جمعه 7 جدی 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

ارزش «آزادی» با حوادثی که در آگوست ۲۰۲۱ در افغانستان اتفاق افتاد، بیشتر مورد توجه اقشار نخبه و کسانی که در نهادهای مدنی سرگرم فعالیت بودند و طبقه متوسط جامعه، جذبه و مطلوبیت یافت. اقشاری که هنوز خویش را درسوگ از دست دادن این عطیه بزرگ الهی اندوهگین و عزادار حس می‌کنند و هر گروه و دسته‌ای به شیوه‌ خاص به سرایش مرثیه برای آزادی سرگرم اند.
آزادی

مقدمه

آزادی برای انسان سودمند است. (سقراط)

ارزش «آزادی» با حوادثی که در آگوست ۲۰۲۱ در افغانستان اتفاق افتاد، بیشتر مورد توجه اقشار نخبه و کسانی که در نهادهای مدنی سرگرم فعالیت بودند و طبقه متوسط جامعه، جذبه و مطلوبیت یافت. اقشاری که هنوز خویش را درسوگ از دست دادن این عطیه بزرگ الهی اندوهگین و عزادار حس می‌کنند و هر گروه و دسته‌ای به شیوه‌ خاص به سرایش مرثیه برای آزادی سرگرم اند. شکل‌گیری یک ساختارخشن، تمامیت خواه و با ماهیت کاملا ایدئولوژیک که دشمن هرنوع آزادی مردم و نمادی از نفرت وسرکوبگری است، بیشتر به آرمان آزادی قداست و مطلوبیت بخشیده است.

در زندگی تاریخی جوامع بشری و از جمله در جامعه افغانستان، رسم بر این جاری است که نعمت‌ها تا زمانیکه در اختیار و قابل دسترس اند، فاقد ارزش تلقی می‌شوند و فقط زمانی که از دست می‌روند و یا تبدیل به ضد خود می‌شوند، مورد توجه قرار می‌گیرند. قدر سلامتی تا زمانی که به ضد خودش یعنی بیماری تبدیل نشده کمتر لمس می‌شود. امنیت تا زمانی‌که هست بااهمیت تلقی نمی‌گردد؛ اما به محض تبدیل شدن به ناامنی و استیلای دهشت و خشونت، متوجه می‌شویم که به چه پیمانه آسیب دیده ایم.

نعمت آزادی از مهم‌ترین نوع همین ارزش‌ها و عطیه‌های خداوندی به بشر است که بعد از فقدانش ارجمندی اش به خوبی آشکار می‌شود و برای نجاتش افراد و گروه‌های مبارز آن را به نمادها، سمبل‌ها و رویایی‌ترین آرمان‌های خویش تبدیل می‌کنند. مردمانی که یکبارنعمت آزادی و خودگردانی را درحیات اجتماعی خویش تجربه کرده باشند و ناگهان به باتلاق «رقیت» پرتاب شوند، بیشترعذاب خواهند کشید و رنج‌های شان واقعا وصف ناشدنی خواهد بود. ریشه‌های اندیشه‌ای، انواع، چیستی و سرگذشت تلخ وشیرین این خواسته برین انسان، درسطور ذیل به اختصار بررسی شده است.

۱- ارجمندی و چیستی مفهوم آزادی

دو انقلاب غربی در قرن هجدهم میلادی (انقلاب کبیرفرانسه و انقلاب آمریکا) آرمان آزادی را به مثابه مهم‌ترین حق طبیعی بشر و محبوب‌ترین خواسته انسان‌ها در عصر نوین، برجسته ساخت. در میان سه شعار آزادی، برابری و برادری در این مدل رویدادهای تاریخی، آن‌چه به برترین ارزش و آرمان جمعی مشهور گردید باز هم لفظ زیبای آزادی بود.

بیشترین سروده‌ها و مهم‌ترین مقالات و با اهمیت‌ترین تحقیقات و آثار هنری به توضیح اهمیت و جایگاه والای آزادی اختصاص یافت. این امر بیانگر ارجمندی و اهمیت والای مفهوم آزادی در تاریخ است. زندگی انسان در غیاب آزادی نمی‌تواند وصف انسانی به خود بگیرد و به تعبیر فرانتس نویمان اجتماع انسانی بهره مند از قدرت و بدون آزادی و قانون، یک شکلی از بربریت است.

مفهوم آزادی از مفاهیم سهل و ممتنع است. بدین معنی که در نگاه ابتدایی بی‌نیاز از هرگونه توصیف و ایضاح به نظر می‌رسد اما وقتی با نگاه عمیق‌تر به آن نگریسته شود، مشکل بودن و پیچیدگی‌هایش خود را نشان می‌دهد. توماس پین می‌گوید: آزادی به این معنی است که هرکسی اقتدار و اختیار این را دارد که آنچه را که به دیگری آزار و ضرر نمی‌رساند، انجام دهد. آزادی داشتن یعنی صاحب اختیار خود بودن و مالکیت داشتن بر اراده و انتخاب خویش در همه عرصه‌های زندگی اجتماعی.

از نظر روسو آزادی به معنای مشارکت در ساختن قانون است. قانونی که اداره زندگی بر بنیاد آن استوار است، اگر شهروندی در تدوین و تصویب آن سهیم بود می‌تواند مدعی آزاد بودن باشد. آزادی به این معنا است که هر فردی در جامعه بتواند بدون مانع استعدادها و توانایی‌های خود را شکوفا سازد و تا جایی که منافع دیگری را دچار اخلال نسازد در پی تحصیل منافع و خواست‌های خویش تلاش کند. در نگرش ژرف دینی جامعه آزاد است که افراد در آن هم از زنجیرهای درونی و تمایلات نفسانی رهیده باشند و هم از ذلت بردگی حاکمان و حکومت‌های جبار.

هگل فیلسوف مشهور آلمانی معتقد است که آزادی به این معنا است که آدمی در زندگی اجتماعی با دیگران روابط نیک داشته باشد. انسان آزاد کسی است که رفتار و رویه اش نسبت به جامعه ای که عضویت آن را دارد، پسندیده و خوب باشد. بر مبنای دیدگاه هگل آزادی و کمال فردی در سایه حمایت دولت و جامعه قابل تحقق است. یعنی اگر فردی بخواهد به آزادی برسد باید مطیع و فرمانبردار دولت خود باشد.

این تعاریف از مفهوم آزادی، عصاره دو نگرش فلسفی به انسان و زندگی و کمال او است. یک نگرش این است که فردیت بشر و نوع خلقت و آفرینش او اقتضا می‌کند که او آزاد باشد. انسان‌ها آزاد و برابر به دنیا می‌آیند و باید درطول حیات شان از آزادی و برابری برخوردار باشند. درواقع از حقوق طبیعی بشر متساوی الحقوق بودن و آزاد بودن او است. اندیشمندان لیبرال و دمکرات بیشتر بر همین مبنا لزوم و اهمیت آزادی را در زندگی انسان‌ها توجیه می‌کنند و آزادی را هم مفید و نافع به تحقق آرزوها معرفی می‌کنند و هم مساعدکننده بستر پیشرفت و افتادن در مسیر تکاملی می‌دانند.

شیوه کار این متفکران بیشتراستقرایی و مشاهده و تدقیق یافته‌ها و اجتناب از روش‌های قیاسی و هرگونه کل‌گرایی است. در نگرش لیبرال‌ها پذیرش اصل تنوع دیدگاه‌ها و احترام به اختلاف افکار و عقاید، اهمیت فراوان دارد و هرگونه تشبث و اقدام به یکسان‌سازی و از بین بردن تنوع در زندگی بشر قابل قبول نیست.

در نگرش هگل و دیگر فیلسوفان ایده آلیست، فردیت و آزادی فردی در اولویت نیست و همه ارزش‌ها تنها به فرمانبری و اطاعت از «اولو الامر» محقق می‌شود. آزادی هم از طریق متابعت بی‌چون‌ و چرای فرد از دولت حاصل شدنی است.

برتراند راسل در نیمه قرن بیستم روایت روشنی از رقابت تاریخی بین این دو نوع نگرش درفلسفه سیاسی دارد. او می‌گوید نگرش ایده آلیستی و کل نگر اساس اقتدارگرایی و ضدیت با آزادی و استقرار نظام‌های تمامیت خواه و استبدادی بوده و درطول تاریخ مانع پیشرفت و رسیدن به کمال و رفاه بشر گردیده است. اما برعکس نگرش فلسفی لیبرال نخست اینکه آزادی را به عنوان یک ارزش بشری ستوده و در وهله دوم آن را در زندگی جمعی اساس حقانیت و بنیاد هر نوع رشد و پیشرفت و سودمندی دانسته است. او مدعی است که نگرش لیبرال – دمکرات از دوران انقلاب «شکوهمند» تا عصر حاضر به دلیل داشتن روش استقرایی و علمی درمعرفت اندوزی، مبنای تمامی پیشرفت‌ها و تحولات مثبت درتاریخ بشر بوده است.

۲- انواع آزادی

ازمیان شقوق متنوع آزادی، آزادی مدنی، آزادی فکری و آزادی سیاسی همواره محل بحث و نزاع در میان جوامع بوده و قرن‌ها است که در نقد و نفی و ضرورت و اهمیت آن‌ها جدال‌های سختی در جریان است.

الف) آزادی فکر:

اندیشه‌های اقتدارگرا اغلب بر این مفروض مبتنی اند که دولت و اقتدار، منفعت و مصلحت افراد را بهتر از خودشان درک می‌کند و مسیری را که برای داشتن زندگی انسانی‌تر و بهره‌مند از خیرات فزونتر ترسیم می‌نماید، دارای نوعی حقانیت و برتری است و مقررات و قوانین موضوعه هم برهمین درک برتر از سودمندی و حقانیت ساخته و پرداخته می‌شود و افراد باید از آن‌ها متابعت کنند. این نگرش در اکثر نحله‌های فلسفی و ادیان و مذاهب به صورت یکسان مشاهده می‌شود و درنتیجه حاکمیت این نگرش کلان، دیگراندیشی و تفکر مخالف مجالی نمی‌یابد و هر نوع اندیشه مخالفی با مجازات، طرد، تکفیر و ممنوعیت شدید مواجه می‌شود. صفحات تاریخ جوامع غربی و خاورمیانه سرشار از سرکوب و مجازات و تکفیر و تحقیر دیگر اندیشان است.

در غرب زمانی اصل آزادی تفکر و لزوم احترام به عقاید متنوع اهمیت یافت که عالمان طبیعی مانند برونو و گالیله و … به دلیل عقیده و باور مخالف با اصول پذیرفته‌شده کلیسا تکفیر و مجازات شدند. لزوم ترویج ارزش‌های فرهنگی مانند تسامح و رواداری و تحمل افکار مخالف درهمه‌جا به وضوح تشخیص گردید. در ادامه همین رویارویی بود که در قرن نوزدهم جان استوارت میل فیلسوف نامدار انگلیسی بر ضرورت انکارنا پذیر حقانیت و سودمندی آزادی« فکر» تاکید نمود و نوشت: اگرتمامی نوع بشر به استثنای یک نفر، معتقد به عقیده واحدی باشند و آن یک نفر برخلاف آن عقیده باشد، مبادرت کردن تمامی نوع بشر به اینکه آن یک نفر را ملزم به سکوت نمایند، همان قدر برخطا و ناحق است که آن یک نفر در صورتی که اختیار و قدرت داشته باشد، بخواهد که تمامی نوع بشررا ملزم به سکوت کند. (مجتبی، مینوی، (۱۳۳۲):۸۶).

هر زمان و هر جا که شالوده گفتمان غالب جامعه نقل‌گرایی بوده و خردورزی در حاشیه رانده شده باشد، آزادی فکر به یک تابو تبدیل می‌شود و امکان طرح و پرداختن به آن ازبین می‌رود. اما تجربه غرب نشان داد که اگرچه نیل به این سنخ از آزادی فراوان بها و رنج بردن را بر آزادی‌خواهان تحمیل می‌کند، «گالیله»ها باید شکنجه شوند و بزرگانی مانند «برونو» باید سوزانده شوند، اما سرانجام در تقابل علوم منقول و دانش‌های معقول، این نوع دوم از معرفت است که پیروز می‌شود و آزادی‌های عقیده و فکر را به ارمغان می‌آورد. این تجارب نشان می‌دهد که پیروزی در نهایت از آن منطق علم و خرد انسان است و منطق خرافه‌پرستی و نقل‌گرایی محکوم به زوال و نابودی است مگر آن‌که از جاده تعارض با علم وخرد خود را کنار کشد.

ب) آزادی سیاسی

آزادی سیاسی در ساده‌ترین بیان به معنای این است که هر شهروند بتواند عقاید و باورهای سیاسی خود را بدون ترس از تعقیب و مجازا ت شدن، بیان کند. حاکمان مستقر و شیوه‌های حکمرانی را نقد کند و برای تبلیغ دیدگاه سیاسی خویش و عضویت در هر جریان و حزبی که دوست دارد مختار باشد و اگر خود را برای تصدی مناصب حکومتی شایسته می‌داند بدون کمترین نگرانی به میدان مبارزات و رقابت‌ها ورود نماید. این نوع از آزادی در مقابل مظالم ناشی از نظام‌های اقتدارگرا و حکام غاصب و مستبد در غرب مطرح شد و محصول نگرانی مردم از تبعات و مفاسد دوام استبداد و دیکتاتوری بود. مفروض این نوع آزادی این است که قدرت فاسد می‌کند و دادن قدرت نامحدود به افراد فاسدکننده است و درسایه آزادی سیاسی است که مردم می‌توانند از تبعات منفی و مخرب سلطه حاکمان مطلق العنان، مادام العمر و غیر مسؤل رهایی یابند. حاکمانی که بر جان و مال شهروندان بدون کمترین هراسی از بازخواست و پاسخگویی، هرگونه که بخواهند تصرف می‌کنند؛ خصم آزادی اند و مستبد نامیده می‌شوند. استبداد به بیان مرحوم عبد الرحمن کواکبی، نه با علم و پیشرفت سازگاری دارد و نه با آزادی و برابری شهروندان.

ج) آزادی مدنی

اگراصل تنوع را به عنوان یک واقعیت مثبت در زندگی اجتماعی خود بپذیریم، می‌توانیم بر اهمیت آزادی‌های مدنی شهروندان بهتر واقف شویم. آزادی مدنی به معنای داشتن حق و فرصت برابر در تمامی فعالیت‌ها و حضور اجتماعی است. هر شهروند اعم از زن و مرد و دارا و نادار، صرف نظر از تبار و عقیده دینی، آزاد است که نوعی لباس، کار و آموزش و شریک زندگی و مکان زیست و در کل نحوه زندگی را خودش انتخاب کند و این حیطه از مداخله حاکمان و حکومت مصون باشد. در آزادی‌های مدنی است که استعدادهای متفاوت و متنوع شکوفا می‌شوند و پیشرفت در عرصه‌های علمی و اقتصادی حاصل می‌گردد. آزادی مدنی می‌تواند مانع مداخله حکومت در فعالیت‌های اقتصادی که رشد این بخش را متضرر می‌سازد، گردد و در کوچک ماندن و یا محدود ساختن «دولت» نقش اساسی را دارد. آزادی مدنی به تشکیل و توسعه نهادهای مدنی قدرتمند منتهی می‌شود و این امر می‌تواند ظرفیت و توانایی مردم برای «تحدید» قدرت مطلقه حاکمان و حکومت را به شدت تقویت نماید و جامعه را در مبازره با فساد به نحو مؤثری کمک کند.

۳- ما و زندگی در غیاب آزادی

تفکر آزادی‌خواهی در افغانستان به صورت ملموس از عصر سلطنت حبیب الله خان ، ظهور کرد و درقالب جنبش مشروطه اول، خود را نشان داد. پیروزی آزادی‌خواهان جهان و منطقه و محدود شدن نظام‌های استبدادی، جمعیت‌های محدود آزادی‌خواهان کشور را به پیروزی بر دیو استبداد در آینده امیدوار می‌کرد. اما موانع نهادینه شدن آزادی در یک جامعه بسته‌ای مانند افغانستان بیش از حد تصور بود. مردم در سراسر کشور در باتلاق فقر، جهل و خرافات دست و پا می‌زدند و برای رسیدن به یک جامعه آزاد و بهره‌مند از حقوق مساوی، مساعی زیاد و نظام یافته نیاز بود. به عبارت دیگر برای تحقق آرمان برین آزادی، ایثار و فداکاری جمعی و مبارزات گسترده و همه‌جانبه ملی، امر حیاتی به شمار می‌رفت.

رهبران اولیه جنبش «مشروطیت» که شعارشان «ترک جاه وترک مال وترک سر، در ره مشروطه اول منزل است» بود بهای سنگینی را برای رسیدن به آزادی پرداختند و بسیاری از آن بزرگمردان مبارز، مجازات به توپ پراندن را به جان خریدند. این جنبش درواقع حرکتی برای رسیدن به آزادی بود. سنت استبدادی که در روان‌های مردم قرن‌ها ریشه دوانده بود به آسانی یا بدون هزینه قابل تغییر نبود و قربانی‌های زیادی می‌طلبید. در ادامه مبارزه برای آزادی، مردان بزرگی از میان روشنفکران سال‌ها درسلول‌های سیاه محابس استبداد زجر کشیدند و یا در همان وضع جان دادند. افغانستان هم چنان درغیاب آزادی اما امیدوار به آن نفس می‌کشید.

تحولات سریع جهانی و منطقه‌ای درقرن بیستم در کشور ما اثرات خود را داشت و اندیشه «آزادی و برابری» را که از انقلاب‌های بزرگ اجتماعی درغرب به منطقه و خاورمیانه انتقال یافته بود، در این جغرافیا هم مطرح می‌ساخت. سرانجام در نیمه دوم قرن بیستم تحت فشار بیرونی و داخلی، سلطنت استبدادی عقب نشینی محدودی را برگزید و دهه مشروطیت شکل گرفت و فضای بازی در جامعه ظهور کرد که به قشر روشنفکر و خواهان تغییر بشارت آزادی و آزاداندیشی می‌داد. قانون اساسی مشروطه تدوین و تصویب شد و یک دهه تمرین دموکراسی و شنیدن صداهای متنوع و مطبوعات رنگارنگ و احزاب و نهادهای مختلف را در تاریخ ما ثبت نمود. اما همه این‌ها دولت مستعجل بود و دیکتاتوری‌های متداوم بازهم فضای سیاسی را در انسداد تام برد و نعمت آزادی از مردم سلب گردید و کشور سال‌ها در غیاب آزادی زجرکشید و کثیری از آزادی‌خواهان شوکران تلخ نابرابری و«رقیت» را برخلاف اراده انسانی خویش سرکشیدند.

درعصر جمهوریت که فضای داخلی وبیرونی برای استقرار ارزش «آزادی» و آزاد «فکری»، مساعد گردید، قانون اساسی حق حاکمیت مردم را به خود شان برگرداند و همه آزادی‌های انسانی و شهروندی و اصل برابری در مقابل قانون را ضمانت کرد. رسانه‌ها و مطبوعات و نهادهای مدنی به مثابه ابزاری برای نهادینه سازی آزادی در جامعه به ایفای نقش پرداختند و مردم باردیگر، خود را در فضای آزاد سیاسی و اجتماعی احساس کردند و از مزایای این عطیه الهی لذت بردند و زندگی اجتماعی را یکباره از رکود و سکون و مردگی به امید و نشاط و بالندگی انتقال دادند. مردم در پرتو رشد سواد عمومی و اثرپذیری از رسانه‌های متنوع و آزاد آماده پرداختن هزینه آزاد زیستن بود و بازهم عزم ایستادگی و دفاع از آزادی خود را کاملا در سرداشت. اما عوامل گوناگونی فاجعه سقوط را رقم زد و آزادی بار دیگر از مردم به زور و خشونت و خیانت، ستانده شد. در فقدان آزادی چیزی جز بردگی وجود نخواهد داشت. نبود آزادی در ساده ترین توضیح به معنای استیلای قدرت خودسر و استبداد بر همه مقدرات مردم است.

مردم هم اکنون درغیاب آزادی زجر می‌کشند و دل‌های شان به یاد آن عطیه گران‌سنگ می‌تپند. آزادی بار دیگر دراین اقلیم خواهد آمد اما تنها با پرداخت بها و تقدیم قربانیان فراوان. چه، این نعمت بزرگ خداوند هم در ایجاد و تأسیس نیازمند ایثار و فداکاری و مبارزات طولانی و سازمان یافته عاشقان آزادی است و هم در بقا و استمرار.

پرسشی که دراین روزگار عسرت، بسیاری از اذهان را درگیر کرده است، یافتن مکانیزمی است که ارزش آزادی را درجامعه تضمین و تامین کند. چه، بدون آزادی نه به عدالت می‌توان رسید و نه به صلح. آزادی مشخصه زندگی اجتماعی یک انسان آزاده است. انسان آزاده انسان حق مدار و مبارز است. مبارزه جلوه ای از مسؤل بودن انسان است. ما برای تحقق آزادی به مبارزان صادق و آزاده ضرورت مبرم داریم.

تا هنوز اکثریت آن چه داشته ایم تاجرانی بوده اند که به دروغ نقاب مبارز و آزاده بودن را بر سیمای شان تزیین کرده اند.تاجران مبارزنما، رفیق نیمه راه مردمند. برای مثال شهید بلخی یکی از مبارزان آزاده درتاریخ ماست. بلخی مشعل دار دلیری در جاده ی آزادیخواهی مردم ما درطول هفت دهه اخیر است. تکثیر فکروعمل اواست که مارا به آزادی می رساند. با ابیاتی از یک شعراو که زندگی درغیاب آزادی را در این جغرافیا به شیوایی تمام توصیف کرده است، این سطور را به پایان می‌بریم:

حاجتی نیست به پرسش که چه نام است این‌جا

جهل را مسند و بر فقر مقام است این‌جا

علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع

آن‌چه در شرع حلال است؛ حرام است این‌جا

میِ آزادی و وحدت نرسد از چه به ما؟

مستبد شیخ صفت دشمن جام است این‌جا

ما به سرمنزل مقصود چسان راه بریم؟

راهزن رهبر و خس‌دُزد امام است این‌جا

فکر مجموع در این قافله جز حیرت نیست

زان‌که اندر کف یک فرد زمام است این‌جا

مگر از صحنۀ بُستان طبیعت دوریم؟

پخته شد میوۀ هر کشور و خام است این‌جا

ما از این مدرسه ناکام روانیم چرا؟

کام‌جویان همه در جُستن کام است این‌جا

برده‌گان سرخوش و آزاد به هرجا؛ امّا ـ

ملتی بر در یک شخص غلام است این‌جا

دیگران را به فلک سِبقت و دانش به دوام

رفتن ما به عقب هم به دوام است این‌جا

بلخیا! نِکبت و اِدبار، ز سستی پیداست

چارۀ این همه یک‌بار قیام است این‌جا

______________________________________________

منابع

۱-مینوی، مجتبی (۱۳۳۲ ) آزادی و آزادفکری.تهران:نشریغما

۲- کواکبی،عبد الرحمن(۱۳۷۸ ) طبایع الاستبداد، قم: بوستان کتاب

۳- حبیبی، عبد الحی(۱۳۷۲ ) جنبش مشروطیت افغانستان. قم : نشر احسانی

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=2386

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com