یکشنبه 6 عقرب 1403 برابر با Sunday, 27 October , 2024
حزب عدالت و آزادی افغانستان

Justice and Freedom Party of Afghanistan

حمله مستقیم، بی‌سابقه، ترکیبی و گسترده ایران به خاک اسرائیل در بامداد یک‌شنبه 26 حمل 1403 با صدها موشک بالیستیک، زمین به زمین و پهپادهای پیشرفته، علی‌رغم پیامدهای بسیار اندک فیزیکی، به نظر می‌رسد که بحران خاورمیانه را وارد یک مرحله جدید و در عین حال سرنوشت‌ساز کرده است.

محمد هدایت

درآمد

حمله مستقیم، بی‌سابقه، ترکیبی و گسترده ایران به خاک اسرائیل در بامداد یک‌شنبه 26 حمل 1403 با صدها موشک بالیستیک، زمین به زمین و پهپادهای پیشرفته، علی‌رغم پیامدهای بسیار اندک فیزیکی، به نظر می‌رسد که بحران خاورمیانه را وارد یک مرحله جدید و در عین حال سرنوشت‌ساز کرده است. اگرچه نظریه‌پردازی‌های سیاسی مدتی است که در هیاهوی فضای مجازی و در پشت غبار اخبار گسترده از تحولات جهانی گم شده است و دیده نمی‌شود.  اما هستند کسانی که به این پدیده نگاه عمیق‌تر از آن‌چه در ظاهر دیده می‌شود، انداخته اند.

حمله مستقیم ایران به اسرائیل پس از نزدیک به پنج دهه دشمنی و نیز برای نخستین بار در عمر حکومت اسرائیل، بسیاری از معادلات را در خاورمیانه تغییر داد و حتی می‌توان گفت که معادلات جهانی را سمت و سوی دیگری خواهد بخشید. اگر بحران خاورمیانه را از زمان تشکیل کشور اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی فلسطین تا کنون به دو قسمت تقسیم کنیم، این حمله می‌تواند مبداء یک تقسیم‌بندی جدید و سرآغاز یک نگاه متفاوت باشد. آینده تحولات جدید در خاورمیانه نشان خواهد داد که این بحران عمیق و دامنه‌دار پس از این به گونه دیگر پیش خواهد رفت و در قالب چارچوب‌های تحلیلی سیاسی کلاسیک و سنتی قابل تحلیل نیست. بلکه باید چارچوب‌های جدیدی برای آن جستجو کرد.

یکی از قالب‌های تحلیلی که تا حدی می‌تواند از پس فهم این بحران در قالب جدید برآید، «نظریه آشوب/ Chaos Theory» است. این نظریه در نخست برای فهم معادلات ریاضی و فیزیکی و در علوم طبیعی مطرح شد و سپس به مرور در حوزه علوم اجتماعی و انسانی به کار گرفته شد. نخستین کسی که آن را در حوزه علوم سیاسی و روابط بین الملل به کار گرفت «جیمز روزنا» نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی در عرصه روابط بین الملل بود. او با نگارش کتاب «آشوب در سیاست جهان» برای نخستین بار ظرفیت این نظریه را در عرصه علوم سیاسی و روابط بین الملل به کار گرفت و از این طریق روزنه مهمی در این عرصه گشود. به گونه‌ای که اکنون به مثابه یک پارادایم جدید در این حوزه مطرح است و تقریبا پارادایم‌های کلاسیک و سنتی را منسوخ کرده است.

نظریه آشوب برخلاف سنت‌های تحلیلی رایج، تا نیمه اول قرن بیستم، چون «واقع‌گرایی»، «نوواقعگرایی»، «کمونیستی» و «نظریه جهانی»، پدیده‌های سیاسی را به صورت علی و معلولی در نظر نمی‌گیرد. بلکه بر این باور است که برخلاف سنت رایج ممکن است حتی یک تغییر کوچک، یک بازیگر بسیار خرد و یک تحول نادر و ناگهانی بر کل منظومه سیاسی جهان تاثیر بگذارد و اساسا مسیر تحولات را سمت و سوی جدیدی ببخشد. بنابراین مفاهیمی چون آشفتگی و آشوب، اثر پروانه‌ای، نظم در عین بی‌نظمی، غیرقابل کنترل بودن وضعیت، پیش‌بینی‌ناپذیری، پیچیدگی و درون‌‌زاد بودن تحولات از مهم‌ترین اصطلاحاتی است که در این حوزه مطرح است و به فهم این نظریه بیشتر کمک می‌کند.

احتمالا مهم‌‌ترین دستاورد نظریه آشوب در سیاست جهان نیز همین نکته است که چگونه از میان بی‌نظمی‌های شدید و آشفتگی‌های آشوبناک جهان نظم جدیدی سر بر می آورد؟ این نظریه از یکسو به آشفتگی و بی‌نظمی تاکید دارد ولی از سوی دیگر مبتنی بر این فرضیه است که روند جهانی در یک بی‌نظمی مطلق دارای نظم پایدار است و همین بی‌نظمی حامل نظمی است که اغلب پیش‌بینی‌ناپذیر است.

اکنون پرسش اساسی که از میان خرابه‌های سرزمین فلسطین که نمادی از ویرانی و نابسامانی کل خاورمیانه است و از پس حملات موشکی میان ایران و اسرائیل، بیرون می‌جهد این است که آیا نظم جدیدی در راه است؟ بدون شک پاسخ به این پرسش دشوار است و حداقل به عنوان یک تحلیل قابل پیش‌بینی در عالم سیاست دشوار است. کار دانش سیاسی نیز همین است که به چنین قضایایی با نگاه علمی بنگرد و بتواند سناریوهای احتمالی را شناسایی کند. راز حیرت جهان پس از حملات ایران به اسراییل در همین نکته نهفته است که تحلیل‌گران و کارشناسان غالبا به مدد رهیافت‌های نظری سنتی و سهل‌الوصل به قضایا می‌نگریستند و دقیقا به همین خاطر دیدیم که همه تحلیل‌ها بی‌پایه و اشتباه از آب درآمدند. تحولات جدید خاورمیانه به خصوص پس از حمله گسترده و مستقیم ایران به اسرائیل نظریه آشوب را جدی‌تر ساخت و احتمالا به عنوان یک تحول بنیانگذار در سیاست منطقه و جهان نه تنها در عرصه عمل بلکه در عرصه نظر نیز نقش ایفا خواهد کرد. به همین خاطر اهمیت دارد و باید برای آن چارچوب‌های تحلیلی تازه جستجو کرد.

یکی از تحلیل‌گران واشنگتن‌پست پیشنهاد کرده است که نام وضعیت فعلی را باید «تفنگ‌های اپریل» گذاشت. چون اسرائیل در اول اپریل به کنسولگری ایران در سویره حمله کرد و متقابلا ایران در روز سیزدهم اپریل به اسرائیل حمله کرد. او می‌نویسد: «… اکنون لحظه ای است که  به طرز وحشتناکی پویایی تابستان 1914(آغاز جنگ جهانی اول) را تداعی می کند، جنگی که همه قدرت‌ها در پی اجتناب از آن بودند ولی ناگهان به گونه‌ای اجتناب ناپذیر و با عواقبی که هیچ‌کسی پیش‌بینی نمی‌کرد، ظاهر شد.».

روند معمول در تاریخ سیاسی جهان مبتنی بر این فرضیه استوار بوده است و به لحاظ تاریخی نیز تا حدی اثبات شده است که پس از هر بی‌نظمی و آشوبی، یک نظم جدید متولد شده است. از وستفالیا گرفته تا جنگ‌های اول و دوم جهانی و حتی تجاوز شوری به افغانستان، هر کدام حامل نظم جدید در عرصه روابط بین الملل بوده است. بدون شک خاورمیانه آشوب‌ناک‌ترین نقطه جهان در مقطع کنونی تاریخ است. آیا خاورمیانه آبستن نظم جدید است یا هم‌چنان گرفتار تداوم تاریخ و بازتولید اقتدارگرایی‌های تاریخی و خشونت دینی خواهد بود؟

نوشتار حاضر به طور استعجالی و گذرا به تحولات جدید خاورمیانه با رهیافت «نظریه آشوب» نگاهی تئوریک می‌اندزد. بدون آن که به مسایل جزئی و عینیت تحولات بپردازد.

بنیاد تئوری آشوب یا نظم در بی‌نظمی

برای نخستین بار تئوری آشوب در سال 1965 توسط دانشمندی به نام ادوارد لورنز در حوزه مطالعات هواشناسی مطرح شد. او پس از مطالعات مختلف به این نتیجه رسید که یک تغییر جزئی  در شرایط اولیه معادلات پیش‌بینی وضع جوی به نوسانات ناشناخته و پیش‌بینی ناشده منجر می‌گرد و سپس سبب تغییرات جدی در نتایج نهایی می‌شود. جمله مشهوری از وی به یادگار مانده است که اگرچه ممکن است کاملا منطبق بر واقعیت نباشد و بیش از حد اغراق شده باشد ولی به نحوی دلالت بر تغییرات نهایی معادلات به دلیل حساسیت به رویدادهای جزئی دارد. لورنز می‌گوید: «ممکن است بر اثر بال زدن یک پروانه در آمریکای جنوبی، طوفانی در پکن برپا شود». به این معنی که بال زدن یک پروانه گاهی ممکن است بر تحولات جوی آن قدر تاثیر کند که سبب طوفانی در چین شود و همه پیش‌بینی‌های گذشته را باطل کند. بدون شک این معادله برای فهم و موثریت پدیده‌های درون زاد ساخته شده است و ممکن است هیچ وقت چنین اتفاقی نیفتد. ولی در هر صورت او می‌خواهد آشفتگی شگفت‌انگیز در پدیده‌ها را نشان دهد. همین گفته او مشهور به دانشواژه مهم «اثر پروانه‌ای» در نظریه آشوب شده است که امروزه زیاد به کار می‌رود.

مهم‌ترین ویژگی که در نظریه آشوب وجود دارد و به خصوص در عرصه علوم سیاسی و روابط بین الملل از اهمیت دوچندان برخوردار است این است که نام دیگر این نظریه را برخی به درستی «نظم در بی‌نظمی» گذاشته اند. از این نگاه در پس همه آشوب‌ها نظمی نهفته است که البته با نظمی که کانت فرض می‌کرد بسیار متفاوت است. در  آن نظم که به نحوی ماحصل نظریه نیوتن بود، همه چیز در پی فاکتورهای از پیش تعیین شده و به صورت میکانیکی اتفاق می‌افتاد و قابل پیش‌بینی بود. اما در جهان آشوب زده هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست و روندها از منطق قابل آزمایش و عینی پیروی نمی‌کنند. بلکه ممکن است طوفانی در پکن ناگهان بر اثر بال زدن پروانه‌ای در آمریکای جنوبی به وجود آید و همه چیز را با خود ببرد و به جای آن دنیای جدیدی را خلق کند.

چنان‌که گفته شد این نظریه در ابتدا در عرصه علوم طببیعی مطرح شد و سپس در حوزه‌های علوم اجتماعی چون مدیریت، اقتصاد، علوم سیاسی و … به کار گرفته شد.

جیمز روزنا و آشوب در سیاست جهان

مترجم فارسی‌زبان کتاب جیمز روزنا (علیرضا طیب) در مقدمه خود بر متن فارسی آن با این جملات آغاز می‌کند که تحولات  چنان خروشان و توفنده بر سر سیاست جهان فرود می‌آیند که پارادایم‌های رایج در علوم سیاسی و روابط بین الملل دیگر هرگز قادر نیستند حتی به طور نسبی بخشی از ماهیت و سرشت تحولات سیاسی را بازگو کنند. او به عنوان نمونه از حمله تروریستی القاعده بر برج‌های سازمان تجارت جهانی در نیویورک در سال 2001 با چند هواپیما یاد می‌کند که چگونه مرجعیت‌های اقتدار و مناسبات معمول جهان را در نوردید و سبب تحولاتی شد که هرگز با پارادایم‌های اثبات‌گرایانه و به ظاهر شیک عالم سیاست قابل پیش‌بینی نبود.

جیمز روزنا کتاب «آشوب در سیاست جهان» را در دهه 90 میلادی یعنی دهه آخر قرن بیستم با هدف ارائه یک قالب تحلیلی تازه در علوم سیاسی و روابط بین الملل و ارائه صورت‌بندی جدید جهت پیش‌بینی سناریوهای آینده نوشت. از نگاه روزنا تحولات فزاینده جهان نه تنها پارادایم‌های سنتی مبتنی بر پوزیتویسم منطقی را پشت سر گذاشته اند بلکه دیگر در چارچوب‌های نظری چون «برخورد تمدن‌ها» و «پایان تاریخ» نیز قابل تفسیر نیستند. بنابراین جهان سیاست نیازمند یک چارچوب جدید است که بتواند سرشت سیاست و تحولات سریع سیاسی را مطالعه و تفسیر کند.

محتوای کتاب بر این ایده مرکزی شکل گرفته است که پارادایم‌های حاکم بر روابط بین الملل متاثر از مفروضه‌های کلاسیک و نسبتا قدیمی است که در حدود چهارصد سال سابقه دارند و تا نیمه‌ اول قرن بیستم مرجعیت تام برای هرگونه تحلیل و تفسیر پدیده‌ها داشته اند. مفروضه‌هایی که ثبات، قطعیت، خطی بودن/ روابط علی و معلولی داشتن و قابلیت پیش‌بینی، از مهم‌ترین ویژگی‌های مشترک آن‌ها در همه حوزه‌های دانشی بوده اند. این گفتمان‌ها مبتنی بر دستاوردهای نظری نیوتن و سپس دکارت و نظم کانتی بودند که البته در عرصه مدرن سبب پیشرفت‌های عظیمی در عرصه علم و دانش بشر شدند. اما اکنون به تدریج تقریبا در همه حوزه‌ها اعتبار خود را از دست داده اند.

روزنا بر این باور است که چهار دیدگاه تئوریک تا کنون وجود داشته اند که بر اساس آن‌ها پدیده‌ها به خصوص در عالم سیاست و روابط بین الملل دارای نوعی ترتیبات ساختاری هستند که از الگوهای خطی و تکرارشونده پیروی می‌کنند و رویدادهای جهان را انسجام می‌دهند. این چهار پارادایم عبارتند از: واقع‌گرایی، نوواقع‌گرایی، مارکسیستی و جهان‌گرایی. حداقل تا نیمه اول قرن بیستم همه تحلیل‌ها و تفسیرهای سیاسی باید به یکی از این چهار سنت گفتمانی تعلق می‌گرفت و گرنه اعتبار علمی نمی‌یافت. بنیاد این پارادایم‌ها مبتنی بر بازیگری دولت‌ها در عرصه روابط بین الملل بود.اما اکنون با توجه به فاکتورهایی که وارد دنیای سیاست و تاثیرگذاری آن‌ها بر تحولات سیاسی شده اند دیگر نباید به گفتمان‌های کلاسیک تکیه کرد و باید به روزنه‌های جدید پناه برد که یکی از مهم‌ترین این روزنه‌های دانشی نظریه آشوب است.

بر اساس نظریه روزنا سرچشمه‌های اصلی آشوب در سیاست جهان بسیار تفاوت کرده اند و فراتر از دولت‌ها هستند. از نظر وی گسترش تکنولوژی ارتباطات جمعی، قدرت گرفتن گروه‌های غیر دولتی به خصوص جنبش‌های نوین اجتماعی و حتی ناجنبش‌های اجتماعی، افزایش قدرت افراد به جای گروه‌های سیاسی و دولت‌ها، تعدد و افزایش گروه‌های تروریستی و بنیادگرا و… مهم‌ترین منابع آشوب هستند.

نظریه آشوب با عبور از فرضیه‌های نیوتونی بر این  فرض استوار است که در یک سیستم پیچیده نمی‌توان گفت که یک پدیده مرتب تکرار می شود و بر اساس تکرار در نهایت همان یک نتیجه را تولید می‌کند که از قبل پیش‌بینی شده است(روند خطی و علی و معلولی). بلکه پدیده‌ها هر لحظه نو می‌شوند و شکل و شمایل نو دارند. از همین رو تاثیرات متفاوت از خود بر جای می‌گذارند و در نهایت سبب نتایج متفاوت نیز می‌شوند.

خاورمیانه تغییرناپذیر

بر اساس نظریه آشوب، اکنون مرکز آشوب در خاورمیانه است. از این رو با توجه به تحولاتی که در حال وقوع هستند، این منطقه یا به نظم جدیدی روی می آورد و یا به بی‌نظمی مطلق می‌رسد. بر اساس نظریه آشوب که مبتنی بر بی‌نظمی درونزاد است، نوعی نظم نیز نهفته است. به این معنی که همین آشفتگی، بی‌نظمی، پیچیدگی و تنوع خود حاوی نوعی نظم هست. به عبارت دیگر این آشفتگی در نهایت باید به نظمی منتهی شود که البته قابل پیش بینی نیست که چگونه و چه زمانی متولد خواهد شد ولی سرانجام از درون همین آشوب‌ها نظم تولید می‌شود. بدین ترتیب اگر نگاه خوش‌بینانه به وضعیت داشته باشیم باید منتظر یک نظم جدید در خاورمیانه باشیم. نظمی که بتواند منازعه دوامدار کنونی و سرچشمه‌های منازعات را بخشکاند. اما یک مشکل جدی وجود دارد و آن تئوری «خاورمیانه تغییرناپذیر» و به گفته یکی از محققان «استثناانگاری خاورمیانه» است.

آصف بیات، محقق ایرانی‌الاصل غرب نشین، در کتاب «زندگی هم‌چون سیاست» که به نظر می‌رسد در پی موجی از خوش‌بینی که پس از بهار عربی و سپس جنبش سبز ایران، یک دهه قبل به وجود آمد، نوشته شده است به مساله استثناانگاری خاورمیانه پرداخته است و آن را تا حدی تحلیل کرده است.

استثناانگاری خاورمیانه که ریشه در «شرق‌شناسی» غربی دارد و هنوز بر وجدان جمعی غرب حکمرانی می‌کند، به این مفهوم است که خاورمیانه و در مجموع جهان اسلام در روند دموکراتیزه شدن جهان یک استثنا است و دموکراتیک شدن و همگام شدن با کاروان پیشرفت بشری به صورت درونزاد غیر ممکن است. زیرا فرهنگ و هویتی که در این منطفه وجود دارد دربردارنده تداوم تاریخی است و هیچ‌گونه تغییری را بر نمی‌تابد. شرق شناسی به روایت اداورد سعید یک واقعیت آشکار در نحوه مواجهه دوامدار غرب با خاورمیانه است و مرده‌ریگ آن هنوز در اذهان غربیان ته‌نشین کرده است.

پروژه‌هایی چون امتناع تفکر در فرهنگ اسلامی و دین‌خویی فرهنگ ایرانی که آرامش دوستدار مطرح می‌کرد و زوال و انحطاط ایران که جواد طباطبایی مطرح می‌کرد به نحوی متاثر از همین نگاه بودند.

سرشت این دیدگاه ممکن است در نهایت غلط بوده و همان‌گونه که ادوارد سعید گفته است برخاسته از خصلت استعمار نهادینه شده باشد ولی اگر به درون خاورمیانه و تاریخ این سرزمین نگاه کنیم چندان هم بیهوده نیست. نشانه‌های زیادی حداقل در تاریخ معاصر خاورمیانه وجود دارند که به نحوی موید نظرات فوق هستند.

روند اصلاح دینی و احیاگری دینی و ناکامی آن‌ها تا حدی این ادعا را تایید می‌کند. وقتی اخوان المسلمین به عنوان یک جریان سیاسی مدعی اصلاحات که به رهبری حسن البنا شروع می‌شود و به تدریج سر از القاعده و داعش و طالبان در می آورد، به نحوی این دیدگاه را تقویت می‌کند. به خصوص برای ما این پرسش باید هر لحظه در ذهن خلجان کند که چگون پس از بیش از صدسال تجددخواهی امانی افغانستان به دست طالبانی افتاد که حتی با ذهنیت بسته‌تر از ملای لنگ آن روزگار به جهان می‌نگرند. چگونه در اکثر کورهای خاورمیانه تاریخ به جای این که به جلو حرکت کند به عقب بر می‌گردد. ما در این کشوها هر روز شاهد گسست‌ها و انقطاع‌های تاریخی هستیم.

زایش نظم جدید یا تداوم بی‌نظمی؟

پرسش اساسی همان است که در ابتدا طرح شد. آیا خاورمیانه آبستن نظم جدیدی است؟ خاورمیانه‌ای که برای مردمان آن تا کنون چیزی جز رنج و مرارت، دشمنی و نفرت و کشتار و آوارگی و از همه مهم‌تر استبداد و ستم حکومت‌های خودکامه چیزی با ارمغان نیاورده است، آیا وارد یک مرحله جدیدی خواهد شد یا خیر؟

تا کنون ده‌ها نسخه در جای جای خاورمیانه آزمایش شده است اما متاسفانه وضعیت هر روز بدتر از گذشته می‌شود. انواعی از ایدئولوژی‌های چپ و راست در خاورمیانه مورد آزمایش قرار گرفته اند اما برآیند آن‌ها تنها تداوم سرکوب و خفقان و در نهایت تداوم آشوب بوده است.

اگر بخواهیم تعریفی از خاورمیانه امروز ارائه کنیم، هیچ کلمه‌ای بهتر از «آشوب» به روایت جیمز روزنا نمی‌تواند این وضعیت را بیان کند. پس به یک مرحله قبل‌تر از پرسش فوق می‌رسیم که چرا چنین است؟ آیا واقعا مردمان این سرزمین استعداد پیشرفت را ندارند یا شایستگی آن را؟

بدون شک همه انسان‌ها به لحاظ ذاتی مساوی هستند و هیچ انسانی بر انسان دیگر برتری ذاتی ندارد. بنابراین مردمان خاورمیانه هم استعداد پیشرفت و همگام شدن با کاروان تمدن بشری را دارند و هم شایستگی آن را. مشکل اما جای دیگر است. مشکل چنان که برشمرده شد در ابتدا در فرهنگ متصلب و نفوذناپذیر این منطقه نهفته است. پس از آن مواردی چون مداخلات دوامدار خارجی، حضور اسرائیل به عنوان یک نیروی اشغال‌گر و مدعی، رشد بنیادگرایی مذهبی، منازعات محلی در اکثر کشورهای خاورمیانه، مشکل هویتی در تمام بخش‌های خاورمیانه، فقدان یک روایت مسلط و مشترک در باره زیست انسانی از مهم‌ترین فاکتورهایی هستند که آشوب را هر لحظه تازه و شعله‌ورتر می‌سازند.

متاسفانه نشانه‌های زیادی هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عینی و هم به لحاظ روایت‌های متناقض از ارزش‌های موجود در این منطقه نشان می‌دهند که خاورمیانه حداقل به زودی شاهد یک نظم جدید نخواهد بود. بلکه روند تاریخی و نهادینه شده موجود در سایه آشوب و بی‌نظمی ادامه خواهد یافت.

بسیاری از کسانی که مطالعاتی در تاریخ و تحولات خاورمیانه در سال‌های اخیر انجام داده اند به نحوی از زایش یک نظم جدید قاعده بازی را در منطقه عوض کند مایوس شده اند. طبیعی است که بخشی از این نگاه منفی به دانش شرق‌شناسی غربیان و معرفت‌شناسی نهادینه در ورای آن بر می‌گردد. اما نباید همه پژوهشگران این عرصه را با یک چوب برانیم و همه را متهم به سوء نیست یا حداقل سوء برداشت کرد.

به لحاظ عینی و آن‌چه در میدان خاورمیانه جریان دارد جهانی از آشوب‌های متناوب و درهم تنیده به چشم می‌آید. منازعات منطقه‌ای، مرزی، هویتی، زبانی، قومی و ده‌ها مشکل بنیادی که کشورها با همدیگر و حتی مردمان یک سرزمین در میان خویش دارند و هم‌چنان در حال مناقشه و منازعه هستند.

علاوه بر مشکلات داخلی و نظری که وجود دارد، شاخ و شانه کشیدن اسرائیل با حمایت آشکار کشورهای غربی و کشتار در سرزمین فلسطین بدون شک بخشی از ریشه بحران در خاورمیانه است. علاوه بر وجود اسرائیل مداخلات آشکار قدرت‌های جهان در این منطقه و شکل‌گیری ایتلاف‌های جهانی در فضای خاورمیانه بحران را عمیق‌تر و دوام آن بیشتر تضمین می‌کند. آن‌چه قراین و نشانه‌های موجود از آینده خاورمیانه به دست می‌دهند، یک وضعیت آخرالزمانی است تا یک نظم جدید که معمولا پس از رویدادهای بزرگ متولد می‌شود.

منبع: نشریه راه عدالت شماره 12 

پیوند کوتاه:

https://jfp-af.org/?p=3096

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین عناوین
پر بازدیدترین ها
PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com