پنج‌شنبه 6 جدی 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

استاد سرور دانش رئیس حزب عدالت و آزادی در جلسه ای که روز جمعه 8 ثور 1402 به مناسبت مراسم گرامیداشت از 8 ثور، سالروز پیروزی جهاد از سوی شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان برگزار شده بود سخنان مهمی ایراد کرده است.

پیروزی جهاد؛ درس‎ها، چالش‎ها و راه‎حل‎ها

بسم الله الرحمن الرحیم

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ. هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ. وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ. (آل عمران/ 137- 140)

برادر گرامی، مجاهد عالیقدر استاد عطامحمد نور رئیس این مجلس باشکوه، رهبران معظم جهادی و سیاسی، اعضای محترم هیأت رئیسه و شورای رهبری شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان، مسئولین دارالانشا و کمیته‎ها، خواهران و برادران، مهمانان گرامی و مردم شریف و باعزت افغانستان! السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

در ابتدا سالروز پیروزی جهاد شکوهمند و رهایی‎بخش افغانستان بر ضد اشغال‎گران شوروی وقت و حکومت دست‎نشانده آن را به تمام مردم افغانستان و مخصوصا به مجاهدان و مبارزان راه آزادی و خانواده‎های معظم شهدا تبریک می‎گویم و به روان پاک همه شهدا و مخصوصا به روان سرداران جهاد و قافله‎سالاران شهدا شهید وحدت ملی استاد شهید عبدالعلی مزاری، قهرمان ملی احمدشاه مسعود شهید، شهید صلح استاد برهان‎الدین ربانی و سایر گلگون کفنان راه عدالت و آزادی درود می‎فرستم.

همچنین لازم می بینم در آغاز تشکر کنم از رئیس جلسه استاد عطامحمد نور، جناب استاد حاجی محمد محقق و جناب یونس قانونی و اعضای هیأت رئیسه و هیأت رهبری شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان که از عضویت «حزب عدالت و آزادی افغانستان» در این شورا استقبال کردند و هم در جلسه خاص هیأت رئیسه و هم در نشست باشکوه امروز، مراتب حمایت و تأیید خویش را اعلام داشتند. سپاس از همه شما.

حضار گرامی!

با اغتنام از فرصت و با توجه به این که در مورد مسایل مربوط به پیروزی جهاد بسیاری از سخنرانان دیگر به تفصیل سخن گفتند، از محضر شما اجازه می‎خواهم که با یک جمع بندی مختصر از گذشته‎ها، به تحلیل کوتاهی از وضعیت موجود افغانستان و ذکر چالش‎ها و راه‎حل‎ها بپردازم.

تاریخ کشور ما در طول قرون و اعصار و مخصوصا در یک قرن اخیر ضمن این که مشحون از افتخارات و فرازهای بسیار شکوهمند است، در عین حال، برای همه ما آموزنده و چراغ راه آینده است و مایه عبرت از این جهت که در مبارزات سیاسی خود در مسیر درست حرکت کنیم و از تکرار اشتباهات، غفلت‎ها و کژروی‎ها اجتناب نماییم.

گسست‎ها و درس‎ها

در طول یک قرن اخیر ما شاهد تضادها و منازعات و در نتیجه گسست‎ها و انقطاع‎های مداوم بوده‎ایم، به گونه‎ای که اگر یک گام به پیش برداشته‎ایم، دو گام دیگر به عقب رفته‎ایم. در یکصد سال از زمان امان الله خان تا کنون، در مقطع‎های بسیار کوتاهی، فرصت برای اصلاحات، توسعه، ثبات و رفاه میسر شده، ولی بیش از 70 در صد این دوره با جنگ، خشونت و حاکمیت ستم و استبداد سپری شده است. در فراز و فرودهای این یک قرن، از نگاه داخلی، نظام سیاسی کشور همواره در کشاکش دو قطب متضاد، در حال فروپاشی و گسست قرار داشته است؛ دو قطب افراط و تفریط، دو قطب آزادی و استبداد، عدالت و تبعیض، دانایی و جهالت و آگاهی و تحجر. اما از نگاه خارجی نیز در مواردی شاهد تجاوز و اشغالگری قدرت‎های خارجی و مقاومت بی‎نظیر و متحدانه مردم افغانستان بوده‎ایم.

در میان درس‎هایی که از این فراز و فرودها باید بیاموزیم، سه موضوع، بسیار مهم است که از گذشته‎های دور تا وضعیت امروزی باعث بی‎ثباتی و تداوم بحران در کشور شده است:

اول این که برای دولت-ملت سازی، تنها براندازی یک نظام یا یک رژیم کافی نیست. تجربه یک قرن اخیر کشور نشان داد که توسعه و ترقی یک کشور، به ترسیم اهداف بزرگ ملی و برنامه بلندمدت دولت-ملت سازی نیاز دارد و تنها براندازی یک نظام یا یک حکومت نمی‎تواند ما را به آن هدف برساند و از همین رو نه کودتا راه‎حل بوده و نه جنگ و تغلب و نه اعمال زور و انحصار قدرت و هیچ کدام نتوانسته در افغانستان یک نظام پایدار و باثبات را پی‎ریزی کند و ما همچنان در دولت-ملت سازی هنوز هم ناکام هستیم.

دوم این که اندیشه‎های ایدئولوژیک افراطی چپ و راست نیز نه تنها عامل نجات نبوده بلکه خشونت‎ها و کشتارها را توجیه کرده و به استبداد و انحصار و رژیم‎های توتالیتر انجامیده است و در همین رابطه قرائت‎های افراطی از دین و شریعت از سوی گروه‎هایی مانند القاعده و طالبان و مانند آن‎ها نیز نه تنها در تزکیه و رشد معنوی خلق و تأمین صلح و ثبات پایدار کمک نکرده، بلکه باعث بی‎اعتبار شدن دین و ارزش‎های معنوی، دینی و جهادی نیز شده است.

سوم این که اتکا بر قدرت‎های خارجی از انگلیس و شوروی گرفته تا آمریکا نه تنها بحران کشور را حل نتوانسته بلکه باعث تداوم آن شده است. زیرا قدرت‎های خارجی تنها بر مبنای منافع خود کار می‎کنند و هر موقع که منافع آنان ایجاب کند حتی از همه شعارها، ادعاها و پیمان‎های خود عقب‎نشینی می‎کنند، چنان که دو سال پیش توافقنامه صلح دوحه زمینه تسلیم کردن افغانستان به گروه طالبان را فراهم کرد و جامعه بین المللی و در رأس آمریکا با این عمل خود نه تنها تعهدات خود در قبال افغانستان بلکه همه ارزش‎های دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و حاکمیت قانون را به معامله گرفتند و موجب ایجاد یک بحران دیگر در افغانستان شدند.

ریشه اصلی تداوم بحران

بنا بر آنچه گفته شد، عامل اصلی تداوم وضعیت اسفبار در کشور، فقدان اندیشه استراتژیک و بلندمدت ملی بوده است و این که از جنگ و خشونت صرفا برای کسب قدرت کار گرفته شده و نه برای رشد و توسعه وطن و ایجاد صلح و ثبات پایدار در کشور.
در کنار فقدان اندیشه استراتژیک، بی توجهی یا نادیده گرفتن ویژگی‎های خاص ساختار و ترکیب اجتماعی و فرهنگی جامعه افغانستان مبنی بر تعدد و تنوع فکری، زبانی، قومی و مذهبی، عامل اصلی دیگری بوده که باعث شده به ریشه اصلی مشکلات و بحران مزمن تاریخی این کشور توجه نشود و با تکیه بر انحصار و تبعیض قومی و زبانی، شکاف‎های اجتماعی و سیاسی هر روز عمیق‎تر شود و بی‎ثباتی‎ها ادامه یابد.
نه تنها رژیم‎های چپ افراطی خلق و پرچم و رژیم افراطی و انحصارگرای امارت طالبان بلکه هیچ یک از نظام‎های گذشته به شمول نظام جمهوریت از یک میکانیزم شفاف و ساختار متقن و محکم برخوردار نبودند که ترکیب و بافت ویژه متنوع و متکثر جامعه ما را به طور کامل انعکاس بدهد و از یکسان‎سازی و متمرکزسازی و استبداد سیاسی و انحصار قومی و سرانجام از فروپاشی جلوگیری کند.

البته علاوه بر مشکلات سیاسی و عوامل فراوان دیگری که باعث فروپاشی نظام جمهوریت گردید، می‎خواهم مطلب کوتاهی را تنها از زاویه دولت‎سازی و مرتبط به قانون اساسی در مورد متعادل و متوازن‎سازی قدرت سیاسی یادآوری کنم. در طول دوره 18 سال از زمان تصویب قانون اساسی 1382، متأسفانه مجریان قانون، نص و روح قانون را نه درست درک کردند و نه درست تطبیق کردند. از همین جهت در طول سال‎های یادشده، شورای ملی با همه صلاحیت‎هایی که در قانون اساسی برای آن پیش‎بینی شده بود، به حاشیه کشانده شد، هم در زمینه قانون‎گذاری و هم در مورد نظارت بر اعمال حکومت و رأی اعتماد به اعضای کابینه که نمونه‎های زیادی را همگی به خاطر داریم و این وضعیت باعث شد که هر سه قوه دولت، تا آخر نتوانستند در مسیر قانونی خود حرکت کنند.

همچنین در بخش غیرمتمرکز سازی اداره و تفویض صلاحیت به ادارات محلی و گروه‎های قومی، با این که در فصل نهم قانون اساسی صلاحیت‎های مناسب برای اداره محلی و شوراهای ولایتی و ولسوالی و قریه و همچنین تقسیمات عادلانه اداری پیش‎بینی شده بود که جزئیات آن باید مطابق به حکم قانون اساسی، در قانون تشکیلات اساسی دولت و قانون اداره محلی تنظیم می‎شد، اما تا آخر عمر جمهوریت، این دو قانون مهم در مورد غیرمتمرکزسازی و نقش دادن به مردم ولایات به تصویب نرسید و از طرف دیگر انتخابات شوراهای ولسوالی و قریه که یک رکن مهم اداره محلی بودند و همچنین انتخابات شاروالی‎ها به دلایل نامعلوم و ناموجه برگزار نگردید و به همین جهت یک ثلث قانونی اعضای مشرانو جرگه نیز در طول آن سال‎ها هرگز تکمیل نگردید چون یک ثلث آن باید از طریق شوراهای ولسوالی‎ها معرفی می‎شد، در حالی که این شوراها اصلا ایجاد نشدند و دقیقا به همین جهت با این که بعد از 18 سال تجربه، تعدیل قانون اساسی یک ضرورت جدی و حیاتی بود، ولی هیچگاه امکان برگزاری لویه جرگه تعدیل قانون اساسی آنچنان که در قانون اساسی تعریف شده بود، وجود نداشت چون اعضای قانونی لویه جرگه کامل نبود و این باعث شده بود که طرح هر نوع اصلاحات با بن بست مواجه شود و براستی اگر قانون اساسی تعدیل می‎شد، شاید سیر حوادث به گونه دیگری رقم می‎خورد و امروز شاهد بعض اتفاقات نمی‎بودیم.

از طرف دیگر شوراهای ولایتی ما با همه مصارف گزافی که برای انتخابات و فعالیت آن‎ها در نظر گرفته شد، در عمل از هیچ‎گونه صلاحیت قابل توجهی برخوردار نبودند و قانون شورای ولایتی در طول بیش از 15 سال بین حکومت و شورای ملی در رفت و آمد بود و گاهی برای این شوراها، صلاحیت نظارتی داده می‎شد و گاهی صرفا صلاحیت مشورتی و در هر حالت تبدیل به یک نهادی شده بود بدون خاصیت و در مغایرت با فلسفه وجودی‎ای که برای چنین نهادی در نظر گرفته شده است.

همچنین در زمینه تطبیق قانون احوال شخصیه اهل تشیع و تنظیم و تدوین کتاب‎های معارف در زمینه مضمون تعلیمات دینی برای شیعیان که در مواد مربوطه قانون اساسی احکام خاصی در نظر گرفته شده بود و همچنین در مورد زبان‎های سوم رسمی در مناطقی که به آن‎ها تکلم می‎شد و در مورد انکشاف سایر زبان‎های ملی کشور که در ماده 16 قانون اساسی پیش‎بینی شده بود، هیچ گونه اقدام جدی صورت نگرفت.

در مورد انکشاف متوازن در همه مناطق کشور و برابری بین همه اقوام و قبایل که در ماده ششم قانون اساسی و مواد دیگر آن به صراحت مورد تأکید قرار گرفته بود، هیچ نوع قانون یا پالیسی و برنامه خاصی از جانب حکومت و شورا تدوین و اجرا نشد.

مهم‎تر از همه این که در طول نزدیک به 20 سال هیچ کس نفهمید که بالاخره صلاحیت تفسیر قانون اساسی از کیست و در حالات تعارض قوانین و یا اختلاف و نیاز به تفسیر قانون که هر روز هم پیش می‎آمد، به کجا و به کدام مقام باید مراجعه کرد؟
موضوع بسیار مهم دیگر این بود که نظام جمهوریت بعد از توافقنامه بن و قانون اساسی جدید، از یکسو بر مبنای مشارکت عادلانه اقوام تأسیس شده بود اما از سوی دیگر برای این مشارکت، هیچ میکانیزم قانونی روشن، معقول و عملی وجود نداشت و هیچ کسی نمی‎دانست که حضور اقوام در نظام با چه میکانیزمی باید تأمین شود و لذا مشارکت اقوام در حقیقت به یک معامله سیاسی بین سیاستمداران تبدیل شده بود و هیچ گونه تضمین عملی برای حقوق واقعی اقوام وجود نداشت، تا همگی خود را در آینه نظام حس کنند و باعث شود که همه اقوام در بین خود احساس الفت، همدلی، برابری و برادری پیدا کنند و پیوندهای وحدت ملی تقویت گردد، بلکه بر عکس یک نوع رقابت منفی و بی‎اعتمادی در میان اقوام شکل گرفت و هر روز بر شکاف‎های قومی و زبانی و نارضایتی مردم و نیروهای سیاسی افزوده شد و این خود، باعث ناتوانی نظام جمهوریت گردید.

بدین ترتیب در نظام جمهوریت، شاخصه‎هایی که برای توزیع نسبی قدرت بین حکومت و پارلمان و بین مرکز و ولایات در قانون اساسی وجود داشت بکلی نادیده گرفته شد. عامل این وضعیت هم زمامداران و کارگزاران دولت مخصوصا اشخاص درجه اول نظام بودند که قانون را درست تطبیق نکردند و هم وجود ابهامات و ساختار بسیار کلی و پیچیده قانون اساسی بود که زمینه سوء استفاده و تفسیرهای متفاوت و متعارض را فراهم کرده بود و در طول آن سال‎ها فرصتی فراهم نشد که این ابهامات و کاستی‎های نظام رفع گردد.

اما این نظام با همه این ضعف‎ها و کاستی‎ها، از یک نوع مشروعیت قانونی برخوردار بود و این ظرفیت را داشت که در فرصت‎های مناسب، در دل و متن آن اصلاحات لازم انجام شود و زمینه ثبات پایدار و توسعه و رفاه کشور را فراهم سازد که متأسفانه در اثر یک توطئه داخلی و بین المللی این نظام سقوط داده شد و کشور ما وارد یک مرحله دیگری از بحران گردید.

راه حل بدیل چیست؟

اما اکنون که به هر دلیلی این نظام سقوط کرده است، سؤال اساسی این است که راه‎حل بدیل چیست؟ آیا امارت طالبان می‎تواند راه‎حل بحران افغانستان حساب شود؟

پاسخ این سئوال بسیار روشن است، پروژه طالبانی و نظام امارت به هیچ صورت نمی‎تواند راه حل افغانستان شمرده شود. طالبان در دو دوره حاکمیت خود به اثبات رسانده که به هیچ صورت شایستگی رهبری کشور را ندارد. این گروه با یک توطئه و دسیسه و در پوشش مذاکره و صلح بر سرنوشت کشور مسلط ساخته شد و تا کنون در طول 20 ماه گذشته، خود را فقط با اعمال زور و سرکوب، بر اریکه قدرت حفظ کرده است.

امارت طالبان در دو بعد داخلی و بین المللی هیچگونه موفقیتی به دست نیاورده و در میان مردم افغانستان هیچ گونه مشروعیت یا مقبولیتی کسب نکرده و بلکه هر روز نفرت مردم نسبت به این گروه در حال افزایش است چون این گروه هیچ نوع پیام نو یا شعار تازه و یا اندیشه‎ای ندارد که باعث مقبولیت آن و موجب اعتماد مردم گردد.

در بعد اقتصادی شاهد افزایش فقر، گرسنگی و بیکاری و فروپاشی نظام اقتصادی کشور هستیم و اکنون بسیاری از مردم تنها به کمک‎های بشردوستانه خارجی متکی هستند و پروژه‎های انکشافی و کاروکسب مردم به طور کلی متوقف گردیده است. در بخش حقوقی، فرهنگی و آموزشی، این گروه افغانستان را به قرون وسطی برگردانده و حقوق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نه تنها زنان و دختران بلکه حقوق اساسی تمام شهروندان را سلب کرده است.

سیل مهاجرت و فرار مغزها، کشور را از کادرهای متخصص و کاردان تهی ساخته و استبداد و خودکامگی مطلق و اعمال فراقانونی کارگزاران طالبان، کشور را به حکومت جنگل تبدیل کرده است و بدتر از همه این که تمام این اقدامات و رویه‎های غیر انسانی به نام دین و شریعت اسلام انجام می‎شود که در جای خود ارزش‎های برین و تعالیم عالیه وحیانی و الهی را در انظار جهانیان مخدوش و لکه دار ساخته است.

حضار گرامی!

گروه طالبان مانند تمام گروه‎های تندرو و افراطی دیگر در تاریخ کشور ما، غیر از براندازی و ویرانگری هیچ خاصیت یا فضیلت دیگری ندارد و اهل سازندگی و اداره و مدیریت و حکمرانی و دولتداری نیست. از همین رو ادعای عدم موجودیت بدیل برای طالبان، هم یک ادعای بی‎پایه و یکنوع لابی‎گری مبتذل و عریان برای قباحت‎زدایی از طالبان است که از سوی برخی از حلقات داخلی و خارجی صورت می‎گیرد. مگر این گروه چه خصوصیت یا امتیازی دارد که در کشور بزرگی مثل افغانستان برای آن‎ها بدیلی وجود نداشته باشد؟ بلی این درست است که طالبان در ویرانگری و انتحار و تخریب واقعا بدیل ندارد. اما در اساس، طرح این نوع شعارها برای گمراه ساختن مردم و اغفال دنیا و زمینه‎سازی برای کسب مشروعیت و به رسمیت شناختن این گروه است.

ما ضمن تقدیر از قطعنامه امروز شورای امنیت سازمان ملل متحد که به اتفاق آرا در حمایت از حقوق زنان افغانستان و محکومیت طالبان صادر شد، امیدوار هستیم که با تعیین تیم جدید و نماینده جدید از سوی سازمان ملل متحد و همچنین نشست دو روز بعد نمایندگان کشورها در دوحه، یک ارزیابی واقعبینانه و منصفانه و در مطابقت با معیارهای پذیرفته شده حقوقی و سیاسی انجام شود و از طرح‎ها یا لابی‎گری‎های مغرضانه و جهت دار در جهت به رسمیت شناخته شدن طالبان جلوگیری گردد و بلکه در مقابل از گروه‎ها و ائتلاف‎های مخالف طالبان حمایت به عمل آید.

موضع جدید کشورهای منطقه در نشست اخیر سمرقند و در رأس موضع کشور روسیه امیدوار کننده است. همه کشورهای همسایه و منطقه باید بدانند که گروه طالبان بارها امتحان خود را داده و حکومت امارت طالبان بر مبنای افراطیت و انحصار طلبی تک قومی، تک زبانی، تک حزبی و تک جنسیتی استوار است و به هیچ صورت به وعده‎های این گروه نمی‎توان اعتماد کرد.

رابطه بین گروه طالبان و سایر گروه‎های تروریستی یک رابطه استراتژیک، فکری و عقیدتی است و هرگاه این گروه موفق شود در افغانستان خود را تثبیت کند، تمام گروه های تروریستی دیگر، به طور خاص منطقه آسیای میانه و حتی چین و ایران و پاکستان و هند را هدف قرار خواهند داد. مردم افغانستان که با تمام مردمان منطقه روابط دیرینه و دوستانه همسایگی، تاریخی، فرهنگی و اقتصادی دارند، علاقه‎مندند که کشورهای منطقه نیز منافع واقعی مردم افغانستان را در نظر بگیرند و بدین جهت هیچ کشوری نباید دشمنان مردم افغانستان را به رسمیت بشناسد و یا این که به تقویت و تعامل مثبت با آنان بپردازد.

هموطنان گرامی!

با توجه به آنچه گفته شد شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان و احزاب و نهادهای عضو آن با درس گرفتن از گذشته تنها به براندازی طالبان نمی‎اندیشد. ما هم برای کوتاه‎مدت و اولویت فوری یعنی تغییر وضعیت موجود، برنامه و طرح داریم و هم برای بلندمدت و نظام آینده کشور و حل بنیادی و عادلانه مناسبات ملی. چون بعد از تجربه نظام جمهوریت در 20 سال گذشته و حاکمیت نامشروع گروه طالبان اکنون فرصتی فراهم شده است که در مورد ساختار نظام سیاسی، تجدید نظر اساسی صورت گیرد.

ما به سازوکارهای دقیق‎تر و نوتر نیاز داریم که بتواند همه شکاف‎ها و درزها را به روی نفوذ خودمحوری، استبداد، تکروی، قوم‎گرایی و ایل و تبارگرایی ببندد و برای همه اقوام، احزاب، گروه‎های اجتماعی و مناطق مختلف کشور، زمینه مشارکت و فرصت‎های برابر را فراهم کند. ما ضمن تأکید بر هماهنگی، همدلی و وحدت همه نیروهای ضدطالبان، از همه می‎خواهیم که به تنوع، فراگیری و چندصدایی جامعه نیز احترام بگذارند و اجازه دهند که همه گروه‎ها و اقشار با دیدگاه‎های متفاوت و برنامه‎های متفاوت خود در میدان مبارزه حضور یابند اما همگی باید کوشش کنند که مشترکات را به حد اکثر و تفاوت‎ها و اختلاف‎ها را به حد اقل برسانند.

شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان بستر مناسب و باظرفیتی است برای همه نیروهای صادق و متعهدی که به آینده مردم خود می‎اندیشند و از منطق، خرد و اعتدال پیروی می‎کنند. این شورا برای حل بحران و نجات کشور از وضعیت اسفبار کنونی، طرح‎ها و برنامه‎های جامع، معقول و منطقی کوتاه‎مدت و درازمدت دارد که با توجه به کمبود وقت نمی‎توانم به توضیح آن‎ها بپردازم. سخنران بعدی برادر گرامی جناب آقای قانونی این موضوع را برای شما با تفصیل و جزئیات تشریح خواهد کرد.

تشکر از توجه شما
والسلام علیکم.

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=33

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com