اخيرا هماهنگ كننده ويژه سازمان ملل متحد اقاي فريدون سينيرلي اوغلو گزارش خويش را بعد از چند ماه مطالعه و ارزيابي اوضاع افغانستان به سرمنشي عمومي سازمان ملل متحد ارائه نمود؛ كه از طريق وي اين گزارش و نقشه راه براي آينده افغانستان در اختيار شوراي امنيت سازمان ملل متحد قرار گرفت.
به نظر ميرسد كه شوراي امنيت سازمان ملل متحد متوجه اين واقعيت گرديده است كه سياست قبلي این سازمان یعنی، تعامل با طالبان نتیجه نميدهد؛ لذا شوراي امنيت بنا دارد با در نظر داشت گزارش آقاي سينيرلي اوغلو تغيري در سياست خويش با طالبان به وجود بياورد.
بدلیل اينکه انی نقشه راه از اهميت فراوان برخوردار است بنده در اين نوشته نگاه نه چندان تفصيلي به اين نقشه راه انداخته و آن را مورد دقت و ارزيابي قرار داده و تلاش خواهم نمود يك ديدگاه واقعبينانه و تا حدودي دور از عواطف و إحساسات به خوانندگان محترم ارائه كنم. هرچند در شرايطي كه مردم افغانستان زير ستم و ظلم غير قابل تصور گروه طالبان دچار رنج و مصيبت فراوان اند دوري از عواطف و إحساسات چندان هم خوشايند نخواهد بود.
اين را بايد در نظر داشت كه ساختار اداري، حقوقي و سياسي سازمان ملل متحد، جايگاه و موقعيت آن در رآس اداره نظام جهاني پيچيدگيها و محدوديتهایي را براي تصميم گيري اين سازمان بهوجود مي آورد كه اثرات آن بر نقشه راه در مورد افغانستان نيز ناگزير و آشكار است. در اينجا به چند مورد از اين محدوديتها إشاره ميكنم:
● شوراي امنيت سازمان ملل متحد مرجع تصميمگيري در اين سازمان ميباشد و بر اساس ساختار حقوقي اين سازمان در حقيقت پنج عضو دائمي شوراي امنيت تصميم گيرندگان اصلي آن ميباشند، با در نظر داشت وضعيت كنوني جهان، تنشها و تقابلها در سطح جهان افزايش قابل ملاحظهاي را تجربه ميكند، جنگ اوكراين، جنگ غزه و تنش فزاينده در غرب آسيا و مشكل تايوان نقاط داغ اين تقابل بين كشورهاي بزرگ ميباشد كه اعضاي دائمي شوراي امنيت درگير آن ميباشند، چنانچه گفته شده نزاع و تقابل براي تغيیر نظم جهاني در جريان ميباشد، اين مسئله روي تمام امور جهاني به شمول افغانستان اثر ميگذارد.
● مسئله ديگري كه از اين محدوديتها ناشی ميشود اين است كه تغيیرات در پاليسي و اقدامات سازمان ملل متحد بسيار كُند، اهسته و تدريجي ميباشد، تغيیرات و اقدامات راديكال از طرف شوراي امنيت تا زماني كه منافع قدرتهاي بزرگ بخصوص اعضاي دائمي شوراي امنيت به خطر نيافتاده است قابل تصور نميباشد؛ از اين رو انتظار تصاميم راديكال در مورد پايان بخشيدن به رنجهاي مردم افغانستان از طرف شوراي امنيت سازمان ملل متحد عملي و واقعبينانه نميباشد.
● يك مشكل فراگير و اساسي هميشه در سياست ورزي وجود دارد و آن چگونگي برخورد با دو مسئله مهم و گريز ناپذير واقعيتهاي سياسي و ارزشها و اصول پذيرفته شده بين المللي در يك فرايند سياسي ميباشد و تقريبا هميشه واقعيتهاي سياسي ارزشها و اصول را تحت الشعاع قرار ميدهد. در نقشه راه سازمان ملل متحد براي افغانستان نيز اين رو در روي كاملا اشكار است. متاسفانه مثل هميشه واقعيت تلخ حاكميت طالبان در افغانستان اصول و ارزشهاي جهاني و إنساني را تحت الشعاع خود قرار داده است.
● نكته ديگری كه قابل ياد آوري ميباشد اين است كه نقشه راه داراي مخاطبهاي متعدد ميباشد؛ چون بايد ديدگاهها، نظريات و منافع بازيگران متعدد داخلي و بين المللي از طرف سازمان ملل متحد رعايت گردد، از اين جهت زبان و ادبيات بهكار گرفته شده در نقشه راه كلي و گُنگ ميباشد كه ميتواند تفسيرهاي چند گانه از آن صورت گيرد، اين از تاكتيكهاي در چنين تنگناهاي است كه هريك از بازيگران آن را به نفع خود تفسير نموده و جذابيت براي همه طرفها ايجاد ميكند، با وجود آن در سطح داخلي به خاطر حاكميت طالبان در افغانستان نقش و جايگاه طالبان بيشتر از آنچه قابل پذيرش مردم افغانستان ميباشد رعايت گرديده است.
● نكته آخر اينكه تلاش صورت گرفته نقشه راه طوري تنظيم گردد كه به نظر اقاي سينيرلي اوغلو بيشترين چانس براي عملي شدن و موفقيت را داشته باشد؛ از اين جهت در مورد عملكرد گروه طالبان با إغماض و چشم پوشي برخورد صورت گرفته است.
با توجه به آنچه كه تاكنون بيان گرديد به ارزيابي و تحليل نقشه راه كه توسط اقاي فريدون سينيرلي اوغلو تهيه و در اختيار شوراي امنيت سازمان ملل متحد قرار گرفته است ميپردازيم. در يك نگاه كلي ميتوان ادعا نمود كه نقشه راه داراي نكات قوت و ضعف ميباشد كه در نهايت با در نظر داشت وضعيت دردناك افغانستان و شرايط جهاني و با وجود ضعفهاي كه در نقشه راه وجود دارد ميشود آن را به ديده مثبت نگاه کرد و از شوراي امنيت سازمان ملل متحد تقاضاي اقدامات بيشتر براي تغيیر وضعيت اسفبار افغانستان را نمود.
نكات مثبت نقشه راه سازمان ملل متحد
١- اولين نكته مثبت اين است كه سازمان ملل متحد در سند رسمي خويش إذعان نموده است، سياست و پاليسي تعامل با گروه طالبان كه دوسال و اندي دنبال گرديده است كارگر نبوده و با شكست مواجه گرديده است، لذا شوراي امنيت تلاش کرده است كه با ارزيابي مجدد وضعيت افغانستان توسط هماهنگ كننده ويژه سازمان ملل متحد، سياست خويش را در مورد افغانستان تغیير دهد كه اين كار در نفس خود اقدام مثبت ميباشد، چون به گفته معروف از هر نقطه كه جلو زيان گرفته شود فايده است.
هرچند بسياري از اگاهان امور افغانستان، جريانهاي سياسي، فعالين مدني و مبارزين حقوق زنان از قبل و بهصورت مكرر گفته بودند كه اين سياست يعني سياست تعامل جامعه جهاني با گروه طالبان داراي ضعفهاي بنيادي است كه به شكست خواهد انجاميد. چون براي تغيیر وضعيت افغانستان و وادار نمودن طالبان به تغير سياستهاي ضد مردمي شان كه به كاهش رنج مردم افغانستان بيانجامد بايد اقدامات جدي تري از سوي جامعه جهاني صورت ميگرفت كه در قالب تعامل با طالبان ممكن نبود.
قابل ياد آوري است كه حزب عدالت و آزادي افغانستان بطور مكرر از ناكارأمدي سياست تعامل با طالبان در گذشته ياد آوري کرده است بخصوص در بيانيه حزب عدالت وازادي افغانستان كه به مناسبات سالگرد سقوط نظام جمهوري افغانستان در تاريخ ٢٢ اسد سال ١٤٠٢ به نشر رسيد به طور واضح خواهان تغير سياست تعامل سازمان ملل متحد با طالبان گرديده و خواستار وسيع شدن قاعده تعامل و شامل ساختن واقعيتهاي سياسي غير از طالبان يعني مخالفين طالبان در هر نوع پاليسي در مورد افغانستان گرديد، كه خوشبختانه و لو با تآخير در نقشه راه سازمان ملل متحد به اين مهم توجه صورت گرفته است.
من در اينجا بخاطر جلوگيري از إبهام و خلط مبحث، سياست جهان و سازمان ملل متحد با طالبان را، از زمانی تسلط طالبان بر افغانستان در اوگوست ٢٠٢١ تا ارائه نقشه راه به شوراي امنيت سازمان ملل متحد سياست دور اول تعامل مينامم. دور اول تعامل با طالبان داراي خصوصيتهاي بود كه از ابتدا روشن بود اين سياست محتوم به شكست خواهد بود. مهمترين اين خصوصيتها عبارتند از:
الف- دور اول تعامل با طالبان بر اين تصور و فهم ساده انگارانه استوار بود كه طالبان تغيیر كردهاند؛ لذا با تعامل و گفتگو و با بكارگيري ابزارهاي فشار و امتياز ميتوان آنهارا در راستاي معيارهای جهاني به يك حكومت مسؤل، پاسخگو و نماينده تغير داد، اما اين تصور خوشبينانه كه از تبليغات وسيع و تعهدات شفاهي طالبان و حاميان خارجي آنها ناشی ميگرديد باعث شد كه مردم افغانستان بيش از دوسال در آتش ظلم و رفتار وحشيانهی اين گروه غير مسؤل بسوزند و مصيبتهاي فراواني را تحمل نمايند تا بالاخره جامعه جهاني و سازمان ملل متحد به ناكامي تعامل با طالبان پي ببرند.
ب- خصوصيت ديگر دور اول تعامل با طالبان باز هم براين فهم ناقص استوار بود كه طالبان يك واقعيت است و بر افغانستان تسلط یافته اند؛ لذا به عنوان واقعيت بايد با آنها تعامل نمود. درست است كه حاكميت طالبان بر افغانستان يك واقعيت سياسي است؛ اما اين تمام واقعيت سياسي افغانستان نميباشد، واقعيت انكار ناپذير ديگر اين است كه مردم افغانستان با اكثريت قاطع حاكميت طالبان را نپذيرفته و آن را مشروع نميدانند.
ج- خصوصيت ديگري كه در دور اول تعامل با طالبان كمتر به آن اهمیت داده شد اين بود كه طالبان يك گروه ايدئولوژيك و داراي روابط عميق و پيچيده با گروههاي افراطي و تروريستي فرا ملي در افغانستان ميباشد كه براي رسيدن به قدرت در افغانستان مديون همكاري و فداكاري آنها ميباشد، اين واقعيت، تغییر در فهم، ديدگاه و سياستهاي ملي و بين المللي طالبان را بسيار دشوار و نا محتمل ميسازد.
٢- در دور اول سياست تعامل با طالبان دو طرف وجود داشت. جامعه جهاني و طالبان، همانطوري كه یاد آوری شد اين يكي از نقيصههاي مهم سياست جهاني بود كه باعث شكست آن گرديد. جاي خوشبختي است كه در نقشه راه هرچند سياست تعامل تغيیر نکرده است، ولي اين ضعف برطرف شده است.
در دور جديد سياست تعامل سه طرف وجود دارد كه عبارت از جامعه جهاني، مردم افغانستان و گروه طالبان تحت عنوان زمامداران دو فكتو (De Facto Authority) ميباشند. اين يك تغيیر مهم و يك اقدام اميدوار كننده در سياست سازمان ملل متحد نسبت به افغانستان ميباشد كه فرصتي را در اختيارمردم افغانستان قرار داده است تا براي تغيیر وضعيت كنوني و تحقق خواستهاي مردم از آن بهره برداري صورت گيرد. هر چند كلمه مردم يك اصطلاح كلي و نامشخص ميباشد كه در نقشه راه از آن به عنوان طرف گفتگو در نظر گرفته شده است كه مشكلات و پيچيدگيهاي زيادي را فراروي مخالفين سياسي طالبان قرار ميدهد.
اما مهم اين است كه در صحنه سياسي داخلي دو طرف به رسميت شناخته شده است؛ زمامداران دو فكتو يعني گروه طالبان و مردم افغانستان، ظرافت زيباي كه در نقشه راه بكار گرفته شده اين است كه در فرايند حل قضيه افغانستان طالبان در برابر مردم افغانستان قرار دارد كه واقعا هم چنين است، چون گروه ظالم و وابسته طالبان تلاش دارد با زور تفنگ ديدگاه استبدادي و انحصارگرايانه خود را بر مردم افغانستان تحميل نمايد.
٣- يكي از تقاضاهاي اصلي و جدي طالبان از جامعه جهاني و سازمان ملل متحد به رسميت شناخته شدن امارت اين گروه ميباشد كه در اين راستا طالبان و هم كشورهاي حامي آنها تلاشهاي زياد دپلوماتيك طي دو سال و اندي بهخرج داده اند؛ اما تاكنون جهان به خواستهای آنها اعتنا نكرده است.
در نقشه راه، سازمان ملل متحد با ظرافت تمام عنواني كه براي آنها بكار گرفته است De Facto Authorities يا زمامداران دو فكتو ميباشد كه نه مفهوم حكومت را ميرساند و نه مفهوم نظام را، اين نكته مثبت ديگر است كه به درخواست به رسميت شناخته شدن طالبان از طرف سازمان ملل متحد بصورت غير مستقيم و ناگفته جواب منفي داده شده است. ولي سازمان ملل متحد براي خروج افغانستان از وضعيت فعلي فرايندي را در نظر گرفته است كه در بستر آن زمامداران دو فكتو يا DFA بايد تغيیرات بنيادي در ديدگاه، پاليسي، روابط با گروههاي افراطي تروريستي و تعهدات بين المللي خود ايجاد نمايند تا بهعنوان يك دولت مطابق با شاخصهاي پذيرفته شده سازمان ملل متحد مورد شناسایی قرار گيرد.
در زمره اين شاخصها پذيرفتن منشور سازمان ملل متحد، اعلاميه جهاني حقوق بشر، برابري حقوق زن و مرد، قرارداد منع تبعيض، كنوانسيونها و قراردادهاي بين المللي و … ميباشد. سؤال مهمي كه وجود دارد اين است كه ايا گروه طالبان حاضر خواهند شد در فرايند نقشه راه سازمان ملل متحد و براي بيرون ساختن افغانستان از وضعيت اسفبار و دردناك كنوني تغيیرات مشخص شده در نقشه راه سازمان ملل متحد را پذيرفته و آنرا عملي نمايد؟ با شناختي كه از طالبان دارم باور من اين است كه به دلائل متعدد و روشن گروه طالبان حاضر به پذيرفتن اين فرايند نخواهد شد و خود بخود سوال دوم پيش ميآيد كه در اينصورت راهكار سازمان ملل براي حل مشكل افغانستان چه خواهد بود؟ جواب اين سؤال نيز روشن نيست؛ چون در نقشه راه به اين موضوع پرداخته نشده است لذا براي دريافت پاسخ به اين سوال بايد منتظر ماند.
٤- يكي ديگر از نكات مثبت، جادادن گفتگوي بين الافغاني بهعنوان يكي از گزارههاي مهم در فرايند به رسميت شناخته شدن دولت افغانستان در نقشه راه سازمان ملل متحد ميباشد، هرچند همانطوري كه قبلا گفتم زبان و ادبيات نقشه راه كلي و داراي ابهام زياد ميباشد كه در مورد گفتگوي بين الأفغاني نيز چنين است، نه تعريف مشخص از گفتگوي بين الأفغاني ارائه شده و نه جزئيات بيشتري در مورد آن بيان گرديده است با وجود آن برداشت من اين است كه سازمان ملل در فرايند گفتگوي بين الافغاني سه هدف را دنبال ميكند كه عبارتند از:
● ايجاد حكومت همه شمول
● اشتي ملي و بحث روي آينده افغانستان
● تدوين قانون اساسي همه شمول
چيزيكه قابل یادآوری است اين است كه پروسه گفتگوي بين الأفغاني يكي از پيچيده ترين مسائل در دورههاي گوناگون جنگ ٤٥ ساله افغانستان ميباشد كه متآسفانه اكثرا اين گفتگوها بدون نتيجه و يا ناكام بوده است. بنا بر اين اگر قدري با خوشبيني به قضيه نگاه كنيم و فرض را بر اين بگذاريم كه فرايند اجرایی شدن نقشه راه سازمان ملل متحد پيشرفت نموده و به گفتگوي بين الأفغاني برسد يك فرصت تاريخي ديگر در اختيار افغانستان قرار خواهد گرفت كه براي مشكل افغانستان راه حلي دائمي پيدا شود. اين كارمسؤليت سنگيني را روي دوش سياست مداران، نخبگان، متنفذين و اقشار وسيع فعالين سياسي، مدني كشور قرار خواهد داد.
ميخواهم ياد آوري كنم كه در اين برهه ای از تاريخ و با درنظر داشت شرايط موجود، جريانها و احزاب سياسي مخالف طالبان با مشكل بزرگ و چالش بسيار پيچيده مواجه خواهند بود كه به اين سوال مهم و سرنوشت ساز پاسخ دهند، ايا اراده، توانایي و آمادگي براي عبور موفقانه از اين پيچ تاريخي را دا رند يا خير؟ ميخواهم اينجا از احزاب و جريانهاي سياسي مخالف طالبان تقاضا نمايم كه از همين حالا آمادگي لازم را براي مواجه شدن با اين سناريوها بگيرند و لو احتمال رسيدن به آن فعلا تا حدودي دور از ذهن ميباشد.
٥- بعد از امضاي قرارداد دوحه توسط ايالات متحده امريكا با طالبان و بعد از تسلط طالبان تا اكنون عمدتا امريكا و متحدان غربي آش مديريت روابط، طالبان با جهان را به عهده داشتند، حالا كه بنا شده بر اساس نقشه راه، شوراي امنيت سازمان ملل متحد اين مسؤليت را بدوش بگيرد، به نظرم قدم مثبت ديگري است كه در نقشه راه سازمان ملل متحد وجود دارد؛ زيرا براي حل قضيه افغانستان إشتراك نظر و همكاري كشورهاي همسايه افغانستان، كشورهاي منطقه و ذينفع و بخصوص قدرتهاي بزرگ لازم و ضروري ميباشد اين اشتراك نظر و همكاري تنها در چوكات شوراي امنيت سازمان ملل متحد ميتواند برآورده شود.
نكات ضعف نقشه راه ملل متحد
در اين خصوص به چند مورد كوتاه إشاره ميشود:
١- در گزارش و نقشه راه در مورد كاركرد و دست آوردهاي گروه طالبان إغماض و بزرگنمایی صورت گرفته است بدين معني كه استبداد، قتل، شكنجه، نقض گسترده حقوق شهروندان و خشونت عليه زنان، نظاميان و منسوبين ملكي نظام قبلي توسط طالبان كمتر مورد توجه قرار گرفته و در عوض اقدامات كوچك و ناچيز آنها در حوزه امنيت و حقوق زنان برجسته شده است كه اين وضعيت دقت و واقع نگري اقاي فريدون سينيرلي اوغلو را مورد پرسش قرار ميدهد.
٢- يكي از نكات ضعف عمده كه در نقشه راه وجود دارد اين است كه مثل دور اول، دور جديد تعامل نيز بر مبني اين تصور خوشبينانه و غير واقعي استوار است كه طالبان با امتيازاتي كه براي شان در نقشه راه وجود دارد تغيرات بنيادي را در ديدگاه، پاليسي و رفتار خود ايجاد نموده در همراهي با مردم افغانستان و تن دادن به خواستهاي برحق انان تحت اشراف سازمان ملل متحد به رنج و مصيبت افغانستان پايان خواهد بخشيد.
اما با شناخت كافي كه از گروه طالبان وجود دارد و با در نظر داشت تجربه دور اول تعامل (كه شكست خورد) احتمال تغيیر طالبان اگر ناممكن نباشد بسيار ضعيف است، به نظر من نقشه راه سازمان ملل متحد بار ديگر بر مبنای غير واقعي، سُست و خيالي بنا شده كه موفقيت آن كاملا مبهم و ناروشن است، نگراني مهم اين است كه در نقشه راه ميكانيزمي قابل اعتبار كه از پشتوانه لازم و قدرتمند برخوردار باشد براي عملي نمودن آن در نظر گرفته نشده است از اين رو نگارنده چانس عملي شدن و موفقيت نقشه راه سازمان ملل را ضعيف ميداند.
٣- نكته ديگر كه بعنوان ضعف نقشه راه ياد آوري ميكنم، نبود زمانبندي در نقشه راه است، البته قابل درك است كه زمانبندي در جزئيات نقشه راه با در نظر داشت شرايط افغانستان ممكن مشكل باشد؛ اما مشخص نمودن حد اقل يك دوره زماني براي عملي شدن ان ميتوانست در مؤثريت و پيروزي آن كمك نمايد مسئله مهم ديگر اين است كه در صورت عدم همكاري طالبان اگر طرح با شكست مواجه شود چه اقدامات صورت خواهد گرفت پيشبيني نشده است، لذا ما با يك دورنماي نامشخص و مبهم روبرو ميباشيم.
با توجه به مطالبي كه بيان گرديد ميتوان نتيجه گيري نمود كه نكات مثبت زيادي در نقشه راه وجود دارد كه ظرفيت و پتانسيل حل قضيه افغانستان درآن نهفته ميباشد در صورت مديريت هوشيارانه اجرائي نمودن طرح و همكاري گروه طالبان براي حل قضيه افغانستان بيجا نخواهد بود. خوشبين باشيم كه بالاخره مصيبت و فاجعه افغانستان به پايان خود نزديك شود، ولي ترديد جدي وجود دارد كه گروه طالبان كساني نيستند كه بهخاطر منافع ملي افغانستان از منافع گروهي، قومي و قشري خود به آساني بگذرند.
با وجود سرنوشت نامعلوم نقشه راه سازمان ملل متحد، احزاب و جريانهاي سياسي مخالف طالبان بايد خود را براي تمام سناريوهاي احتمالي آماده نموده و براي موفقيت آن از تمام توان و ظرفيتهاي خويش استفاده نمايند. در اين رابطه مخالفين طالبان با چالشهاي بزرگ و پيچيده روبرو ميباشند كه آنها را يكبار ديگر در محك امتحان تاريخ قرار خواهد داد، در صورت كوتاهي و سهل انگاري براي انجام اين وظيفه بزرگ، معادله بيشتر به نفع طالبان تغيير نموده و كشورهاي جهان ولو با اكراه روند تعامل با طالبان را با إغماض بيشتر به پيش خواهد برد كه به رسميت شناخته شدن حاكميت نامشروع طالبان را در پي خواهد داشت كه سناريوي بس دردناك و نابخشودني خواهد بود.