۳- افغانستان، خاستگاه ستیز مداوم سنت و مدرنیته
افغانستان در سه مقطع تاریخی رفتن به سمت نوشدن و توسعه را یک ضرورت ملی و یک روند بدون برگشت تشخیص داد: نخست، در عصر سلطنت امان الله خان و خصوصاً بعد از سفر او به اروپا در دهه سوم شروع قرن بیستم بود. در آن مقطع حساس تاریخی این مفکوره در اذهان شاه و همراهان و تیم او تقویت شد که افغانستان برای رسیدن به «تجدد» مجبور است مسیری را که غرب پیموده است، بپیماید. اگر بخواهد در ردیف انسانهای متمدن زندگی خود را عیار نماید، باید طرح ملی نوسازی و مدرنیزاسیون را بدون کمترین تردید و وقفه در همه ابعاد زندگی آغازنماید.
دوم، در دوره حاکمیت حزب دمکراتیک خلق بود که رهبری حکومت بدون هیچ هراسی از مقاومتها و دلخوش به حمایت کشور دوست شوراها، پروسه نوسازی با الگوی انقلاب کمونیستی را روی دست گرفت و با جسارت تمام بر تمامی سنتها و مناسبات مروج بین مردم، حمله برد و تمامی ارزشها و باورهای سنتی را که مناسبات خاص و متناسب به خود را در طول قرون شکل داده بود، یک شبه با صدور فرامینی ابطال کرد و افغانستان را یک کشور مدرن و بریده از سنتهای فئوالی تعریف نمود. مدینه فاضله متجددین چپ، جامعه عاری از استثمار فرد ازفرد و برابر از لحاظ اقتصادی بود.
سوم، آغاز قرن 21 بود که با معاهده بن در سال 2001 بعد از سقوط امارت طالبان، شکل گرفت. این حرکت که با حمایت سخاوتمندانه مالی قدرتهای بزرگ جهان و کشورهای منطقه و یک ذهنیت مساعد داخلی آغازگردید، موجب خلق انتظارات و توقعات فراوانی در اذهان همه اقشار مردم شد. در سالهای نخست این حرکت، همه مصمم بودند که این بار اجازه ندهند کشورشان دچارفروپاشی شود و به هر قیمتی که شده باید افغانستان جایگاه شایسته اش را در منطقه و در میان کشورهای مدرن دنیا بدست آورد. چون ناکامی پروسه نوسازی در دو مرحله قبلی موجب فروپاشی نظامها گردیده و تمامی دست آوردها در عرصه نوسازی و توسعه را نابود کرده بود.
جدال سنت و تجدد در نزدیک دو دهه اخیر هم با قیافههای متفاوت و اشکال متنوع ادامه یافته و در سپتامبر 2020 در دوحه قطر، نوعی موازنه قدرت دردو طرف هیئت های گفتوگو کننده برای صلح را منعکس می ساخت. یک قرن جدال و تقابل بین سنت وتجدد هنوز هم این امر را که مدرنیزاسیون یک جریان غیرقابل برگشت است، نتوانسته است برای جناحهای مخالف بقبولاند. مطالبات هیات طالبان در روزهای نخست مذاکرات، ما را یک بار دیگر به لویه جرگه (۱۳۰۳) پغمان برای فشار بر امان الله خان جهت پس گرفتن اصلاحات انتقال می داد و تکرار تاریخ و تکرار بازیگران را در معرض دید همه تصویر می کرد.
در ادامه مطلب ستیز بی پایان سنت و تجدد در افغانستان، در این بخش به اختصار اقدامات نوسازانه امان الله خان و عوامل ناکامی او را مرور میکنیم. با اشاره به تلاشهای نوسازانه نادرخان و اخلاف او از عوامل کامیابی نسبی این خاندان دراصلاحات ونوسازی واقف خواهیم شد. تلاشهای نوسازانه جریان چپ و ناکامی تلخ این جریان در پروژه مدرنیزاسیون و مساعی نوگرایانه نسل جدید بعد از معاهده بن 2001، به عنوان محورهای اصلی منازعه بین سنت گرایی و نوگرایی، در این بخش به اختصار تحلیل خواهد شد.
۳-۱: محورهای تقابل در عصر امانی
اهدافی نوسازی کشور در عصر امانی از سوی محافظه کاران و متنفذین و روحانیون به هیچ وجه مورد قبول نیست و از سوی دیگر خواستههای آنان از امان الله خان برای شاه و تیم نوگرایش ممکن نیست پذیرفته شود. منازعه از همین نقطه شروع می شود. خلاصه ای از محورهای منازعه بین متجددین و سنتگرا ها در این مقطع، به این صورت قابل ترسیم است:
– محور تجدید قوانین و نظامنامهها
– محور توسعه و اجباری سازی آموزش و گسترش حقوق و حضور زنان
– محور اجباری کردن یونیفورم و لباس یک دست برا ی کارمندان حکومت
– محور رفع برقع (حجاب) برای زنان و محدودیت تعدد زوجات. (زهما، (۱۴۰۰ )، ۲۰۰ ).
– محور امتیازها و حقوق خاص روحانیون و خوانین خاص
– محور قانون اساسی و برابری حقوق اتباع و رفع تبعیض میان شهروندان
– محور گسترش مطبوعات آزاد و مستقل (غبار، میرغلام محمد(1371): 811 ).
– محور حضور ملاهای دیوبندیه در آموزش و اداره
شاه و تیم نوگرایش، در سفر اروپا به شدت تحت تأثیر پیشرفت های محیرالعقول غرب قرارگرفتند و بسیار طبیعی بود که با مقایسه دو جامعه غربی و افغانستان به شدت متأثر شده و نوعی حس حسرت عمیق درروان آنها خلق شود. آنها، تحقق محورهای فوق را به مثابه یک اقدام حیاتی تشخیص داده و رفع تمامی عقب ماندگیها و بدبختیها را منوط به عملی شدن این اهداف تعریف میکردند. اما سنت گراها همه این اقدامات نوسازانه را مخالف آموزههای شریعت و عنعنات و فرهنگ افغانها میدانستند و مبارزه با آن را ناشی از رسالت دینی و غرور افغانیت، و «جهاد مقدس» توصیف میکردند.
۳-۲: نوسازی به شیوه غربی
سالها بود که نسیم نوشدن از سمت و جهت غرب میدمید و بسیاری از نقاط جهان را تحت تأثیر برده بود. اما در میان مسلمانان هندوستان و حوزه های شرق افغانستان سلطه فکری و هژمونیک مدارس دیوبندی براذهان و گفتمان ها غالب بود. این سنت فکری با مدنیت جدید و نوشدن به شیوه غرب دشمنی آشتی ناپذیر داشت. آموزش را منحصر در مردان و در ادبیات عرب و متون فقه و حدیث و تفسیر کرده و از همگانی شدن و عصری شدن آموزش به شدت در هراس بود.
این سنت دیرپا با آموزش عصری زنان مخالفت شدید داشت و مکاتب دخترانه را به مثابه آشیانه های شیطان هدف قرار می داد و نابود می کرد. به همین دلیل بود که شاه امان الله در آغاز اصلاحات و نوسازی اش یکی ورود ملاهای دیوبندی به افغانستان را ممنوع نمود و دیگر اینکه از معلمی و تدریس ملاهای بدون شهادتنامه جلوگیری کرد. هدف اصلی کاستن از نفوذ این منادیان سنتگرایی در محافل و اماکن دینی کشور بود. شاه برای عصری سازی معارف کشور، تعدادی از دختران را به ترکیه فرستاد و مکاتب و انجمن نسوان را فعال ساخت.
اما الله خان با تدوین نظامنامهها و تثبیت هویت اتباع کشور و توزیع تذکره، اقدام به شناسایی قانونی هویت ساکنان کشور کرد. او هم چنین، مردان را به پوشیدن لباس فرنگی الزام نمود و تعدد زوجات را جرم انگاری نموده برای آن مجازات تعیین نمود. زنان را از پوشیدن برقع منع کرد و سن ازدواج دختران را به ۱۸ سال و پسران را به ۲۲ سال بالا برد. (غبار، غلام محمد ( ۱۳۶۸ ) ، ۸۲۴).
شاه و تیم نوگرایش که کشور خود را از ایران رضا خان و ترکیه مصطفی کمال، بسیارعقب مانده تر ارزیابی می کرد، بسیار عجله داشت که افغانستان را به قافله مدنیت جدید ملحق سازد و فاصله خود با دیگر کشورها را در داشتن فابریکه ها، صنایع، جاده ها، شهرها، میدانهای هوایی، خط آهن، مکاتب و مدارس مدرن و همه لوازم زندگی جدید هر چه کمتر و کمتر سازد.
شاه از سیمای جامعه افغانستان و شهرهایش در مقابل دنیا و حتی همسایگان واقعا احساس حقارت می نمود. فقر و عقب ماندگی و همگانی بودن جهل و محرومیت، کشور را به محیط تاریک و جزیره وحشت مبدل ساخته بود. تمامی اقدامات شتابزده او برای نوسازی و تغییر سیمای مردم و وطن، ناشی ازهمین حس او از محیط اسفناک زندگی مردم دروطن بود.
شاه به این باور رسیده بود که غرب به دلیل حاکمیت قانون، همگانی و عصری ساختن تعلیم و تربیت، طرد ملایان و متعصبان مذهبی از مدیریت کشور و جامعه، به پیشرفتهای مطلوبی دست یافته است. ما هم اگر بخواهیم مانند آنها در زندگی متحول و مدرن شویم، باید تمامی جنبه های زندگی و فرهنگ آنها را بدون تاخیر بپذیریم و به آن عمل کنیم.
۳-۳: عوامل شکست تجدد طلبی حکومت امانی
به نظر من عوامل عمده شکست نوگرایی در عصر امانی موارد ذیل بود:
۱- شتاب نا سنجیده در اقدامات نوسازانه (جاودان(1393):1).
۲- غفلت از گستردگی واکنش محافظه کاران و سنتی ها
۳- بی توجهی به موانع اجتماعی نوسازی و غفلت ازاولویت بندی ها و امر تجهیز و تقویت اردو و استخبارات
۴- عدم تصفیه سنت گرایان از حلقه تصمیم گیری ها
۵- افراط در کار نوسازی جامعه بسته و سنتی افغانستان
۶- بی توجهی به الگوهای موفق نوسازی درمنطقه و جهان (بینش، محمد وحید(1388):127 ).
شاه می توانست از الگوی ایران رضاخان و ترکیه مصطفی کمال پیروی کند نخست بخش امنیتی و چهره اجبار حاکمیت را قوی سازد و سپس تطبیق برنامه ها را از طریق سیاست های تدریجی و گام به گام دنبال نماید و در نهایت، نهادهای خردگرا و علمی را همانند دانشگاهها و مکاتب عالی گسترش دهد و سطح فهم و آگاهی عقلانی را در میان نخبگان اندک موجود ارتقاء بخشد.
۳-۴: تقابل سنت و تجدد در ربع آخر قرن ۲۰
رویداد هفت ثور که عامل عمده اش چرخش در سیاست خارجی کشور در شرایط جنگ سرد و بلوک بندی دو قدرت بزرگ جهانی بود، نوسازی تدریجی را که داودخان و حکومت نوگرایش هدایت میکرد، از مسیر موفقانهاش منحرف کرد. داودخان که شدیدا نوگرا و در واقع یک دیکتاتور مصلح بود، از جامعه قبایلی و شدیدا محافظه کار افغانستان شناخت عمیق تری داشت و در عمل نشان داده بود که نوسازی چنین جامعه ای کار بسیار سخت و دشواری است.
به تصریح رهنورد زریاب بخش اعظمی نوسازیها مرهون زحمات همین سردار است: «در سال ۱۳۳۲ که سردار محمد داوود به نخست وزيری رسيد در سراسر افغانستان فقط ۶ کيلومتر جاده آسفالته وجود داشت، اما ده سال بعد که او برکنار شد صدها و هزارها کيلومتر جاده در افغانستان پخته شده بود. پيش از او فقط ۴۵۰ دانشجو در دانشگاهها درس میخواندند، اما در پايان نخست وزيری او هزاران نفر. بسياری از کارهای مدرن کشور مديون محمد داوودخان است» (علی نژاد، سیروس(1385): 3).
سردار داودخان با الهام از اصلاحات مصطفی کمال و رضاخان و باعبرت از خطاهای شاه امان الله، راهبرد نوسازانهی گام به گام و کاملا تدریجی را موفق میدانست، اما حزب دمکراتیک خلق به گفته سلطانعلی کشتمند، مغرور و سرمست از باده پیروزی انقلاب، مسیر افراط را برگزید و با شعارهای عاری ازشعور و درک درست مانند: انقلاب ظفرنمون و برگشت ناپذیر ثور … و اقدامات خام اندیشانه، تقابل جدی میان سنت و نوگرایی را بوجود آورد. (بینش، همان.).
عواملی که نوگرایی در این مرحله را به نا کامی سوق داد مرکب از عوامل داخلی و خارجی است:
1- جنگ سرد و دوقطبی شدن نظام بین الملل در این دوره و موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان،
2- انقلاب اسلامی در ایران و تأثیر آن بر افغانستان
3- انحصار قدرت و سرکوب شدید مخالفان سیاسی و فکری
4- اقدامات نوسازانه و تشدید سکولاریزاسیون،
5- توتالیتاریسم و تعرض به حوزه حریم خصوصی و زندگی سنتی مردم
۳-۵: استمرار تقابل سنت و تجدد در قرن ۲۱
به نظر برخی از نویسندگان، جدال عمده ای که بین دو گروه سنتی و نوگرا از زمان امان لله شروع شده و هنوز بدون کمترین وقفه و به شدت در جامعه افغانی ادامه دارد. اما این امر در برخی زمانها توام با خشونت بوده است همانند اعلام جهاد علیه امان الله و عصر حضور حکومت حزب خلق و پرچم که تقابل میان طرفین با خشونت و برخورد مسلحانه جریان مییابد و در شرایط کنونی (قرن 21) در محیطهای شهری این جدال تا حدودی عاری از خشونت است. «در نتیجه باید گفت که در جامعه افغانستان از دوران امان الله خان تا امروز جدال میان گروههای سنتی و مدرن بدون کمترین وقفه استمرار یافته است. این جدال تا دوران سلطه نخست طالبان، خشونت آمیز بوده است. در دوران جمهوریت بازهم جدال مزبور وجود داشته است اما ؛ این جدال بیشتر از ابزارهای مسالمت آمیز استفاده نموده است.». (قادری، علی(1392): 5).
روح مقاومت شدید سنت گرایان در برابر نوسازی جامعه، تفاوت چندانی با عصر امان الله نکرده است. لایههای سنتی جامعه کماکان دمکراسی و ارزشهای مندرج در قانون اساسی موجود را با اساسات شریعت مغایر میدانند و مانند عصر ملای لنگ به جای قانون جزا برای حل منازعات و جنجالهای حقوقی، به قرآن و فقه حنفی بیشتر ارجاع میدهند. از حضور زنان در عرصههای مختلف فعالیتهای اجتماعی، نا خرسند هستند و از تحصیل زنان و کارشان در اداره، پولیس، قضا و اردو و سایر نهادهای دولت مدرن، آزادی های اساسی خصوصا اشاعه رسانههای آزاد و شکل گیری نهادهای مدنی نوگرا، به شدت ناراضی و عصبانی اند.
دانشگاهها و مکاتب و تمامی نهادهای آموزشی بر خلاف میل این جریان فعالاند و باید بر تمامی رشتهها مضامین دینی و شرعی افزوده گردد. با اینکه در طول 12 سال آموزش در دوره های سه گانه معارف، مضامین دینی از همه مضامین بیشتر است و در عصر جمهوریت در مقطع لیسانس تمامی رشتهها باید در هشت ترم تحصیلی دست کم هشت واحد مضمون ثقافت اسلامی را دانشجویان الزاما پاس می کردند.
با همه اینها جریان سنت گرا و تحت نفوذ افراطی گری دیوبند، هرگز راضی نشد و در فکر اسلامی ساختن دانشگاهها تا آخر به تقابل ادامه داد. دانشگاه و مراکز آموزشی به عنوان اهداف انتحار و انفجار تعریف گردیده بود. در آن سالها، در نهادهای آموزش عالی دانشکدههای الهیات به کانونی پرورش و تولید تروریسم و افراطی گری تبدیل شده بودند. ( آروین، ایوب(1395 ):1).
نکتهای را که مبین تمایز دو مقطع تاریخی در امر تقابل بین سنت و تجدد در این مقطع تاریخی میباشد، نمی توان نادیده گرفت این است که، در این دوره اگرچه تقابل تداوم یافته است، اما مانند گذشته موضع سنتیها در محیط های شهری قوی نیست.
عوامل متعددی سبب شده که نوگرایان از همه ادوار تاریخ گذشته، وضعیت بهتری داشته باشند و سنتیها تا حدودی موضع اجتماعی شان در شهرها تضعیف شده و منفعلانه است. موضع انفعالی در جناح سنتیها بسیاری از رهبران جهادی و عالمان دینی را به انزوا کشانده و نوگرایان را مقتدرتر ساخته است. توسعه تحصیلات عالی، و رسانه های مستقل، نفوذ بی پیشینه ای اینترنت و شبکه های اجتماعی بر افکار عامه از مهم ترین عوامل این برتری جایگاه نوگرایان ارزیابی شده است.
در سالهای اخیر که ناامنی ها به شدت گسترش می یافت محدودی از دانایان جامعه تحلیل می کردند که باز هم خطر شکست نوگرایان این دوره، همانند دوره های گذشته قویا محتمل است. و روشنفکران و رهبران اگر با تدبیر و عزم و احتیاط برنامههای نوسازی وتوسعه یافتگی را هدایت نکنند و با تقویت دولت و جامعه مدنی مدرن، به شکل مهندسی اجتماعی تدریجی به پیش نروند، باز هم احتمال اینکه لایههای سنتی در داخل شهرها و طالبان مسلح در روستا و نواحی بیرون شهرهای بزرگ، در ائتلافی بزرگ علیه دولت نوگرا مشارکت نمایند، قویا وجود دارد. غرور و ارتکاب خطاهای سیاسی، میتواند زمینه ساز تشدید بحران تقابل سنت و تجدد در کشور گردد و همه دست آورد های بیست ساله را نابود نماید. پیش بینی که به زودی تحقق یافت و همه دست آوردها یک شبه از بین رفت.
در سالهای نخست عصر جمهوریت، این خوش بینی در اذهان اکثریت مردم و نخبگان شکل گرفت که هم اکنون فرصت مهم برای خاتمه دادن به این ستیز بیهوده و بی پایان مهیا شده و برنامههای نوسازی کشور برای اولین بار همه منابع لازم را در اختیار دارد و هم سرمایه مالی و هم نیروهای مسلکی و تربیت شده را.
حکومت میتواند نوسازی ساختارها و استمرار اصلاحات در همه عرصهها و گسترش چشم گیر آموزش در دو سطح معارف وعالی و نهادینه شدن حقوق و آزادی های مدرن شهروندی را به نهایت کمال برساند و نرخ بیکاری و فقر را کاهش دهد و از بحران مجدد ناشی از تقابل سنت و تجدد با تدبیر و اقتدار ممانعت نماید.
مطابق رویکرد نظری دوم (گاسیفلد) که توسعه را امر تک خطی تعریف نمی کند و جمع بین حفظ ارزشها و سنتهای معقول و حرکت در مسیر مدرنیزاسیون را امکانپذیر می داند، میتواند کشور را از افتادن در چرخه باطل عقب ماندگی و توسعه نیافتگی نجات دهد و مردم افغانستان را در کنار دیگر ملل منطقه و جهان به یک زندگی مرفه و توام با پیشرفت، ثبات و توسعه یافتگی انتقال دهد. وضع موجود نامطلوب را به کمک تدبیر و خرد جمعی به یک وضعیت کاملا ایده آل برای هر شهروند مبدل کند، اما مردم ما واقعا خوش شانس نبود چون همه این فرصتها را ملایان دیوبندی طالب و شبه روشنفکران برگشته از غرب با افراطی گری و ارتکاب خطاهای فاحش و نا بخشودنی، دود کردند و کشور را به بحرانی غرق کردند که پایان تاریکش به این زودی ها روشن نخواهد شد.
سخن پایانی
بحران ناشی از تقابل سنت و تجدد در اکثر مناطق جهان از جمله در کشورهای مسلمان به کمک جریانهای خردگرا به نحو مطلوبی مدیریت گردید. در افغانستان اما به تکرار به شکل فاجعه آمیزی به ناکامی نوگرایی انجامید. در دوره امانی به سقوط سلطنت وپیروزی سنت گرایان واپسگرا که در خدمت یک حکومت خودکامه در آمدند، منجرشد. بحران ناشی از نوگرایی با الگوی توتالیتر در دوره سلطه جریان چپ و شرایط خاص بینالمللی سبب شد که سرانجام، پیروزی سنتیها، یکبار دگر تاریخ کشور را از حرکت تکاملی باز دارد.
دادههای تاریخی نشان میدهد که سنت گرایی و سنت گرایان در طول دو سده اخیر به عنوان موانع اصلی نوشدن جامعه در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی؛ ایفای نقش نموده اند. تداوم و تشابه تقابل سنت و مدرنیته در تاریخ معاصر افغانستان، زنگ خطر فروپاشی را یکبار دیگر در شروع دهه سوم قرن 21 به صدا درآورد. مطالبات هیات طالبان در گفتوگوهای قطر برای رسیدن به صلح، همین واقعیت تلخ را به وضوح نشان میداد. تجربه تلخ و مکرر شکست پروسه تجدد در مصاف با سنت و واپسگرایی سنگ شده، بازهم تکرارشد. مردم محبوب ترین عطیه الهی (آزادی) و امید به فرادای بهتر را از دست داد.
به نظر برخی از اندیشوران معاصر ممانعت از تکرار تاریخ در این اقلیم ناممکن است مگر آنکه دیدهها را بشوییم و طور دیگر بنگریم: «بدون بازگشت به سنت و تاریخ، امکان اندیشهای کردن ستیزها و مسالمت آمیز کردن جدالها ممکن نیست. بنابراین، باید یک بار دیگر برگردیم به سنتهای تاریخی خود. فارابی، ابن سینا و … را بازخوانی نماییم. نگاه درونی و بیرونی به آموزههای دینی و مذهبی داشته باشیم. این گونه امکان تحقق توسعه یافتگی ممکن میگردد.». (قادری، علی(1393 ): 3).
به باور تعدادی از متفکرین معاصر تنها پادزهر افراطی گری و عبور عقلانی از موانع نوسازی، احیای روایت بومی و بدیل «مکتب عقلگرای بلخ» در کل کشور و منطقه است. مکتبی که تساهل، خردگرایی، بردباری و دوری از تکفیر، مهم ترین خصایص آن محسوب می شود و می تواند عزت و آزادگی را به زندگی شهروندان کشور بازگرداند. (بلخی،میرویس(۱۴۰۲ ) ۶۸.).
در روزهای پایانی ماه اسد ۱۴۰۰، هلهله و شادیهای فاتحان ملاهای دیوبندی درارگ، تالارهای لویه جرگه و رسانه های ملی و خصوصی نشان می دهد که جدال تاریخی نه تنها به پایان نرسیده که این وقایع مبین دوام ستیز بی پایان و خونین در این جغرافیای غرق در نکبت وخشونت است. گرچه به باور نگارنده دوام این وضعیت و توقف حرکت تکاملی تاریخ امکانپذیر نیست. این حرکت واپسگرایانه ناشی از توهم ناسازگاری سنت و تجدد، سرانجام باید در نقطه ای از تاریخ متوقف شود.
مطابق نظریه گاسیفلد تشکیل یک جامعه و کشوری مدرن با حفظ ارزشهای باقی مانده از نیاکان و تجربیات ارزشمند گذشتگان و یا به بیان دیگر، جمع بین سنت و مدرنیته امری تحقق پذیر و شدنی است. نخبگان معاصر فکری و ابزاری کشور میتوانند با معرفی الگوهای موفق در کشورهای مدرن مسلمان مانند: مالزی، اندونزی، ایران، ترکیه، امارات عربی، قطر و… هم چنین احیای برخی روایت های بومی از درون تمدن تاریخی منطقه، ایده آشتی ناپذیری تجدد و سنت را از اذهان جناحهای سنت گرا پاک کنند و به کمک عقلانیت و کسب یک اجماع ملی کشور را به سوی صلح پایدار و تداوم حرکت نوسازانه و رهایی از اسارت تام افراطیت، هدایت نمایند.
_____________________________________
منابع
۱- افروغ، عماد (1380) سنت و تجدد، تهران: مجله بازتاب اندیشهٍ، شماره 14 .
۲- جاودان (1393) افغانستان محل نبرد میان سنت و مدرنیته، در خانه خبر و دیدگاه.8/2/1393.
۳- علی نژاد،سیروس (1385) مصاحبه با رهنورد زریاب در www.bbc Persian.com بازیابی 3/9/1385.
۴- قادری، علی (1393) نسبت ما با تجدد در روزنامه افغانستان ما،4/5/1393.
۵- عسکری، جان محمد (1398) تقابل سنت و مدرنیته در نظام امانی، روزنامه افغانستان ما، 20/6/1398.
۶- قادری، علی (1392) ساختار اجتماعی افغانستان: جدال همیشگی گروههای سنتی ومدرن، روزنامه افغانستان ما،2/8/1392.
۷- زائری، اسد الله (1390) جدال سنت و تجدد در افغانستان، وبلاک شخصی نویسنده.
۸- بینش، محمد وحید (1388) افغانستان معاصر و چالشهای سامان سیاسی، کابل: مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی افغانستان.
۹- غبار، میرغلام محمد (1371) افغانستان در مسیر تاریخ، ج1، قم : صحافی احسانی.
۱۰- گیدنز، آنتونی (1378) مقدمه بر تحلیل نهادین مدرنیته در «مدرنیزم» ترجمه: حسین نوذری، تهران: نشر نقش جهان.
۱۱- آقا بخشی، علی (1374) فرهنگ علوم سیاسی، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران.
۱۲- گازرانی، سعید (1399) جزوه درسی شمال-جنوب،دانشکده حقوق دانشگاه آزاد اسلامی مشهد.
۱۳- آروین، ایوب (1395) افراط گرایی در افغانستان در روزنامه هشت صبح (1392) www.bbcpersian.com بازیابی 12/9/1395 .
۱۴- زهما، علی محمد (۱۴۰۰) تاریخ افغانستان در یک نگاه، هرات: مؤسسه پژوهشی بایسنغر.
۱۵- بلخی، میرویس (۱۴۰۲) مکتب بلخ، مزار شریف : خانه مولانا.