در سالهای اخیر از 25 سپتامبر، سالروز قتلعام هزارهها توسط عبدالرحمان خان، به عنوان روز نکبت هزارهها و از آن جنایت هولناک به عنوان نسلکشی یاد میگردد.
از آنجا که این روند هنوز ادامه دارد، کارزارهایی در باره به رسمیت شناخته شدن نسلکشی هزارهها در سطح جهان و از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی به راه افتاده است که تا کنون دارای موفقیتهای چشمگیری بوده است و در بسیاری از کشورها این موضوع اکنون شناخته شده است و در حمایت از این کارزار حرکتهای خوبی از سوی گروهها و چهرههای سیاسی در برخی از کشورها به راه افتاده است.
در این باره و به همین مناسبت به تازگی آقای محمد اعظم سیستانی، کاندیدای اکادمیسین کشور، مطلبی منتشر کرده است که عنوانش است: «آیا سرکوبی شورش هزارهجات نسلکشی شمرده میشود؟».
این مقاله اگرچه حاوی نکات تازهای نیست ولی شرح گفتمانی است که در جامعه افغانی مسلط است و تا کنون همین روایت باعث ویرانی، تداوم بحران و عقبماندگی کشور گردیده است. اهمیت مقاله جدید آقای سیستانی در این است که در آن برای نخستین بار ضمیر ناخودآگاه «ژئوپولیتیک تسلط» توسط یک شخصیتی در قامت کاندیدای اکادمیسین کشور به رشته تحریر درآمده است.
از این رو پرداختن به چنین موضوعی نیازمند مجال بیشتر است و این گفتار یک نگاه اجمالی و استعجالی به برخی نکات مطرح شده در نوشته اخیر آقای سیستانی است.
انکار جنایت
اکادمیسین کشور اصل ماجرا و قتل عام را انکار نکرده است ولی جنایت بودن آن را نه تنها انکار کرده بلکه انجام آن را برای حکومتداری ضروری و لازم پنداشته است. او به دلایلی که خودش ذکر میکند حتی به تحسین و تقدیر از این عمل پرداخته است. تا کنون حداقل روشنفکران پشتون این جنایت را در لفافه تقبیح میکرند و به این شکل عریان به تطهیر آن نمیپرداختند.
اکنون که جناب سیستانی آن را نه تنها تقبیح نکرده بلکه لازم و ضروری پنداشته است به نحوی انکار جنایت است و انکار جنایت بخشی از جنایت و همراهی با جنایتکار است.
«گرگوری چ. استانتن» پژوهشگر نسلکشی در دانشگاه فیرفاکس ویرجینیای ایالات متحده و رئیس نهاد دیدهبان نسلکشی در مقالهای ده مرحله نسلکشی را شمرده است که آخرین مرحله آن «انکار/ Denial » است.
معمولا شخص جنایتکار به خاطر در امان ماندن از مجازات نسلکشی را انکار میکند. اما کسانی که به توجیه نسلکشی میپردازند به خاطر همراهی با جنایتکار و همدلی با آن این کار را انجام میدهند.
البته باید یادآوری کرد که ممکن است کسانی جنایت عبدالرحمان یا قتلهای دسته جمعی که بعدا توسط طالبان صورت گرفت را به معنای مصطلح کلمه «نسلکشی» نداند. اما هرگز کسی تا کنون، جز محمد اعظم سیستانی، این جنایت را به طور آشکار تحسین و تقدیر نکرده است.
لحن نوشته آقای سیستانی به گونهای است که اگر وی هم جای عبدالرحمان خان میبود، چهارصد هزار خانوار را نابود میکرد و از کلهها منارها میساخت و به بردهفروشی در بازارهای منطقه و جهان رونق بیسابقه میبخشید. چنان که امیر آهنین کرد.
استبداد هدفمند
«استبداد هدفمند» همان نقطه مرکزی روایت غالب است که در نوشته آقای سیستانی در توجیه ستم عبدالرحمان خان بر هزارهها آمده است و به گفته وی این همه ستم از سوی «امیر آهنین» بر مردم افغانستان روا داشته شد تا از تجزیه کشور جلوگیری کند.
در نوشته آقای سیستانی به خاطر برقراری استبداد هدفمند، امیر آهنین بارها مورد تمجید و تحسین قرار گرفته است. مطرح کردن موضوع به این شکل و تمجید از استبداد عبدالرحمان خانی نشان میدهد که روح سرگردان عبدالرحمان نه تنها در قامت یک انتحاری بلکه حتی در وجود کسی مثل آقای سیستانی همچنان زنده است و راه میرود.
در این روایت محمد اعظم سیستانی تنها نیست بلکه همه کسانی که از پیروزی طالبان به وجد آمده اند و کار افغانستان را یکسره میدانند با چنین روایتی همداستان اند. اما پرسش این است که استبداد هدفمند تا چه زمانی ممکن است؟ در این نوشته به صورت آشکار نه تنها وضعیت کنونی مورد تایید قرار گرفته بلکه تحسین شده است. مگر میتوان استبدادی هدفمندتر از استبداد طالبانی پیدا کرد؟
قصاص قبل از جنایت
آقای کاندیدای اکادمیسین یکی از توجیهات جالبش در باره قتل عام هزارهها توسط عبدالرحمان خان این است که گروههای مجاهدین در کابل در دهه هفتاد مناری از سینههای زنان ساخته است. معنایش این است که پس عبدالرحمان کار خوبی کرده است که از کله هزارهها منار ساخته است! یا مثلا چندین بار به قضیه افشار اشاره کرده است که در افشار هم دولت اسلامی چنان کرده است.
او همچنین چندین بار به کشتار آمریکاییها در سالهای اخیر توسط حملات هوایی در افغانستان اشاره کرده است. نمیتوان دقیقا میان جنایات مجاهدین در کابل و حملات هوایی آمریکایی بر مناطق پشتون نشین ارتباطات دقیق برقرار کرد ولی ظاهرا مراد آقای سیستانی این است که عبدالرحمان خان قبلا تقاص این کارها از هزارهها گرفته است. بنابراین ملامت نیست.
من وقتی مقاله آقای سیستانی را میخوانم گاهی شک میکنم که این مقاله از خود وی باشد. یک انسانی در سطح اکادمیسین چطور میتواند برای یک قتل عام تمام عیار و یک نسلکشی بیسابقه در تاریخ افغانستان چنین توجیهات خندهآور بیاورد؟
هزارهها و کمپین نسلکشی از نظر آقای سیستانی
او ادعا میکند که کارزار توقف نسلکشی هزارهها/ #StopHazaraGenocide با دو هدف صورت میگیرد: یکی به خاطر گرفتن پناهندگی از کشورهای غربی و دیگری به خاطر فشار وارد کردن بر طالبان تا فقه جعفری را به رسمیت بشناسند. وی اضافه کرده است که شکی نیست که دست کشورهای همسایه و خارجی در این کارزار دخیل است.
به نظر میرسد که برداشت اکادمیسین از تاریخ نیز به همین اندازه آبکی و سطحی باشد. اهداف کمپین توقف نسلکشی هزارهها هرچه باشد مسلما دو مورد فوق نیست. ممکن است در آینده اگر این روند به پیروزی برسد موارد فوق بخشی از پیامدهای آن باشد ولی اهداف این کمپین بسی فراتر از آنچیزی است که ایشان برداشت کرده است.
ترقی به سبک عبدالرحمانی
آقای سیستانی در بخشی از مقاله خود مینویسد: «با شناخت ودرک درست از ارزشمندی کارهای سیاسی واجتماعی وعمرانی امیر عبدالرحمن خان، در راستای وحدت دوباره و سلامت و ترقی و بقای افغانستان درجغرافیای موجوده است، که وادارشدم، تا دست به یک کار روشنگرانۀ تاریخی بزنم وکتاب «سیمای امیر آهنین، امیرعبدالرحمن خان درتاج التواریخ» بنویسم وآنرا به نشر برسانم.»
نمیدانم که تعریف آقای سیستانی از «آبادی» و «ترقی» دقیقا چیست. اما در تا جایی که ما از این اصطلاحات در زبان فارسی میفهمیم، هر دو کلمه معادل «توسعه» است.
حالا باید یک نگاهی به وضعیت کنونی افغانستان بیندازیم که کشور ما در کجای توسعه قرار دارد؟ کدام آبادی و کدام ترقی در کشور برقرار است؟ به نظر میرسد در قاموس اکادمیسین، ترقی و آبادی به معنای کشتار، ستم، غصب زمین، فقر، فلاکت، عقبماندگی و دهها محنت دیگر است که از زمان عبدالرحمان خان تا کنون بر این سرزمین کشت شده است و هرگز راه چاره نیافته است.
سخن آخر: تقدیس عبدالرحمان و کشت نفرت دوباره
آقای سیستانی برای عبدالرحمان خان اوصافی را به کار میبرد و لحنی در نوشته اش در پیش گرفته است که فراتر از انکار، تطهیر، توجیه و تایید جنایات هولناک او است. او از اوصافی چون «آمیر آهنین»، «امیر با کیاست»، «قاطع و مصمم» و… برای عبدالرحمان خان فراتر میرود و بسیار گلایه میکند که چرا او از سوی نویسندگان و جوانان مورد هتک حرمت قرار میگیرد؟ «هتک حرمت» در جایی استفاده میشود که یک موضوع یا شخصیت مقدس مورد بی احترامی قرار گیرد. اکنون آقای سیستانی ناراحت است که چرا چنین شخصیتی با آن همه خدمات عمرانی مورد هتک حرمت قرار گیرد؟
در جهان آزاد اگر کسی پدیدهای چون هولوکاست را انکار کند مورد پیگرد قرار میگیرد و مجازات میشود. اما در افغانستان متاسفانه کم نیستند کسانی که شخصی چون عبدالرحمان را نه تنها تطهیر بلکه تقدیس نیز میکنند. اگر نسلکشی هزارهها که از زمان آن امیر آهنین آغاز شده است به رسمیت شناخته شود شاید دیگر کسی چون اعظم سیستانی نتواند عامل اصلی و بنیانگذار این نسلکشی را تقدیس کند.
آقای سیستانی و امثال او باید بدانند که با تقدیس عبدالرحمان خان و چشم بستن بر آن جنایت هولناک زخم خونین افغانستان التیام نمییابد. بلکه هر روز تازهتر میگردد. اگر طالبان به عنوان میراثداران عبدالرحمان خان هر روز انسانی را سر میبرند و زمینی را غصب میکنند، کسانی که این همه جنایت را همراهی و تایید میکنند به همان اندازه در جنایت شریک هستند. بدون شک نمک پاشیدن بر زخم ارزگان آن را تازهتر و خونینتر میکند.