حادثه تروريستي مرگبار و دلخراش روز جمعه ٢١ ميزان ١٤٠٢ در شهر پلخمري بنا بر آمارهايی كه از مردم محل بدست آمده بيش از ٩٠ نفر كشته و زخمي بجا گذشته است. اين حادثه زماني اتفاق افتاد كه مردم مسلمان در حال اداي نماز جمعه وعبادت بودند. گروه جنايتكار و تروريستي داعش، شاخه خراسان، مسؤليت اين حادثه تلخ و دردناك را به عهده گرفته است. اين حادثه اولين حادثه نبوده و با تاسف باید اذعان کرد که آخرين نيز نخواهد بود.
سلسله كشتارهای سازمان يافته، هدفمند و دوامدار هزارهها و شيعيان با هدف نابودي اين مردم به دلیل تفاوتهای قومی و مذهبی در افغانستان سابقه و تاريخ طولاني دارد كه ما در اينجا بنا نداريم نگاه تاريخي به اين رنجنامه درازمدت داشته باشيم. اگر از دوران جمهوريت این موضوع را مورد توجه قرار دهيم در مییابیم كه هزارهها و شيعيان افغانستان مسير خونين و مملو از رنج وغم و تلخكامي را طي نموده اند. بعد از تسلط طالبان در افغانستان كه با ادعا و شعارها فريبنده نظام اسلامي، ختم جنگ، تامين امنيت سراسري، ريشه كن نمودن داعش وتروريزم و…. آغاز گرديد، اين روند ادامه يافت.
هرچه در ابتدا اميدواري توام با شك و ترديد را در میان مردم خسته از جنگ افغانستان بيدار نموده بود. اما بزودي سايه سركوب، خشونت و زورگویي تازه به دوران رسيدههاي نااهل، مردم را به سوي تاريكي دردناك و تحملناپذير ديگر رهنمون ساخت. دراين ميان هزارهها و شيعيان شروع دوباره سلسله كشتارهاي هدفمند را زير سايه به اصطلاح امنيت سراسري طالبان تجربه کردند که شاهد حملههاي خونین انتحاري در قندهار، كندوز، بلخ، كابل و جاهاي ديگربوديم. آخرین مورد حادثه المناك مسجد امام زمان در پلخمري که در ادامه سلسله كشتارهاي دوامدار هزارهها صورت گرفته است.
هرچند مسؤليت حادثه را گروه تكفيري داعش به عهده گرفت ولي گروه طالبان به دلايل متعدد زیر نميتواند از مسؤليت اينگونه حملات انتحاري عليه هزارهها خودرا تبرئه نمايد:
١- در گذشته به خصوص در دوران جمهوريت گروه طالبان خود به حملات انتحاري و كشتار هزارهها و شيعيان به صورت اشكار دست میزد که بر همگان روشن است و اکثر موارد رسما این گروه مسئولیت انرا به عهده میگرفت.
٢- طالبان فرمان روايان كنوني كشور بوده و مسؤل تامين امنيت تمام شهروندان كشور از جمله هزارهها و شيعيان هستند و تا كنون كه از حاكميت شان بيش از دوسال ميگذرد با وجود حملات متعدد عليه هزارهها و شيعيان هيچگونه طرح و اقدامات عملي براي حفاظت از هزاره ها و شيعيان ارائه و اجرا نكرده اند. اين بي تفاوتي گروه حاكم به طور واضح ميرساند كه تامين امنيت شيعيان و هزارهها براي شان اهميت و اولويت ندارد.
٣- گروههاي گوناگون افراطی و تروريستي كه طي سالهاي طولاني در حوزه افغانستان و پاكستان فعال بوده و به اصطلاح خود شان مصروف جهاد بوده اند داراي تفكر، ايدئولوژي، اهداف نهائي و حوزه عملياتي واحد بوده اند.
بخصوص بعد از اينكه گروه تروریستی القاعده زير ضربات آمريكا ظرفيت عمليات جهاني خودرا تا حد زيادي ازدست داد. لذا عليرغم تفاوتهاي اندك ايدئولوژيك، ضرورتها و تنگناههاي عملياتي، حس بقا، روابط خانوادگي-قومي، نيازمنديهاي لوژيستيكی و.. مجموعه اين گروههاي متعدد و متفاوت را به صورت يك شبكه واحد درآورده أست كه ميتوانند در موارد و مقاطع خاص براي رفع نيازمنديهاي عملياتي با يك ديگر همكاري نمايند. به ویژه كه قدرتهاي استخباراتي منطقه و فرامنطقه از اين وضعيت گروههاي متعدد تروريستي و در عین حال شبكه واحد و درهم تنيده براي اجرائي كردن طرحها وستراتژيهای خويش بهرهبرداري فراوان را ميتوانند داشته باشند.
در گذشته موارد متعددي اتفاق افتاده أست كه يك حادثه تروريستي وقتي براي طالبان هزينه سنگين سياسي داشته است مسؤليت آن را يک گروه تروريستي همپیمان آن به عهده گرفته و يا اينكه مسكوت گذاشته شده أست. البته اين يك بحث بسيار پيچيده بوده كه واديهاي تاريك در آن وجود دارد و اينجا ما در پي وارد شدن به اين بحث نيستيم.
مطلب مهم ديگر كه بسيار مطرح گرديده أست و در سطح كلي درست هم هست اين أست كه داعش به لحاظ ايدؤلوژيك مخالف طالبان است و طالبان عملياتهاي متعدد براي سركوب و نابودي انها طي سالهاي متمادي در افغانستان راه اندازي کرده اند. لذا اين ادعا كه طالبان و داعش در عمليات عليه هزارهها در درون شبكه واحد گروههاي افراطي و تروريستي باهم همكاري داشته باشند دور از ذهن به نظر ميآید و بر اين مطلب كه طالبان و داعش نميتوانند با هم همكاري داشته باشند تاكيد زياد صورت گرفته است.
آمريكاییها برهمين اساس ادعا ميكنند که چون داعش دشمن ما أست و طالبان نيز دشمن داعش اند، بنا براين دشمن دشمن دوست ما است و از این رو جنگ طالبان با داعش به نفع امريكا است.
نكته مهمی كه نبايد از نظر دور داشت اين أست كه اولا، شبكهای که از آن یادآوری گردید از گروههاي متعدد و مستقل در لايههاي گوناگون و درهم تنيده تشكيل شده اند و باهم ارتباط و همكاري دارند كه نمونه بارز آن رهبر داعش خراسان كسي بنام ثناألله غفاري است كه قبلا عضو گروه طالبان بوده أست. ثانیا، كشور همسايه شرقي ما از امكانات زياد برخوردار است كه براي منافع كلان ستراتژيك خود از اين شبكه بهره برداري نمايد. ثالثا اينكه جنگ گروه طالبان و داعش خراسان بر سر قدرت و حوزه نفوذ است. طالبان در اين مسئله كه داعش حوزه قدرت آن ها را به چالش بكشد بسيار حساس اند و تحمل چنين واقعیتی را ندارند.
لذا در چنين حالتي طالبان با داعش با تمام توان مي جنگند. اما عمليات انتحاري و كشتار هزارهها مانند حادثه دلخراش پلخمري خارج از اين حوزه تقابل ودرگيري اين دوه گروه تروريستي بر سر قدرت قرار داشته و نه تنها چالشي براي طالبان نیست كه ميتواند به عنوان متمم و مكمل سياست كلي گروه استبدادي طالبان عليه هزاره ها و شيعيان عمل كند.
طالبان بعد از تسلط بر افغانستان براي پذيرفته شدن و مشروعيت یابی هم در سطح جهاني، هم در سطح منطقه و هم در داخل افغانستان با عكس العمل بسيار منفي روبرو شدند و اين مهم آن ها را در موقعيت بسيارضعيف و شكننده قرار داده است. لذا این گروه براي پنهان کردن اين ضعف و هم به دلائل ديگر، سياست سركوب خشن و همه جانبه مردم افغانستان را در پيش گرفته است. اين سياست در نقاط مختلف افغانستان با شدت وشيوه هاي گوناگون عملی ميگردد. سياست سركوب خشن وهمه جانبه گروه طالبان در مورد هزاره ها بنا به دلائل گوناگون ویژگی های خاص خود را دارد که عبارتند از:
● اين سيات به صورت تدريجي، بدون سروصدا و همه جانبه پياده ميشود.
● هدف نهائي اين سياست حذف هزارهها از صحنه سياسي و محروم ساختن آنان از فرصتهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي است. حذف هزاره ها از ادارات دولتي، حذف فقه شيعه از كوريكولم درسي دانشگاه ها، منع اجراي مراسم مذهبي شيعيان و… نمونه هاي بارز این هدف است.
سياست حذف هزاره ها وشيعيان با در نظر داشت شرايط به روش هاي متفاوت پياده ميشود. مثلا در شهرها به خاطر حضور نسبي رسانه ها و حضور نهادهاي بين المللي و توجه جهاني، گروه طالبان رفتار ملايمتر، همراه با گفتگو و نوعي تعاملات محدود با هزاره ها را در پيش گرفته است. اما بر عكس در ولايات و ولسوالي ها رفتار خشن و سركوب همه جانبه هزاره ها را به صورت سازمان يافته و دوامدار عملي ميکنند.
اين اقدامات كه در گزارشهاي سازمان ملل متحد، نهادهاي حقوق بشر و رسانه هاي متعدد امده أست، غصب زمين، تسلط كوچي ها بر مردمان محل، ايجاد دعواهاي ساختگي عليه مردم محل، جريمه هاي سنگين غيرقانوني، جمع آوري خودسرانه ماليات، جمع آوري بدون رويه ماليات به اصطلاح شرعي، زنداني کردن بدون دليل قانوني و….. را شامل ميگردد.
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت که حملات انتحاری كه به قصد كشتار مردم بيگناه هزاره بعد از تسلط طالبان اتفاق افتاده أست از فاجعه آموزشگاه كاج گرفته تا مسجد شيعيان در قندهار، كندز، بلخ وعمليات اخير در پلخمري اگر حتي از طرف داعش صورت گرفته باشد در راستاي سياست گروه طالبان براي سركوب وحذف هزاره ها و مطلوب گروه طالبان نیز هستند. جالب اين أست كه حملات انتحاري عليه هزاره ها در شهرهایی اتفاق مي افتد كه طالبان در آن ها روش به اصطلاح نرم و تعامل گونه با هزاره ها را در پيش گرفته اند. چون بنا به دلائلي كه گفته شد خشونت عريان در شهرها بخاطر رسانه اي شدن به ضرر این گروه است.
از سوي ديگر در ميان گروه طالبان دسته هايی حتي در سطوح رهبري این گروه وجود دارد كه مانند داعش باور دارند كشتن شيعيان ثواب اخروي دارد و ار لحاظ مذهبی یک ماموریت مقدس است. نكته نهائي در اين خصوص اين أست که با وجود حوادث هولناك و قتل عام هزاره ها كه طي سالهاي حاكميت گروه طالبان ادامه دارد اداره طالبان تا كنون هيچگونه طرح واقدامي براي پيشگيري اينگونه حوادث تنظيم وعملي نكرده است. گويا روند كشتار هزاره ها و شيعيان براي رژيم طالبان يك امر عادي بوده كه مانند تمام امورعادي ديگر اتفاق مي افتد و هيچگونه مسؤليت شرعي، حكومتي، ملي و انساني براي آن ها ايجاد نمي كند.
عكس العمل و موضع گيري كشورهاي منطقه، جهان و شوراي امنيت سازمان ملل متحد درمحكوميت حادثه پلخمري قابل ستايش أست ولي به نظر ما كافي نيست. چون اينگونه حملات عليه هزاره ها و شيعيان در يك بازه زمانی بسيار طولاني بصورت دوامدار، سازمان يافته و هدفمند به منظور نابودي اين مردم اتفاق مي افتد. اين روند نشانگر يك نسل كشي تدريجي وبدون وقفه است كه تا كنون قربانيان بي شماري از اين مردم گرفته و رنجها وخسارات جبرا ناپذيري را بر انها تحميل كرده و اسيب هاي فردي، اجتماعي، فرهنگي واقتصادي كوتاه مدت و دراز مدت بر زندگی آنان داشته است.
روند كشتار هزاره ها در تمام ابعاد زندگي مردم فراتر از ان أست كه قابل توصيف و محاسبه باشد. بنا براين انتظار مردم ما از جهان و بخصوص شوراي امنيت سازمان ملل متحد اين أست كه زمان ان فرارسيده تا تنها به اظهارهمدردي و محكوم نمودن چنين حوادثي بسنده نكرده و اقدامات عملي براي جلوگيري وتوقف اين روند كشتارهزاره ها روي دست گيرند. در شرايط كنوني باور ما اين أست كه جهان و سازمان ملل متحد مي تواند اقدامات ذيل را روي دست گيرند:
● توجه جدي به كشتارسازمان يافته، دوامدار و هدفمند هزاره ها و پذيرفته شدن رسمي نسل كشي هزاره ها و شيعيان در افغانستان نمایند.
● تدابير عملي وايجاد شرايطي را روی دست گیرند كه به تغیير زمينه هاي تسهيل كننده كشتار دوامدار وهدفمند هزاره ها منجر گردد. بدون شک اوردن ثبات سياسي و نظام مسؤل، توانا و مردمي يكي از اين زمينه ها است.
مسئله كليدي اين أست كه هزاره ها و شيعيان براي توقف اين روند و جلوگيري از اينگونه حوادث خود شان چه طرحي دارند و چه فكري انديشيده اند و چه مسؤليتي بدوش دارند و تا چه اندازه به اين مسؤليت خويش عمل كرده اند؟ در شرايطي كه حكومت مسؤلي وجود ندار كه براي محافظت از آن ها دست بكار شود اين خود هزاره ها و شيعيان هستند كه به درد خود بسوزند وراهي براي بيرون رفت از ان وضعیت پيدا نمايند. هزاره ها تا كنون در دو مسير تلاش دارند تا راهي براي توقف اين روند زجر اور پيدا نمايند:
● تلاش و مبارزه براي به رسميت شناخته شدن نسل كشي هزاره از طرف سازمان ملل متحد ونهاد هاي حقوقي مربوطه ان. اين حركت مدتي أست راه افتاده و تا كنون پيشرفت هاي مطلوبي هم داشته أست. قابل ياداوري أست كه در اين خصوص همنوائي وسيع در جامعه وجود دارد و از حمايت تمام اقشار جامعه برخوردار است اما اين راه بسيار طولاني، پيچيده و داراي چاله ها وپرتگاه هايي فراوان است. سالها طول خواهد كشيد كه به نتيجه مطلوب برسد اما راهي است درست وما بايد آن را با فكر، انديشه و جديت بيشتر ادامه بدهيم.
● مبارزه سياسي، سازمان يافته وتشكيلاتي، مسير ديگري است كه هزاره ها و شيعيان با كم و كاستی های فراوان و به طور لنگان لنگان در این مسیر گام بر مي دارند. با تاسف بايد ياداوري نمايم كه جامعه و قشر جوان و تحصيل كرده ما تجربه نا خوشايند از سياست، حزب و رهبري سياسي در دوران پس از شهيد مزاري به خصوص دوران جمهوريت دارند كه خود به بحث فراوان نياز دارد تا عوامل و ريشه هاي این تجربه ناموفق را در يابيم. اما حقيقت انكار ناپذير براي مردم ما در شرايط كنوني كه نظام استبدادي حاكم در كشور خود در حملات انتحاري و كشتارهدفمند مردم ما به صورت مستقيم وغير مستقيم دست دارد این است که ما نياز به مبارزه تشكيلاتي و سازمان يافته داریم و این یک امر اجتناب ناپذير بوده و بديلي براي آن وجود ندارد. در اين مورد هزاره ها و شيعيان به خصوص قشر جوان وتحصيلكرده آن دچار بدييني، ياس، سردرگمي و پراگندگي غير قابل باور در حد فروپاشي هستند. براي اينكه روند كشتار مردم ونسل كشي هزاره ها را متوقف كنيم راه مطمئن و بديلي جز ايجاد بازدارندگي در برابر گروه هاي تروريستي وجود ندارد و ايجاد چنين بديلي جز با اتحاد وسيع مردم در قالب يك تشكيلات منظم و قدرتمند امكان پذير نيست. نمونه روشن آن مقاومت شكوهمند غرب كابل تحت زعامت شهيد مزاري و در قالب حزب وحدت اسلامي است.
حزب عدالت وازادي افغانستان در اين مسير گام برداشته و مصمم است تا ايجاد بازدارندگي معتبر براي توقف كشتار سازمان يافته و هدفمند هزاره ها و شيعيان و تحقق نظام مورد انتخاب مردم افغانستان به راه خويش ادامه بدهد و از مردم عزيز خود تقاضا داريم كه ما را به لحاظ فكري، عملی و میکانیزم های اجرایی یاری رسانند.