۱. معمولا آدمیان در مذهب و دینی خاص به دنیا میآیند و در همان دین و مذهب میمیرند، تغییر دین و مذهب به ندرت رخ میدهد، شاید چیزی در حد تغییر جنسیت. اما در جهان جدید خروج از دین بیشتر شده است، نه تغییر دین. برای مثال به من چنین گفته شده است که چهل در صد از جمعیت ناروی آتئیست اند.
۲. به همین دلیل دین در کنار قومیت، نژاد و ملیت در حکم ویژگیهای غیر اکتسابی به شمار آمده است و در تعریف جنوساید/ نسل زدایی به عنوان یک جرم بین المللی اخذ شده است. یعنی کشتار جمعی به دلیل دین و مذهب به قصد نابودسازی یک گروه مذهبی جنوساید محسوب میشود، چون تغییر آن گویا عادتا خارج از توان فرد محسوب و جزو ویژگیهای وجود وی دانسته میشود.
۳. و به همین دلیل این انتظار که تشیع و آیینهای آن توسط هزارههای شیعه،کنار گذاشته شوند معقول و اخلاقی نیست. لذا باید از جامعه هزاره شیعه با همین ویژگیای که دارد، محافظت کرد و از تمامی حقوق شان دفاع به عمل آورد و از جمله اینکه به دلیل عقیده و هویت مذهبی شان مورد پبشداوری، تبعیض قرار نگیرند و با دیگر شهروندان افغانستان در تمامی حقوق و امتیازات برابر باشند، حقوق و آزادیهای مذهبی شان که به دلیل اشتراک در اسلام چندان زیاد هم نیست، رعایت گردد.
۴. رعایت حقوق یاد شده ربطی به تشکیل حکومت چند قومی هم ندارد، یک حکومت معمولی که به کمترین معیارهای حکومتداری پایبند باشد، این سطح از حقوق را قاعدتا باید رعایت کند.
۵. آزادی مذهبی و دینی مانند آزادی بیان یک قاعده کلی و اساسی است که فی حد ذاته موضوعیت دارد، چیزی نیست که حکومتها بر اساس مصلحت سیاسی و یا هر مصلحت دیگر و یا براساس عقاید مذهبی و ایدئولوژیک خود آن را محدود کند. مگر بر مبنای اصول همسنگ با آن از قبیل حقوق و آزادی دیگران.
البته، بحث و انتقاد در مورد مذهب از سوی همه مشمول آزادی بیان است که خود مانند آزادی مذهبی فیحد ذاته موضوعیت دارد و مهم است در چارچوب آزادی بیان گفتوگوی اجتماعی در باب مذهب میتواند انتخاب مردم را در باب مذهب بهتر و معقول تر کند و سازنده است. لذا اینگونه نقدها و لو گزنده از سوی اهل ایمان که دانش دارند، جدی و مفید برای ایمان دانسته شود نه مضر. چون سبب میشود ایمان صیقل پیدا کند و انتخاب آن اصیلتر شود. اهل ایمان در جهان کنونی چارهای جز این، ندارد.
۶. حکومتهای “اقتدارگرا” و “تمامیتخواه” که دومی شدیدتر و وحشتناکتر از اولی است، در پی حذف و یا تضعیف تنوع مذهبی اند و شدیدا باور دارند که از وحدت جامعه بر اساس یک مذهب محافظت کند و به ورود مذهب و کیش جدید اجازه ندهد و مذاهب موجود دیگر را در حاشیه قرار دهد. جالب است بدانیم خصومت شدید طالبان با گروههای سلفی از همین دیدگاه ناشی میشود و لذا شدیدا از وحدت مذهبی اهل سنت افغانستان و لو با خشونت و بیرحمی دفاع میکنند.
۷. مذهب نهادینه شده در یک کشور یک نهاد مستقل و قوی اجتماعی به حساب میآید که به سختی توسط حکومتها قابل کنترل است. حکومتهای کمونیستی در بلوک شرق سابق نتوانستند به طور کامل استقلال کلیسا را از بین ببرند.
به همین دلیل مذهب از پایههای اساسی قدرت مردم به حساب میآیند. کنترل این نهاد توسط یک حکومت اقتدارگرا و تمامیتخواه به ضرر مردم است نه به سود آنان.
۸. مذهب شیعه امامیه ذاتا به دلیل الاهیات و فقه خود اهل انعطاف است و در باب اختلافات مذهبی اهل خشونت و سختگیری نمیباشند.
احتمال بروز خشونت از سوی این مردم مخصوصا شیعه افغانستان به دلیل مسائل مذهبی بسیار ضعیف و غیر محتمل است. اما کوشش آنان بر حفظ آزادی مذهبی خود و قلمروهای آن به عنوان حوزه خصوصی و تحت عنوان آزادی مذهبی که قویا تحت حمایت نظام حقوق بشر بین المللی قرار دارد، در چارچوب روشهای عرفی و نزاکتهای اجتماعی افغانستان، چندان مایه نگرانی که نیست بلکه شایسته تحسین است؛ چون ما فعلا در افغانستان با نوعی اقتدارگرایی و بیشتر از آن با گونهای از توتالیتاریسم مذهبی مواجهیم.
۹. اساسات شیعه امروزی از جمله اصل عزاداری، از قرن سوم و چهارم هجری قمری باقی مانده است و چندان دستخوش تحول اساسی نشده است، ممکن است دستخوش بعضی از شاخ و برگها شده باشد.
برای مثال زیارت و عزاداری در آثار شیخ صدوق و شیخ مفید که از قدمای شیعه است تقریبا به همان غلظت و شدت وجود دارد که امروز شاهد آن هستیم. این در ذات جامعه شیعه امامیه بوده است و وقتی شرایط سیاسی اجازه میداده است از عمق به سطح میآمده است و هرگاه با سرکوب و ممنوعیت مواجه میشده دوباره زیر زمینی میشده است. البته آیینهای عزاداری چون صورت از پیش تعیین شده، مانند نماز و حج، درفقه ندارند، آیینهاییاند که خود شیعیان هرکدام برحسب فرهنگ و زبان خود ساختهاند. لذا بیشتر ترکیبی از درونمایه های سکولار و امر دینی اند.