پیشینه اجمالی حملات انتحاری
انتحار در جهان پیشینۀ طولانی دارد و سابقۀ آن به اقدامات اعضای فرقة زیلوت (zealots) بازمیگردد که در قالب یک جنبش یهودی، به امپراتوری روم حمله انتحاری میکردند. در سدههای میانه، فداییان «حسن صباح» در ایران و سوریة امروزی نیز حاکمان مسلمان را با اتهام ارتداد، میکشتند. از اواسط قرن ۱۸ میلادی به این سو، گروههای انتحاری در هند، اندونزی و فیلیپین بر ضد استعمارگران چنین حملاتی را انجام دادهاند.
در جنگ دوم جهانی نیز، یکی از خلبانهای نظامی ژاپن، هواپیمای جنگی خود را به ناو نظامی آمریکا کوبید که در پی آن، چندین خلبان ژاپنی دیگر نیز چنین عملیاتی را علیه نیروهای آمریکایی، انجام دادند. ببرهای سیاه (زنان جنگجوی تامیل) در سریلانکا نیز از شیوة انتحار برای پیش بردن اهداف خود استفاده میکردند. در سالهای اخیر فلسطینیها نیز با هدف آزادسازی سرزمین مادری از حرکتهای شبیه انتحار استفاده میکنند؛ البته اسم آن را عملیات استشهادی نهادهاند. حملات انتحاری از نظر فقهای مسلمان حرام است و هیچ بنیاد شرعی ندارد.
پیشینه حملات انتحاری در افغانستان
پس از مسلط شدن بار اول طالبان، افغانستان به کانون حملات انتحاری مبدل شد. حمله انتحاری بر برجهای دو قلو و ترور احمدشاه مسعود سرآغاز این حملات بود. اما با حملۀ آمریکا و به قدرت رسیدن جبهه شمال طالبان به مدت بیست سال از حملات انتحاری علیه مردم، دولت، نیروها و موسسات خارجی در افغانستان استفاده کردند. این نوع مبارزه و کشتار در افغانستان پیشینه نداشت.
اما در بیست سال گذشته به اوج خود رسیده بود. هیچ محلی امن باقی نمانده بود و مراکز دولتی، مراکز نظامی، بیمارستانها، زایشگاهها، مساجد و زیارتگاهها، نمازهای جمعه و جماعت، مراسم ختم و فاتحه، دانشگاهها، مکاتب، کورسهای آموزشی، تظاهراتهای مردمی، نماز جنازه، بازی فوتبال، منازل شخصی مقامات و موارد مشابه مورد حمله انتحاری قرار گرفت. علاوه برآن استفاده از بمبهای مغناطیسی برای کشتن مقامات و انسانهای عادی نیز استفاده شد.
عاملان حملات انتحاری
نیروهایی که در بیست سال حاکمیت جمهوری اسلامی افغانستان بهصورت رسمی عملیات انتحاری انجام میدادند، در ابتدا از اعضای طالبان و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بودند. برای مثال حمله انتحاری دلخراش در منطقه شاه شهید را رسما حزب اسلامی حکمتیار بهعهده گرفت و شخص حکمتیار در یک مناظره تلویزیونی در انتخابات سال 1398 رسما انجام حملات انتحاری و از جمله حمله انتحاری در شاه شهید را پذیرفت. اما بیشترین عملیات انتحاری را در بیست سال جمهوریت، طالبان انجام دادهاند. طالبان پس از آنکه مجددا در سال 2021 به قدرت رسیدند بهصورت رسمی از خانوادههای افراد انتحار کننده قدردانی کردند و برای آنها زمین توزیع نمودند.
همچنین اعلام داشتند که بیش از ۱۰۰۰ نفر آمادۀ انتحار در اختیار دارد. البته در سالهای اخیر و پس از قدرت یافتن داعش مواردی را داعش نیز به عهده میگرفتند، اما از نظر کارشناسان امنیتی واقعیت این است که تفاوت میان طالبان و داعش وجود ندارد و انجام دهندۀ انگونه موارد نیز طالبان بوده است نه داعش؛ چون تفاوتی میان طالبان و داعش حداقل تا زمان بهقدرت رسیدن دوباره طالبان وجود نداشته است.
بسیاری بر این باورند که حتی حملات انتحاری دو سال اخیر تحت حاکمیت طالبان مثل حمله به مرکز آموزشی کاج، لیسه عبدالرحیم شهید، مسجد فاطمیه در قندهار، خانقاه اهل تصوف و یک مسجد شیعیان در قندوز و کابل و موارد دیگر، نیز توسط خود طالبان سازماندهی و انجام شده است. منتها بهمنظور بزرگ نمایی داعش به اسم داعش اعلامیه صادر نمودهاند. تا افکار مردم، کشورهای منطقه و جامعه جهانی را بهسمت داعش سوق دهند. حتی گفته شده است که مولوی عبدالرحمان انصاری و والی بلخ با انجام عملیات انتحای نیروهای طالبان کشته شدهاند.
علتی که فعلا از این کار دست برداشتهاند هم ظاهری و صوری است؛ میخواهند به مردم و جهانیان وانمود کنند که ما در مبارزه با داعش و دیگر نیروهای تروریزم موفق بودهایم. به این بهانه از جهانیان میخواهند تا به رسمیت شناخته شوند. یقینا اگر داعش توان انجام چنین حملات انتحاری را میداشت، طالبان توان کنترل و سرکوب آنها را نداشت. این بازی است که هر دو طرف آن خود طالبان است. همانگونه که مخالفین خود را به جرم داعش دستگیر و به قتل میرسانند.
شیوۀ حملات انتحاری
استفاده از کمربند انتحاری و خودروهای حامل مواد انفجاری، از رایجترین نوع عملیات انتحاری بودند که طالبان انجام میدادند. در طول دورة حاکمیت جمهوری اسلامی افغانستان، عملیات انتحاری اصلیترین روش جنگی گروههای انتحاری طالبان بهشمار میرفت. طالبان برخلاف اصول انسانی، اخلاقی، اسلامی و بین المللی برای عملیات انتحاری از مشکلات سو استفاده نموده و افرادی از میان بیسوادان، فقرا، بیکاران، کودکان، مطرودان اجتماعی، معتادان و افراد دارای نارسایی ذهنی را برای انجام حملات انتحاری استخدام میکردند.
محرکهای حملات انتحاری
سوال اساسی، پرسش از محرکهای انتحار است؛ چرا آدمها دست به انتحار میزنند؟ محرکهای انتحار از منظرهای مختلف تحلیل شده ست. برای مثال دورکیم خود کشی و دیگر کشی را براساس نوع همبستگی اجتماعی تبیین نموده است. روانشناسان از منظر دیگری به بحث پرداختهاند. متفکرانی چون نیچه نیز به بحث رود جدی داشتهاند. اما قطع نظر از وارد شدن در این مباحث نظری میتوان سه نوع محرک را مطرح نمود.
۱- محرکهای روانشناختی: از منظر روانشناسی مسائلی مانند شخصیت اقتدارگرا، انگیزههای نوعدوستی، باورهای مذهبی و انتقامجویی بهعنوان فشار و کشش، افراد را به پذیرش حملات انتحاری میکشاند. اما در افغانستان یک فاکتور اصلی محرک انتحار بوده و است و آن حس انتقام جویی پشتونیزم و حقارت ناشی از زوال سلطه یک گروه خاص بر افغانستان است. این گروه بدین باورند که افغانستان به صورت کامل مال آنهاست و دیگران تنها از حقوق زیستن در کشور برخوردارند و حق حضور در عرصه سیاست و قدرت را ندارند. لذا هر زمانی که احساس کردهاند که این موقعیت را از دست داده اند از انواع خشونتی چون جنگ، کشتار و کوتاه استفادهکردهاند.
در سالهای گذشته چون زمینههای دیگر فراهم نبود و از سوی دیگر از عقدۀ کنار رفتن از قدرت به زور حملات جامعه جهانی به شدت رنج میبردند، لذا از بدترین نوع حملات بهرهبردند. به بیان دیگر حقارت، نفرت و محرومیت ناشی از سرنگونی امارت طالبان توسط نیروهای ناتو و جبهه متحد شمال و زندان شدن در بگرام و گوانتانامو روح و روان طالبان را به گذازه انتقام جویی تبدل کرده بود. این امر سبب شده بود که طالبان برای هر نوع ضربه زدن به حکومت و مردم از هر امکانی از جمله انتحار استفاده کنند. برای برانگیختن مردم و جلب نیروها برای انجام عملیات انتحاری از دین، مذهب، جهل مردم و عصبیت قومی نیز کمال استفاده را بردند.
در این بازی کثیف به هیچ چیزی رحم نمیکردند و از هر امکانی حتی حمله بر زایشگاه نیز بهره بردند. در حقیقت جهاد برای دفاع از دین و مذهب و استقلال کشور شعار دروغین بوده و است که صرفا برای جلب و جذب انتحاری استفاده میکردهاند. چون نه دین آسیب دیده بود و نه استقلال کشور زیر سوال رفته بود. نظام حاکم بر کشور جمهوری اسلامی بود که طبق دیدگاه عالمان برجسته افغانستان، قانون اساسی دوران جمهوریت بهترین قانون اساسی در سطح کشورهای اسلامی بوده است. در عمل نیز سازوکارهایی برای حفاظت و صیانت از اساسات دین طراحی شده بود. بنابراین هیچ دلیلی وجود نداشت که بخاطر صیانت از دین حمله انتحاری صورت گیرد.
۲- محرکهای اجتماعی: در سطح اجتماعی (جامعة طرفدار و حامی تروریسم)، همبستگی شدید اجتماعی، نقش آموزشهای مذهبی، نقش اشغال خارجی و برتریطلبی گروهی و قومی بهعنوان عوامل تأثیرگذار بر عملیات انتحاری پنداشته شده است. اما اگر دقت صورت گیرد، عصبیت قومی ناشی از پشتونوالی محرک اصلی است. از بین رفتن اقتدار انحصاری پشتونی برای گروه طالبان و دیگر جریانهای افراطی قابل قبول نبوده و نیست. اما این موضوع را در قالب و لفافه دین و مذهب، اشغال و حضور نیروهای خارجی بیان مینمایند. چون هم مردم و هم خود طالبان میدانند که طالبان در دامن کشورهای خارجی و حامیان بیرونی متولد شدهاند.
اساسا همین انحصارگرایی طالبان و جادادن به گروهای تروریستی سبب شد که پای کشورهای خارجی در افغستان باز شود. حالا هم هر روزه کاسه گدایی به سمت کشورهای خارجی دراز میکنند که به افغانستان برگردند و در بازسازی افغانستان سهم بگیرند. بالاتر از آن اگر بستههای هفتهوار پول خارجیها نباشد، یک روز نیز طالبان در قدرت بقا ندارند.
اما در اینجا نیز طالبان از مذهب و دین برای اغفال و اغوای یک تعداد استفاده نموده تا آنها را به صفوف خود بکشانند و از انها برای حملات انتحاری بهره جویند. چون دین و وعدۀ حیات جاویدانی، زندگی بهتر و لذت دایمی به افراد میدهد. کارگزاران اصلی صحنه با استفاده از گزینه تکفیر رقیبان از افراد سبک مغز و دینداران خشکه مقدس برای انجام عملیات انتحاری استفاده میکنند. علاوه برآن وعدههای دینی مرگ را برای آنها آسان میسازد. مخصوصا برای افرادی که با مشکلات زندگی نیز مواجه باشند. پس در این قسمت نیز انتحار به مسایل قومی و عصبیت قبیله بر میگردد نه امری فراتر از آن.
پیامدهای حملات انتحاری
1. تلفات غیرنظامیان: طالبان در ۲۰ سال دورة جمهوریت با انجام ۱۰۵۰ حملة انتحاری غیر نظامیان زیادی را به شهادت رسانده اندش. بر اساس آمار کمیسیون حقوق بشر افغانستان، در سالهای ۲۰۱۹-۲۰۲۰م، ۵۳ درصد از تلفات غیرنظامی، ناشی از عملیات انتحاری طالبان بوده است. چون اهداف این عملیات، مواضع نیروهای خارجی، مراکز مذهبی، آموزشی و درمانی و تجمعات مردمی و مکانهای عمومی بوده است. این امر سبب بیسرپرستی خانوادهها، معلول شدن انسانها و افزایش افراد و خانوادههای نیازمند به حمایت شده است.
2. پیامدهای روانشناختی: افسردگی، ترس و اضطراب، از جملة پیامدهای روانی انتحار در میان مردم است. طبق اعلام وزارت صحت عامة افغانستان ۷۲ درصد از زنان و ۶۰ درصد از مردان افغانستان دچار افسردگی و اضطراب شدهاند. این امر جامعه را به یک جامعه روانی، نامطمئن و مریض تبدیل نموده است. آثار آن نیز یقینا تا سالهای سال تداوم مییابد.
3. پیامدهای اجتماعی: ناامنی اجتماعی، خشونتپروری، عادیسازی خشونت، احساس شرمساری، تقلیل و تخفیف جایگاه بین المللی افغانستان، تخریب زیربناها، مهاجرت، گسست خانوادگی، فقر و بیکاری از مهمترین پیامدهای اجتماعی انتحار شمرده شده است.
سخن آخر
طالبان یکی از گروههای تروریستی است که تا کنون بیشترین حملات انتحاری را در کارنامه خود دارد. تنها وزیر داخله این گروه رسما در یکی از سخنرانیهای خود گفت که بیش از هزار تنها به دستور و هدایت وی حمله انتحاری انجام داده اند. اما آمار قربانیان حملات انتحاری تا کنون دقیق معلوم نیست و مسلما به هزاران تن میرسد.
حملات انتحاری و خودکشی با اهداف کشتن انسانهای بیگناه جنایتی است که تنها از گروههای متحجر و افراطی چون طالبان بر میآید. از همین رو هیچ مبنای شرعی و مذهبی در متون دینی ندارد. بلکه این شیوه کشتار با اهداف سیاسی و غلبه قهری صورت میگیرد. به خصوص طالبان بیش از آن که اهداف مذهبی و دینی داشته باشند، اهداف قومی و قبیلهای دارند و بیشترین حملات انتحاری علیه مردمان متعلق به اقوام و کتلههای دیگر صورت گرفته است.