جمعه 7 جدی 1403 برابر با Friday, 27 December , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

کسانی که به توجیه جنایت‌های طالبان می‌پردازند و خود را به فراموشی می‌زنند به طور کلی در دو بخش عمده قرار می‌گیرند: در سطح بین‌المللی و در سطح ملی یا داخلی. توجیه‌گران بین‌المللی به طور عمده به پنج بخش «قدرت‌های جهانی»، «قدرت‌های کوچک منطقه‌ای»، «همسایگان»، «نهادهای بین المللی» و «برخی اشخاص حقیقی در سطح بین الملل» تقسیم می‌شوند.
تیپولوژی توجیه گران جنایت

طرح مساله

طالبان در دو بعد نظری و عملی شناخته‌شده و عاری از هرگونه از ابهام است. ماهیت این گروه به لحاظ نظری آمیخته‌ای از فاشیسم قومی و بنیادگرایی مذهبی است. دو بعدی که هر نوع خشونت علیه انسان‌های غیر خودی را تجویز می‌کند. در عرصه عملی و واقعیت نیز طالبان بدون شک یک گروه تروریستی است که کارنامه آن چیزی جز کشتار و استمرار خشونت و ستم ندارد. اما پرسش این است که چرا بازار توجیه طالبان در دور دوم حاکمیت این گروه داغ‌تر از دور اول است؟

این پرسش از آن جهت اهمیت دارد که برخی با شرمندگی خاصی برای توجیه خود چنین توجیهی می‌آورند که گویا طالبان دور دوم نسبت به طالبان دور اول تغییر کرده اند. در حالی که همه شواهد و واقعیت‌های موجود حاکی از آن است که آنان هیچ تغییری نکرده اند. حتی در بسیاری از موارد بسته‌تر و متحجرتر از دور اول نیز بوده اند.

موارد زیر بخشی از کارنامه دو ساله طالبان دور دوم است: اصرار بر بسته ماندن مکاتب و دانشگاه‌ها بر روی زنان، ممانعت از هر نوع کار برای زنان، وضع محدودیت‌های بیشتر حتی بر مذاهب اسلامی و مسلمان‌سازی مسلمانان، ادامه کشتار نیروهای امنیتی و کارمندان دولت سابق، تغییرات عجیب و غریب در نصاب تعلیمی و تحصیلی، محدودیت مطلق آزادی بیان و رسانه، فقدان قانون اساسی و لغو همه قوانین، مداخله بیش از حد به زندگی خصوصی مردم، تداوم غصب زمین و دارایی مردم، جابجایی‌های هدفمند در سراسر کشور و…

موارد فوق نشان دهنده تغییر نیستند که هیچ بلکه نشانگر یک عقب‌گرد آشکار است. پس چرا در این دور صف تعامل‌گران، تطهیرکنندگان و در نهایت توجیه‌گران جنایت طالبان طولانی‌تر شده است؟ چرا آن همه جنایت که در کارنامه طالبان قرار دارد و ماهیت غیر انسانی طالبان نادیده گرفته می‌شود؟ این گفتار عجالتا و به صورت توصیفی به گونه‌شناسی توجیه‌کنندگان جنایت می‌پردازد. بدون شک ورود وافی و کافی به اهداف هر یک از تیپ‌های توجیه‌گر مجال و فرصت بیشتر می‌طلبد.

تیپولوژی توجیه‌گران جنایت‌های طالبان

کسانی که به توجیه جنایت‌های طالبان می‌پردازند و خود را به فراموشی می‌زنند به طور کلی در دو بخش عمده قرار می‌گیرند: در سطح بین‌المللی و در سطح ملی یا داخلی. توجیه‌گران بین‌المللی به طور عمده به پنج بخش «قدرت‌های جهانی»، «قدرت‌های کوچک منطقه‌ای»، «همسایگان»، «نهادهای بین المللی» و «برخی اشخاص حقیقی در سطح بین الملل» تقسیم می‌شوند.

در سطح ملی یا داخلی نیز توجیه‌گران جنایت طالبان به چهار بخش زیر تقسیم می‌شوند: «فاشیسم قومی»، «فاشیسم مذهبی و دینی»، «معامله‌گران سیاسی» و «رعیت‌زدگان دایمی».

در این گفتار جهت روشن‌تر شدن مصادیق و اهداف هر کدام به طور خلاصه اشاره می‌شود:

بخش اول: توجیه‌گران در سطح بین المللی

الف- قدرت‌های بزرگ

قدرت‌های بزرگ که به نحوی در قضایای افغانستان دخیلی هستند و هر کدام اهداف و استراتژی‌های خاص خود را در افغانستان دارد شامل موارد زیر هستند:

1- ایالات متحده آمریکا: ایالات متحده در صدر قدرت‌هایی قرار دارد که اکنون در پی سفیدنمایی طالبان است و به دنبال توجیه جنایت‌های طالبان برآمده است. این مساله به قدری روشن است که نیاز به استدلال و احیانا آگاهی از تصمیمات پشت پرده و اهداف استخباراتی ندارد. ایالات متحده به طور آشکار پس از نزدیک به دو سال مذاکره در دوحه قطر توافقنامه‌ای را امضا کرد که افغانستان را دودستی تقدیم طالبان می‌کرد و کرد.

آخرین مورد در باره توجیه جنایت‌های طالبان و سفیدنمایی این گروه تروریستی از سوی ایالات متحده اظهارات خلیلزاد و سپس اظهارات آقای تام وست نماینده این کشور در امور افغانستان است.

خلیلزاد در دو مصاحبه در آستانه دومین سالگرد حاکمیت طالبان با تمسخر تمام رهبران سیاسی را دعوت کرد که به افغانستان تحت حاکمیت طالبان برگردند و پس از آن بود که وزیر داخله طالبان نیز عین همان سخنان را با همان لحن تکرار کرد.

تام وست نیز در آخرین سخنان خود در اندیشکده استیمسون در تاریخ 19 سنبله 1402 خورشیدی از عملکرد طالبان به خصوص در برابر داعش تمجید کرد و گفت که این گروه ده تن از رهبران داعش را طی دو سال از بین برده است و به نحوی از تعهد طالبان مبنی بر مفاد توافقنامه دوحه اظهار رضایت کرد.

چه چیزی در پشت این همه توجیه نهفته است و ایالات متحده چه اهدافی را در منطقه دنبال می‌کند که پس از بیست سال جنگ با تروریسم اکنون به دنبال توجیه طالبان برآمده است، حرف دیگر است و نیاز به مجال بیشتر دارد. اما به طور خلاصه ایالات متحده در منطقه اهدافی دارد که برای وصول به آن اهداف، وجود طالبان بخشی از پازلی است که چیده شده است.

در این که گفته می‌شود خروج ایالات متحده از افغانستان خفت‌بار و یا فاجعه‌بار بود شکی نیست. دستگاه‌های تحقیقاتی بیش از هر جای دیگر در خود ایالات متحده به این نتیجه رسیده اند که نحوه خروج از افغانستان فاجعه‌بار و خفت‌بار بوده است. اما بر اساس همین تحلیل‌ها این خروج هرگز به معنای شکست این کشور در جنگ افغانستان نبوده است.

ایالات متحده به دو هدف عمده یعنی زمین‌گیر کردن القاعده و خروج امن از افغانستان دست یافت. نیروهای این کشور می‌توانست تا مرز نابودی طالبان در افغانستان بجنگد و به راحتی می‌توانست جنگ را ببرد. اما افغانستان در حال تبدیل شدن به یک باتلاق برای این کشور بود و باید خود را از این ورطه نجات می‌داد و سربازان خود را به طور ایمن از افغانستان بیرون می‌کرد. امری که صورت گرفت و پس از توافقنامه دوحه حتی یک مرمی از سوی طالبان و گروه‌های تروریستی همدست آن به سوی نیروهای ایالات متحده در افغانستان شلیک نشد.

2- کشورهای عضو ناتو: کشورهای عضور ناتو نشان داده اند که به خصوص در سیاست و امنیت بین الملل تابع بی‌چون و چرای ایالات متحده هستند. وقتی ایالات متحده تصمیم بر خروج از افغانستان گرفت و نیروهایش را باید از افغانستان خارج می‌کرد، دلیلی برای بقای کشورهای عضو ناتو در افغانستان وجود نداشت.

اگرچه کشورهای اروپایی عضو ناتو در مسایل بنیادی به خصوص در باره ارزش‌های حقوق بشری و حقوق زنان و دموکراسی با ایالات متحده تفاوت دیدگاه داشتند و در پشت ذهن خود کمی آرمان‌گراتر از ایالات متحده هستند. ولی در مقام عمل هیچگاه نتوانسته اند با تصمیمات ایالات متحده مخالفت کنند. از این رو آن‌ها به معنای واقعی کلمه به خصوص در سطح معادلات بین المللی دنباله‌رو ایالات متحده هستند.

3- روسیه: روسیه به عنوان میراث‌دار بلوک شرق و رقیب اصلی ایالات متحده در نظام بین الملل مدتی است که دنبال طالبان را گرفته است. به خصوص در سال‌های اخیر عمر نظام جمهوریت حمایت‌های بی‌دریغی از طالبان در مناطق شمالی کرد. در همان زمان گزارش‌هایی وجود داشت که روس‌ها در برخی از مناطق شمالی با هلی‌کوپتر برای طالبان مهمات و اکمالات می‌رساند. ضمیر کابلوف که چندین سال است نماینده این کشور در امور افغانستان است، یک خلیلزاد به تمام معنا در دربار کرملین است و همان نقش را در آن سمت جهان تا کنون بازی می‌کند.

هدف اصلی روسیه زمین‌گیر کردن ایالات متحده در افغانستان بود که ظاهرا به همان هدف دست یافت و به زعم خود سبب شکست ایالات متحده در یکی از منازعات دوامدار جهان شد. روسیه هنوز در حال تلاش است که از رفتن طالبان به دام ایالات متحده جلوگیری کند و در آخرین مورد، وزیر خارجه طالبان را در فرمت مسکو دعوت کرده است تا دیده شود که از توجیه یا حتی حمایت این کشور از طالبان چه چیزی نصیب آن می‌شود؟

4- چین: چین به مثابه یک قدرت نوظهور، سیاست چینایی می‌کند. این کشور تا کنون نشان داده است که بیش از عالم سیاست به دنبال منافع اقتصادی خود است. این کشور تا کنون ثابت کرده است که هرجا منافع اقتصادی وجود داشته باشد از تمام اولویت‌های سیاسی خویش می‌گذرد. به عبارت دیگر برای چین منفعت اقتصادی در اولویت اول قرار دارد. البته در افغانستان علاوه بر چشم دوختن به بازار پرسود برای کالاهای بنجل این کشور و معادن دست نخورده افغانستان، مبارزه با افراطیون مسلمان اویغور یک هدف امنیتی برای این کشور است. ظاهرا طالبان به این کشور تعهد سپرده اند تا ایغورها را مهار کنند و تا کنون نیز چنین کرده اند.

ب- قدرت‌های منطقه‌ای

1- قطر: قطر در قضایای افغانستان پس از ایالات متحده بیشترین تاثیرگذاری را در سال‌های اخیر داشته است. این کشور کوچک که از طریق دلالی در عالم سیاست و روابط بین الملل در حال تبدیل شدن به یک قدرت در منطقه خاورمیانه است پس از بازگشایی دفتر طالبان در قطر در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی به تدریج بر میزان تاثیرگذاری خویش در قضایای افغانستان افزود. تا این‌که توافقنامه دوحه میان ایالات متحده و طالبان را به ثمر رساند و بدین ترتیب قدرت‌های سنتی منطقه مثل عربستان سعود، ترکیه و ایران را در بسیاری از مسایل پشت سر گذاشت.

هدف اصلی قطر ظهور در عرصه منطقه‌ای با حمایت‌های بی‌دریغ ایالات متحده و تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی و سیاسی است. این کشور کوچک و بلندپرواز تا کنون به طور شگفت‌انگیزی در عالم سیاست و بالتبع در عرصه اقتصادی دستاوردهای بزرگی داشته است. قطر مثل دیگر کشورهای خاورمیانه هم‌چون عربستان سعودی، ترکیه و ایران به دنبال یک ایدئولوژی خاص نیست. بلکه مهم برای این کشور افزایش توان سیاسی و در نهایت بیمه کردن اقتصاد توسعه یافته آن است.

این کشور در واقع خود را عامل اصلی بازگشت طالبان به قدرت قلمداد می‌کند و از این رو باید از آن دفاع و از عملکرد جنایتکارانه طالبان چشم‌پوشی کند. حمایت از طالبان و توجیه عملکرد این گروه برای قطر تازگی ندارد.

2- ترکیه: ترکیه تحت رهبری اردوغان رویای احیای خلافت عثمانی و رقابت بر سر رهبری جهان اسلام را با دیگر مدعیان این عرصه دارد. اما گام‌های بسیار نرم در این زمینه بر می‌دارد و طرفدار آشوب و تنش زیاد و درگیر شدن با دیگر کشورهای اسلامی نیست. علاوه بر این که شخص اردوغان پیشینه اسلام‌گرایی دارد و زمانی از کسانی مثل حکمتیار استقبال می‌کرد، در دستگاه دیپلماسی او نیز، اسلام‌گریان قدرت بی‌مانندی دارند. به اندازه‌ای که گاهی و در برخی موارد از داعش هم حمایت می‌کنند چه رسد به طالبان. از همین رو از زمان سقوط دولت افغانستان و روی کار آمدن دوباره طالبان مرتب در حال بهبود روابط با این گروه بوده است.

ترکیه نخستین کشوری بود که میزبان وزیر خارجه طالبان شد و سفارت افغانستان در انقره را با این گروه پیوند زد. پس از آن نیز این کشور شاهد چندین اجلاس با گردانندگی علمای این کشور به نفع طالبان بوده است. بنابراین ترکیه طالبان را به نحوی بخشی از تفکر همسو با خود در جهان اسلام قلمداد می‌کند و عملا و به صورت تلویحی به توجیه عملکرد این گروه مبادرت می‌ورزد.

3- عربستان: عربستان مدتی است که عملا از قضایای افغانستان کنار کشیده است. این کشور در سال‌های نخست و به خصوص در زمان جهاد علیه تجاوز شوروی بسیار فعال بود و پدیده‌ای به نام عرب‌های افغان و در نهایت بن لادن و القاعده به نحوی محصول پول نفت عربستان سعودی بودند. اما اکنون بسیار به ندرت در قضایای افغانستان سهم می‌گیرد و به طور تلویحی عملکرد طالبان را از سر بی‌مبالاتی به قضایای افغانستان توجیه می‌کند. طبیعی است که به لحاظ فرم و شکل حکومتداری طالبان نزدیک تر به عربستان سعودی است تا دیگر کشورهای مسلمان.

ج- همسایگان

1- پاکستان: پاکستان همان کارگزار و خالق اصلی طالبان است. تا همین اکنون اگر پاکستان و حمایت‌های بی‌دریغ آن نباشد گروه طالبان قادر به ادامه حکومت کردن در افغانستان نیست. این چیزی نیست که نیاز به استدلال داشته باشد و از روز روشن‌تر است. به همین خاطر پاکستان علی‌رغم مشکلاتی که هم اکنون با طالبان دارد و در آینده خواهد داشت، تا زمانی که گروه طالبان منافع آن را تامین کند نه تنها عملکرد آن را توجیه بلکه از طالبان حمایت همه‌جانبه خواهد کرد.

اهداف اصلی پاکستان و عمق استراتژیک این کشور در افغانستان چندپهلو و چندمنظوره است و تا حدی هم روشن است. پاکستان در نهایت نمی‌خواهد در افغانستان یک دولت پاسخگو و مشروع وجود داشته باشد. زیرا این کشور نمی‌خواهد یک کشمکش بیهوده در مورد مرز دیورند از سوی یک دولت قانونی داشته باشد. از سوی دیگر افغانستان تحت حاکمیت طالبان مثل یکی از ایالات‌های پاکستان است و هرگونه بخواهد با آن معامله می‌کند و از بازار پرسود و منابع غنی آن استفاده می‌کند. بنابراین نه تنها از طالبان هم حمایت و اعمال آن را توجیه می‌کند بلکه بسیاری از همین اعمال تروریستی مدت سه دهه است که در پاکستان طراحی و در افغانستان اجرا می‌شده است.

2- ایران: ایران به دلیل همسایگی و مشترکات فراوان فرهنگی، زبانی، دینی و فرهنگی همواره یکی از بازیگران جدی قضایای افغانستان بوده است. اما مهم‌تر از مسایل فوق مداخلات ایالات متحده به عنوان یک دشمن استراتژیک و اصلی ایران در قضایای افغانستان پای این کشور را به مسایل امنیتی و سیاسی افغانستان می‌کشاند و به آن انگیزه مضاعف می‌بخشد. ایران مدت‌ها است که از دشمنی با طالبان که آن هم دلایل خاص خود را دارد و هنوز به عنوان لایه زیرین تصمیمات استراتژیک این کشور وجود دارد، تبدیل به عاشق تمام عیار طالبان شده است.

این عاشقی از سال‌های اخیر نظام جمهوریت داغ‌تر ‌شد و در نهایت به ماه عسلی تبدیل شده است که اکنون دو سال است به طور کج‌دارومریز ادامه دارد. شاید یکی از نخستین کشورهایی که تطهیر طالبان را آغاز کرد ایران بود و تا کنون یکی از توجیه‌گران بلامنازع جنایت‌های طالبان بوده است. تا دیده شود که تا چه زمانی این ماه عسل ادامه می‌یابد و این توجیه‌گری سکه رایج در این کشور خواهد بود؟ اما مسلما دایمی نیست و روزی به نقطه اصلی باز خواهد گشت.

3- ترکمنستان: ترکمنستان محور اصلی «طالبان؛ اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید» در آسیای میانه است. این کشور در دور اول نیز تلاش بسیار انجام داد تا خط لوله انتقال گاز این کشور به پاکستان از طریق افغانستان اجرایی شود که طالبان سقوط کرد و این پروژه تعلیق شد. در زمان جمهوریت این خط به عنوان تاپی نهایی شد و شروع هم شد ولی باز هم با آمدن طالبان تعلیق گردید. اکنون این کشور تلاش می‌کند تا راه جدیدی به یمن حضور طالبان بیابد. به همین خاطر ترکمنستان حتی در زمان جمهوریت نیز روابط نزدیک با گروه طالبان داشت و چندین بار تلاش کرد تا از این طریق به روند صلح افغانستان مداخله کند. از این رو ترکمنستان به طور سنتی یکی از کشورهای نزدیک به گروه طالبان به حساب می‌آید و مسلما جنایت‌های آن را نیز نادیده می‌گیرد و یا توجیه می‌کند.

4- ازبکستان: مساله کانال قوش‌تپه و جنبش اسلامی ازبکستان یا ترکستان شرقی محور اصلی مناسبات کشور ازبکستان با گروه طالبان را تشکیل می‌دهند. این کشور اگرچه در ابتدا از آغاز به کار پر سروصدای کانال قوش‌تپه اظهار ناخشنودی کرد ولی ظاهرا طالبان این کشور را در این زمینه توجیه کرده اند و این کشور اکنون کمی آرام‌تر شده است. زیرا طالبان توانایی تطبیق کامل این پروژه را ندارد و آغاز به کار این پروژه به خاطر انتقال و جابجایی اعضای تی تی پی در شمال بود. به همین خاطر اکنون ازبکستان هم کمی آسوده‌خاطر و آرام‌تر شده است.

مساله جنبش ترکستان شرقی نیز توسط طالبان به نحوی خوابیده است و فعلا اعضای آن حتی تحت تعقیب طالبان قرار دارند. بنابراین ازبکستان از این ناحیه خشنود است که طالبان توانسته است این گروه تروریستی را حداقل به صورت موقت مهار کند. به همین خاطر ازبکستان نیز بدش نمی‌آید که به عنوان یک همسایه افغانستان مثل سایر همسایگان به توجیه اعمال طالبان بپردازد.

د- نهادهای بین المللی

1- سازمان ملل متحد: سازمان ملل متحد از یک سو اعلامیه صادر می‌کند و از برخی رفتارهای طالبان انتقاد می‌کند ولی از سوی دیگر برخی از افراد و نهادهای مربوط به این سازمان در حال سفیدنمایی طالبان و چانه‌زنی برای مشروعیت بخشیدن به این گروه هستند. به طور مشخص در طی دو سال اخیر تلاش‌های خانم امینه محمد معاون سرمنشی ملل متحد و هم‌چنین راه یابی برخی خانم‌های حامی طالبان در مهم‌ترین اجلاس‌های بین المللی در باره افغانستان از طریق ارتباطات شخصی و غیر متعارف در این سازمان خبرساز شده است.

علاوه بر آن اجلاس مهمی در تاریخ دوم می 2023 با میزبانی ملل متحد و شخص آقای گوتریش در قطر با هدف بحث بر روی تعامل با طالبان برگزار شد که قبلا از سوی امینه محمد آجندای اصلی این نشست به رسمیت‌شناسی طالبان اعلان شده بود. پس از اعتراضات جهانی علیه این اقدام، اجلاس با حضور کشورهای مهم ذیدخل در قضیه افغانستان در پشت درهای بسته برگزار شد.

هدف اصلی این سازمان را احتمالا قدرت‌های بزرگ تعیین می‌کنند ولی فعلا به نظر می‌رسد ملل متحد نگران بسته شدن دفاتر خود در افغانستان از سوی طالبان است و به همین خاطر هر از گاهی برای این گروه باج می‌پردازد تا از تعطیلی دفاتر خود جلوگیری کند.

2- نهادهای با اهداف خاص: تا کنون چندین نهاد مذهبی و دینی که عمدتا از سوی برخی از علمای مسلمان اداره می‌شوند برای طالبان در نزد کشورهای مختلف و مجامع جهانی رای زنی کرده اند. به عنوان مثال نهادی در ترکیه تا کنون چندین اجلاس را با هدف مشروعیت بخشیدن به طالبان در این کشور برگزار کرده است. نهادی مربوط به علمای مسلمان در بریتانیا اخیر هیاتی به کابل فرستاد و اعضای آن پس از بازگشت از افغانستان منع آموزش دختران و زنان را از سوی طالبان انکار کردند و گفتند که تنها آموزش به سبک سکولار و غربی در افغانستان ممنوع شده است.

3- سازمان کنفرانس اسلامی: سازمان کنفرانس اسلامی نیز در سال 2022 دفتر خود را در کابل بازگشایی کرد و تا کنون چندین هیات نزد طالبان فرستاده است تا این گروه را متقاعد به بازگشایی مکاتب و دانشگاه‌ها برای دختران کند. این سازمان نیز مثل ملل متحد تابع کشورهای اسلامی است که به نحوی فعلا با طالبان تعامل دارند.

ه- اشخاص حقیقی در سطح بین الملل

1- خلیلزاد: آقای خلیلزاد سفیر سابق و نماینده پیشین ایالات متحده در روند صلح افغانستان، عامل اصلی توافقنامه دوحه و کسی است که در بازگشت طالبان و سقوط دولت پیشین افغانستان سهم عمده داشته است. در این مورد مخالفان طالبان و تحلیل‌گران سخن زیاد گفته اند و نقدهای بسیار داشته اند که به نظر می‌رسد نوعی اجماع وجود دارد. گفته می‌شود هدف خلیلزاد از لابی‌گری در دستگاه دیپلماسی ایالات متحده و سرانجام حاکمیت طالبان انگیزه‌های تباری و قومی دارد. هدف هرچه هست اما در مجموع نقش او در آوردن دوباره طالبان و سقوط دولت افغانستان قابل انکار نیست.

2- سلطان برکات: سلطان برکات رییس مرکز مطالعات منازعه و اقدام بشردوستانه قطر یکی از کسانی است که تا کنون چندین نشست بین المللی را به نفع طالبان برگزار کرده است. سلطان برکات ضمن این‌که مجری سیاست‌های دولت قطر در قضیه افغانستان است، ارتباطات وسیع با کشورهای بزرگ و حامیان طالبان دارد و هم‌چنین به قضیه افغانستان به عنوان یک پروژه اقتصادی نیز می‌نگرد. در یک مقاله مستقل که در شماره قبلی نشریه راه عدالت منتشر شده است در باره کارنامه آقای برکات و دلایل حمایت او از طالبان مفصل پرداخته شده است.

3- ضمیر کابلوف: ضمیر کابلوف نماینده روسیه در امور افغانستان سال‌ها است که در باره افغانستان فعال است و گفته می‌شود عامل اصلی حمایت روسیه از طالبان در سال‌های اخیر همین شخص است. گفته شده است که او مثل خلیلزاد تبار افغانی دارد و یکی از دلایل لابی‌گری او به نفع طالبان انگیزه‌های تباری و قومی است.

بخش دوم: توجیه‌گران در سطح ملی یا داخلی

الف- فاشیسم قومی: حاکمیت طالبان از نگاه فاشیسم قومی که همواره جریان قدرتمند در افغانستان بوده است «آیدیال‌تایپ» قدرت قومی به شمار می‌رود. از این منظر پس از حکومت عبدالرحمان خان که افغانستان را یک‌پارچه کرد، حکومت طالبان همان نمونه اعلای اقتدار یک‌پارچه قومی به شمار می‌رود. به همین خاطر پس از روی کار آمدن طالبان در سال 2021 تجمع چهره‌هایی که هیچ سنخیتی به لحاظ تفکرات بنیادگرایانه با طالبان ندارند در اطراف آن در کابل قابل توجه است. بسیاری‌ از دم و دستگاه‌های تبلیغاتی که پیشینه قومی دارند در اختیار طالبان قرار گرفته اند و سخاوتمندانه از عملکرد این گروه دفاع می‌کنند.

ب- فاشیسم مذهبی: فاشیسم مذهبی تنها اصطلاحی است که می‌تواند برخی از خصوصیات گروه‌های افراطی مثل طالبان را بیان کند. ویژگی‌هایی که برای یک جریان فاشیستی برشمرده می‌شود به طور عینی به گروه‌های افراطی مذهبی صدق می‌کند. از این رو کسانی که تنها یک آیین را تقدیس می‌کنند و خواستار تطبیق یک روش بر تمام انسان‌ها هستند و جامعه یک دست می‌خواهند در زمره فاشیسم به شمار می‌روند.

کسانی که به لحاظ فکری با طالبان همسانی دارند از وضعیت پیش آمده راضی هستند. آنان آشکارا به تبلیغ و تمجید طالبان می‌پردازند و از این که دختران به مکتب و دانشگاه نمی‌روند راضی هستند. چون از نگاه آنان مراکزی چون دانشگاه و آموزشگاه سبب گمراهی جوانان به خصوص دختران می‌شوند. هر کدام از ما شاید بارها به چنین افرادی بر خورده ایم. حتی افرادی با همین تفکر در میان شیعیان افغانستان نیز پیدا می‌شوند و از وضعیت پیش آمده به دلایل مذهبی و دینی راضی هستند.

ج- معامله‌گران سیاسی: بازار سیاست مثل همه بازارهای دیگر برای برخی افراد همیشه جایی برای دلالی و معامله‌گری و بده و بستان است. از این رو تعدادی از افراد برآمدن طالبان را بیدار شدن بخت خویش دانستند و در نخستین روزها برای چشم و ابروی افرادی از طالبان شعر سرودند و به دنبال توجیه جنایت‌های پرشمار طالبان برآمدند. آنان احساس می‌کردند که بازار شان گرم شده است. اما پس از مدتی تعدادی سرخورده شدند و تعدادی به پست‌های بسیار معمولی و پایین رتبه در دستگاه طالبان بسنده کردند.

د- رعیت‌زدگان دایمی: برخی از افراد که همواره دایم الرعیه هستند از توجیه‌گران پروپاقرص طالبان هستند. آنان عمر سیاسی خود را در طفیلی‌گری گذرانده اند و از این‌که در کنار دیگری دیده شوند سرخوش اند. این افراد که از جهتی مامور و معذور هم هستند ظهور مجدد طالبان در عرصه قدرت را فرصتی برای اظهار حضور یافتند و یا وادار شدند که این‌گونه به قضایا بنگرند.

تفاوت آنان با دلالان دنیای سیاست در این است که طیف اول به نحوی چیزی را به دست می‌آورند. کم یا زیاد. ولی رعیت‌زدگی نوعی خدازدگی هم هست. چون تمام رسوایی‌ها را مفت به جان می‌خرند و نوعی احساس خرسندی قلبی به دست می‌آورند. از این رو رایگان به توجیه جنایت‌هایی می‌پردازند که خود قربانی همان جنایت‌ها هستند. ممکن است افراد باهوش‌تر از خود شان از این خوش‌خدمتی چیزی به دست بیاورند. اما برای پیشمرگان چیزی به دست نمی‌آید.

سخن آخر

چنان‌که دیدیم یک نگاه گذرا و استعجالی به تیپ‌های توجیه‌گر جنایت طالبان فهرست نسبتا طولانی را می‌سازد. از قدرت‌های بزرگ گرفته تا رعیت‌زدگانی که به خاطر خداوند این کار را می‌کنند، اسامی طویلی را شامل می‌شود. از این فهرست این پرسش به وجود می‌آید که گویا طالبان هواخواه زیاد دارند و باید مورد تعامل گیرند. حضور این گروه واقعیتی است که نادیده گرفته نمی‌شود و بیش از هر زمان دیگر توجهات را به سوی خود جلب کرده است؟ این پرسش خیلی‌ها را وسوسه می‌کند تا از در تعامل با این گروه در آیند. اما این تنها یک بخش قضیه است.

بخش مهم قضیه این است که باید دید که مردم افغانستان در چه وضعیتی قرار دارند و در باره طالبان چگونه فکر می‌کنند؟ کاش این گروه مجرایی برای تبارز اراده عمومی می‌گذاشت تا دیده می‌شد که مردم تا چه اندازه از وضعیت پیش آمده راضی هستند. بدون شک گروه طالبان به گفته احمد رشید در نقطه اوج خود قرار دارد و دیگر جایی برای صعود از این بیشتر ندارد. اما در همین نقطه اوج هنوز نتوانسته است کمترین دستاوردی برای مشروعیت‌بخشی به حاکمیت خود به دست بیاورد.

بنابراین اگر همه جهان مظالم بی‌سابقه طالبان و آن همه کشتار را نادیده بگیرند و به توجیه عملکرد طالبان بپردازند و اگر سال‌ها حکومت غاصبانه این گروه دوام بیاورد باز هم ماندگار نخواهد بود. زیرا مبتنی بر اراده و خواست عمومی نیست و مردم به شدت از این گروه نفرت دارند. این نفرت و فاصله هرچه زمان می‌گذرد بیشتر و عمیق‌تر می‌شود.

 

 

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=1883

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com