزارش هایی را میآوریم و پیامدهای آنهارا در سطور آتی تحلیل میکنیم.
به نوشته سید عسکر موسوی پژوهشگر دانشگاه آکسفورد، هزارهها عمدتاً از مناطق مرکزی افغانستان هستند که در طول سلطنت عبدالرحمن (۱۸۸۰–۱۹۰۱)، میلیونها تن شان کشته، آواره و اخراج شده اند. موسوی مدعی است که بیش از نیمی از جمعیت هزارستان کشته یا به مناطق همجوار بلوچستان در هند بریتانیایی و مشهد در ایران آواره و متواری شدهاند. این امر باعث شد که پشتونها و گروههای دیگر بخشهایی از هزارهجات را اشغال کنند.
منابع دیگر تاریخی که نوعا از کتاب سراج التواریخ نوشته ملا فیض محمد کاتب مورخ مورد اعتماد دربار حبیب الله خان ولیعهد امیرعبد الرحمن، استفاده کرده اند، مدعی اند که عبدالرحمن دستور قتلعام مردم هزاره یاغی را صادر کرد و درطول کمتر از هشت سال کشتار و سرکوب شدید و بیرحمانه مردم، بین ۶۰ تا ۶۷ درصد ازاین کتله بزرگ قومی را نابود کرد. بربنیاد این ادعا پیش از قتلعام، ۶۰۰٬۰۰۰ خانوار هزاره در افغانستان زندگی میکردند. عبدالرحمن بیش از ۴۰۲٬۰۰۰ (۶۷٪) خانواده مردم هزاره را بین سالهای ۱۸۹۳ تا ۱۹۰۰ میلادی قتلعام و از سرهای آنان کلهمنار درست کرد که این بزرگترین نسل کشی قرن نوزدهم بهشمار میرود.
بسیاری از پژوهشگران و آگاهان سیاسی رویداد های خونین درمناطق هزارهها را در اوضاع چند دهه اخیر، بسیارمشابه کشتارتاریخی ۱۸۹۲ می دانند و نسبت به تکرار و تداوم آن هشدار می دهند.
حکیم نعیم استاد در دانشگاه آریزونای شمالی در گفتگو با دویچه وله گفت، «کشتار سیستماتیک هزارهها» از دوره امیر عبدالرحمان خان شروع شده و تاکنون ادامه دارد.
زمانی که امیر عبدالرحمن خان حکومت مرکزی را تشکیل داد و هزارهها با او بیعت نکردند، او به سرکوب این گروه قومی دست زد که به باور برخی تحلیلگران «آغاز کشتار سیستماتیک» هزارهها بود.
احسان قانع، حقوقدان و عضو شبکه تحلیلگران افغانستان میگوید در زمان عبدالرحمن خان کشتار هزارهها آغاز شد و این آخرین مرحله از «اقدام نسل کشی» است. او میگوید پس از کشتار گسترده هزارهها، مرحله کشتار متوقف شد و مرحله انکار آغاز شد و سپس به مرحله آزار و اذیت رسید. به باور او در حکومتهای بعد از عبدالرحمن به صورت دوامدار تحمیل برده فروشی، کارهای اجباری، مالیات اجباری و کوچ اجباری بر هزارهها ادامه یافت.
به گفته آقای قانع، مرحله کشتار هزارهها در دوره اول حاکمیت طالبان در مزار شریف بار دیگر اتفاق افتاد. او میگوید پس از دور اول طالبان کشتار کاهش یافت، ولی انواع دیگر از نشانههای «نسل کشی» ادامه یافت. آقای قانع میگوید: «در صورتی که محکمه جزایی بین المللی تحقیقات خود را در این مورد آغاز کند، اسناد کافی برای اثبات این که این کشتارها نسل کشی است، وجود دارد.
۳. پیامدهای نسل کشی ۱۸۹۲
سرکوب و کشتار هزارهها توسط حکومت افغانستان درعصرعبدالرحمن به شدت بی رحمانه، سنگدلانه و دور از اخلاق و آداب منازعه مسلحانه بود. دراعصار قدیم و جدید در همه جا دو طرف منازعه به مقدار معینی از قواعد و آداب جنگ متعهد بوده اند و مهم ترین این قواعد صیانت اطفال و زنان و کهنسالان و غیر نظامیان ازآسیب است. همچنین عدم تخریب اراضی زراعی، مراتع و باغستانها و املاک مردم عادی و دور کردن آنها از عوارض جنگ از همین قواعد پذیرفته شده است. بربریتی را که عمال حکومت عبدالرحمان خان در ارزگان و دیگر مناطق هزارهنشین تبارز داد، با آیین عیاری خراسانیان قدیم، قواعد جنگ در اسلام و آداب منازعه مسلحانه در بین همه ملل، هیچ گونه سنخیت و سازگاری نداشت. اما امیرآهنین افغان که خود گماشته و سرسپرده استعمار بود و به کمک پولها و امدادهای تسلیحاتی دریافتی از انگلیس، مغرور شده بود، دست سربازان و عوامل خود را در ارتکاب هر نوع جنایت سنگدلانه بر افراد غیر نظامی هزاره کاملا باز گذاشته بود. او ساختار سلطهای را در این جغرافیا بنیاد نهاد که تا صدها سال شهروندانش آب خوش از گلویشان پایین نرود و همیشه سیل خون از هر گوشه و کنار این ظلم آباد، جریان داشته و بخشهایی از آن با بخشهای دیگرش در جنگ باشد.
کسب قدرت به شیوه تعامل با اجانب و تحمیل اراده با توسل بر کشتار و ارعاب و غارتگری، میراثی جز توحش نمی تواند داشته باشد. این شیوه زمامداری که همیشه بر تکفیر مخالفان و بسیج لشکرهای ایلجاری بر بنیاد غارت وغنیمت، استواربوده ، چنان بذر تفرقه ملی و منازعه دوامدار قبیلوی را در دلها کاشته که هیچ معجزهای نمیتواند آثار شومش را تا ابد محو سازد و ساکنان این جغرافیا را به عنوان یک ملت واحد و دارای عواطف و احساسات یکسان متبارز گرداند. پیامدهای نسل کشی هزارهها در۱۸۹۲ همه ابعاد زندگی هزارهها را به شدت تحت تأثیر قرارداد. دراین جا به مناسبت یک صد وسی ویکمین سالگرد این حادثه، به برخی از مهم ترین پیامدها اشاره می کنیم.
الف) آوارگی و جلای وطن
حکومت به نیت محو این کتله قومی از صفحه هستی، نخست متنفذان و میران و چهره های تأثیر گذار را که می توانستند لشکر شکست خورده را دوباره سازماندهی نمایند، به صورت جمعی از میان برداشت و سپس هرچه ظلم که ممکن بود درحق مردم روا داشت. مردم چون دیگر محوری که بتوانند دوباره خود را جمع کنند، نداشتند، از ادامه ماندن در وطن به کلی مایوس شدند و برای همیشه اراضی و قلعه ها و مزارع و مراتع زیبای شان را از دست دادند. تعداد زیادی هم اسیر و سرنوشت شان به بازارهای داخلی و بیرونی برده فروشی کشیده شد. اما رنج آوارگی دراین یک قرن و سه دهه هرگز از ذهن انسان هزاره دور نشده و به نحوی به تقدیر تاریخی آن تبدیل گردید. درد بی وطنی خود به تنهایی برای نابود شدن و محو شدن از صفحه هستی برای یک کتله قومی بسنده است. در این میان کم نبودند بزرگمردان وزنانی که آرزوی برگشت به وطن را با خود به گور بردند.
اکثر منابع تاریخی و معتبر موجود تصریح کرده اند که از شروع اولین اذیت و آزار هزارهها، کوچیدن آنان به مناطق دور و نزدیک و کشورهای همسایه آغاز گشت. دهها هزار از آنان به هند ( پاکستان فعلی)، ایران و آسیای میانه متواری شدند.
ب) فروغلطیدن درکام فقر
عبدالرحمن اراده کرده بود که هزاره یاغی را به تعبیرکاتب دربار ولیعهدش، از هستی ساقط کند تا دیگر نیروی مزاحمی ازاین مردم باقی نماند. او با کمال سنگدلی ۱۶ نوع مالیات بر هزارهها وضع کرد و در ناتوانی به پرداخت جرایم و مالیاتها، عوامل بی رحم تر او برخی از مردان را مجبور به فروش آل و عیال شان کردند. همه منابع می گویند که داراییها و مراتع هزارهها مصادره شد و در میان پشتونهای وفا دار به سلطنت کابل توزیع گردید.
با غصب زمینهای کشاورزی و تبدیل آنها به چراگاه برای کوچیها، زراعت و مالداری هزارهها رو به نابودی رفت. و باقیمانده های این مردم به کام هیولای مرگبار فقر، معذب شدند و در واقع با نوعی از مرگ تدریجی درسالهای بعدی درمیان جغرافیای محصور وعاری از مواهب طبیعی مرکزی، از هستی ساقط شدند.
ج) سقوط منزلت انسانی در جامعه
یکی از مهم ترین خاستگاههای نابرابری اجتماعی، شکست درجنگ و مقاومت مسلحانه در مقابل یک حاکمیت است. هزارهها با از دست دادن توان دفاعی و اراضی و همه دارایی شان و ازکف دادن نعمت خود گردانی و زندگی جمعی عزتمندانه در سرزمین مادری خود، و به تبع آن به دلیل سقوط درجهنم فقر و محرومیت تحمیلی، جایگاه اجتماعی شان به شدت تنزل یافت و به یک طبقه کاملا حاشیه ای و طردشده، فاقد حرمت و کرامت انسانی درجامعه، تبدیل شد.
رنج هزاره بودن درمتن جامعه افغانستان بیش از یک قرن، روح و روان تک تک نسل باقی مانده را زجر داد و نگرشها و رفتارهای اقوام دیگر و کلیه ساکنان کشور را نسبت به این مردم دیگرگون ساخت. سالهای متمادی رفتارها و نگرشها دربرابر هزارهها درکل جامعه توهین آمیز و آمیخته با نگاه از بالا و به شیوه طرد و تحقیر بود. نابرابری و حقارت هزاره درهمه سطوح زندگی جامعه جرم انگاری شده و مقبولیت عام یافته بود. وهمین فرهنگ شدن می توانست برای تکرار نسل کشی و خلق فجایع بعدی ذهنها و زمینه ها را به سهولت مساعد نماید. عمومیت همین نگرش بود که در تحولات اجتماعی سالهای پسین، صدای مساوات طلبی هزارهها به دیوار زمخت انکارو تقابل لایه های متنوع اجتماعی درکشور برخورد کرد و مشکلات زیادی را مجددا به وجود آورد.
د) تغییر مذهب
شیعه بودن درکنارواقعیت قومی و جغرافیایی و مقاومت دربرابرفرامین حاکم جبار، مهم ترین عامل تحت فشار و در خطر سرکوبی مداوم محسوب میشد. هزارهها سالهای طولانی با کتمان هویت قومی و مذهبی خود زندگی کردند ولی درمناطق زیادی به اجبار تن به تغییر مذهب دادند. چون اصرار به پیروی از مذهب شیعه ادامه زندگی را برای شان دشوار کرده بود.
در بیشتر منابع تصریح شده که به فرمان امیر آهنین، ملایان سنی در سراسر هزارستان مستقر شدند و همه جا توسط عوامل حکومت هزارهها مورد بدرفتاری قومی و مذهبی قرار گرفتند. دراثر همین اجحاف ها و تحمیل مظالم بود که بسیاری از هزارههای شیعه که ازکشتار ومتواری شدن مصون مانده بودند؛ مجبور به ترک مذهب شیعه و پیروی از مذهب سنی شدند.
ه) پیامدهای روانی
ازمیان همه پیامدها و آثارنسل کشی هزارهها در۱۸۹۲، آثار روانی آن گسترده و بسیار مخرب بود. نا امیدی، احساس حقارت، بدبینی مفرط به همه چیز و به همه کس، بی اعتمادی و افسردگی شدید، ازمهم ترین آثار مخرب روانی این رویداد فاجعه بار بود. این عوارض نسل اندرنسل تداوم یافت و جلوههای آن را درفولکلور و رسوم وعادات و شعر و موسیقی و همه جلوههای زندگی فردی و گروهی نسلهای بعدی هزاره می توان به وضوح مشاهده کرد. شادی و خرسندی از اکثر روانها برای همیشه کوچید.
درشروع قرن بیستم، جانشینان عبد الرحمن بر اثر تحولات جدید جهانی و فشارهای داخلی، تلاش کردند تا با سیاست های محدود آشتی جویانه از پیامدهای اجتماعی و فردی فاجعه بارنسل کشی، بکاهند اما سلطه ظلم بنیاد و میراثی شان، زیاد دوام نکرد و با برآمدن خاندان نادرخان بر مسند قدرت و کشته شدن مؤسس این خانواده توسط یک نوجوان هزاره که خود از بقایای همین نسل کشی وحشتناک بود، باردیگر سیاست فشار، اعمال تبعیض و محروم سازی هزاره شروع شد و دو دهه سراسر سختی و مصیبت را بر این مردم تحمیل نمود. اما مقاومت های مسلحانه بزرگمردانی مانند ابراهیم خان گاوسوار و مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی شهید سید اسماعیل بلخی با مبارزات سیاسی – مدنی نوگرایان، منورین هموطن در کلان شهرها مقارن گردید و اوضاع جهانی بعد از پایان جنگ جهانی هم به سمت پر رنگ شدن ارزشهای نوین زندگی جمعی مانند حقوق بشر و دمکراسی و برابری حقوقی درحرکت بود و برفشارهای داخلی بر حاکمیت استبدادی اضافه شده بود، این رویدادها کشور را به سمت استقرار یک دمکراسی مشروطه در۱۹۶۲ سوق داد.
هزارهها در دوره های بعدی با اندک فضای مساعدی که پیدا کردند با تلاش و همت خود و درخشش رهبران بصیر و متعهد جایگاه اجتماعی شان را به سرعت ارتقا بخشیدند و به صورت تدریجی به درون ساختار قدرت ورود پیدا کردند. واز آثار و پیامدهای فاجعه نسل کشی به شکل غیر منتظره ای فاصله گرفتند.
در عصرکنونی جریان افراطی طالبان تلاش کرده است که جامعه و کشور را به عصر سلطه عبد الرحمن برگرداند و به زعم خویش باردیگر محرومیت های گذشته را براین کتله بزرگ تحمیل نماید. اگرچه دردوره نخست سلطه نامشروع خویش همان سیاست وحشتناک نسل کشی را تکرار کردند و جرایم و جنایات نابخشودنی در برابر این مردم را به نام امارت شان ثبت تاریخ نمودند، اما آن زمان بساط ستمگری شان زیاد عمر نکرد. این روند درطول بیست سال استقرار جمهوریت نیز توسط تروریستان بین المللی کشتارهایی را در مراکز آموزشی و عبادی و اجتماعات کاملا مدنی و ملکی متعلق به هزارهها و یا در مسیرراههای عامه راه انداختند که هدف شان نابودی کامل این مردم بود. اما با توجه به شرائط زمانی و تحولات اجتماعی کشور، عملی شدن این قصد غیرانسانی امر آسانی نخواهد بود. به نظر می رسد انکار حقوق سیاسی و اجتماعی بخشهایی از جامعه و ایجاد محدودیت و تحمیل انواع محرومیت برآنها، سیاستی است که تاریخ مصرفش منقضی شده است. شرائط بین المللی و اوضاع داخلی گواهی میدهند که دیگر حاکمان افغانستان از هر گروه قومی و سیاسی که باشند، به سادگی نمیتوانند نیت وقصد نسل کشی را محقق سازند و سهل تر از آن، توان این را ندارند که جایگاه اجتماعی هزارهها را به عنوان یکی از اقوام مهم در اداره کشور انکار نمایند.
سخن پایانی
فاجعه نسل کشی هزارهها از ۱۸۹۲ توسط عبدالرحمن شروع شد و تا اکنون به صورت متناوب در مقاطع مختلف تاریخی استمرار یافته است. پیامدهای فردی و گروهی نسل کشی، همانند زخمهای چرکین روح و روان نسل های متوالی هزارهها را رنج میدهد. به نظر میرسد فضای گفتمانی جامعه تحت تأثیر نگرشهای جدید تا حد زیادی متعادل شده و به سمت حمایت از به رسمیت شناسی این فاجعه تلخ تاریخی به پیش می رود. امید است با حمایت صادقانه وهمدلی آگاهانه همه نخبگان افغانستان، به زودی این آرزو محقق شود و با پذیرش عدالت انتقالی و دلجویی از قربانیان به صورت رسمی، بنیاد یک جامعه متعادل و مبتنی بر صلح پایدار دراین جغرافیا میسر گردد.